پرسش :

شبهه: قرآن كه فرهنگ اعتقادى و اجتماعى و حقوقى و...اعراب را امضا يا اصلاح كرد، نشانه متأثر شدن از فرهنگ زمانه نيست؟


شرح پرسش :
پاسخ :
بعضى از اشكال كنندگان، امضا يا اصلاح بعضى از عادات اعراب را از سوى قرآن، نشانه متأثر شدن از فرهنگ جاهلى مى دانند و مى گويند:
يكى ديگر از چيزهاى كه در قرآن، متأثر از فرهنگ اعراب شد، اين است كه اعراب براى خود داراى اعمال و مناسكى بوده اند، و قرآن اعمال اعراب جاهلى را اصلاح كرده و پذيرفت؛ مانند: حج كه در زمان جاهليت مرسوم بوده و قرآن آن را همراه با اصلاح بعضى از اعمالش پذيرفت و نيز: ايلاء، ظهار، لعان و...[1].
بررسى و نقد شبهه
در پاسخ به شبهه فوق، لازم است به چند نكته توجه شود:
نكته اول: در منطقه ى جزيرة العرب، آيين هاى بسيارى، مانند: دين حنيف ابراهيمى، يهود، نصارى، زرتشت، صابئين، مزدك، مانى و...[2] وجود داشت كه بعضى از آن ها الهى و صاحب كتاب و شريعت مى باشند و كتاب هاى اوليه آن ها كه ريشه در وحى داشت، بر اثر تسلط فرمان روايان و سوء استفاده قدرت طلبان و گذشت زمان طولانى، تحريف شد و پيروان اين اديان، به قوانين تحريف شده شريعت خود عمل مى كردند؛ ولى بعضى از احكام شرايع گذشته تحريف نشد، يا با كمى انحراف به آيندگان رسيد؛ مانند دين حنيف (ابراهيمى) كه در بين اعراب حاكم بود كه برخى از احكام آن عبارت بود از: حج، طهارت، ختنه كردن، اعتقاد به وحدانيت و...[3].
با وجود اين، قرآن كه در وحى الهى ريشه دارد و مكمل اديان و شرايع گذشته است، در اصول احكام و قوانين با كتاب هاى اصيل الهى تفاوتى ندارد؛ لذا اگر قرآن برخورد اصلاحى دارد يا قوانين اعراب را امضا مى كند، اين به معناى متأثر شدن نيست، بلكه به معناى تأثير گذاشتن تأكيدى بر آداب و فرهنگ دينى است.
نكته دوم: مسئله ديگرى كه در فرهنگ اعراب مورد توجه است، فرهنگ فطرى آن هاست. انسان در ذات خويش گرايش هاى درونى مثبت و ارزنده اى دارد؛ به فرهنگى گرايش دارد كه به مقتضاى فطرت آن هاست. فطرت انسان فى نفسه مى تواند فرهنگ ساز باشد، و گرايش خود را در مسير زندگى و با فرهنگ مثبت و انسان ساز، سازگارى دهد و اعراب نيز از اين فرهنگ ها خالى نبودند.
استاد شهيد مطهرى(قدس سره) در اين زمينه مى فرمايند:
هر تعليم و هر فرهنگ كه با فطرت انسانى انسان سازگار باشد و پرورش دهنده آن باشد، آن فرهنگ اصيل است، و هر فرهنگ كه با فطرت انسانى انسان ناسازگار باشد، بيگانه با او است. نوعى مسخ و تغيير هويت واقعى او و تبديل «خود» به «ناخود» است.[4]
مثلا: عبادت و خضوع و سجده كردن براى خدا، نوعى از گرايش فطرت است. فطرت است كه انسان را وادار به عبوديت و به طرف قدرت و كمال مطلق راهنماعى مى كند. (البته اين حركت به وسيله عوامل مختلفى، احتمال انحراف دارد). قرآن آداب و فرهنگى را كه با فطرت انسان هماهنگى داشته باشد، مورد پذيرش قرار مى دهد؛ چون فطرت انسان با قرآن و وحى الهى همنواست.[5]
نكته ى سوم: بعضى از آيات و احكام قرآن براساس طبيعت و ذات انسان ها نازل شده است؛ براى مثال: جنس مذكر داراى ويژگى هايى است كه جنس مؤنث از آن بى بهره است؛ مانند: قدرت، خشونت، شجاعت، غيرت و...؛ همچنين در جنس مؤنث ويژگى هايى مانند: ظرافت، نظافت، عاطفه سرشار و... ، وجود دارد كه بيشتر مردها از آن ها بى بهره اند. خداوند، با عنايت به تمامى جوانب و خاستگاه طبيعى انسان، احكام و قوانينى را براى هر يك وضع كرده است. اگر احكامى در قرآن با طبيعت مرد و زن هماهنگ است و همان قوانين را اعراب نيز به مقتضاى طبيعتشان عمل مى كردند (مانند: مديريت مرد بر خانواده) احكام قرآن متأثر از فرهنگ مخاطبان نيست، بلكه تأكيدى بر آن هاست. اگر قرآن برخلاف طبيعت حكم مى كرد، اشكال مى شد كه چرا بر اساس طبيعت انسان ها حكم نكرده است؟
نكته ى چهارم: بعضى از آداب و رسوم مردم، حالتى عرفى و معمولى دارد كه مردم هر اجتماعى در زندگى روزمره خود با آن سر و كار دارند؛ مانند: معامله و بيع و... اسلام با قبول آن ها رنگ شرعى به آن ها داده است؛ مانند: مضاربه، عدم ربا در معامله، مساقاة، بيع سلف و... .
به طور كلى مى توان گفت: فرهنگ ها و آداب و قراردادهايى كه با اصول كلى دين اسلام مطابقت داشته باشند و موجبات دورى از خدا را فراهم نسازند؛ مورد تأييد اسلام است؛ براى مثال: جشن عيد نوروز در ايران، در اوايل بهار برگزار مى شود و هيچ منافاتى با شرع و عقل ندارد، و حتى فرهنگ «صله رحم» كه در نوروز برگزار مى گردد، مورد تأييد قرآن و اسلام است؛ بنابراين، معنا ندارد كه اسلام با تمام فرهنگ هاى يك قوم، حتى عادات مثبت، مبارزه كند.
از نكات يادشده استفاده مى شود كه فرهنگ هاى حاكم بر جزيرة العرب كه قرآن آن ها را اصلاح يا امضاء كرده است، يا ريشه در اديان گذشته داشته اند، يا بر اساس طبيعت انسان ها پايه ريزى شده اند، يا عرف و نياز ضرورى جامعه به آن سوق داده است و يا ريشه در فطرت الهى داشته اند؛ بنابراين، قرآن از روى حكمت و آگاهى با فرهنگ ها برخورد كرده، فرهنگ مثبت و سازنده را پذيرفته است؛ از اين رو در برخى از آيات، پس از بيان حكم، مى فرمايد: (تلك حدود الله). آيا اراده خداوند، متأثر از اراده فرهنگ جاهلى است كه آن را حدود خدا مى داند؟ بى ترديد اراده خدا متأثر از طبيعت و فطرت است و نگاهى به آينده انسان مى باشد، نه فرهنگ جاهلى.
پيامبران گذشته نيز زمانى كه با فرهنگ خرافى رو به رو مى شدند، با ديده منفى نگاه و با شدّت با آن ها مقابله مى كردند و هيچ آداب منفى آن ها را نمى پذيرفتند.[6] در بعضى مواقع، فرهنگ جاهلى اعراب چنان در ميان مردم ريشه دوانيده بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)را در مقابل آن ها (از نظر واكنش سريع و فورى) با مشكل رو به رو مى ساخت؛ از اين رو، براى زدودن آنها به دفع تدريجى متوسل مى شدند؛ براى مثال: شراب خورى، در ميان اعراب مرسوم بوده است، ولى قرآن به تدريج با فرهنگ شراب خورى مقابله كرد تا در نهايت تحريم شراب خورى را اعلان ابدى نمود.
پی نوشتها:
[1]. مجله ى بيّنات، ش5، ص76، خرمشاهى؛ معرفت، ش26، ص44؛ مجلّه دانشگاه انقلاب، ش110، ص141.
[2]. تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 2، ص 880.
[3]. همان.
[4]. استاد مرتضى مطهرى، مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى، ص 348.
[5]. «اِنّى وَجَّهتُ وَجهى لِلّذى فَطَرالسَمَوات وَالاَرض حَنيفاً وَ ما اَنا مِن المُشرِكين» (انعام، 78)؛ من از روى فطرت و اخلاص رو به سوى كسى آوردم كه آسمان ها و زمين را آفريده است و من از مشركان نيستم.»
[6]. اگر نمونه اى از برخورد پيامبران، با فرهنگ زمان خودشان را نام ببريم؛ برخورد حضرت ابراهيم(عليه السلام) با قبيله هاى كه فرهنگ منفى و شرك و بت پرستى و خورشيد پرستى و ماه پرستى و ستاره پرستى...داشتند و با استدلال و برهان، در مقابل مخالفان مى ايستاد و فرهنگ آن ها را طرد مى نمود. و قرآن اين برخورد منطقى حضرت ابراهيم(عليه السلام) را بطور زيبا، در (انعام: 78-74.) بيان مى كند.
منبع: بررسى شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضايى، نشر انتشارات مركز مديريت حوزه علميه (1382).