پرسش :

آيا حاجت خواستن از غير خدا مثل پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام معصوم (علیه السلام) شرك نيست؛ زيرا كه قاضى الحاجات خداوند است.


شرح پرسش :
پاسخ :
انسان موجودى دو بعدی است؛ يعنى تركيبى از روح ملكوتى و جسم ناسوتى و مادى و سرا پا فقر و نياز است و چون دو ساحت دارد، بايد نيازهاى دو ساحت خود را به نحو متعادل و به دور از افراط و تفريط برآورده كند تا بتواند سالم بماند و به بقای خويش ادامه داده و راه تعالى و ترقى را پيش گرفته و خود را به قلّه‏ى سعادت واقعى خود (مقام خليفة الاهى) برساند.
خداوند حكيمِ عالم نيز كه هدفى معين از آفرينش انسان داشته و از نيازهاى همه ی ابعاد وجودى او با خبر بوده است، قبل از آفرينش وى و يا همزمان با پيدايش او، زمينه ی رفع نيازهاى مختلف او را مهيا نموده است. مشيت الاهى نيز بر اين تعلق گرفته كه با روند طبيعى، انسان با اختيار، سلامت و سعادت جسمى و روحى خود را با استفاده از ابزار و امكاناتى كه برايش مهيا گشته، تأمين نمايد؛ و الا خداوند مى‏توانست از ابتدا انسان را از لحاظ جسمى به صورت كامل خلق كند تا نيازى به تكامل نداشته باشد. چنان كه خلقت آسمان و زمين چنين است و او را نيز از نظر روحى كامل بيافريند به گونه‏اى كه از نظر عبادت و طاعت و ورود به عالم قدس، هيچ كم و كسرى نداشته باشد. چنان كه ملايكه را اين گونه آفريد. لكن مزيّت انسان بر ساير موجودات در همين است كه در عين داشتن نيازهاى جسمانى و روحانى به جايى برسد كه از ملك افزون و برتر گردد.
اين انسان مختار براى رفع نيازهاى خود، بايد از سفره‏ى گسترده‏ى نعمات الاهى در آسمان و زمين استفاده و بهره بردارى بهينه كند تا سالم و باقى بماند و براى برطرف كردن نيازهاى روحى خود، از سفره ی تشريع بهره بردارى كند تا بتواند اين روح ملكوتى را با ملكوت پيوند دهد و نيازهايش را مرتفع نمايد.
در قابليت عوامل تكوينى براى رفع نيازهاى جسمى انسان و نيز استفاده و بهره بردارى او از اين خوان گسترده در شبانه روز، هيچ شكى نيست و چون انسان از بدو تولد، بلكه پيدايش خود با آن مأنوس است، به ذهن اغلب متدينان اين مطلب نمى‏آيد كه ممكن است استفاده از اين وسايل و مسببات، در رفع نياز جسمانى خود، شرك و يا تصرف بى جا در ملك خدا باشد.
خداوند حكيم براى رفع نيازهاى روحى انسان نيز خوانى دگر گسترده و در قالب تشريع و دين، غذاهاى سالم عقيدتى و عبادى و اخلاقى و تربيتى را به واسطه افرادى (انبيا عليهم السلام) از بين خودشان در اختيار آنها نهاده است و از اين رو به ايشان واسطه ی فيض تشريعى اطلاق مى‏گردد. در حالى كه انبيا الاهى نيز موظف به رعايت آن حدود و تكاليف و بهره‏گيرى از آن مى‏باشند، تا از اين راه بتوانند نيازهاى روحى خود را برطرف كرده و به عالم معنا و ملكوت، كه از حسّ و شهود آنها فراتر و از آنها در غيب است، متصل شوند و در شبانه روز لااقل لحظاتى را با آن عالم قدس ربوبى در ارتباط باشند. (در قالب عبادات يوميه). در اين ميان برخى انسان‏ها در بهره‏ورى از اين سفره‏ى تشريعى اله، گوى سبقت را از ديگران ربوده و سريع تر و قوي تر از سايرين خود را به آن عالم متصل نموده، به نحوى كه گويا از عالم طبيعت بريده (وارسته) و خود، ملكوتى گشته‏اند و باز در اين ميان، برخى از همين‏ها از همراهان خود پيشى گرفته و توانسته‏اند به مقام خليفه‏ى الاهى بار يافته و خود، عمّال اللَّه (كارگزار الاهى) گرديده و از اين راه، واسطه‏ى فيض تكوينى نيز بشوند؛ يعنى واسطه‏اى بين آن عالم و افراد جا مانده و عقب افتاده از اين قافله گردند. از اين رو، اين عقب افتادگان ناچارند از طريق اين وسايط از عالم معنا بهره بردارى و رفع نياز نمايند.
اين جاست كه شبهه‏ى منافات توسل به ايشان و حاجت خواستن از اين بزرگواران، با توحيد افعالى يا ربوبى القا گشته است.
لكن، همان گونه كه استفاده از امكانات مادى و رفع نيازهاى جسمانى شرك نيست؛ زيرا خداوند متعال خود، اين نعمت‏ها را براى بشر آفريده و مسخّر او قرار داده است.[1] و به او اجازه (تكوينى)، تصرف در آنها را از طرق صحيح (كه شرع بيان كننده‏ى آن است) داده است و انسان موحد مى‏داند كه اين همه، آفريده و مواهب او و وابسته‏ى به آن ذات اقدس‏اند و آنها را مستقل و واجب نمى‏پندارد. تمسك و توسل و احترام و طلب رفع حوايج از آن بزرگواران نيز هيچ گونه منافاتى با پذيرش توحيد افعالى يا توحيد ربوبى و انحصار قاضى الحاجات (مستقل) به خداوند ندارند؛ زيرا در اين توسلات و توجهات به اين بزرگواران، اين عزيزان در عرض و يا مستقل از خداوند، فرض نمى‏شوند. بلكه انسان آگاه، فاعليت و تدابير آن سروران را در طول فاعليت و تدبير خداوند و وجود آنها را نيز بسان ساير موجودات، عين فقر به آن ذات ربوبى مى‏داند كه بدون عنايات و فيض الاهى، از خود وجودى ندارند، تا چه رسد كه فاعليت و رفع حاجتى داشته باشند. از اين رو اعتقاد به فاعليت آنها و قاضى الحاجات بودن آنها چون در طول فاعليت و قاضى الحاجات بودن خداوند واقع مى‏گردد، مستلزم شرك نیست.[2]
اما اين كه چرا خداوند ما را به اين عزيزان ارجاع داده و چرا ما نياز به بهره‏گيرى از اين وسايط براى بهره‏مندى از عالم معنا و ملكوت داریم، به چند جهت است:
1. اين اشخاص، "وسايط فيض إله" به بندگان، و كانال جريان رحمت الاهى بر ساير موجودات عالم مى‏باشند، تا آن جا كه اگر اين موجودات مقدس نبودند، خلقت آسمان‏ها و زمين و آنچه در آنهاست قابل توجه نبود، از اين رو در حديث قدسى معروف چنين مى‏فرمايد: "اگر تو (پيامبر) نبودى، هرگز افلاك را خلق نمى‏كردم و اگر على (ع) نبود، تو را خلق نمى‏كردم و اگر فاطمه (س) نبود، شما دو نفر را خلق نمى‏كردم؛ زيرا وجود شما سه نفر كه متمم يكديگريد بهانه‏ى آفرينش است.[3]
بنابراين، براى وصول به منبع فيض و جود، لاجرم بايد از اين كانال بهره گرفت تا از عنايات حق محروم نشويم. لذا در دعاى "ندبه" مى‏گوييم: "كجا است آن آستان خداوند كه از آن وارد مى‏شوند"؟
2. از آن جا كه اين مقربان درگاه اله، خود را به صفات الاهى آراسته‏اند، نظر و توجه بدان‏ها بسان توجه و نظر به خداوند متعال است؛ زيرا اُنس با آنان، و لو در گرفتارى‏ها، انسان را متوجه خدا و متذكر به آيات الاهى مى‏نمايد. از اين رو "ندبه" مى‏كنيم كه: "كجا است آن روى الاهى كه اوليا به آن متوجه مى‏شوند"؟
3. چون مقرب درگاه اله و واسطه‏ى فيض‏اند، دعاى آنها مردود نبوده و به اجابت مى‏رسد و شفاعتشان مقبول درگاه حق واقع مى‏شود. پس در ادامه‏ى ندبه ی مان مى‏گوييم: "كجا است آن مضطرى كه هر گاه دعا كند، اجابت مى‏شود"؟ و نيز چون كريم‏اند، در خواست هيچ سائلى را رد نمى‏كنند و اگر به صلاح او باشد، او را دست خالى بر نمى‏گردانند، و اين امر در بين معاصران آن بزرگواران و زائران مشاهد ايشان به كرّات تجربه شده است. از اين رو خطاب به ايشان گفته مى‏شود: "عادت شما نيكى و سرشت شما كرامت و شأن شما حق و صداقت و مهربانى است".[4]
4. ارتباط مستقيم با عالم غيب در توان انسان‏هايى كه خود، مراحل كمال را طى نكرده‏اند نیست. لذا بايد از اين وسايل و سبل بهره گيرند. از اين رو خداوند دستور فرموده: "اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد تقوا پيشه كنيد و به سوى او (خدا) وسيله‏اى برگزينيد".[5] روايات كثيرى نيز وجود دارند كه در آنها اهل بيت (‏ع) به عنوان "وسيله" و "ايمان محكم" الاهى كه يك مؤمن بايد آنها را يافته و شناخته و به آنها چنگ زند، معرفى شده‏اند.[6] و باز ندبه مى‏كنيم كه: "كجا است آن كه وسيله‏اى براى اتصال زمين و آسمان است"؟
5. شناخت و مراجعه و توسل به آنان، سبب آشنايى با آنها و رواشدن حاجات، سبب دوستى و مودّت و اُنس مى‏گردد و اين محبت و اُنس به اين بزرگواران، سبب تربيت و هدايت و تعالى خود فرد مى‏گردد، در حالى كه ساحت قدس آنها، از مردم و مراجعه آنها بى نياز است؛ زيرا آنان با عنايات الاهى به مقصد رسيده‏اند.
6. ارجاع مردم به اولياالله، پاداشى است كه ايشان در مقابل زحمات خود دريافت مى‏دارند. چنان كه خطاب به پيامبر (ص) مى‏فرمايد: "و پاسى از شب را بيدار باش (و مشغول) راز و نياز، اميد است كه به مقامى ستوده شده (مقام شفاعت در دنيا و آخرت) نايل گردى".[7]
7. مراجعه و توسل مردم به ذوات مقدسه، سبب تشويق ديگران به پيمودن راه آنها از يك سو، و سلب غرور و تكبر از عابدان و زاهدان و سالكان و ساير مدعيان سيرالى الله و پاك سازى نفوس آنها از سوى ديگر و پيش‏گيرى از دكان باز كردن رياكاران و سالوسان از سويى مى‏شود.
8. مقام انسان كامل به مراتب از مَلَك برتر است؛ زيرا:
1. ملك در دنيا و آخرت در خدمت عبدصالح است.
2. فاعليت مَلَك، جبرى بوده و امتيازى براى او محسوب نمى‏شود.
3. در شب معراج، پيامبر (ص) از جبرئيل امين پيش‏تر رفت؛ و...، و در جايى كه ملايكه تدبير كننده برخى امورند،[8] (در طول فاعليت خداوند) چرا اين انسان‏هاى خود ساخته و به خدا رسيده، اين گونه نباشد؟
9. سيره‏ى بزرگان و جليلانِ حكيم بر اين است كه برخى از امور را كه در توان زير دستان خود مى‏يابند، به آنها واگذارند، تا تحت نظارت ايشان، مراجعان را پاسخ گو باشند تا از اين طريق، هم اين افراد تربيت ويژه بيابند و نيز پاداش زحمات گذشته ی خود را دريافت كنند و هم ديگران ايشان و مقامات آنها را بشناسند و راحت‏تر با آنها در تماس و اُنس قرار بگيرند.
البته مراجعان مى‏دانند كه اين وسايط، هرگز همتا و هم عرض آن جليل و رئيس واقع نمى‏شوند و بدون اجازه و اراده‏ى او، كاره‏اى نيستند.
جان كلام اين كه: براى اتصال به غيب و امتثال اوامر الاهى و تربيت و تعالى و ترقى خود و رفع حوايج دنيوى و اخروى - جسمى و معنوى - خود نيازمند شناخت، مراجعه، توسل و محبت به اولياالله (ع) مى‏باشيم، و توسل به آنها، به معناى توسل به اسباب و ريسمان محكم الاهى و وسايط بارگاه ربوبى است. وسايطى كه در وجود و تمامى شؤون وجودى خود وابسته به خدواند هستند و فاعليتشان و قاضى الحاجات بودنشان در طول فاعليت و قاضى الحاجات بودن خداوند است و چنين مراجعه‏اى شرك نيست؛ زيرا قاضى الحاجات مستقل فقط خداوند است.

منابع براى مطالعه ی بيشتر:
موسوى اصفهانى، سيد محمد تقى، مكيال المكارم، ج1و2، ترجمه، سيد مهدى حائرى قزوينى.
مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش عقايد، ج1- 3.
مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج1- 3.
شيروانى، على، معارف اسلامى در آثار شهيد مطهرى، (امور اساتيد معارف)، ص250- 251و90- 110.
همچنین به كتاب های كلامى، مباحث شفاعت و توحيد افعالى و مباحث امامت مراجعه شود.

پی نوشتها:
[1] جاثيه، 13و 12؛ لقمان، 20 و... .
[2] ر.ک نمايه‏هاى: مشيت الاهى و خواست انسان، سؤال ش 95؛ اختيار انسان، سؤال ش 217و 51؛ فرض ممكن الوجود در كنار واجب الوجود، سؤال ش 80 و... .
[3] منقول از، برناس صومعه سرايى، مهدى، شب قدر چيست؟ نشر كوثر غدير، ج2، ص81 و 79.
[4] زيارت جامعه كبيره.
[5] مائده، 35؛ آل عمران، 103؛ اسرا، 57.
[6] ر.ك: حائرى سيد مهدى، ترجمه، مکيال المكارم، ج 1، ص 639 و 625 و كتب تفاسير ذيل سه آيه فوق و... .
[7] اسراء، 79.
[8] نازعات، 5.

منبع: http://farsi.islamquest.net