پرسش :

چه دلايلى بر عصمت پيامبران وجود دارد؟


شرح پرسش :
پاسخ :
عصمت، يكى از مهم ترين ويژگى هاى پيامبران الهى است؛ بنابراين، لازم است پيش از بيان دلايل عصمت، معنا و حقيقت آن روشن گردد.
واژه ى عصمت
واژه ى عصمت ـ از ماده ى «عَصَمَ» ـ در لغت به معناى «منع» و «حفظ» و نگهداشتن و مانع شدن و پيش گيرى از ناملايمات است[1] و در اصطلاح، به نيرويى در وجود انسان گفته مى شود كه دارنده آن را با قدرت داشتن بر انجام آن از گناه، خطا و اشتباه باز مى دارد.[2]
با توضيح ياد شده، روشن مى شود كه عصمت بر دو نوع است:
1. عصمت از گناه؛ يعنى معصوم كسى است كه با اختيار و قصد، مرتكب گناه نمى شود؛
2. عصمت از خطا و اشتباه؛ يعنى معصوم، افزون بر ترك گناه، از خطا و اشتباه هم مصون باشد. مصونيّت پيامبران از گناه و خطا، به طور اجمال، از سوى همه ى مسلمانان، بلكه همه صاحبان اديان و ملل پذيرفته شده است، ولى در ويژگى هاى آن، آرا و نظريه هاى گوناگونى وجود دارد كه در نوشتار حاضر، مجال بيان آن ها نيست.
شيعه معتقد است كه پيامبر بايد از همه ى گناهان، چه صغيره و چه كبيره، چه عمدى و چه سهوى، چه پيش از نبوت و چه پس از آن، معصوم باشد.[3]
دلايل عصمت
دليل اول: هدف اصلى از بعثت پيامبران، راهنمايى بشر به سوى حقايق و وظايفى است كه خداى متعال براى انسان ها تعيين فرموده است و ايشان در حقيقت، نمايندگان الهى در ميان انسان ها هستند كه بايد ديگران را به راه راست، هدايت كنند؛ حال اگر چنين نمايندگان و سفيرانى به دستورات الهى پايبند نباشند و خودشان بر خلاف محتواى رسالتشان عمل كنند، مردم رفتارشان را با گفتارشان متناقض ديده، ديگر به گفته هايشان اعتماد لازم را پيدا نمى كنند و در نتيجه هدف از بعثت ايشان به طور كامل تحقق نخواهد يافت؛ بنابراين، حكمت و لطف الهى اقتضا دارد كه پيامبران، افرادى پاك و معصوم از گناه باشند.
اين دليل، عصمت پيامبر را نسبت به هر گناهى، چه كبيره و چه صغيره، چه عمدى و چه سهوى، چه پيش از بعثت و چه پس از آن اثبات مى كند؛ زيرا كوچك ترين گناه سهوى، هر چند پيش از بعثت رخ داده باشد، به اندازه ى خود، پيامبر را لكه دار كرده و به همان مقدار از اعتماد مردم مى كاهد و حال اين كه بايد اعتماد به پيامبر صد درصد باشد تا راه هر گونه شك و ترديد و شبهه اى بسته شود.
دليل دوم: افزون بر اين كه پيامبران وظيفه دارند محتواى وحى و رسالت خويش را به مردم ابلاغ كنند و راه راست را به ايشان نشان دهند، وظيفه دارند به تزكيه، تربيت و راهبرى مردم اقدام نمايند؛ آن هم تربيتى همگانى كه شامل آماده ترين و برجسته ترين افراد جامعه نيز بشود و چنين مقامى در خور كسانى است كه خودشان به عالى ترين مدارج كمال انسانى رسيده باشند و اين همان مقام «عصمت» است.
افزون بر اين، اساساً نقش رفتار مربى در تربيت ديگران، از نقش گفتار اوبسيار مهم تر است و كسى كه از نظر رفتار، نقص ها و كمبودهايى داشته باشد، سخنانش تأثير مطلوب را ندارد؛ پس هنگامى هدف الهى از بعثت پيامبران، به عنوان مربيان جامعه، به طور كامل تحقق مى يابد كه آن ها از هر گونه لغزشى در گفتار و كردار مصون باشند.
و اما دارا بودن تقوا و پرهيز از گناهان، آن گونه كه در حد عصمت نباشد، نيز نمى تواند اطمينان كامل را در ميان مردم ايجاد كند؛ زيرا باز هم احتمال گناه و خطا در فرض مذكور وجود دارد.
از دليل هايى كه گفته شد روشن مى شود كه پيامبران، افزون بر مصون بودن از ارتكاب گناه، از اشتباه و نسيان نيز مصون مى باشند؛ چه اشتباه و نسيان در بيان احكام و عمل به آن ها و چه نسبت به موضوع هاى خارجى و امور عادى؛ زيرا در صورت اشتباه و نسيان، اعتماد كامل براى مردم حاصل نمى شود و در هر موردى كه پيامبر حكمى بگويد احتمال مى دهند كه اشتباه باشد؛ از اين رو پيامبران به طور كامل به هدف خود كه تعليم و تربيت است، نمى رسند، و همچنين است اگر در عمل به احكام اشتباه كنند؛ زيرا ممكن است همين عمل سرمشق يا دستاويز گروهى شود و گمراه گردند؛ گذشته از اين، خود عمل هم نوعى از بيان حكم است. اگر مردم ببينند و يا احتمال دهند كه پيغمبر در موضوع ها و امور عادى، چه در خلوت و چه در ملأ عام، گرفتار اشتباه و نسيان است، نسبت به احكام ترديد مى كنند و اطمينان لازم در مردم كه مقدمه تحقق هدف پيامبران است، حاصل نمى شود.
پرسشى ديگر:
از آنچه گفته شد، لزوم عصمت پيامبران از هرگونه گناه و خطايى روشن شد؛ اما آيا اين عصمت و مصونيت از خطا و گناه، امرى ارادى و در اختيار معصومان(عليهم السلام)است يا آن كه نيرويى خداداد بوده و در نتيجه هيچ گونه افتخارى براى آن ها به شمار نمى رود؟
در پاسخ مى گوييم: عصمت از گناه و معصيت، به طور كامل اختيارى و با اراده ى معصومان(عليهم السلام)است؛ اما عصمت و مصونيت از اشتباه و فراموشى و مانند آن، نيرويى است خدادادى كه بر اساس شايستگى فردى و اهميت رسالت الهى، به معصومان(عليهم السلام) داده شده است؛ گرچه بعيد نيست بگوييم: عقل و حواس سالم و كامل معصومان(عليهم السلام) به اندازه اى بوده كه هيچ گاه گرفتار فراموشى، غفلت، اشتباه و امثال آن ها نمى شدند، و اين مرحله از عصمت نيز به طور كامل اختيارى بوده و جبرى در كار نبوده است؛ همان گونه درباره ى انسان عاقل و داراى حواس سالم، هيچ گاه تصوّر نمى شود كه بر اثر فراموشى و يا غفلت، به خوردن كثافت ها و آشغال هاى موجود در زباله دانى ها، اقدام كند و يا پزشك ماهرى كه از آلودگى آب حاصل از شستن لباس هاى بيماران آگاهى كامل دارد، از آن آب بياشامد؛ بنابراين، عصمت، چه نسبت به گناه و چه نسبت به اشتباه، از اختيار و اراده ى معصومان(عليهم السلام)بيرون نيست.
البته عصمت داراى مراحل و درجه هايى است كه ممكن است شخص معصوم پس از گذرانيدن آن هابه اختيار و اراده ى خود، و به لطف پروردگار به درجات بالاترى دست يابد؛ چنان كه وجود چنين مقامى از عصمت، از برخى آيات قرآن نيز استفاده مى شود: (إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)[4]
به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه اِتِّصاف معصومان(عليهم السلام)به برخى از مراتب عصمت، از جانب پروردگار گرچه خارج از اختيار آنان است، اما در عين حال افتخار و ارزشى براى آنان محسوب مى شود، همانطور كه سنگ هاى معدنى كم ياب نسبت به سنگ هاى معمولى، داراى ارزش و برترى هستند، گرچه از خود هيچ گونه اختيارى نداشته باشند افزون بر آن ـ چنان كه گفته شد ـ: خداوند بر اساس شناختى كه از لياقت و شايستگى برخى از انسان ها دارد، آنان را به درجه هاى عالى عصمت متِّصف مى نمايد.
حسن ختام اين گفتار را به مناظره ى زيبا و جامع امام رضا(عليه السلام) و يكى از عالمان اهل سنت، اختصاص مى دهيم، تا افزون بر تبيين باور شيعه از زبان گوياى امام معصوم(عليه السلام)، شبهه هاى موجود در اين زمينه نيز پاسخ داده شود.
اباصلت هروى مى گويد: پس از آن كه مأمون (خليفه ى عباسى)، پيروان اديان و مذاهب مختلف را در برابر امام رضا(عليه السلام)قرار داد، و هر يك از آنان با حجّت و دليلى محكم كه امام(عليه السلام) ارائه مى فرمود، شكست خوردند، على بن محمد بن جَهم برخاست و عرض كرد:
اى پسر رسول خدا! آيا شما قائل به عصمت پيامبران هستيد؟
امام(عليه السلام) فرمود: آرى.
عرض كرد: پس در برابر اين آيات قرآن چه پاسخى داريد:
1. (وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى)؛[5]
2. (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ)؛[6]
3. (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها)؛[7]
4. (وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ)؛[8]
5. (وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ).[9]
امام(عليه السلام) فرمود: «واى بر تو اى على! از خدا بترس و گناهان زشت را به پيامبران خدا نسبت مده و كتاب خدا را با رأى و نظر خود، تفسير و تأويل مكن! به درستى كه خداوند ـ عزّ و جلّ ـ مى فرمايد: (ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ)[10].
اما درباره ى آيه ى اول، پس به درستى كه خداوند ـ عزّوجلّ ـ آدم(عليه السلام) را حجّت و جانشين خود در زمين و شهرها قرار داد و او را براى -ماندن در -بهشت نيافريد و معصيت آدم در بهشت بود نه در زمين، و آن هم براى آن بود كه مقدّرات الهى كامل و اجرا گردد؛ پس هنگامى كه به زمين فرستاده شد و حجّت و جانشين خدا در زمين گرديد، به او مقام عصمت داده شد، به دليل آيه ى مباركه: (إِنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ)؛[11] و اما آيه ى دوم، مراد از آن اين است كه داود(عليه السلام)گمان مى كرد كه خداوند متعال، رزق و روزى را بر او تنگ نخواهد كرد آيا اين آيه را نشينده اى: (وَ أمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ)؛[12] يعنى روزى را بر او تنگ گرفت، و گرنه، اگر گمان مى برد كه خداوند بر او قدرت ندارد -لا يقدر عليه- كه همانا كافر مى گرديد؛ و اما آيه سوم -درباره ى حضرت يوسف-، پس به درستى كه آن زن نسبت به يوسف اهتمام و تمايل ورزيد، ولى يوسف به كشتن او اهتمام كرد -در صورتى كه وى را به آن معصيت مجبور كند-، پس خداوند كشتن آن زن و آن گناه را از حضرت يوسف دور كرد؛ خداوند مى فرمايد: (كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ)؛ يعنى قتل -كشتن آن زن -«والفحشاء»؛[13] يعنى زنا؛ و اما داود(عليه السلام)، پس بگو كه گذشتنگان تو درباره ى او چه مى گويند؟
على بن جهم گفت: مى گويند: داود پيامبر، در محراب خود به نماز خواندن مشغول بود، كه ابليس به صورت پرنده اى بسيار زيبا در مقابل او نمايان شد، پس نماز خود را قطع كرد تا آن پرنده را بگيرد، پرنده به حيات خانه رفت و او به دنبال آن، آن گاه پرنده به داخل خانه ى «اوريا» ـ فرزند حنان ـ افتاد و داود نيز به دنبال آن رفت، تا آن كه در آن جا همسر اوريا را در حال استحمام مشاهده كرد، همين كه چشمش به او افتاد، عاشق و دلباخته ى او شد، اين در زمانى بود كه داود، اوريا را به يكى از جنگ ها فرستاده بود، پس نامه اى به فرمانده ى جنگ نوشت و از او خواست كه اوريا را در صف مقدم جنگ قرار دهد، او نيز چنين كرد، ولى اوريا پيروز گشت و كشته نشد.
اين موضوع براى داود بسيار دشوار شد، بار دوم نامه اى نوشت و از فرمانده ى جنگ خواست كه او را جلوى «تابوت» قرار دهد، تا آن كه در نهايت اوريا كشته شد و داود پيامبر با همسر او ازدواج كرد.
اباصلت مى گويد: امام رضا(عليه السلام) پس از شنيدن اين سخنان، با دست خود بر پيشانى خودشان زدند، و فرمودند: (إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) همانا شما پيامبرى از پيامبران خدا را به سبك شمردن نماز و بى اعتنايى به آن نسبت داده ايد، تا آن كه به دنبال پرنده اى حركت كرد و سپس مرتكب زنا و قتل شد.
على بن جهم پرسيد: اى فرزند رسول خدا! پس گناه داود چه بود؟
امام فرمود: واى بر تو! به درستى كه داود گمان مى برد كه خداوند هيچ كس را از او عالم تر نيافريده، پس خداوند دو فرشته را به سوى او فرستاد و از محراب او بالا رفته و به او رسيده و چنين گفتند: (خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْض فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ)[14]
داود(عليه السلام) در قضاوت شتاب كرد و عليه مدعى عليه حكم كرد: (وَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ)بدون آن كه از مدعى شاهدى بر ادعايش بخواهد و يا اين كه سخن مدّعى عليه را بشنود، و اين بود ماجراى خطاى داود در قضاوتش، نه آنچه را كه شما بيان مى كنيد. آيا نشنيده اى سخن خداوند را كه مى فرمايد: «اى داود! ما تو را خليفه -و نماينده ى خود -در زمين قرار داديم؛ پس در ميان مردم به حق داورى كن... .»[15]
على بن جهم مى گويد: عرض كردم: اى پسر رسول خدا! پس داستان او با اوريا چه بوده است؟
امام رضا(عليه السلام) فرمودند: در دوران داود(عليه السلام) هنگامى كه مردها مرده و يا كشته مى شدند، زن هاى آنان تا ابد حق ازدواج با ديگران را نداشتند، و اولين كسى كه خداوند متعال چنين ازدواجى را براى او حلال كرد، داود(عليه السلام) بود؛ لذا اين مسأله از جهت اوريا بر مردم سخت گذشت.
و اما آيه مربوط به حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) جريان آن چنين است كه خداوند سبحان نام هاى همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) در دنيا و آخرت را براى پيامبرش بيان و معرفى كرد و اين كه آنان مادران مؤمنان مى باشند، و يكى از آنان زينب ـ دختر جَحْش ـ بود كه در آن زمان همسر زيد بن حارثه بود؛ پس پيامبر(صلى الله عليه وآله) نام او را پنهان كرده و براى مردم بيان نكرد، تا منافقان نگويند: پيامبر زن شوهردار را همسر خود دانسته و او را جزو مادران مؤمنان قرار داده است، و چون پيامبر(صلى الله عليه وآله) از اين سخن منافقان مى ترسيد، خداوند فرمود: (َاللهُ اَحَقُّ أنْ تَخْشاهُ)؛ و خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى. و خداوند ازدواج هيچ كس را خود بر عهده نگرفته مگر ازدواج حوّا با آدم، و زينب با رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، و فاطمه با على(عليهما السلام).
اباصلت هروى مى گويد: على بن جهم با شنيدن اين پاسخ روشن و قاطع، گريه كرد و چنين گفت: اى پسر رسول خدا! من از عقيده ى خود توبه كرده و از امروز به بعد سخنى درباره ى پيامبران نخواهم گفت، مگر آنچه را كه شما فرموديد.[16]
ناگفته نماند كه اين روايت مبارك، دليل نقلى عصمت پيامبران را نيز در بر دارد؛ از جمله: استشهاد امام(عليه السلام) به آيه ى 33 سوره ى آل عمران. با مطالبى كه امام فرمود، روشن مى شود كه ساير اشكال هاى وارد شده بر عصمت پيامبران بر اساس آيات قرآن، مردود مى باشد.
آيات ديگرى نيز وجود دارد كه مى توان از آن ها براى اثبات عصمت استفاده كرد؛ از جمله:
آيه ى: (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الُْمحْسِنِينَ جواب : وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ جواب : وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ جواب : وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى صِراط مُسْتَقِيم)[17]
خداوند سبحان در اين آيه، پيامبران را برگزيدگان خود و هدايت شوندگان از جانب خود مى داند. در آيه ى ديگر مى فرمايد: (أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاّ ذِكْرى لِلْعالَمِينَ)[18]
در اين آيه، افزون بر توصيف پيامبران به هدايت شوندگان از جانب پروردگار، از آنان به اسوه و الگو تعبير شده است؛ از سوى ديگر مى فرمايد: (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد جواب : وَ مَنْ يَهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلّ)[19]؛
مى فرمايد: هر كس مشمول هدايت الهى گردد، گمراهى در او راه ندارد، و در آيه اى ديگر تصريح مى فرمايد كه حقيقت گناه، انحراف از صراط مستقيم، بلكه همانا گمراهى است: (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ جواب : وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ جواب : وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثِيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ)[20].
دقت در آيات ياد شده و تأمل در آن ها، عصمت پيامبران را به روشنى اثبات مى كند. توضيح اين كه: در آيات نخست، پيامبران، اسوه، الگو و هدايت شوندگان در ميان امت معرفى شده اند؛ سپس در آيه ى بعد مى فرمايد: كسى كه مشمول هدايت الهى گردد، گمراهى در او راه ندارد، و در آيه ى بعد گناه را همان گمراهى مى داند؛ در نتيجه، پيامبران مشمول هدايت خاص الهى قرار گرفته اند، و گمراهى در چنين افرادى راه ندارد و چون حقيقت گناه، گمراهى از صراط مستقيم است؛ بنابراين، كسى كه گمراهى در او راه ندارد، به گناه آلوده نمى شود، و اين همان مقام والاى عصمت از گناه است كه به تصريح آيات ياد شده، هيچ گونه گناهى ( از كوچك و بزرگ، پيش از نبوت و پس از آن و...) براى هدايت شدگان از ميان امت ها، يعنى پيامبران، تصوّر نمى شود.
پی نوشتها:
[1]. ر.ك: لغت نامه دهخدا، واژه ى (عصمة) و ساير كتاب هاى لغت.
[2]. ر.ك: راهنماشناسى، ص 121.
[3]. مع الشيعه الامامية فى عقائدهم، ص 57. متأسفانه در كتب مشهور اهل سنت، باورهاى ناروايى در اين زمينه درباره ى پيامبران وجود دارد كه برخى از آن موارد و پاسخ آن ها را علامه ى حلى ـ قدس سره ـ در كتاب نهج الحق و كشف الصدق، ص 142 به بعد «عصمة الانبياء» بيان كرده است.
[4]. احزاب، 33.
[5]. طه، 121: «آدم پروردگارش را نافرمانى كرد، و از پاداش او محروم شد.»
[6]. انبياء، 87 «و ذوالنون -= يونس- را -به يادآور- در آن هنگام كه خشمگين -از ميان قوم خود- رفت و چنين مى پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت.»
[7]. يوسف، 24 «آن زن قصد او -يوسف- كرد و او نيز قصد وى مى نمود.»
[8]. ص، 24 «داود دانست كه ما او را -با اين ماجرا- آزموده ايم.»
[9]. احزاب، 37 «-درباره ى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)- و در دل چيزى را مى پنداشتى كه ا ئخداوند آن را آشكار مى كند و از مردم مى ترسيدى، در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى.»
[10]. آل عمران، 7 «در حالى كه تفسير -و تأويل- آن ها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى دانند.»
[11]. آل عمران، 33 «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد.»
[12]. فجر، 16 «و اما هنگامى كه براى امتحان، روزيش را بر او تنگ مى گيرد.»
[13]. يوسف، 24 «اين چنين كرديم تا بدى و فحشا را از تو دور سازيم.»
[14]. ص، 22 ـ 24 «گفتند: «نترس! دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده؛ اكنون در ميان ما به حق داورى كن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدايت كن. اين برادر من است، او نود و نه ميش دارد و من يكى بيش ندارم؛ اما او اصرار مى كند كه اين يكى را هم به من واگذار، و در سخن بر من غلبه كرده است. -داود- گفت: «مسلماً او با درخواست يك ميش تو براى افزودن آن به ميش هايش، بر تو ستم نموده؛ و بسيارى از شريكان -و دوستان- به يكديگر ستم مى كنند، مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند؛ اما عده ى آنان كم است. داود دانست كه ما او را -با اين ماجرا- آزموده ايم؛ از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد.»
[15]. ص (38)، 26.
[16]. امالى شيخ صدوق، مجلس بيستم، ص 150 ـ 153، حديث 148 / 3؛ خصال شيخ صدوق، حديث 321 / 5؛ عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج 1، ص 191، حديث 1؛ بحارالانوار، ج 11، ص 72، حديث 1.
[17]. انعام، 84 ـ 88.
[18]. انعام، 90.
[19]. زمر، 36 ـ 37.
[20]. يس، 60 ـ 62.
منبع: پرسش ها و پاسخ هايى پيرامون نبوت و رسالت، فاضل عرفان، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه (1383).