پرسش :

آيا درست است كه گفته شود: تمامى فهم ها به نوعى از حقيقت بهره دارند و چنين نيست كه يك نوع فهم كاملا برخطا باشد؟ در مورد فهم قرآن چگونه است؟


شرح پرسش :
پاسخ :
اين سخن يك چهره ى درست و يك چهره ى نادرست دارد. اگر مقصود همان مفاد سخن على(عليه السلام)[1] باشد كه «اهل باطل براى گمراه كردن ديگران بخشى از حق و بخشى از باطل را مى گيرند و به عنوان حق ارائه مى دهند و موجب گمراهى مى شوند، واگر حق محض و يا باطل محض باشد، گمراهى رخ نمى دهد.» اين سخن حقى است. در واقع اگر آن سخن شريف را توسعه دهيم و بگوييم در تفسيرها و فهم ها ـ چه آگاهانه و از روى عمد و چه ناآگاهانه ـ برخى مطالب حق نيز دريافت مى شود، هرچند تفسير با انگيزه گمراه سازى و برداشت انحرافى باشد و يا قواعد به طور كامل رعايت نشده باشد، اگر مقصود اين مطلب باشد، سخن حقى است، ولى چهره ى باطل اين سخن آن است كه سخن و فهم هركس چون معيار مشخصى براى تشخيص فهم صحيح از ناصحيح در اختيار ندارد، اجمالا حق و باطل در آن وجود دارد و ما نمى توانيم بگوييم يك برداشت كاملا باطل است؛ اين چهره باطل اين سخن است.
روشن است در مواردى كه دو تفسير متناقض از يك آيه وجود دارد، از محل اين بحث خارج است؛ زيرا جمع آن دو از جهت منطق و عقل غير ممكن است؛ براى مثال، يكى مى گويد: «وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ؛[2]و مگوييد خدا سه است -اَب، ابن و روح القدس- از اين گفته باز ايستيد كه براى شما بهتر است.» اگر كسى بگويد از آيات قرآن پلوراليزم دينى استفاده مى شود و تثليث مسيحيت هم بر اين اساس مورد پذيرش است، مى گويد مى توانيد به تثليث قايل شويد اگر چنين اختلافى در برداشت از آيات وجود داشت، عقل حكم مى كند كه هر دو تفسير با هم نمى توانند درست باشند، يا اگر از يك آيه مانند «هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ» يكى توحيد و يكى شرك را برداشت كند، بى شك يكى از آن دو باطل است و هيچ بهره اى از حقيقت ندارد؛ اما اگر دو تفسير با يكديگر متناقض نبودند ولى با يكديگر تغاير داشتند؛ براى مثال، در تفسير يك آيه به جنبه ى مادى توجه شده است و مفسر ديگرى جنبه ى معنوى را مطرح مى نمايد يا يكى جنبه ى فردى و ديگرى جنبه ى اجتماعى آيه را مطرح مى كند، در اين گونه موارد بايد ديد چقدر با قواعد تفسير سازگارى دارند. هر يك از اين دو كه قواعد تفسير را رعايت نكرده، نادرست است؛ معنا ندارد كه بگوييم اين دو تفسير درست است، مگر قائل شويم به اين كه روشى براى فهم وجود ندارد و هركس هرچه گفت همان مفاد قرآن است؛ اما واقع آن است كه ما معيارهايى براى فهم قرآن داريم، اگر يك تفسير با آن معيارها سازگار بود فهم ما درست است، وگرنه درست نيست؛ معيارها نيز همان هاست كه ذكر شد.
پی نوشتها:
[1]. «فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف على المرتادين و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين و لكن يؤخذ من هذا ضغت و من هذا ضغت فيمزجان...»، فيض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه ى 50، ص 137.
[2]. نساء، 171.
منبع: منطق فهم قرآن، محمود رجبى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1385).