پرسش :
درباره خردستيزى تثليث توضیحاتی بدهید.
شرح پرسش :
پاسخ :
يكى از معضلات اساسى در نظريه ى تثليث فهم ناپذيرى آن است. از بعضى عبارات عالمان مسيحى برداشت مى شود كه نظريه ى تثليث براى مسيحيان معمولى فهم ناپذير است، ولى عالمان مسيحى راز آن را دريافته اند؛[1] در حالى كه چنين نيست.
به عنوان نمونه يكى از مفسران عهد جديد، در تفسير آيه ى اول انجيل يوحنّا كه مى گويد: «و كلمه با خدا بود و كلمه خدا بود.» مى نويسد:
مفهوم و منظور عبارت نام برده اين است كه كلمه سهمى از ذات بارى تعالى بود. فكر انسان قاصر است از اين كه بفهمد چنين چيزى بدون اين كه قايل به ثنويت باشيم، چگونه امكان پذير است، ولى عقيده و ايمان كليساى مسيحى، از بدو تأسيس تاكنون، اين بوده كه خدا يكى است و كلمه ى خدا داراى الوهيت است و كلمه خداست.[2]
جالب تر آن است كه حتى كسانى كه تثليث را خود به طور رسمى وارد مسيحيت كردند، يعنى سران شوراى نيقيه، به اين معترف اند كه فهم تثليث مشكل است و فقط بايد به آن ايمان آورد:
آتاناسيوس، سر كشيش فصيح و پرخاشگرى كه الكساندر به عنوان شمشير الهيات خود همراه آورده بود... اذعان كرد كه: در نظر مجسم ساختن سه شخص متمايز در يك وجود، اشكال دارد. ولى چنين دفاع كرد كه: عقل بايد در برابر راز تثليث سر فرود آورد.[3]
نويسنده ى كتاب ايضاح التعليم المسيحى، ضمن اعتراف به فهم ناپذير بودن تثليث، در پاسخ به اين سؤال كه چرا خداوند از ما مى خواهد عقل را در مقابل مسئله اى كه فوق ادراك ماست، تسليم كنيم، چنين مى نويسد:
اولا، بدين سبب كه در مقابل خداوند متعال خضوع پيشه كنيم و در مقابل عزّتش احترامى شايسته بگذاريم؛ ثانياً، اگر خلاصى و سعادت انسان در فحص نمودن نهفته بود و هر انسانى ملتزم به بحث از حقايق ايمان بود، چه بر سر جنس بشر كه قدرت فهم اكثر اشياى الهى را ندارد وارد مى شد؟... رابعاً، بايد به مسئله اى فوق ادراك خود مؤمن شويم تا آن چه سبب سقوط اولين پيامبر الهى در ورطه ى گناه شد، كه همانا رغبت در كسب بصيرت و آگاهى و فهم بود، اصلاح گردد... خامساً، غرض خدا از متعبّد ساختن ما به اين نوع مسائل آن است كه هرگونه كشمكش و جدال را در ميان ما از بين برده، براى ما طريق نجات را هموار سازد.[4]
«توماس آكوئيناس» چهره ى مهم تفكر فلسفى قرون وسطى بر اين باور است كه بسيارى از نظريات بنيادين مسيحى، و از جمله نظريه ى تثليث، بيرون از قلمرو عقل و استدلال عقلانى قرار دارند و صرفاً بر مبناى ايمان مذهبى پذيرفته مى شوند و معتقد بود كه: با آن كه نظريه ى تثليث را نمى توان با عقل و دليل ثابت كرد، اما به هيچ وجه مغاير و مخالف با عقل و خرد نيست.[5]
از كلمات آكوئيناس چنين بر مى آيد كه آموزه ى تثليث عقل ستيز نيست، بلكه عقل گريز است؛ يعنى ضديتى با عقل ندارد، بلكه فراتر از ادراك عقل است. اما واقعيت اين است كه چنين آموزه اى عقل ستيز است؛ چرا كه سر از تناقض در مى آورد، يعنى نمى توان يك چيز را در عين وحدت، سه چيز خواند، آن هم به شكلى كه وحدت آن از بين نرود و سه چيز جداگانه هم باشد.
امتناع تناقض از مسلّمات عقلى است كه به هيچ وجه گريزى از آن نيست و نمى توان گفت اگر آموزه اى در دين عقل ستيز است، تعبداً بايد پذيرا شد؛ زيرا هيچ دين و امر دينى اصولى خلاف مسلّمات عقل نمى آورد. ضمن آن كه آموزه ى تثليث جزء مطالب كتاب مقدس شمرده نمى شود، بلكه از اصولى است كه بعدها جزء آيين مسيحيت در آمده است.[6]
وجود مقولات فوق ادراك، در هر نظام فكرى و الهياتى مسئله اى است كه نمى توان آن را يكسره مردود شمرد، اما نكته ى اساسى آن است كه تنها پس از خضوع در مقابل حقايقى كه از راه فطرت و عقل به وضوح قابل اثبات هستند و اثبات حقانيت اشخاصى كه بيانگر حقايق اند، مى توان به مقولات فوق ادراك ايمان آورد... حال آن كه مسيحيت نقطه ى آغازين الهيات و حساس ترين مسئله ى فلسفه ى خود را فوق ادراك مى داند و شعار «ايمان بياور تا بفهمى» را مطرح مى سازد. چنين كلامى براى شخصى كه درصدد انتخاب يك مكتب و نظام الهياتى است، قانع كننده نيست؛ چنين شخصى در مواجهه با اديان مختلفى كه به توحيد كامل يا چندخدايى مى خوانند، با توجه به كدام رجحان عقلى يا فطرى به مسيحيت بگرود؟ آيا تقاضاى ايمان به امور فوق ادراك و يا ضد عقل خود بر خلاف عقل و منطق نيست؟![7]
حاصل آن كه، مسيحيت در بيان معناى تثليث موفق نبوده و تبيين هايى كه از اين اصل شده است، يا سر از تناقض درمى آورد و يا سر از شرك؛ و يا اين كه بايد تثليث را يك امر مجازى و تشريفاتى معنا كرد، بدين صورت كه مقصود سه برداشت از امر واحدى باشد و يا قايل به مركب بودن ذات الهى شد. چنان كه بسيارى از دانشمندان مسيحى در توصيف و تشبيه نظريه ى ارتدكسى كليسا در مورد تثليث دچار اشتباه شده و «تثليث توهمى» و تجلّى سه گانه از يك واحد را مطرح كرده اند،[8] در حالى كه كليسا به صورت رسمى «تثليث واقعى» را مطرح مى كند؛ يعنى سه ذات مجزا كه در عين حال يكى هستند.
پی نوشتها:
[1]. Montgomery Watt, Islam and christianity Today, P. 49.
[2]. و. م. ميلر، تفسير انجيل يوحنا، ص 2.
[3]. تاريخ تمدن، ج 3، ص 770.
[4]. ايضاح التعليم المسيحى، ص 24؛ به نقل از: محمد رضا زيبايى نژاد، در آمدى بر تاريخ و كلام مسيحيت، ص 138.
[5]. رابرت وير، جهان مذهبى، ص 733.
[6]. در مورد خردستيزى آموزه ى تثليث، ر.ك: عبدالرحيم سليمانى اردستانى، درآمدى بر الهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت، ص 230.
[7]. محمد رضا زيبايى نژاد، مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 347.
[8]. مانند سابليوس از عالمان مسيحى قرن سوم، ر.ك: جوان اگريدى، مسيحيت و بدعتها، ص 144.
منبع: مسيحيت، سيد محمد اديب آل على، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم
يكى از معضلات اساسى در نظريه ى تثليث فهم ناپذيرى آن است. از بعضى عبارات عالمان مسيحى برداشت مى شود كه نظريه ى تثليث براى مسيحيان معمولى فهم ناپذير است، ولى عالمان مسيحى راز آن را دريافته اند؛[1] در حالى كه چنين نيست.
به عنوان نمونه يكى از مفسران عهد جديد، در تفسير آيه ى اول انجيل يوحنّا كه مى گويد: «و كلمه با خدا بود و كلمه خدا بود.» مى نويسد:
مفهوم و منظور عبارت نام برده اين است كه كلمه سهمى از ذات بارى تعالى بود. فكر انسان قاصر است از اين كه بفهمد چنين چيزى بدون اين كه قايل به ثنويت باشيم، چگونه امكان پذير است، ولى عقيده و ايمان كليساى مسيحى، از بدو تأسيس تاكنون، اين بوده كه خدا يكى است و كلمه ى خدا داراى الوهيت است و كلمه خداست.[2]
جالب تر آن است كه حتى كسانى كه تثليث را خود به طور رسمى وارد مسيحيت كردند، يعنى سران شوراى نيقيه، به اين معترف اند كه فهم تثليث مشكل است و فقط بايد به آن ايمان آورد:
آتاناسيوس، سر كشيش فصيح و پرخاشگرى كه الكساندر به عنوان شمشير الهيات خود همراه آورده بود... اذعان كرد كه: در نظر مجسم ساختن سه شخص متمايز در يك وجود، اشكال دارد. ولى چنين دفاع كرد كه: عقل بايد در برابر راز تثليث سر فرود آورد.[3]
نويسنده ى كتاب ايضاح التعليم المسيحى، ضمن اعتراف به فهم ناپذير بودن تثليث، در پاسخ به اين سؤال كه چرا خداوند از ما مى خواهد عقل را در مقابل مسئله اى كه فوق ادراك ماست، تسليم كنيم، چنين مى نويسد:
اولا، بدين سبب كه در مقابل خداوند متعال خضوع پيشه كنيم و در مقابل عزّتش احترامى شايسته بگذاريم؛ ثانياً، اگر خلاصى و سعادت انسان در فحص نمودن نهفته بود و هر انسانى ملتزم به بحث از حقايق ايمان بود، چه بر سر جنس بشر كه قدرت فهم اكثر اشياى الهى را ندارد وارد مى شد؟... رابعاً، بايد به مسئله اى فوق ادراك خود مؤمن شويم تا آن چه سبب سقوط اولين پيامبر الهى در ورطه ى گناه شد، كه همانا رغبت در كسب بصيرت و آگاهى و فهم بود، اصلاح گردد... خامساً، غرض خدا از متعبّد ساختن ما به اين نوع مسائل آن است كه هرگونه كشمكش و جدال را در ميان ما از بين برده، براى ما طريق نجات را هموار سازد.[4]
«توماس آكوئيناس» چهره ى مهم تفكر فلسفى قرون وسطى بر اين باور است كه بسيارى از نظريات بنيادين مسيحى، و از جمله نظريه ى تثليث، بيرون از قلمرو عقل و استدلال عقلانى قرار دارند و صرفاً بر مبناى ايمان مذهبى پذيرفته مى شوند و معتقد بود كه: با آن كه نظريه ى تثليث را نمى توان با عقل و دليل ثابت كرد، اما به هيچ وجه مغاير و مخالف با عقل و خرد نيست.[5]
از كلمات آكوئيناس چنين بر مى آيد كه آموزه ى تثليث عقل ستيز نيست، بلكه عقل گريز است؛ يعنى ضديتى با عقل ندارد، بلكه فراتر از ادراك عقل است. اما واقعيت اين است كه چنين آموزه اى عقل ستيز است؛ چرا كه سر از تناقض در مى آورد، يعنى نمى توان يك چيز را در عين وحدت، سه چيز خواند، آن هم به شكلى كه وحدت آن از بين نرود و سه چيز جداگانه هم باشد.
امتناع تناقض از مسلّمات عقلى است كه به هيچ وجه گريزى از آن نيست و نمى توان گفت اگر آموزه اى در دين عقل ستيز است، تعبداً بايد پذيرا شد؛ زيرا هيچ دين و امر دينى اصولى خلاف مسلّمات عقل نمى آورد. ضمن آن كه آموزه ى تثليث جزء مطالب كتاب مقدس شمرده نمى شود، بلكه از اصولى است كه بعدها جزء آيين مسيحيت در آمده است.[6]
وجود مقولات فوق ادراك، در هر نظام فكرى و الهياتى مسئله اى است كه نمى توان آن را يكسره مردود شمرد، اما نكته ى اساسى آن است كه تنها پس از خضوع در مقابل حقايقى كه از راه فطرت و عقل به وضوح قابل اثبات هستند و اثبات حقانيت اشخاصى كه بيانگر حقايق اند، مى توان به مقولات فوق ادراك ايمان آورد... حال آن كه مسيحيت نقطه ى آغازين الهيات و حساس ترين مسئله ى فلسفه ى خود را فوق ادراك مى داند و شعار «ايمان بياور تا بفهمى» را مطرح مى سازد. چنين كلامى براى شخصى كه درصدد انتخاب يك مكتب و نظام الهياتى است، قانع كننده نيست؛ چنين شخصى در مواجهه با اديان مختلفى كه به توحيد كامل يا چندخدايى مى خوانند، با توجه به كدام رجحان عقلى يا فطرى به مسيحيت بگرود؟ آيا تقاضاى ايمان به امور فوق ادراك و يا ضد عقل خود بر خلاف عقل و منطق نيست؟![7]
حاصل آن كه، مسيحيت در بيان معناى تثليث موفق نبوده و تبيين هايى كه از اين اصل شده است، يا سر از تناقض درمى آورد و يا سر از شرك؛ و يا اين كه بايد تثليث را يك امر مجازى و تشريفاتى معنا كرد، بدين صورت كه مقصود سه برداشت از امر واحدى باشد و يا قايل به مركب بودن ذات الهى شد. چنان كه بسيارى از دانشمندان مسيحى در توصيف و تشبيه نظريه ى ارتدكسى كليسا در مورد تثليث دچار اشتباه شده و «تثليث توهمى» و تجلّى سه گانه از يك واحد را مطرح كرده اند،[8] در حالى كه كليسا به صورت رسمى «تثليث واقعى» را مطرح مى كند؛ يعنى سه ذات مجزا كه در عين حال يكى هستند.
پی نوشتها:
[1]. Montgomery Watt, Islam and christianity Today, P. 49.
[2]. و. م. ميلر، تفسير انجيل يوحنا، ص 2.
[3]. تاريخ تمدن، ج 3، ص 770.
[4]. ايضاح التعليم المسيحى، ص 24؛ به نقل از: محمد رضا زيبايى نژاد، در آمدى بر تاريخ و كلام مسيحيت، ص 138.
[5]. رابرت وير، جهان مذهبى، ص 733.
[6]. در مورد خردستيزى آموزه ى تثليث، ر.ك: عبدالرحيم سليمانى اردستانى، درآمدى بر الهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت، ص 230.
[7]. محمد رضا زيبايى نژاد، مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 347.
[8]. مانند سابليوس از عالمان مسيحى قرن سوم، ر.ك: جوان اگريدى، مسيحيت و بدعتها، ص 144.
منبع: مسيحيت، سيد محمد اديب آل على، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}