پرسش :
ظاهراً علامه طباطبايى(رحمت الله علیه) در ضمن بحث هاى روايى تفسير الميزان، به انواع مختلف از روايات تفسيرى اشاره مى كنند و همه ى روايات را از يك سنخ نمى دانند، اگر ممكن است در اين باره توضيح دهيد.
شرح پرسش :
پاسخ :
پاسخ دكتر محمد كاظم شاكر:
تا آن جا كه ما مى دانيم علامه طباطبايى(رحمت الله علیه) در اين باره بحث مستقلى ارائه نداده اند كه روايات را به صورت دقيق تقسيم كنند و به بيان هر يك از اقسام بپردازند؛ امّا همان طور كه اشاره فرموديد در ضمن بحث هاى روايى تفسير الميزان، اشاراتى دارند كه مى توان از طريق آنها نگاه ايشان را به روايات تفسيرى دريافت. همان طور كه گفتيد، علامه همه ى روايات را از يك سنخ نمى دانند؛ برخى روايات را در مقام تفسير مى دانند و برخى ديگر را تفسيرى نمى دانند.
در اين جا مناسب است كه ابتدا برخى از عبارات ايشان را كه در ذيل روايات آورده اند، يادآور شويم و سپس به نتيجه گيرى در مورد تقسيمى كه از مباحث ايشان به دست مى آيد، بپردازيم. ايشان در مواردى در ذيل روايات مى نويسند:
(الرواية من الجرى و بيان لمصداق من مصاديق الآيه.)[1]
در مورد ديگرى مى نويسند:
(تفسير الصبر بالصيام من باب المصداق و الجرى)[2].
در مورد ديگرى مى نويسند:
(هو من باب الجرى و ال انطباق على المصداق الكامل)[3].
از عبارات ديگر ايشان استفاده مى شود كه «جرى» و «مصداق»، تفسير آيه به شمار نمى آيد؛ به طور مثال در مواردى مى فرمايد:
(الرواية من الجرى دون التفسير)[4].
در موارد ديگرى در ذيل روايت مى نويسند:
(هُو مِنَ البَطن)[5].
هم چنين از عبارات ايشان برمى آيد كه مصاديق باطن را نيز از باب تفسير ندانسته، آن را در برابر تفسير قرار داده اند؛ مثلاً در مورد رواياتى كه ذيل آيات صدر سوره ى تغابن آمده است، چنين اظهار نظر مى كنند:
(هِى جَميعاً ناظرةٌ الى بَطن الآيات وَ ليست بمفسّر البتة)؛ همه ى اين روايات ناظر به باطن قرآن است و تفسير نمى باشد.[6]
هم چنين از ظاهر عبارات ايشان استفاده مى شود كه در يك تقسيم دقيق، «روايات جرى» را متمايز از «روايات بطن» دانسته است؛ به طور مثال در موردى مى فرمايند:
(الرواية من الجرى و التطبيق او من البطن و ليست بمفسرة)[7].
و در جاى ديگرى مى نويسند:
(هو من الجرى او البطن و ليس من التفسير فى شىء)[8].
از كاربرد كلمه ى «اَوْ» كه براى تنويع به كار مى رود، استفاده مى شود كه جرى و بطن را دو نوع جداگانه دانسته اند. آنچه كه علامه طباطبايى بر آن تأكيد ويژه اى دارند، آن است كه نبايد به هيچ وجه مصاديق ظاهر و باطن در روايات، به عنوان تفسير قرآن تلقى شود. تعبيراتى چون (ليست بمفسّرة البتة)و (ليس من التفسير فى شىء) به خوبى گوياى اين امر است.
بنا بر اين، آنچه در نظر بدوى از عبارات پيش گفته به دست مى آيد، اين است كه علامه طباطبايى روايات را به سه دسته تقسيم كرده اند:
1 . رواياتى كه در مقام تفسير آيه اند؛
2 . رواياتى كه آيه را منطبق بر مصاديقى ساخته اند كه روايات جرى است؛
3 . روايات بطن.
در اين جا اين سؤال پيش مى آيد كه آيا ايشان معناى باطنى آيات را «تفسير» به شمار نمى آورند؟ با دقّت در موارد ياد شده به دست مى آيد كه روايات مذكور، معانى باطنى را بيان نكرده اند؛ بلكه صرفاً به ذكر مصاديقى از معانى باطنى پرداخته اند و در اين گونه موارد است كه ايشان مى گويند: از باب باطن است و تفسير نيست. شاهد بر اين مطلب آن كه خود ايشان در بحث روايى مربوط به آيه ى 189 سوره ى بقره (وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها)[9] دو روايت نقل مى كند كه هيچ كدام تفسير ظاهر نيست؛ يكى از امام باقر(علیه السلام) كه مى فرمايد:
(يَعْنِى أنْ يَأتِىَ الاَمْر مِن وَجْهِه).
ديگرى از امام صادق(عليه السلام) كه مى فرمايد:
(اَلاوُصِياءُ هُم اَبْوابُ اللّهِ اَلَتْى مِنْها يُؤتْى وَ لَولا هُم مَا عُرِفَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِم احْتَجَ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَى خَلْقِه)[10].
سپس در ذيل روايت دوم مى نويسند:
(الرواية من الجرى و بيان لمصداق من مصاديق الآية بالمعنى الذى فُسِّرت به فى الرواية الاولى، و لا شك، ان الآية بحسب المعنى عامة و ان كانت بحسب مورد النزول خاصة)[11].
ملاحظه مى شود كه روايت اوّل را از باب تفسير دانسته اند و با تعبير (فسّرت به فى الرواية الاولى) از آن ياد مى كنند؛ در حالى كه معناى ياد شده در روايت اوّل به تصريح خود ايشان، تفسير ظاهر آيه كه از مورد نزول به دست مى آيد نيست.
نكته ى ديگر آن كه گرچه علامه طباطبايى، در مواردى اصطلاح «جرى» را از «بطن» متمايز كرده اند، امّا در بعضى موارد هم مصاديق باطنى را «جرى» ناميده اند؛ مانند آنچه در مورد روايت دوم در تفسير آيه ى 189 بقره فرمودند. واقعيت آن است كه در روايات نيز در مورد مصاديق باطنى، اصطلاح «جرى» به كار رفته است و خود ايشان هم در كتاب قرآن در اسلام به اين امر اذعان دارند؛ از اين رو مى فرمايند:
و در بعضى از روايات، بطن قرآن، يعنى انطباق قرآن را به مواردى كه به واسطه ى تحليل به وجود آمده است، از قبيل جرى مى شمارد.[12]
روايتى كه از مصاديق باطنى به عنوان «جرى» نام برده است، روايتى است از امام باقر(عليه السلام)كه در تفسير ظاهر و باطن قرآن مى فرمايد:
(ظَهْرُهُ تَنْزيلُهُ وَ بَطَنُهُ تَأوِيلُهُ، مِنْهُ مَا قَد مَضْى وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَكُنْ، يَجْرِىَ كَما يَجْرِىَ الْشَمْسُ وَالْقَمَر)[13].
نتيجه آن كه با دقّت نظر در مباحث روايى تفسير الميزان و نيز با توجه به مبانى علامه طباطبايى(ره) در مورد ظاهر و باطن قرآن به دست مى آيد كه ايشان روايات را به طور كلّى به دو قسم تقسيم مى كنند:
1. رواياتى كه تفسير آيه را بيان مى كنند؛
2. رواياتى كه به بيان بعضى از مصاديق آيه مى پردازند.
هر يك از اين دو قسم، خود به دو قسم ديگر، تقسيم مى شود: تفسير، به دو قسمِ ظاهر و باطن و مصاديق نيز به دو قسم مصاديق ظاهرى و مصاديق باطنى تقسيم مى شود. اين مصاديق، در صورتى كه مربوط به زمان نزول باشد، از آنها تحت عنوان «مصداق» ياد مى شود و اگر بعد از زمان نزول پديد آمده باشد و ظاهر يا باطن قرآن بر آن منطبق شود، از آن تحت عنوان «جرى و انطباق » ياد مى شود.
پی نوشتها:
[1] . تفسير الميزان، ج 2، ص 59، ذيل آيه ى 189بقره.
[2] . همان، ج 1، ص 153، ذيل آيه ى 45 بقره.
[3] . همان، ج 1، ص 262، ذيل آيه ى 121 بقره.
[4] . همان، ج 17، ص 391، ذيل آيات پايانى سوره ى قلم؛ ج 20 ص 256، ذيل آيه ى 48 مرسلات و ج 19، ص 402، ذيل آيه ى 19سوره ى حاقه.
[5] . همان، ج 20، ص 163، ذيل آيه ى صدر سوره ى نبأ.
[6] . همان، ج 19، ص 302، ذيل آيات صدر سوره ى تغابن.
[7] . همان، ج 19، ص 257، ذيل آيه ى 8 سوره صف.
[8] . همان، ج 20، ص 144، ذيل آيه ى 31 سوره ى انسان.
[9] . تفسير عياشى، ج1، ص 105.
[10] . همان.
[11] . تفسير الميزان، ج 2، ص 59، ذيل آيه ى 189 سوره ى بقره.
[12] . محمد حسين طباطبايى، قرآن در اسلام، ص 42.
[13] . بحارالانوار، ج 89 ص 97.
منبع: باطن و تأويل قرآن، گفتگو با حجت الاسلام على اكبر بابايى و دكتر محمد كاظم شاكر، نشر مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميه (1381).
پاسخ دكتر محمد كاظم شاكر:
تا آن جا كه ما مى دانيم علامه طباطبايى(رحمت الله علیه) در اين باره بحث مستقلى ارائه نداده اند كه روايات را به صورت دقيق تقسيم كنند و به بيان هر يك از اقسام بپردازند؛ امّا همان طور كه اشاره فرموديد در ضمن بحث هاى روايى تفسير الميزان، اشاراتى دارند كه مى توان از طريق آنها نگاه ايشان را به روايات تفسيرى دريافت. همان طور كه گفتيد، علامه همه ى روايات را از يك سنخ نمى دانند؛ برخى روايات را در مقام تفسير مى دانند و برخى ديگر را تفسيرى نمى دانند.
در اين جا مناسب است كه ابتدا برخى از عبارات ايشان را كه در ذيل روايات آورده اند، يادآور شويم و سپس به نتيجه گيرى در مورد تقسيمى كه از مباحث ايشان به دست مى آيد، بپردازيم. ايشان در مواردى در ذيل روايات مى نويسند:
(الرواية من الجرى و بيان لمصداق من مصاديق الآيه.)[1]
در مورد ديگرى مى نويسند:
(تفسير الصبر بالصيام من باب المصداق و الجرى)[2].
در مورد ديگرى مى نويسند:
(هو من باب الجرى و ال انطباق على المصداق الكامل)[3].
از عبارات ديگر ايشان استفاده مى شود كه «جرى» و «مصداق»، تفسير آيه به شمار نمى آيد؛ به طور مثال در مواردى مى فرمايد:
(الرواية من الجرى دون التفسير)[4].
در موارد ديگرى در ذيل روايت مى نويسند:
(هُو مِنَ البَطن)[5].
هم چنين از عبارات ايشان برمى آيد كه مصاديق باطن را نيز از باب تفسير ندانسته، آن را در برابر تفسير قرار داده اند؛ مثلاً در مورد رواياتى كه ذيل آيات صدر سوره ى تغابن آمده است، چنين اظهار نظر مى كنند:
(هِى جَميعاً ناظرةٌ الى بَطن الآيات وَ ليست بمفسّر البتة)؛ همه ى اين روايات ناظر به باطن قرآن است و تفسير نمى باشد.[6]
هم چنين از ظاهر عبارات ايشان استفاده مى شود كه در يك تقسيم دقيق، «روايات جرى» را متمايز از «روايات بطن» دانسته است؛ به طور مثال در موردى مى فرمايند:
(الرواية من الجرى و التطبيق او من البطن و ليست بمفسرة)[7].
و در جاى ديگرى مى نويسند:
(هو من الجرى او البطن و ليس من التفسير فى شىء)[8].
از كاربرد كلمه ى «اَوْ» كه براى تنويع به كار مى رود، استفاده مى شود كه جرى و بطن را دو نوع جداگانه دانسته اند. آنچه كه علامه طباطبايى بر آن تأكيد ويژه اى دارند، آن است كه نبايد به هيچ وجه مصاديق ظاهر و باطن در روايات، به عنوان تفسير قرآن تلقى شود. تعبيراتى چون (ليست بمفسّرة البتة)و (ليس من التفسير فى شىء) به خوبى گوياى اين امر است.
بنا بر اين، آنچه در نظر بدوى از عبارات پيش گفته به دست مى آيد، اين است كه علامه طباطبايى روايات را به سه دسته تقسيم كرده اند:
1 . رواياتى كه در مقام تفسير آيه اند؛
2 . رواياتى كه آيه را منطبق بر مصاديقى ساخته اند كه روايات جرى است؛
3 . روايات بطن.
در اين جا اين سؤال پيش مى آيد كه آيا ايشان معناى باطنى آيات را «تفسير» به شمار نمى آورند؟ با دقّت در موارد ياد شده به دست مى آيد كه روايات مذكور، معانى باطنى را بيان نكرده اند؛ بلكه صرفاً به ذكر مصاديقى از معانى باطنى پرداخته اند و در اين گونه موارد است كه ايشان مى گويند: از باب باطن است و تفسير نيست. شاهد بر اين مطلب آن كه خود ايشان در بحث روايى مربوط به آيه ى 189 سوره ى بقره (وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها)[9] دو روايت نقل مى كند كه هيچ كدام تفسير ظاهر نيست؛ يكى از امام باقر(علیه السلام) كه مى فرمايد:
(يَعْنِى أنْ يَأتِىَ الاَمْر مِن وَجْهِه).
ديگرى از امام صادق(عليه السلام) كه مى فرمايد:
(اَلاوُصِياءُ هُم اَبْوابُ اللّهِ اَلَتْى مِنْها يُؤتْى وَ لَولا هُم مَا عُرِفَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِم احْتَجَ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَى خَلْقِه)[10].
سپس در ذيل روايت دوم مى نويسند:
(الرواية من الجرى و بيان لمصداق من مصاديق الآية بالمعنى الذى فُسِّرت به فى الرواية الاولى، و لا شك، ان الآية بحسب المعنى عامة و ان كانت بحسب مورد النزول خاصة)[11].
ملاحظه مى شود كه روايت اوّل را از باب تفسير دانسته اند و با تعبير (فسّرت به فى الرواية الاولى) از آن ياد مى كنند؛ در حالى كه معناى ياد شده در روايت اوّل به تصريح خود ايشان، تفسير ظاهر آيه كه از مورد نزول به دست مى آيد نيست.
نكته ى ديگر آن كه گرچه علامه طباطبايى، در مواردى اصطلاح «جرى» را از «بطن» متمايز كرده اند، امّا در بعضى موارد هم مصاديق باطنى را «جرى» ناميده اند؛ مانند آنچه در مورد روايت دوم در تفسير آيه ى 189 بقره فرمودند. واقعيت آن است كه در روايات نيز در مورد مصاديق باطنى، اصطلاح «جرى» به كار رفته است و خود ايشان هم در كتاب قرآن در اسلام به اين امر اذعان دارند؛ از اين رو مى فرمايند:
و در بعضى از روايات، بطن قرآن، يعنى انطباق قرآن را به مواردى كه به واسطه ى تحليل به وجود آمده است، از قبيل جرى مى شمارد.[12]
روايتى كه از مصاديق باطنى به عنوان «جرى» نام برده است، روايتى است از امام باقر(عليه السلام)كه در تفسير ظاهر و باطن قرآن مى فرمايد:
(ظَهْرُهُ تَنْزيلُهُ وَ بَطَنُهُ تَأوِيلُهُ، مِنْهُ مَا قَد مَضْى وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَكُنْ، يَجْرِىَ كَما يَجْرِىَ الْشَمْسُ وَالْقَمَر)[13].
نتيجه آن كه با دقّت نظر در مباحث روايى تفسير الميزان و نيز با توجه به مبانى علامه طباطبايى(ره) در مورد ظاهر و باطن قرآن به دست مى آيد كه ايشان روايات را به طور كلّى به دو قسم تقسيم مى كنند:
1. رواياتى كه تفسير آيه را بيان مى كنند؛
2. رواياتى كه به بيان بعضى از مصاديق آيه مى پردازند.
هر يك از اين دو قسم، خود به دو قسم ديگر، تقسيم مى شود: تفسير، به دو قسمِ ظاهر و باطن و مصاديق نيز به دو قسم مصاديق ظاهرى و مصاديق باطنى تقسيم مى شود. اين مصاديق، در صورتى كه مربوط به زمان نزول باشد، از آنها تحت عنوان «مصداق» ياد مى شود و اگر بعد از زمان نزول پديد آمده باشد و ظاهر يا باطن قرآن بر آن منطبق شود، از آن تحت عنوان «جرى و انطباق » ياد مى شود.
پی نوشتها:
[1] . تفسير الميزان، ج 2، ص 59، ذيل آيه ى 189بقره.
[2] . همان، ج 1، ص 153، ذيل آيه ى 45 بقره.
[3] . همان، ج 1، ص 262، ذيل آيه ى 121 بقره.
[4] . همان، ج 17، ص 391، ذيل آيات پايانى سوره ى قلم؛ ج 20 ص 256، ذيل آيه ى 48 مرسلات و ج 19، ص 402، ذيل آيه ى 19سوره ى حاقه.
[5] . همان، ج 20، ص 163، ذيل آيه ى صدر سوره ى نبأ.
[6] . همان، ج 19، ص 302، ذيل آيات صدر سوره ى تغابن.
[7] . همان، ج 19، ص 257، ذيل آيه ى 8 سوره صف.
[8] . همان، ج 20، ص 144، ذيل آيه ى 31 سوره ى انسان.
[9] . تفسير عياشى، ج1، ص 105.
[10] . همان.
[11] . تفسير الميزان، ج 2، ص 59، ذيل آيه ى 189 سوره ى بقره.
[12] . محمد حسين طباطبايى، قرآن در اسلام، ص 42.
[13] . بحارالانوار، ج 89 ص 97.
منبع: باطن و تأويل قرآن، گفتگو با حجت الاسلام على اكبر بابايى و دكتر محمد كاظم شاكر، نشر مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميه (1381).
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}