پرسش :
آيا تمدن اسلامي در جوامع امروزي قابل اجرا است؟
شرح پرسش :
پاسخ :
شبهه اي كه برخي مطرح كردهاند، اين است كه هرچند اسلام در گذشتهي دور در ميان اقوام و ملل متعدد پيشرفتهاي چشمگيري داشته است، اما امروزه با پيشرفت تكنولوژي غرب و جاي پايي كه در ميان ملل مختلف پيدا كرده است، قابل اجرا نيست. تمدن اسلامي با توجه به قوانيني كه دارد، براي جوامع امروزي قابل اجرا نيست؛ اما تمدن مغرب زمين قابل ثبات و دوام است. و علت ثبات تمدن غرب و عدم استمرار تمدن اسلامي، اين است كه تمدن غرب روش اجتماعي خود را بر اساس ارادهي ملت و خواست طبيعي مردم قرار داده است و خواست اكثريت را ملاك و معيار اعتبار دانسته است؛ ولي تمدن اسلام چنين چيزي را معتبر نميداند. اين شبهه نه تنها از جانب غربيان مطرح شده است؛ بلكه برخي از فضلاي ديني نيز آن را مطرح مينمايند.
پاسخي كه علامه (ره) ارائه ميكنند، با ذكر مقدّماتش بسيار مفصّل است، ولي عصارهي كلام آن بزرگوار اين است كه: گفته ميشود كه رويهي اسلام در اوضاع فعلي دنيا قابل اجرا نيست. اين بدان معناست كه اوضاع حاضر، مناسب با احكام اسلام نيست و اين سخن درستي است، ولي نتيجهاي بر آن مترتب نيست؛ چون اوضاع اجتماعي هيچگاه ثابت نبوده است. صرف اين كه مرامي بر وضع حاضر انساني انطباق پيدا نكند، دليل نميشود كه آن مرام باطل باشد. جالب است بدانيم كه همهي انبيا هنگامي دعوت به قيام كردهاند كه دنيا چيزي جز فساد و تباهي نميشناخت؛ اما كمكم اين دعوتها گسترش يافته و ريشه دوانيد. رسول خدا(ص) زماني دعوت به قيام نمود كه جز يك زن و يك مرد پشتيبان ديگري نداشت تا آن كه خدا او را ياري كرد و يك اجتماع صالح تشكيل داد.
متأسفانه بحث كنندگان غربي به خاطر عصبيت ديني يا علل سياسي، به طور كامل از تأثير ظهور اسلام در جامعهي انساني بحث نكردهاند؛ بلكه از روي ظلم و ستم سعي دارند كه تمدن اسلامي را فقط به صورت يك مرام نژادي جلوه دهند؛ در حالي كه اسلام ثابت كرده است كه براي سعادتمند نمودن زندگي مردم، صلاحيت دارد. مرامي كه چنين باشد نبايد يك فرضيهي غير قابل انطباق بر زندگي اجتماعي ناميده شود.
نكتهي ديگر اين است كه شعار اجتماع اسلامي، پيروي از حق در فكر و عمل است؛ ولي شعار اجتماع متمدن فعلي رأي اكثريت است. اين دو شعار هدف را هم مختلف ميسازد. هدف اسلام، احقاق حق مشروع مردم است؛ هرچند اين رويه موافق با طبع عموم مردم نباشد؛ اما هدف اجتماع متمدن امروز بهرهبرداري از مادّه است. لازمهي چنين رويهاي اين است كه امور عقلي جاي خود را به امور حسّي و عاطفي بدهد؛ چون ممكن است چيزي كه به نظر عقل، فسق و فجور است، از نظر احساسات تقوا باشد؛ چنان كه نمونهي بارز آن را در جوامع غربي مشاهده ميكنيم كه هيچ قيد و بند اخلاقي را نميشناسند.
قرآن تصريح دارد بر اين كه هميشه رأي اكثريت حق نيست:
لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ؛ پيامبر(ص) حق را براي آنان آورد ولي اكثر مردم از حق كراهت دارند.[1]
اين كه گفته شد تمدن غرب، سعادت و خوشبختي را براي مردم اروپا آورد، اين يك خلط و اشتباه است؛ چون سعادت امري است مركب از روح و بدن. سعادت روح و بدن، نيكبختي انسان را در زندگي دنيا و آخرت تضمين ميكند. از نظر اسلام فرو رفتن در لذايذ مادي و مهمل گذاشتن سعادت روح، جز بدبختي، چيز ديگري نيست. انسان منحصر در جسم نيست؛ بلكه مجموعهاي از روح و بدن است كه جمع روح و جسم را انسانيت مينامند، نه خود جسم را. آنكه بتواند هر دو بُعد او را تأمين نمايد، به سعادت دست مييابد. كسي كه خواسته باشد دربارهي شايستگيها قضاوت كند، نبايد مبناي قضاوت خود را برخوردهاي داخلي قرار دهد و...[2]
پس هيچ يك از اين مناقشات و ايرادها، بر تمدن مترقي اسلام وارد نيست و همهي اين تهاجمات و حملات عليه تمدن اسلامي، فقط براي غلبه بر اوضاع مسلمين و قيموميت بر جوامع اسلامي و بهرهبرداري از منابع عظيمي است كه در ممالك اسلامي وجود دارد.
پی نوشتها:
[1]. سورهي مؤمنون، آيهي 70.
[2]. روابط اجتماعي در اسلام، ص 3816.
منبع: جوانان و پرسشهاي اخلاقی، مصطفي خليلي، ناشر: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه (بهار 1381)
شبهه اي كه برخي مطرح كردهاند، اين است كه هرچند اسلام در گذشتهي دور در ميان اقوام و ملل متعدد پيشرفتهاي چشمگيري داشته است، اما امروزه با پيشرفت تكنولوژي غرب و جاي پايي كه در ميان ملل مختلف پيدا كرده است، قابل اجرا نيست. تمدن اسلامي با توجه به قوانيني كه دارد، براي جوامع امروزي قابل اجرا نيست؛ اما تمدن مغرب زمين قابل ثبات و دوام است. و علت ثبات تمدن غرب و عدم استمرار تمدن اسلامي، اين است كه تمدن غرب روش اجتماعي خود را بر اساس ارادهي ملت و خواست طبيعي مردم قرار داده است و خواست اكثريت را ملاك و معيار اعتبار دانسته است؛ ولي تمدن اسلام چنين چيزي را معتبر نميداند. اين شبهه نه تنها از جانب غربيان مطرح شده است؛ بلكه برخي از فضلاي ديني نيز آن را مطرح مينمايند.
پاسخي كه علامه (ره) ارائه ميكنند، با ذكر مقدّماتش بسيار مفصّل است، ولي عصارهي كلام آن بزرگوار اين است كه: گفته ميشود كه رويهي اسلام در اوضاع فعلي دنيا قابل اجرا نيست. اين بدان معناست كه اوضاع حاضر، مناسب با احكام اسلام نيست و اين سخن درستي است، ولي نتيجهاي بر آن مترتب نيست؛ چون اوضاع اجتماعي هيچگاه ثابت نبوده است. صرف اين كه مرامي بر وضع حاضر انساني انطباق پيدا نكند، دليل نميشود كه آن مرام باطل باشد. جالب است بدانيم كه همهي انبيا هنگامي دعوت به قيام كردهاند كه دنيا چيزي جز فساد و تباهي نميشناخت؛ اما كمكم اين دعوتها گسترش يافته و ريشه دوانيد. رسول خدا(ص) زماني دعوت به قيام نمود كه جز يك زن و يك مرد پشتيبان ديگري نداشت تا آن كه خدا او را ياري كرد و يك اجتماع صالح تشكيل داد.
متأسفانه بحث كنندگان غربي به خاطر عصبيت ديني يا علل سياسي، به طور كامل از تأثير ظهور اسلام در جامعهي انساني بحث نكردهاند؛ بلكه از روي ظلم و ستم سعي دارند كه تمدن اسلامي را فقط به صورت يك مرام نژادي جلوه دهند؛ در حالي كه اسلام ثابت كرده است كه براي سعادتمند نمودن زندگي مردم، صلاحيت دارد. مرامي كه چنين باشد نبايد يك فرضيهي غير قابل انطباق بر زندگي اجتماعي ناميده شود.
نكتهي ديگر اين است كه شعار اجتماع اسلامي، پيروي از حق در فكر و عمل است؛ ولي شعار اجتماع متمدن فعلي رأي اكثريت است. اين دو شعار هدف را هم مختلف ميسازد. هدف اسلام، احقاق حق مشروع مردم است؛ هرچند اين رويه موافق با طبع عموم مردم نباشد؛ اما هدف اجتماع متمدن امروز بهرهبرداري از مادّه است. لازمهي چنين رويهاي اين است كه امور عقلي جاي خود را به امور حسّي و عاطفي بدهد؛ چون ممكن است چيزي كه به نظر عقل، فسق و فجور است، از نظر احساسات تقوا باشد؛ چنان كه نمونهي بارز آن را در جوامع غربي مشاهده ميكنيم كه هيچ قيد و بند اخلاقي را نميشناسند.
قرآن تصريح دارد بر اين كه هميشه رأي اكثريت حق نيست:
لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ؛ پيامبر(ص) حق را براي آنان آورد ولي اكثر مردم از حق كراهت دارند.[1]
اين كه گفته شد تمدن غرب، سعادت و خوشبختي را براي مردم اروپا آورد، اين يك خلط و اشتباه است؛ چون سعادت امري است مركب از روح و بدن. سعادت روح و بدن، نيكبختي انسان را در زندگي دنيا و آخرت تضمين ميكند. از نظر اسلام فرو رفتن در لذايذ مادي و مهمل گذاشتن سعادت روح، جز بدبختي، چيز ديگري نيست. انسان منحصر در جسم نيست؛ بلكه مجموعهاي از روح و بدن است كه جمع روح و جسم را انسانيت مينامند، نه خود جسم را. آنكه بتواند هر دو بُعد او را تأمين نمايد، به سعادت دست مييابد. كسي كه خواسته باشد دربارهي شايستگيها قضاوت كند، نبايد مبناي قضاوت خود را برخوردهاي داخلي قرار دهد و...[2]
پس هيچ يك از اين مناقشات و ايرادها، بر تمدن مترقي اسلام وارد نيست و همهي اين تهاجمات و حملات عليه تمدن اسلامي، فقط براي غلبه بر اوضاع مسلمين و قيموميت بر جوامع اسلامي و بهرهبرداري از منابع عظيمي است كه در ممالك اسلامي وجود دارد.
پی نوشتها:
[1]. سورهي مؤمنون، آيهي 70.
[2]. روابط اجتماعي در اسلام، ص 3816.
منبع: جوانان و پرسشهاي اخلاقی، مصطفي خليلي، ناشر: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه (بهار 1381)
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}