پرسش :

مباهله يعنى چه و جريان مباهله ى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) چگونه بوده است؟


شرح پرسش :
پاسخ :
مباهله در لغت
«مباهله» در اصل از ماده «بهل» (بر وزن اهل) بوده و به رها كردن و برداشتن قيد و بند از چيزى گفته مى شود[1].
مباهله در اصطلاح
مباهله در اصطلاح قرآن و روايات و غير آن ها، به معناى ملاعنه (لعن و نفرين كردن دو طرف به يكديگر) است؛ اين گونه كه هرگاه دو گروه يا دو نفر درباره ى مساله اى مهم، مانند مسائل مهم مذهبى با هم گفتگو كرده و به نتيجه اى نرسند، در يك جا جمع مى شوند و به عنوان «آخرين حربه»، به درگاه خداوند تضرع مى كنند و از او مى خواهند تا درغگو را رسوا و مجازات كند[2].
تناسب معناى اصطلاحى با معناى لغوى در اين است كه در هر دو، رها كردن و واگذار كردن يكديگر به حال خود، وجود دارد.
مباهله با مسيحيان نجران
(فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ)[3]؛ هرگاه بعد از علم و دانشى كه به تو رسيده -باز- كسانى با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آن ها بگو: بياييد! ما فرزندان خود را دعوت مى كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت مى نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت مى كنيم و شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله مى كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مى دهيم.
بخش با صفاى «نجران» با هفتاد دهكده ى تابع خود، در نقطه ى مرزى حجاز و يمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، اين نقطه تنها منطقه ى مسيحى نشين حجاز بود كه به عللى از بت پرستى دست كشيده و به آيين مسيحيت گرويده بودند[4].
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) هم زمان با مكاتبه ى با سران حكومت هاى جهان و مراكز مذهبى، نامه اى به اسقف نجران (ابو حارثه بن علقمه) نوشت و در آن نامه از ساكنان نجران خواست كه يا اسلام را بپذيرند و يا به حكومت اسلامى جزيه (ماليات) بپردازند (كه در برابر اين مبلغ جزئى، از جان و مال آنان دفاع شود) و در غير اين صورت، به آنان اعلام خطر مى شود.
نامه توسط نمايندگان پيامبر(صلى الله عليه وآله) به دست اسقف رسيد. وى نامه را با دقت خواند و براى تصميم گرفتن، شورايى مركب از شخصيت هاى بارز مذهبى و غير مذهبى تشكيل داد. شورا نظر داد كه گروهى به نمايندگى نجران به مدينه بروند، تا از نزديك با محمد(صلى الله عليه وآله) تماس گرفته، و سخنان او را بررسى كنند.
شصت تن از زبده ترين و داناترين مردم نجران انتخاب شدند كه در رأس آن ها سه پيشواى مذهبى قرار داشت:
1. «ابو حارثه بن علقمه»، اسقف اعظم نجران كه نماينده ى رسمى كليساهاى روم در حجاز بود؛
2. «عبدالمسيح»، رئيس هيئت نمايندگى كه به عقل و تدبير و كاردانى شهرت داشت؛
3. «ايهم» كه فردى كهنسال و مورد احترام مردم نجران بود.
هيئت نمايندگان در مسجد مدينه با پيامبر اسلام گفتگو كردند. حضرت آنان را به آيين اسلام و پرستش خداى يگانه و دست كشيدن از عقايد باطل (مانند اعتقاد به فرزند داشتن خداوند) دعوت كرد. يك نفر از نمايندگان گفت: عيسى فرزند خدا است؛ زيرا مادر او مريم، بدون آن كه با كسى ازدواج كند، او را به دنيا آورد؛ پس بايد او را نيز خداى جهان دانست.
پيامبر اكرم (ص) با تلاوت آيه اى از قرآن آنان را چنين پاسخ دادند: «وضع حضرت عيسى از اين نظر مانند حضرت آدم است كه او را با قدرت بى پايان خود، بدون آن كه داراى پدر و مادرى باشد، از خاك آفريد»؛ اگر نداشتن پدر دليل بر اين باشد كه عيسى فرزند خدا است، پس حضرت آدم براى اين انتساب شايسته تر است؛ زيرا او نه پدر داشت و نه مادر.
گفتگو ادامه يافت و پس از اصرار دو طرف بر حقانيت عقايد خود، تصميم گرفته شد كه مساله از راه مباهله خاتمه يابد، از اين رو قرار شد كه فرداى آن روز، همگى خارج از شهر مدينه، در دامنه ى صحرا براى مباهله آماده شوند.
روز بيست و پنجم ماه ذى الحجة سال دهم هجرت بود. سران نمايندگان نجران پيش از آن كه با پيامبر روبه رو شوند، به يكديگر گفتند: هرگاه ديديد كه «محمد» افسران و سربازان خود را به ميدان مباهله آورد، معلوم مى شود كه در ادعاى خود صادق نبوده و اطمينانى به نبوت خود ندارد، ولى اگر ديديد كه با فرزندان و عزيزان خود به مباهله آمده، معلوم مى شود كه او راستگو و پيامبر خدا است؛ زيرا آن قدر به خود ايمان دارد و احساس امنيت مى كند كه عزيزان خود را آورده است.
هنوز نمايندگان نجران در اين گفتگو بودند كه ناگهان چهره ى نورانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نمايان شد. او فرزندش حسين(عليه السلام)را در آغوش دارد و دست حسن(عليه السلام) را در دست؛ على(عليه السلام) پيش رو، و حضرت زهرا(عليها السلام) پشت سر آن جناب حركت مى كنند[5].
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پيش از ورود به ميدان مباهله به همراهان خود فرمود: «من هرگاه دعا كردم، شما دعاى مرا با گفتن آمين بدرقه كنيد.» نمايندگان نجران، با حالت بهت و وحشت به يكديگر نگاه مى كردند؛ شكوه و جلال معنوى و الهى اين پنج تن، همه را بر جاى خود ميخ كوب كرده بود. اسقف نجران گفت: «من چهره هايى مى بينم كه هرگاه دست به دعا بلند كنند و از درگاه خداوند بخواهند كه بزرگ ترين كوه ها را از جاى بركند، به سرعت كنده خواهد شد. هرگز درست نيست كه ما با اين چهره هاى نورانى و با فضيلت مباهله كنيم؛ چرا كه عذاب الهى همه ى ما را نابود مى كند و چه بسا دامنه ى عذاب گسترش يابد و همه ى مسيحيان جهان را فرا گيرد و در روى زمين يك مسيحى باقى نماند.»
انصراف مسيحيان از مباهله
نمايندگان نجران با ديدن اين وضع، بى درنگ وارد شُور شدند و به اتفاق آرا تصويب كردند كه هرگز وارد مباهله نشوند و هر سال مبلغى را به عنوان «جزيه» به حكومت اسلامى بپردازند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز درخواست آنان را پذيرفت و قرار گذاشتند كه مردم نجران نيز از مزاياى حكومت اسلامى برخوردار گردند؛ در اين هنگام پيامبر (ص) فرمود: «عذاب سايه ى شوم خود را بر سر نمايندگان نجران گسترده بود و اگر از در مباهله وارد مى شدند، صورت انسانى خود را از دست داده و با آتشى كه در بيابان بر افروخته مى شد، مى سوختند و دامنه ى عذاب به سرزمين نجران هم كشيده مى شد[6].»
فضيلت اهل بيت(عليهم السلام) در داستان مباهله
مفسران و محدثان شيعه و سنى تصريح كرده اند كه پيامبر گرامى اسلام تنها كسانى را كه همراه خود براى مباهله برد: فرزندانش، حسن و حسين(عليهما السلام)(ابناءنا) و دخترش فاطمه(عليها السلام) (نساءنا) و از ميان مردان تنها على بن ابى طالب(عليه السلام)(انفسنا) بودند.
شهيد قاضى نور الله شوشترى، در كتاب شريف «احقاق الحق»، اتفاق نظر مفسران را د راين باره بيان مى كند؛ سپس آية الله مرعشى نجفى (ره) در پاورقى اين كتاب، از حدود شصت نفر از بزرگان عامه نقل مى كند كه معتقدند آيه ى مباهله در شأن و منزلت اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شده است؛ براى مثال مسلم بن حجاج در صحيح خود ـ كه دومين صحيح از صحاح ششگانه عامه است ـ مى نويسد: «معاويه به سعد وقاص گفت: چرا على را دشنام نمى گوئى؟ پاسخ گفت: به دليل سه ويژگى كه على داشت و من آرزو مى كنم كه يكى از آن ها را دارا بودم...؛ -يكى از آن ها اين بود كه -چون آيه ى مباهله نازل شد، پيامبر تنها از فاطمه و حسن و حسين و على دعوت كرد؛ وقتى همگى جمع شدند، فرمود: اللهم هؤلاء اهلى؛ خداوندا ايشان اهل بيت من هستند.[7]»
داستان مباهله گواه بزرگى بر فضيلت و برترى اين خانواده است. پيامبر(صلى الله عليه وآله) از ميان تمام صحابه و ياران خود، تنها اين چند نفر را شايسته و مصداق آيه دانست و در كنار خود به ميدان مباهله آورد.
عموميت استفاده از مباهله
شكى نيست كه آيه مباهله خطاب به پيامبر اسلام بوده و متضمن دستور كلى به مسلمانان براى انجام اين عمل نمى باشد، ولى در آيات و روايات، منعى از انجام اين عمل توسط مسلمانان وارد نشده است، بلكه از روايات عموميت اين حكم استفاده مى شود؛ براى مثال از امام صادق (ع) روايت شده است كه اگر مخالفان مذهبى سخنان و استدلال هاى شما را نپذيرفتند، آن ها را به مباهله دعوت كنيد.
راوى مى گويد: پرسيدم: چگونه مباهله كنم؟
امام (ع) فرمود: خود را سه روز اصلاح اخلاقى كن...؛ روزه بگير و غسل كن، و با كسى كه مى خواهى مباهله كنى به صحرا برو؛ سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بيفكن و از خودت آغاز كن و بگو: «خداوندا! تو پروردگار آسمان هاى هفتگانه و زمين هاى هفتگانه اى و از اسرار نهان آگاه هستى، و رحمن و رحيمى، اگر من حقى را انكار و باطلى را ادعا مى كنم، بلايى از آسمان بر من بفرست، و اگر اين شخص حق را انكار كرده و ادعاى باطلى مى كند، بلايى از آسمان بر او بفرست؛ سپس فرمود: چيزى نخواهد گذشت كه نتيجه اين دعا آشكار خواهد شد. به خدا سوگند! هيچ كسى را نيافتم كه حاضر شود اين گونه با من مباهله كند.[8]»
پی نوشتها:
[1]. ر. ك: فرهنگ جامع عربى، فارسى، ماده «بهل»؛ فرهنگ دانشگاهى، ترجمه المنجد الابجدى، ماده ى «بهل».
[2]. ر. ك: تفسير نمونه، ج2، ص438.
[3]. آل عمران، 61.
[4]. ياقوت حموى در معجم البلدان، ج5، ص267ـ266، علل گرايش آنان را به آيين مسيح بيان كرده است.
[5]. در برخى نقلها آمده است كه پيامبر دست حسن و حسين را گرفته بود و فاطمه به دنبال پيامبر و على(عليه السلام) پشت سر وى حركت مى كرد. ر.ك: منشور جاويد،، ج7، ص101.
[6]. بحار الانوار، ج21، ص285 به بعد.
[7]. صحيح مسلم، ج7، ص120.
[8]. اصول كافى، ج2، ص482.
منبع: پرسش ها و پاسخ هايى پيرامون نبوت و رسالت، فاضل عرفان، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه (1383).