پرسش :
علم اخلاق[Lamorale] چيست؟
شرح پرسش :
پاسخ :
اخلاق در لغت، جمع خلق است و خلق، ملكهاي را گويند كه مقتضي سهولت صدور فعل، بدون تفكر و تأمل است.1
علم اخلاق علمي است كه در آن، از تهذيب نفس و چگونگي رابطهي افراد خانواده با يكديگر و با جامعه بحث ميشود.
به نظر علامه طباطبايي(ره) علم اخلاق عبارت است از:
فنّي كه دربارهي ملكات انساني بحث ميكند؛ ملكاتي كه مربوط به قواي نباتي و حيواني و انساني اوست. و هدف اين بحث اين است كه فضايل را از رذايل جدا سازد؛ يعني اين علم ميخواهد معلوم كند كه كدام يك از ملكات نفساني انسان، خوب و نيك و مايهي كمال و فضيلت اوست و چه ملكاتي، بد و رذيله و مايهي نقص اوست تا آدمي بعد از شناسايي آنها، خود را با فضايل آراسته سازد و از رذايل فاصله گيرد.2
پس غايت و هدف علم اخلاق، شناخت فضيلتها و چگونگي به كارگيري آنها در جهت تزكيهي نفس و شناخت پليديها به منظور پاك كردن نفس از آنهاست؛ به همين جهت، علم اخلاق را علم سلوك يا تهذيب اخلاق يا حكمت عملي ناميدهاند.3
گفتني است كه قيد «ملكه» در تعريف علم اخلاق براي اين است كه اوصاف اخلاقي در شخص، دوام و ثبات دارد و چون چنين قوايي در باطن و درون او وجود دارد، ستايش و ثناي عموم، متوجه او ميشود. پس اگر وصفي از اوصاف حميده يا رذيله، در فرد ملكه نشده و قوام و استقرار نيابد، جزء اخلاق به شمار نميآيد؛ البته اين غايت علم اخلاق است. هدف و غايتِ كمالات اخلاقي از نگاه علامه، اكتفا نمودن به فضايل انساني نيست؛ بلكه مرحله و مرتبهاي بالاتر از آن است و آن، طلب و درخواست رضاي الهي است:
هنگامي كه ايمان بنده نسبت به پروردگارش شدت پيدا كرد و خود را به اين فكر مشغول نمود و اسماي حسناي الهي و صفات زيبايي را كه منزه از نقص و زشتي است در خود تقويت و مراقبت از نفس را تشديد نمود، خود را به حدي از عبوديت ميرساند كه در همهي حالات، پروردگارش را ناظر اعمال خود ميبيند و نسبت به او، حب و علاقهي شديدي نشان ميدهد و اين محبت تشديد ميگردد؛ طوري كه از همه چيز، قطع علاقه نموده و دوست نميدارد مگر پروردگارش را و قلبش خضوع نميكند مگر براي او. چنين عبدي به سادگي نميلغزد و جز حسن و جمال الهي، چيزي نميبيند و چيزي را دوست نميدارد مگر آنچه را كه خداوند سبحان دوست دارد.4
پس، از منظر علاّمه(ره)، غايت اخلاق در اسلام، نه تنها كسب و تحصيل فضايل اخلاقي، بلكه طلب رضاي الهي در همهي امور باطني و ظاهري است؛ يعني اسلام بر خلاف ساير مكاتب، اخلاق را صرفاً در حسن فعلي محدود و محصور نكرده است؛ بلكه علاوه بر حسن فعلي به حسن فاعلي هم نظر دارد و اين دو بدون علم و معرفت حاصل نميشود.
از نگاه ايشان هر چند كه اوصاف اخلاقي متكثر و متعدّدند، اما سرچشمه و منشأ همهي آن خصايص، قواي سهگانهاي است كه محرّك نفس انساني براي كسب علوم عملي است؛ علومي كه تمام رفتار و اعمال آدمي به آن علوم برگشت ميكند: قوّهي شهويه، غضبيه و عاقله؛ زيرا همهي افعال آدمي يا از قبيل جلب منفعت است، مثل خوردن و نوشيدن و پوشيدن (قوهي شهويه) و يا از قبيل دفع ضرر است، مانند دفاع از جان و مال و آبرو (قوهي غضبيه) و يا براي تصوّر و تصديق است (قوهي ناطقه). ذات و جوهر آدمي معجوني از اين سه قوّه است. اوصاف اخلاقي، زماني در وجودش نهادينه ميشود كه اين قواي سهگانه تعديل گردند؛ يعني نه به سمت افراط كشيده شوند و نه به سمت تفريط.
علم اخلاق، وسيلهاي است براي معرفت و شناخت حدود اعتدال قواي انساني و چگونگي استقرار آن در باطن و درون آدمي. راه علمي و معرفتياش، اذعان و ايمان بدانهاست و طريقهي عملي آن، تكرار آنهاست تا در نفس رسوخ نمايد.5
پی نوشتها:
1. اخلاق ناصري، ص 60؛ اخلاق جلالي، ص 38.
2. الميزان، ج 1، ص 368.
3. دكتر جميل صليبا، واژه نامهي فلسفه و علوم اجتماعي، ص 20.
4. الميزان، ج 1، ص 371.
5. الميزان، ج 1، ص 368.
منبع: جوانان و پرسشهاي اخلاقي، مصطفي خليلي، ناشر: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه(بهار 1381)
اخلاق در لغت، جمع خلق است و خلق، ملكهاي را گويند كه مقتضي سهولت صدور فعل، بدون تفكر و تأمل است.1
علم اخلاق علمي است كه در آن، از تهذيب نفس و چگونگي رابطهي افراد خانواده با يكديگر و با جامعه بحث ميشود.
به نظر علامه طباطبايي(ره) علم اخلاق عبارت است از:
فنّي كه دربارهي ملكات انساني بحث ميكند؛ ملكاتي كه مربوط به قواي نباتي و حيواني و انساني اوست. و هدف اين بحث اين است كه فضايل را از رذايل جدا سازد؛ يعني اين علم ميخواهد معلوم كند كه كدام يك از ملكات نفساني انسان، خوب و نيك و مايهي كمال و فضيلت اوست و چه ملكاتي، بد و رذيله و مايهي نقص اوست تا آدمي بعد از شناسايي آنها، خود را با فضايل آراسته سازد و از رذايل فاصله گيرد.2
پس غايت و هدف علم اخلاق، شناخت فضيلتها و چگونگي به كارگيري آنها در جهت تزكيهي نفس و شناخت پليديها به منظور پاك كردن نفس از آنهاست؛ به همين جهت، علم اخلاق را علم سلوك يا تهذيب اخلاق يا حكمت عملي ناميدهاند.3
گفتني است كه قيد «ملكه» در تعريف علم اخلاق براي اين است كه اوصاف اخلاقي در شخص، دوام و ثبات دارد و چون چنين قوايي در باطن و درون او وجود دارد، ستايش و ثناي عموم، متوجه او ميشود. پس اگر وصفي از اوصاف حميده يا رذيله، در فرد ملكه نشده و قوام و استقرار نيابد، جزء اخلاق به شمار نميآيد؛ البته اين غايت علم اخلاق است. هدف و غايتِ كمالات اخلاقي از نگاه علامه، اكتفا نمودن به فضايل انساني نيست؛ بلكه مرحله و مرتبهاي بالاتر از آن است و آن، طلب و درخواست رضاي الهي است:
هنگامي كه ايمان بنده نسبت به پروردگارش شدت پيدا كرد و خود را به اين فكر مشغول نمود و اسماي حسناي الهي و صفات زيبايي را كه منزه از نقص و زشتي است در خود تقويت و مراقبت از نفس را تشديد نمود، خود را به حدي از عبوديت ميرساند كه در همهي حالات، پروردگارش را ناظر اعمال خود ميبيند و نسبت به او، حب و علاقهي شديدي نشان ميدهد و اين محبت تشديد ميگردد؛ طوري كه از همه چيز، قطع علاقه نموده و دوست نميدارد مگر پروردگارش را و قلبش خضوع نميكند مگر براي او. چنين عبدي به سادگي نميلغزد و جز حسن و جمال الهي، چيزي نميبيند و چيزي را دوست نميدارد مگر آنچه را كه خداوند سبحان دوست دارد.4
پس، از منظر علاّمه(ره)، غايت اخلاق در اسلام، نه تنها كسب و تحصيل فضايل اخلاقي، بلكه طلب رضاي الهي در همهي امور باطني و ظاهري است؛ يعني اسلام بر خلاف ساير مكاتب، اخلاق را صرفاً در حسن فعلي محدود و محصور نكرده است؛ بلكه علاوه بر حسن فعلي به حسن فاعلي هم نظر دارد و اين دو بدون علم و معرفت حاصل نميشود.
از نگاه ايشان هر چند كه اوصاف اخلاقي متكثر و متعدّدند، اما سرچشمه و منشأ همهي آن خصايص، قواي سهگانهاي است كه محرّك نفس انساني براي كسب علوم عملي است؛ علومي كه تمام رفتار و اعمال آدمي به آن علوم برگشت ميكند: قوّهي شهويه، غضبيه و عاقله؛ زيرا همهي افعال آدمي يا از قبيل جلب منفعت است، مثل خوردن و نوشيدن و پوشيدن (قوهي شهويه) و يا از قبيل دفع ضرر است، مانند دفاع از جان و مال و آبرو (قوهي غضبيه) و يا براي تصوّر و تصديق است (قوهي ناطقه). ذات و جوهر آدمي معجوني از اين سه قوّه است. اوصاف اخلاقي، زماني در وجودش نهادينه ميشود كه اين قواي سهگانه تعديل گردند؛ يعني نه به سمت افراط كشيده شوند و نه به سمت تفريط.
علم اخلاق، وسيلهاي است براي معرفت و شناخت حدود اعتدال قواي انساني و چگونگي استقرار آن در باطن و درون آدمي. راه علمي و معرفتياش، اذعان و ايمان بدانهاست و طريقهي عملي آن، تكرار آنهاست تا در نفس رسوخ نمايد.5
پی نوشتها:
1. اخلاق ناصري، ص 60؛ اخلاق جلالي، ص 38.
2. الميزان، ج 1، ص 368.
3. دكتر جميل صليبا، واژه نامهي فلسفه و علوم اجتماعي، ص 20.
4. الميزان، ج 1، ص 371.
5. الميزان، ج 1، ص 368.
منبع: جوانان و پرسشهاي اخلاقي، مصطفي خليلي، ناشر: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه(بهار 1381)
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}