پرسش :

چرا براى جلوگيرى از كارشكنى هاى غاصبان خلافت در زمان حيات پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اقدامى به عمل نيامد و چرا پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)،حضرت على(عليه السلام) را به طور موقت به جاى خود نصب نكردند، تا آن حضرت تمام كارها را به عهده بگيرند و پس از درگذشت پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اختلافى به وجود نیاید؟


شرح پرسش :
پاسخ :
با تاريخ اسلام به اين حقيقت بر مى خوريم كه پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) براى تحكيم خلافت و جانشينى حضرت على(عليه السلام) از هر فرصت مناسبى استفاده كردند حتّى از آغاز نشر دعوت خويش مسأله ى جانشينى حضرت على(عليه السلام) را همراه با تبليغ رسالت يادآورى كردند. در موقعيتهاى ديگر نيز هرگاه شرايط و امكانات اجازه مى داد، پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از فرصت استفاده كردند، مثلا هنگامى كه به جنگ تبوك مى رفت، امام على(عليه السلام) را در مدينه جانشين خويش قرار دادند و فرمودند: «اما ترضى ان تكون منّى بمنزلة هارون من موسى الا انه لانبى بعدى؛ آيا نمى خواهى كه نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى باشى؟ جز آنكه پيامبرى پس از من نيست».
پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با اين بيان با صراحت كامل جانشينى حضرت على(عليه السلام) را اثبات كردند. و در غدير خم كه مسأله ى خلافت وى را به دستور خدا به طور رسمى اعلام كردند.
و در آخرين لحظات زندگى خويش مى خواستند با قلم و دوات جانشينى وى را روى كاغذ آورد؛ اما منافقان كارشكنى كردند و مانع اين امر شدند؛ اگر چه با وجود اين حق روشن گشت و... .
علاوه بر اين آنچه بر خداوند لازم است، اقامه ى حجت و بيان تكليف نصب امام است. وقتى خداوند با بيان روشن به وسيله پيامبرش على((عليه السلام)) را به خلافت برگزيد، كسانى كه طالب حق باشند، به حق دست مى يابند و از آن پيروى مى كنند و افراد مغرض و هواپرست و منافق هم كه همواره از امر خدا سرپيچى كرده، به كارشكنى مى پردازند.
پس از درگذشت پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نيز حضرت على(عليه السلام) براى حفظ اسلام و به وجود نيامدن اختلاف داخلى و تضعيف نيروها، به مخالفت عملى با غاصبان خلافت نپرداختند و مصلحت را در اين ديدند كه سكوت كند؛ امّا در عين حال در موقعيّتهاى مناسب به بيان حق و اعتراض به آنان پرداختند.
eporsesh.com