پرسش :
اصحاب رَسّ چه کسانی بودند؟
شرح پرسش :
پاسخ :
اصحاب رَسّ گروهى هستند كه پيامبر خود را تكذيب كردند[1] و گرفتار عذابى دردناك شدند.[2] در قرآن درباره ى زندگى آن ها مطلبى نيامده است. مفسران، نام پيامبر اين قوم را «حنظله» ذكر كرده اند كه به دست قوم خويش به شهادت رسيد. امام سجاد(عليه السلام) مى فرمايد:
سه روز پيش از شهادت اميرالمؤمنين(عليه السلام)، مردى از بزرگان تميم كه عمرو نام داشت، نزد حضرت آمد و پرسيد: اصحاب رس چه كسانى بودند؟ در چه زمانى مى زيستند؟ منازل آن ها كجا بود؟ حاكم آن ها چه نام داشت؟ آيا پيامبرى داشتند؟ چگونه هلاك شدند؟ من در قرآن نام آن ها را خوانده ام، ولى از آن ها خبرى نداريم.
حضرت على(عليه السلام) فرمود: از چيزى پرسيدى كه كسى پيش تر نپرسيده بود و پس از من كسى به تو جواب نخواهد داد. هر چه در قرآن است، تفسير، شأن نزول و زمان نزول آن را مى دانم. (به سينه ى مبارك خود اشاره كرد و فرمود:) در اين جا علم نهفته است.
سپس فرمود: اصحاب رس قومى بودند كه درخت صنوبرى را مى پرستيدند و به آن «شاه درخت» مى گفتند. آن درخت را يافث بن نوح در كنار چشمه اى به نام روشاب، كاشته بود. به آن ها «رس» مى گويند، چون پيامبرشان را روى زمين مى كشانيدند!
زمان آن ها پس از حضرت سليمان(عليه السلام) بوده است. آن ها در كنار نهرى كه رس ناميده مى شد، دوازده قريه داشتند. نهرى پر آب و روستاهايى آباد به نام هاى «آبان»، «آذر»، «دى»، «بهمن» «اسفندار»، «فروردين»، «ارديبهشت»، «خرداد»، «مرداد»، «تير»، «مهر»، «شهريور». بزرگ ترين آن ها اسفندار بود كه حاكمشان در آن جا سكونت داشت و نامش تركوذ از نوادگان نمرود[3] بود. در اسفندار، درخت صنوبر و چشمه اى بزرگ وجود داشت. در هر يك از روستاهاى ديگر نيز از آن درخت صنوبر كاشته و از آن چشمه، نهرى به پاى درخت جارى كرده بودند. درختان صنوبر بسيار بزرگ شده بودند. اصحاب رس آب چشمه و آن نهرها را بر مردم حرام مى دانستند و به حيوانات هم نمى دادند؛ هر كس از آن آب مى نوشيد او را مى كشتند؛ مى گفتند: اين آب حيات خداوندان ما است! مردم از آب نهر بزرگى كه «رس» نام داشت، مى نوشيدند.
هر ماه از سال، در يك روستا، يك شبانه روز عيد بود. مردم در كنار درخت صنوبر جمع مى شدند و براى آن، گاو و گوسفند قربانى مى كردند و به آتش مى انداختند. وقتى دود آن به آسمان بلند مى شد، در مقابل درخت سجده و آن قدر گريه مى كردند تا درخت از آن ها راضى شود؛ حركت شاخه هاى درخت را علامت خشنودى آن مى دانستند.
وقتى نوبت اسفندار مى شد، همه ى مردم از روستاهاى كوچك و بزرگ در كنار چشمه و درخت صنوبر بزرگ جمع مى شدند بر آن درخت، پرده هايى از ابريشم آويخته، براى آن دوازده در قرار داده بودند؛ هر درى براى اهل يك قريه بود. در اسفندار دوازده شبانه روز عيد برگزار مى شد. خداوند يكى از فرزندان يهودا (فرزند يعقوب) را به نبوّت مبعوث كرد. او مدتى در ميان آن ها ماند و مردم را به عبادت خدا دعوت كرد، ولى نپذيرفتند. وقتى كه عيد اسفندار شد، پيامبر در آن جا حاضر شد و عرض كرد: خدايا! بندگان تو كفر مى ورزند و مرا تكذيب مى كنند و درختى را مى پرستند كه نه سودى دارد و نه زيانى، خدايا! درخت آن ها را خشك كن!
درخت روز بعد خشك شد. مردم دو دسته شدند؛ يك گروه گفتند: اين شخص ساحر است؛ گروه ديگر گفتند: خداى شما غضب كرده است، بايد اين شخص را بكشيد! بنابراين، چاهى حفركردند و پيامبر را در آن قرار دارند و روى چاه را با سنگى بزرگ پوشانيدند، صداى ناله ى پيامبر را مى شنيدند كه مى گفت: خداوندا! تو گرفتارى مرا مى دانى، به ناتوانى و ضعف من رحم كن و مرا قبض روح نما! در نهايت پيامبر جان داد و خداوند بر آن قوم، بادى گرم و سوزان فرستاد، تا همه آن ها از شدت گرما و بارش آتش از ابر، هلاك شدند.[4]
به امام كاظم(عليه السلام) عرض شد: اصحاب رس چه كسانى بودند؟[5]حضرت فرمود: گروهى بودند كه حضرت صالح(عليه السلام) را كشتند، خداوند پيامبر ديگرى فرستاد، او را هم كشتند و پيامبر سوم را به همراه «ولى»[6]فرستاد، مردم جنگيدند و پيامبر را كشتند؛ اما گروهى كه در قرآن از آن ياد شده كسانى ديگرند آن ها قومى بودند كه نهرى پر آب داشتند به نام «رس». شخصى سؤال كرد: رس در كجا است؟ حضرت فرمود: مكان اين قوم منتهى اليه آذربايجان، بين ارمنستان و آذربايجان، بوده است و اين قوم صليب مى پرستيدند، خداوند بزرگ براى آن ها سى پيامبر فرستاد همه را كشتند. خداوند ميكائيل را، در فصل زراعت فرستاد، آب تمام چاه ها، چشمه ها و نهرهاى آن ها را خشك كرد، عزرائيل را فرستاد همه ى حيوانات را قبض روح كرد و به زمين امر كرد تمام گنج هاى آن ها را بلعيد؛ در نتيجه همه ى آن قوم از گرسنگى و تشنگى هلاك شدند و تنها گروه اندكى از بندگان مخلص خداوند، باقى ماندند و از خدا خواستند كه آن ها را نجات داده، به قدرى آب، زرع و حيوان در اختيار آن ها بگذارد كه طغيان نكنند. خداوند دعايشان را مستجاب كرد. وقتى به خانه هايشان بازگشتند، ديدند همه ى خانه ها خراب شده است؛ زندگى را از سر گرفتند و به اطاعت خداوند مشغول شدند، تا آن نسل منقرض شد. نسل بعد در ظاهر ايمان داشتند، ولى در باطن منافق بودند و گناه مى كردند، خداوند نيز كسى را بر آن ها مسلط كرد تا آن ها را كشت، و عده اى كه باقى ماندند در اثر طاعون، هلاك شدند و هيچ كس از آن قوم باقى نماند. خانه ها و نهرهاى آنان تا دويست سال بعد، بدون صاحب باقى ماند؛ سپس خداوند قومى صالح و نيكوكار را جايگزين آن ها كرد.
پس از مدتى، بعضى از آن ها به فحشا روى آوردند و همجنس باز شدند؛ خداوند صاعقه اى بر آن ها نازل كرد و همه را هلاك كرد.[7]
اين حديث با آيه اى كه در سوره ى حج آمده است، تناسب دارد. در سوره ى حج مى فرمايد: چه بسيار شهرها و آبادى ها را در حالى كه مردم ستمگر بودند نابود و هلاك كرديم، به گونه اى كه سقف ها و ديوارها فرو ريخت و چه بسيار چاه پر آب كه بى صاحب ماند و چه بسيار قصرهاى محكم و مرتفع...[8]
نكته هاى آموزنده
1. در اغلب موارد، رفاه به فساد و انحراف فردى يا گروهى كشيده مى شود؛ پس انسان در حال رفاه، بايد مراقب خود باشد.
2. غفلت يك نسل از تربيت، زمينه ى انحراف و فساد نسل بعدى را به وجود مى آورد.
پی نوشتها:
[1]. ق، 12.
[2]. فرقان، 38.
[3]. تركوذ فرزند غابور پسر يارش پسر سازن پسر نمرود بود.
[4]. بحارالانوار، ج 14، ص 149 ـ 152.
[5]. ميزان الحكمه، ج4، ص 3146، حديث 19698.
[6]. ولى، به ياور پيامبر مى گويند، مانند هارون كه ياور حضرت موسى (عليه السلام) بود.
[7]. قصص الانبيا، ص 96، حديث 89.
[8]. ر.ك: حج، 44، تفسير نمونه، تفسير آيه ى 44 و 45 حج و 38 لقمان و 12 ق.
منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آيينه ى وحى، سيد مرتضى قافله باشى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).
اصحاب رَسّ گروهى هستند كه پيامبر خود را تكذيب كردند[1] و گرفتار عذابى دردناك شدند.[2] در قرآن درباره ى زندگى آن ها مطلبى نيامده است. مفسران، نام پيامبر اين قوم را «حنظله» ذكر كرده اند كه به دست قوم خويش به شهادت رسيد. امام سجاد(عليه السلام) مى فرمايد:
سه روز پيش از شهادت اميرالمؤمنين(عليه السلام)، مردى از بزرگان تميم كه عمرو نام داشت، نزد حضرت آمد و پرسيد: اصحاب رس چه كسانى بودند؟ در چه زمانى مى زيستند؟ منازل آن ها كجا بود؟ حاكم آن ها چه نام داشت؟ آيا پيامبرى داشتند؟ چگونه هلاك شدند؟ من در قرآن نام آن ها را خوانده ام، ولى از آن ها خبرى نداريم.
حضرت على(عليه السلام) فرمود: از چيزى پرسيدى كه كسى پيش تر نپرسيده بود و پس از من كسى به تو جواب نخواهد داد. هر چه در قرآن است، تفسير، شأن نزول و زمان نزول آن را مى دانم. (به سينه ى مبارك خود اشاره كرد و فرمود:) در اين جا علم نهفته است.
سپس فرمود: اصحاب رس قومى بودند كه درخت صنوبرى را مى پرستيدند و به آن «شاه درخت» مى گفتند. آن درخت را يافث بن نوح در كنار چشمه اى به نام روشاب، كاشته بود. به آن ها «رس» مى گويند، چون پيامبرشان را روى زمين مى كشانيدند!
زمان آن ها پس از حضرت سليمان(عليه السلام) بوده است. آن ها در كنار نهرى كه رس ناميده مى شد، دوازده قريه داشتند. نهرى پر آب و روستاهايى آباد به نام هاى «آبان»، «آذر»، «دى»، «بهمن» «اسفندار»، «فروردين»، «ارديبهشت»، «خرداد»، «مرداد»، «تير»، «مهر»، «شهريور». بزرگ ترين آن ها اسفندار بود كه حاكمشان در آن جا سكونت داشت و نامش تركوذ از نوادگان نمرود[3] بود. در اسفندار، درخت صنوبر و چشمه اى بزرگ وجود داشت. در هر يك از روستاهاى ديگر نيز از آن درخت صنوبر كاشته و از آن چشمه، نهرى به پاى درخت جارى كرده بودند. درختان صنوبر بسيار بزرگ شده بودند. اصحاب رس آب چشمه و آن نهرها را بر مردم حرام مى دانستند و به حيوانات هم نمى دادند؛ هر كس از آن آب مى نوشيد او را مى كشتند؛ مى گفتند: اين آب حيات خداوندان ما است! مردم از آب نهر بزرگى كه «رس» نام داشت، مى نوشيدند.
هر ماه از سال، در يك روستا، يك شبانه روز عيد بود. مردم در كنار درخت صنوبر جمع مى شدند و براى آن، گاو و گوسفند قربانى مى كردند و به آتش مى انداختند. وقتى دود آن به آسمان بلند مى شد، در مقابل درخت سجده و آن قدر گريه مى كردند تا درخت از آن ها راضى شود؛ حركت شاخه هاى درخت را علامت خشنودى آن مى دانستند.
وقتى نوبت اسفندار مى شد، همه ى مردم از روستاهاى كوچك و بزرگ در كنار چشمه و درخت صنوبر بزرگ جمع مى شدند بر آن درخت، پرده هايى از ابريشم آويخته، براى آن دوازده در قرار داده بودند؛ هر درى براى اهل يك قريه بود. در اسفندار دوازده شبانه روز عيد برگزار مى شد. خداوند يكى از فرزندان يهودا (فرزند يعقوب) را به نبوّت مبعوث كرد. او مدتى در ميان آن ها ماند و مردم را به عبادت خدا دعوت كرد، ولى نپذيرفتند. وقتى كه عيد اسفندار شد، پيامبر در آن جا حاضر شد و عرض كرد: خدايا! بندگان تو كفر مى ورزند و مرا تكذيب مى كنند و درختى را مى پرستند كه نه سودى دارد و نه زيانى، خدايا! درخت آن ها را خشك كن!
درخت روز بعد خشك شد. مردم دو دسته شدند؛ يك گروه گفتند: اين شخص ساحر است؛ گروه ديگر گفتند: خداى شما غضب كرده است، بايد اين شخص را بكشيد! بنابراين، چاهى حفركردند و پيامبر را در آن قرار دارند و روى چاه را با سنگى بزرگ پوشانيدند، صداى ناله ى پيامبر را مى شنيدند كه مى گفت: خداوندا! تو گرفتارى مرا مى دانى، به ناتوانى و ضعف من رحم كن و مرا قبض روح نما! در نهايت پيامبر جان داد و خداوند بر آن قوم، بادى گرم و سوزان فرستاد، تا همه آن ها از شدت گرما و بارش آتش از ابر، هلاك شدند.[4]
به امام كاظم(عليه السلام) عرض شد: اصحاب رس چه كسانى بودند؟[5]حضرت فرمود: گروهى بودند كه حضرت صالح(عليه السلام) را كشتند، خداوند پيامبر ديگرى فرستاد، او را هم كشتند و پيامبر سوم را به همراه «ولى»[6]فرستاد، مردم جنگيدند و پيامبر را كشتند؛ اما گروهى كه در قرآن از آن ياد شده كسانى ديگرند آن ها قومى بودند كه نهرى پر آب داشتند به نام «رس». شخصى سؤال كرد: رس در كجا است؟ حضرت فرمود: مكان اين قوم منتهى اليه آذربايجان، بين ارمنستان و آذربايجان، بوده است و اين قوم صليب مى پرستيدند، خداوند بزرگ براى آن ها سى پيامبر فرستاد همه را كشتند. خداوند ميكائيل را، در فصل زراعت فرستاد، آب تمام چاه ها، چشمه ها و نهرهاى آن ها را خشك كرد، عزرائيل را فرستاد همه ى حيوانات را قبض روح كرد و به زمين امر كرد تمام گنج هاى آن ها را بلعيد؛ در نتيجه همه ى آن قوم از گرسنگى و تشنگى هلاك شدند و تنها گروه اندكى از بندگان مخلص خداوند، باقى ماندند و از خدا خواستند كه آن ها را نجات داده، به قدرى آب، زرع و حيوان در اختيار آن ها بگذارد كه طغيان نكنند. خداوند دعايشان را مستجاب كرد. وقتى به خانه هايشان بازگشتند، ديدند همه ى خانه ها خراب شده است؛ زندگى را از سر گرفتند و به اطاعت خداوند مشغول شدند، تا آن نسل منقرض شد. نسل بعد در ظاهر ايمان داشتند، ولى در باطن منافق بودند و گناه مى كردند، خداوند نيز كسى را بر آن ها مسلط كرد تا آن ها را كشت، و عده اى كه باقى ماندند در اثر طاعون، هلاك شدند و هيچ كس از آن قوم باقى نماند. خانه ها و نهرهاى آنان تا دويست سال بعد، بدون صاحب باقى ماند؛ سپس خداوند قومى صالح و نيكوكار را جايگزين آن ها كرد.
پس از مدتى، بعضى از آن ها به فحشا روى آوردند و همجنس باز شدند؛ خداوند صاعقه اى بر آن ها نازل كرد و همه را هلاك كرد.[7]
اين حديث با آيه اى كه در سوره ى حج آمده است، تناسب دارد. در سوره ى حج مى فرمايد: چه بسيار شهرها و آبادى ها را در حالى كه مردم ستمگر بودند نابود و هلاك كرديم، به گونه اى كه سقف ها و ديوارها فرو ريخت و چه بسيار چاه پر آب كه بى صاحب ماند و چه بسيار قصرهاى محكم و مرتفع...[8]
نكته هاى آموزنده
1. در اغلب موارد، رفاه به فساد و انحراف فردى يا گروهى كشيده مى شود؛ پس انسان در حال رفاه، بايد مراقب خود باشد.
2. غفلت يك نسل از تربيت، زمينه ى انحراف و فساد نسل بعدى را به وجود مى آورد.
پی نوشتها:
[1]. ق، 12.
[2]. فرقان، 38.
[3]. تركوذ فرزند غابور پسر يارش پسر سازن پسر نمرود بود.
[4]. بحارالانوار، ج 14، ص 149 ـ 152.
[5]. ميزان الحكمه، ج4، ص 3146، حديث 19698.
[6]. ولى، به ياور پيامبر مى گويند، مانند هارون كه ياور حضرت موسى (عليه السلام) بود.
[7]. قصص الانبيا، ص 96، حديث 89.
[8]. ر.ك: حج، 44، تفسير نمونه، تفسير آيه ى 44 و 45 حج و 38 لقمان و 12 ق.
منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آيينه ى وحى، سيد مرتضى قافله باشى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}