پرسش :

آقای زیگمونت باومن که از شاخص‌ترین فیلسوفان و اندیشمندان معاصر پست‌مدرنیسم است، در کتاب «عشق سیال – ص21» به نقل از ایوان کلیما (Ivan Klima) می‌نویسد: «هیچ چیز به اندازة عشق تحقق یافته به مرگ نزدیک نیست»! اگر چنین باشد، پس کسانی که عاشق خداوند متعال می‌شوند، پس از وصال معشوق، عشقشان می‌میرد و دیگر عاشق او نخواهند بود!


شرح پرسش :
پاسخ :
آقای زیگمونت باومن که یک جامعه‌شناس است و نه یک فیلسوف، از آن جهت که از جهان‌بینی مادی برخوردار است، خود اذعان دارد که معنا و حقیقت «عشق» را درک نکرده است. اما چون وجودش قابل انکار نیست، سعی نموده تا آن را در قالب‌های مادی جستجو و تعریف کند.
باومن در ص 27 همان کتاب در تعریف عشق می‌نویسد: «اين جزئي از طبيعت عشق است كه - همان طور كه دو هزار سال قبل لوكان به آن اشاره كرد و قرن‌ها بعد فرانسيس بيكن [و ديگران] حرف او را تكرار كردند - تنها معني عشق عبارت است از دل به دريا زدن و خود را به دست تقدير سپردن»! اگر دقت نموده باشید وی در همان صفحه به نقل از ضیافت افلاطون (Symposium) می‌نویسد: «عشق یعنی میل به توالد و تناسل، و بنا بر این عاشق همه جا در پی زیبایی می‌گردد تا نطفه‌ی خود را به او سپارد». یعنی عشق را تنها در ارتباط نر و ماده دیده است!
بدیهی است که با چنین تعریفی از عشق که گاهی با بی‌عقلی یا جنون تفاوتی ندارد، نمی‌توان از چند و چون و اهداف و خواص و سایر مؤلفه‌های «عشق» سخن گفت.
امیال مادی، همان آرزوها هستند که از نقص موجود و عشق او به کمال نشأت می‌گیرند. انسان ناقص و از روی طبع (فطرت) عاشق کمال است. گاهی متوجه نقص مادی خود می‌شود و آرزوی تکامل آن را می‌نماید و از شدت آرزو، عاشق آن چیزی می‌شود که نقص‌اش را به کمال می‌رساند. مثل کسی که فقیر است و عاشق ثروت می‌شود. چنین آرزو یا عشقی و چنین کمال یا معشوقی، هر دو محدود هستند و بدیهی است که آرزو و عشق انسان به آنها به محض وصال و دستیابی از بین می‌رود. چنان چه ممکن است دانشجویی آرزوی اخذ مدرک دکترا داشته باشد، بدیهی است که به محض تحقق و اخذ مدرک، دیگر مرگ این آروزیش رسیده است. اما گاهی انسان متوجه نقص روحی یا اصل درجه‌ی هستی خود می شود و عاشق تقرب به هستی مطلق را دارد و چون هستی محض، آغشته به نیستی و محدود نیست، عشق، آرزو و حرکت او برای تقرب نیز پایان و مرگی ندارد.
البته لازم به یادآوریست که این معنا جدید نیست و از ابدائات و یا کشفیات آقایان باومن و یا ایوان کلیما محسوب نمی‌گردد. مرحوم استاد شهید، آیت‌ا... مطهری در کتاب توحید – ص 314 (نقل مباحث جلسات بحث و انتقاد انجمن اسلامی پزشکان) می‌نویسد:
«آرزو داشتن، مساوی است با نداشتن (یعنی چون نقص دارید و چیزی را ندارید، آرزوی داشتن آن را می‌کنید) و نداشتن مساوی است با طلب کردن. انسان اگر بخواهد در این دنیا سعادتمند باشد، همیشه باید چیزهایی را نداشته باشد و با عشق و امید و آرزو دنبال آنها بدود. وجدان کامل (دستیابی کامل)، مرگ آرزو در انسان است و مرگ آرزو بدترین بدبختی در این دنیا برای بشر است...».
اما اگر دانستیم که آرزوی وصال یا همان «عشق» - به هر چیزی که باشد – از نقص و نداشتن نشأت می‌گیرد و این عشق، عشق به کمال است و کمال نیز محدود نیست، خواهیم دانست که مرگ عشق فرا نمی‌رسد (مگر عشق‌های محدود به چیزهای مادی یا معشوق‌های ناقص و محدود).
فرض بفرمایید که شما عاشق علم – زیبایی – حیات ... و در نهایت هستی هستید. اینک سؤال می‌شود که حد یا سقف علم – زیبایی – حیات و ... کجاست که اگر به آن واصل شدید مرگ عشق یا آرزوی شما فرا رسد.
حال اگر کسی علم را مثلاٌ محدود به دانستن جدول ضرب کرد، یا غنا را محدود به داشتن مقداری پول نمود، و یا کمال زیبایی را در یک گل یا یک انسان دید ...، بدیهی است که پس از وصال و رسیدن به معشوق، دیگر مرگ آن آرزو و عشق‌ به رسیدنش فرا می‌رسد. اما حق‌تعالی هستی محض و کمال مطلق است، لذا حد، نقص و فنایی ندارد.
نقص نیستی است و نداشتن و عشق به رسیدن و برخوردار شدن، همان عشق به هستی است که محدود نیست و پایانی ندارد. پس از عشق به خداوند متعال نیز پایانی ندارد.
www.aviny.com