پرسش :

چرا ابرهه به مكه لشكركشى كرد؟


شرح پرسش :
پاسخ :
ابرهه يكى از پادشاهان يمن بود. كنيه اش «ابايكسوم» و نام پدرش «صباح اشرم» بوده است. واقدى ـ يكى از مورخان ـ او را جدّ نجاشى معرفى كرده است.[1]
ابرهه در يمن معبدى ساخت -كه قريش آن را الهيكل مى ناميدند و مردم بومى به آن جا «ماسرخشان» مى گفتند -و به اهل يمن دستور داد در آن حج[2] به جاى آوردند. گروهى از مردان قبيله ى بنى كنانه ـ از قبايل حجاز ـ كه به يمن رفته بودند، وارد معبد شدند و نسبت به آن جا بى احترامى كردند و در آن جا آتش روشن كردند. و هنگام ترك محل، آتش را خاموش نكرده بودند، باد آن را شعلهور ساخت و معبد در آتش سوخت.[3] وقتى ابرهه آگاه شد، گفت: چه كسى جرأت چنين كارى كرده است؟
قسم به نصرانيّت، كعبه را خراب مى كنم تا كسى در آن جا حج نكند؛ سپس دستور داد فيل ها را آماده كردند و با سپاهيان خود از يمن خارج شده، به نزديكى مكه رسيدند. مردم مكه از ترس به كوه ها پناه بردند. لشگريان ابرهه در بين راه شترهاى قريش را به غنيمت گرفتند كه در ميان آن ها دويست شتر عبدالمطلب بود. وقتى خبر به عبدالمطلب رسيد، از مكه خارج شد و وادى محسر مابين سرزمين منى و مزدلفه[4] سر راه لشگريان ايستاد.
مترجم ابرهه، عبدالمطلب را مى شناخت، به ابرهه گفت: اين شخص، بزرگ قريش است و اجازه ى ملاقات مى خواهد، ابرهه اجازه داد.
عبدالمطلب شخصى زيبا و نيرومند بود. ابرهه با ديدن او از تخت پايين آمد و در كنار او بر روى زمين نشست و پرسيد: چه مى خواهى؟
عبدالمطلب گفت: لشگريان تو دويست شتر مرا گرفته اند.
ابرهه گفت: مرا به تعجب واداشتى! من براى خراب كردن كعبه آمده ام و تو به جاى اين كه درباره ى بيت الحرام چيزى بخواهى، شترانت را مى خواهى!
عبدالمطلب گفت: من شترها را مالكم و درباره ى آن ها سخن مى گويم، اين خانه هم صاحب دارد، او خانه اش را حفظ مى كند.
ابرهه دستور داد شترهاى عبدالمطلب را پس بدهند؛ عبدالمطلب به مكه بازگشت و ابرهه شب را آن جا ماند. به هنگام طلوع خورشيد پرندگانى ـ كه در قرآن ابابيل ناميده شده اند ـ در آسمان ظاهر شدند و هر كدام سنگى به منقار و دو سنگ در چنگال خود داشتند و به طرف لشگريان ابرهه پرتاب كردند.[5] اين سنگ ها كه سجيل نام داشت، بر سر هر كس مى افتاد، او را سوراخ مى كرد. خود ابرهه راه فرار در پيش گرفت. هنگام فرار، هر سنگى كه به او برخورد مى كرد، عضوى از او را قطع مى كرد، تا اين كه در نزديكى يمن هلاك شد.[6]
سالى كه اين حادثه به وقوع پيوست به عام الفيل شهرت يافت. و پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز در اين سال متولد شدند.
نكته: سرانجام وعده ى مومنين، مبنى بر يارى تحقق مى يابد و همه ى طغيانگران شكست مى خورند.
در قرآن از سپاهيان ابرهه، به جهت فراوانى فيل سواران، «اصحاب فيل» ياد شده و چنين بيان شده است:
(أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِى تَضْلِيل وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ تَرْمِيهِمْ بِحِجارَة مِنْ سِجِّيل فَجَعَلَهُمْ كَعَصْف مَأْكُول)؛
آيا نديدى پروردگارت با اصحاب فيل چه كرد؟ آيا توطئه آنها را نقش بر آب نكرد؟ و بر سر آن ها پرندگانى فرستاد كه با سنگ هاى كوچك، آنان را هدف قرار مى دادند؛ سرانجام آنها را همچون كاه جويده شده -و متلاشى -قرار داد.» [7]
نكته هاى آموزنده
1. ستمكار و متكبّر سرانجام مغلوب خواهد شد؛
2. خداوند قوى ترين قدرت هاى مادى را در صورت طغيان، نابود مى كند؛
3. هيچ چيز در برابر قدرت خدا بزرگ نيست و خدا دشمنان قوى را مى تواند با ساده ترين چيزها، نابود كند.
پی نوشتها:
[1]. مجلسى، بحار الانوار، ج 15، ص 133.
[2]. عبادت به تقليد از طواف كه در اطراف كعبه انجام مى دادند.
[3]. تفسير قمى، ج 2، ص 442.
[4]. كلينى، كافى، ج 4، ص 470.
[5]. محدث نورى، مستدرك الوسايل، ج 9، ص 340 ـ 342، حديث 11037.
[6]. تفسير الميزان، ج 20، ص 510؛ مجمع البيان، ج 10، ص 441.
[7]. فيل، 1 ـ 5.
منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آيينه ى وحى، سيد مرتضى قافله باشى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).