پرسش :

آيا در تلاش چند صدساله ى حكماى الهى، مسأله ى عقلى معاد جسمانى حل گرديده است؟


شرح پرسش :
پاسخ :
معاد جسمانى - روحانى، در تفكر فلاسفه ى مشاء، اشراق و حكمت متعاليه، سرگذشت پر فراز و نشيبى داشته است. آنچه از مجموع سخنان بزرگان اين مكتب و پيروان و شارحان آنها به دست مى آيد، اين است كه فى الجمله معاد جسمانى - روحانى را قبول و مستدل كرده اند؛ مانند:
1. شيخ الرئيس بوعلى سينا: معاد جسمانى از نظر برهان عقلى قابل اثبات نيست، و يگانه راه قبول آن، تصديق قرآن و وحى نبوى است.[1]
توضيح: از آن جا كه حقيقت انسان، مركب از تن و روان است، بازگشت در رستاخيز نيز با جسم و جان است؛ لذا نعمت ها، پاداش ها و عذاب هاى آن نيز معنوى و مادى خواهد بود. اين مقدار، موافق شرع و قابل اثبات عقلى است؛ بعضى از حكما (از جمله بوعلى) ماجراى معاد را با توجه به نعمت ها و لذت ها و عذاب هاى روحانى و عقلانى پى گرفته اند؛ البته خصوصيات نعمت ها و عذاب هاى حسىِ سراى آخرت (از نظر اندازه، چگونگى و...) با عقل و برهان اثبات شدنى نيست (امور جزئى در حيطه ى كارى عقل و برهان نيست). آنچه عقل مى تواند بگويد اين است كه با محشور شدن بدن، پاداش ها و كيفرهاى حسى نيز خواهد بود؛ اما اين كه كميّت و كيفيّت آن چيست، عقل راهى بدان ندارد.
به نظر مى رسد مراد بوعلى نيز همين نكته است (نه انكار اثبات عقلى اصل معاد جسمانى)؛ زيرا طبق ظاهر عبارات، دو نوع معادى كه وى مطرح نموده و يكى را قابل اثبات از طريق برهان عقلى دانسته و اثبات ديگرى را در تصديق شرع منحصر نموده، همان معاد جسمانى - روحانى بر پايه ى لذت ها و آلام است (نه مطلق معاد جسمانى - روحانى) و همان گونه كه يادآور شديم، اثبات اين لذت ها و آلام، به گونه اى كه در قرآن مطرح گرديده، با خصوصيات كمّى و كيفى آن، از طريق قياس عقلى قابل اثبات نيست.[2]
2. شيخ اشراق سهروردى: روح به بدن برزخى، كه لطيف تر از بدن دنيوى است، تعلق مى گيرد.[3]
توضيح: طرف داران معاد جسمانى - روحانى به دو گروه تقسيم مى شوند: عده اى معتقدند كه انسان با همين بدن عنصرى و مادّى برانگيخته مى شود؛ شمارى ديگر بر اين باورند كه انسان با بدن مثالى و لطيف كه مادّه ندارد برانگيخته مى شود. اين بدن ماده ندارد اما مقدار و شكل دارد و به گونه اى عين بدن دنيوى است و هر كس آن را ببيند، مى گويد همان انسان است كه در دنيا زندگى مى كرد.[4]
بنابراين مى توان ادعا كرد كه سهروردى نيز در صدد عقلى كردن معاد جسمانى - روحانى است، هم چنان كه نقلى بودن آن مسلم است. حداقل، شيخ اشراق معاد جسمانى - روحانى را فى الجمله قابل اثبات و برهان عقلى مى داند؛ مثلا، در بحث صور و افلاك مى فرمايد: انسان هايى كه در حد متوسط سعادت و زهد قرار دارند و از دنيا مى روند، به عالم مثالى كه مظهر آن بعضى از مراحل برزخى است، انتقال مى يابند و همان جا جاويد و خالد مى مانند؛ چون عادت و علاقه ى آنان به همين امور بوده است.
ملاصدرا در توضيح كلام ايشان مى فرمايد:
برزخ در اصطلاح حكمت اشراق، جسم طبيعى است.
3. صدر المتألهين شيرازى (ملاصدرا): تعبيرات مختلفى درباره ى معاد دارد؛ روح به بدن مثالى كه مخلوق خود روح است و او را ابداع و اختراع مى كند، تعلق مى گيرد.[5]
عبارت مذكور، معاد روحانى را مى رساند، لكن از موارد ديگر استفاده مى شود كه ايشان در مقام بيان اين مطلب اند كه بهشت و جهنم از اين دنيايى و مادى نيست.[6]
جا و مكان جهان قيامت، نه در آسمان اين عالم است و نه در زمين؛ چون هر چه در اين دنياست در حال دگرگونى، فرسودگى، از حالى به حالى شدن و نابودى است، در حالى كه آخرت (بهشت و جهنم) منزل ماندگار است نه سست و بى بنياد.
منزلگاه آخرت در داخل همين عالم و در نهان و سراپرده ى آسمان ها و زمين است. جايگاه عالم آخرت در مقايسه به عالم دنيا، مانند جايگاه جنين است در رحم مادر.
وى در جاى خودش، معاد جسمانى - روحانى را مشروحاً با استدلال عقلى ثابت كرده است.[7]
و به قول حاجى سبزوارى در حاشيه ى بر اسفار:
ملاصدرا (قدس سرّه) به معاد جسمانى با همين بدن دنيايى و به معراج جسمانى پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) با همين بدن دنيايى قايل هستند.[8]
ملاصدرا با احاطه ى بى نظير خود بر آثار و آراى گذشتگان و با تأسيس اصل حركت جوهرى، معاد جسمانى - روحانى را حل كردند.[9]
نكته ى مهم و در خور توجه اين است كه، حكماى الهى اضافه بر نعمت ها و نقمت ها و لذايذ و آلام جسمانى كه در سراى آخرت است، اقدام به اثبات يك سرى نعمت ها، لذايذ، نقمت ها و آلام روحى و عقلى براى انسان هاى كامل كرده اند و چه بسا اين امر موجب شده كه به بعضى از حكما انكار معاد جسمانى - روحانى نسبت داده شود؛ و يا اين كه بعضى از آنها در صدد بيان اين مطلب هستند كه جزئيات و تفاصيل مباحث معاد عقلا اثبات شدنى نيست، نه اين كه منكر اثبات عقلى اصل معاد باشند.
يكى از دانشمندان معاصر مى فرمايد:
معاد روحانى نزد حكما به اين معناست كه بعضى نعمت ها مثل لقاء الله و رضوان الله و بعضى نقمت ها، مثل محروميت از لقا و رضوان الهى، مخصوص انسان هاى كامل است.
قرآن و سنت نيز دلالت بر وجود چنين نعمت ها و نقمت هايى دارد؛ لكن منحصر بودن آنها به انسان هاى خاصى را قبول ندارد، بلكه چنين مواهبى شامل تمام انسان هايى مى شود كه مستحق آن باشند.[10]
حسن ختام بحث «نظر حكماى الهى در مورد معاد جسمانى» را، كلام سرآمد حكماى متأخر، حاجى سبزوارى، قرار مى دهيم كه مى فرمايد:
نظر و انديشه ى معاد جسمانى - روحانى يك قول و نظر برتر و پر معناست؛ چون حقيقت انسان عبارت است از بدن و نفس و به عبارت ديگر، نفس و عقل؛ بنابراين براى هر يك از بدن و نفس كمالات و مجازاتى است و...[11]
وى در مقام ردّ قول كسانى كه به معاد روحانى تنها باور دارند مى فرمايد:
اگر پاداش ها و نعمت هاى بهشتى و عذاب و دردهاى جهنمى تنها از نوع روحانى و عقلانى باشد (مانند: ديدن بزرگان، لذت علم و هنر، دورى از رضوان الهى، محروميت از اسرار الهى و...)، ديگر معاد براى اكثر انسان هايى كه در حد متوسط و پايين تر هستند تعطيل خواهد بود.
چون اين اكثريت، به لذت و دردهاى روحانى و عقلانى آشنا نيستند و آنها را متأثر يا شادمان نمى سازد، پس اگر صرفاً روح انسان باقى باشد و نعمت ها و نقمت هاى اخروى متناسب بُعد روحانى و عقلانى انسان ها باشد ديگر معاد، فراگير نخواهد بود و حال آن كه دلايل اثبات اصل معاد و تمام اديانى كه به معاد باور دارند معاد را مربوط به تمام انسان ها مى دانند.
هم چنين در مقام ردّ قول كسانى كه تنها به معاد جسمانى باور دارند مى فرمايد:
اگر پاداشها و نعمت هاى بهشتى و عذاب و دردهاى جهنمى تنها از قبيل امور مادى و جسمانى باشد (مانند: خوردن، آشاميدن، خوابيدن و...) ديگر معاد براى انسان هاى كامل و وارستگان و واصلين دوست بى معناست و موجب شادمانى و اثرپذيرى آنها نخواهد شد.
پی نوشتها:
[1]. يجب ان يعلم انّ المعاد، منه ما هو منقول من الشّرع و لاسبيل الى اثباته الاّ من طريق الشريعة و تصديق خبر النّبى و هو الذى للبدن عند البعث و خيراتُ البدن و شروره معلومة لايحتاج الى تعلّم و قد بسطت الشّريعةُ الحقة التى اتانا بها سيّدنا و مولانا و نبيّنا محمد (صلى الله عليه وآله)حال السعادة و الشقاوة التى بحسب البدن؛ و منه مَا هو مُدرك بالعقل و القياس البرهانى و قد صدقتهُ النبوة و هو السعادة و الشقاوة الثّابتتان بالقياس اللّتان للانفس. ابوعلى سينا، الهيات شفاء، مقاله ى 9، فصل 8، ص 460.
[2]. جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 9، ص 111 و 145 و الالهيات، ج 2، ص 776.
[3]. عبدالرزاق لاهيجى، گوهر مراد، ص 453؛ شهاب الدين سهروردى، مجموعه ى مصنفات، مقدمه و تصحيح هنرى كربن، ج 2، ص 229، و صدرالدين شيرازى، الحكمة المتعالية، ج 9، ص 41.
[4]. ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 2، ص 228.
[5]. الحكمة المتعاليه، ج 9، ص 198.
[6]. همان، ص 322، «ليس للآخرة مكان فى هذا العالم لا فى علوّه و لا فى سلفه لأن جميع ما فى امكنة هذا العالم متجددة داثرة مستحيلة فانية و كل ماهو كذلك فهو من الدنيا، و الاخرة عقبى الدار ليست دارالبور، و هى فى داخل هذالعالم و فى باطن عجب السموات و الارض، و منزلتها من الدنيا منزلة الجنين من رحم الامّ».
[7]. الحكمة المتعاليه، ج 9، ص 185.
[8]. همان، ص 48: و هو «قدس سرّه» سيقول فى المعاد الجسمانى ان المحشور يوم النشور هو هذا البدن الذى فى الدنيا، و المعراج الجسمانى و المعاد الجسمانى توأمان يرتضعان من ثدى واحد، متقاربان فى الاحكام و...
[9]. غلام حسين دينانى، معاد از ديدگاه زنوزى، ص 61.
[10]. جعفر سبحانى، الالهيات، ج 2، ص 784.
[11]. ملاهادى سبزوارى، حاشيه ى الحكمة المتعالية، ج 9، ص 165: هذا -القول بالمعاد الجسمانى و الروحانى جميعاً- هو القول الفحل والراى الجزل لان الانسان بدن و نفس، وان شئت قلت نفس و عقل فللبدن كمال و مجازاة و للنفس كمال و مجازاة و... ولانّ اكثر الناس لايناسبهم الغايات الروحانيه العقلية التعطيل فى حقهم فى القول بالروحانى فقط و فى القول بالجسمانى فقط يلزم فى الاقلين من الخواص و الاخصين.
منبع: آخرين سفر، رحيم لطيفى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1385)