پرسش :

روش برخورد با مادرزني كه در زندگي انسان دخالت مي كند و دختر را نيز براي مخالفت با شوهر تحريك مي كند چيست؟ آيا بهتر نيست در اين مواقع با آنها قطع رابطه كرد؟


شرح پرسش :
پاسخ :
يكى از امورى كه بين زن و شوهر را بهم مى زند و آسايش وخوشى را از خانواده ها سلب مى كند و حتى گاهى باعث طلاق بلكه قتل وجنايت مى شود مزاحمتها و دخالتهاى بيجاى مادر زن است.
مادر زن قبل از اينكه دخترش را شوهر دهد دامادى را در مغزخويش مجسم مى نمايد كه داراى تمام كمالات و خوبيها بوده و از كليه نواقص و بديها منزه باشد.انتظار دارد يك چنين جوان ايده آلى كه به طورحتم نصيب خودش نيز نشده از دخترش خواستگارى كند و او را سعادتمندو قرين خوشبختى گرداند.و به همين اميد جوانى را به دامادى انتخاب مى كند. ابتدائا اميدوار است همان داماد ايده آل باشد بدين جهت نسبت به او اظهار علاقه مى نمايد، پذيرايى و احترام مى كند.پيش خود مى گويد:اگرمختصر عيبى هم داشته باشد با دخالت و راهنماييهاى من اصلاح مى شود.
اگر تازه داماد مطابق ميلش در آمد شاد و خرم است و حرفى درميان نيست.ليكن اگر مطابق دلخواه نبود فورا در صدد چاره جويى برمى آيد.ابتدائا تصميم مى گيرد از تجربه هايى كه در دوران زندگى زناشويى خودش با ديگران داشته استفاده نمايد و دامادش را مطابق دلخواه بار بياورد،بدين منظور نقشه ها مى كشد و از كليه امكانات استفاده مى كند.
گاهى به عنوان دلسوزى و خيرخواهى پند و اندرزش مى دهد،مصلحت انديشى و راهنمايى مى كند.گاهى از طريق قهر و دعوا و غر و نق وارد عمل مى شود.
بهترين حربه اش اينست كه در دخترش نفوذ كرده او را وسيله رسيدن به هدف قرار مى دهد.با تلقينات خويش او را به ناسازگارى و ايرادو بهانه جويى وادار مى كند. و....
اكثر دامادها چاره كار را در اين مى بينند كه بهر طور شده نفوذ مادرزنشان را قطع كنند و جلو دخالتهاى او را بگيرند.بدين منظور ملاقاتها ورفت و آمدها را حتى المقدور محدود مى سازند.اجازه نمى دهند همسرشان بخانه پدر و مادرش برود يا آنها به خانه اش بيايند.با آنها قطع رابطه مى كند،گوش به حرفشان نمى دهد،بى اعتنايى مى كند.به دخالتهاى آنان اعتراض مى نمايد.و به طور خلاصه در مقابل آنها سرسختى و مقاومت نشان مى دهد.
ليكن روش مذكور با اينكه متعارف است يك روش عقلائى نيست بلكه غالبا نتيجه معكوس مى دهد.زيرا محبت دختر و مادر يك پيوند طبيعى است كه قطع كردن آن به آسانى امكان پذير نيست.چگونه مرد انتظار دارد دخترى كه سالها در دامن مادرش پرورش يافته و از مهر و محبت بى شائبه او برخوردار بوده و هنوز او را بهترين حامى و خيرخواه خويش مى داند،به مجرد اينكه با يك مرد ناشناس پيمان زناشويى بست بدون چون و چراتسليم او شود و زحمتها و محبتهاى پدر و مادرش را يكسره ناديده بگيرد وبطور كلى با آنان قطع رابطه كند؟!
هرگز چنين امرى امكان پذير نيست.و اگر هم در اثر ناچارى چندروزى با آنها قطع رابطه كرد دوام پيدا نخواهد كرد.زيرا حركت جبرى هميشگى نخواهد بود.تا مدتى ممكن است صبر و حوصله بخرج بدهد امابالاخره بستوه آمده در موقع مقتضى عكس العمل شديدى از خويش نشان خواهد داد.ممكن است،در اثر سختگيريهاى زياد گستاخ و پررو شود وبناى نافرمانى و عصيان را بگذارد.ممكن است به قصد انتقام،با خويشان شوهرش ناسازگارى و اوقات تلخى كند و هر روز اسباب نزاع و كدورت فراهم سازد.به علاوه خيلى بعيد است كه مرد بتواند بدين وسيله روابطمادر زنش را بكلى قطع كند.بالاخره او از دخترش دست بردار نيست. بلكه همين امر باعث مى شود كه كينه و كدورتش زيادتر گردد و مستقيم وغير مستقيم با دخترش تماس بگيرد و او را به ناسازگارى و اذيت و آزارتشويق كند. در اين صورت ممكن است در اثر لجبازى و كينه توزى كار به طلاق و جدايى بكشد.بسيارى از طلاقها در اثر همين لجبازيها وستيزه گريهاى غير عقلائى بوجود آمده است.
از همه اينها گذشته،اصولا به نفع انسان نيست كه با خويشان همسرش كه مى تواند از حمايت آنها برخوردار شود و از معاشرت و رفت وآمد با آنها استفاده كند بطور كلى قطع رابطه كند.
بهر حال اين روش نه تنها كار را اصلاح نمى كند بلكه مشكلات رازيادتر و اوضاع را وخيم تر خواهد كرد.
پس روش مذكور بر رويهم روش خوبى نيست و تا ضرورت اقتضانكند نبايد آن را انتخاب نمود.ليكن چاره كار منحصر به آن نيست بلكه راه ديگرى نيز وجود دارد كه معقول تر و اطمينان بخش تر بوده علاوه بر اينكه ضررى ندارد غالبا با موفقيت توام است.قبلا لازم است دو نكته را يادآورشويم:
اول-اين مطلب مسلم است كه مادر زن دشمن و بدخواه دامادنيست.بلكه بر طبق ناموس طبيعت بايد دوستدارش باشد،چنانكه در اوائل خويشاوندى غالبا چنين است.به علاوه، مقتضاى محبتى كه نسبت به دخترش دارد اينست كه دامادش را نيز دوست داشته باشد زيرا سعادت وخوشبختى دخترش را در دست او مى داند.پس اگر در زندگى داخلى آنهادخالت مى كند مسلما قصد سوئى ندارد بلكه هر چه باشد از روى دلسوزى وخيرخواهى است.
البته امكان دارد كه دخالتهاى بيجا و پيشنهادهاى نادرست و حتى زيانبخشى داشته باشد ليكن آن هم در اثر نادانى و جهالت مي باشد.نبايد به نظر بدبينى به آنها نگاه كرد.
دوم-علاقه مادر و فرزند يك علاقه طبيعى است كه قطع آن بآسانى امكان پذير نيست.و اگر كسى در صدد قطعش برآيد چون بر خلاف ناموس خلقت قدم برداشته آثار سوئى ببار خواهد آورد.اصولا وجهى ندارد و دور از انصاف هم هست كه انسان بخواهد رابطه مادر و دختر راقطع كند و در بينشان جدايى بيفكند.
چنانكه مرد ميخواهد با پدر و مادرش آزادانه رفت و آمد كندهمسرش نيز اهل عاطفه است و دلش ميخواهد با خويشانش معاشرت داشته باشد.
با توجه به مطالب مذكور ميتوان گفت كه بهترين طريق حل اين مشكل اينست كه با مادر زن بلكه ساير خويشان همسرش معاشرت وروابط حسنه داشته باشد و از آنها كاملا احترام كند.با زبان خوش ومهربانى سعى كند محبت آنها را جلب نمايد.با نيكى و اظهار محبت دلشان را بدست آورد.در كارها با آنها مشورت نمايد.مشكلات زندگى را در ميان نهاده از فكر آنها استمداد كند.به پيشنهادها و راهنماييهاى مفيدشان گوش بدهد.از همسرش انتقاد نكند. كارى كند كه آنها يقين داشته باشند كه نسبت به دخترشان وفادار است و واقعا او را دوست دارد.اگر پيشنهادنادرستى داشتند كه انجام دادن آن صلاح نيست يا برايش امكان ندارد بداندكه قصد سوئى ندارند در اينصورت سعى كند با زبان خوش و دليل و برهان مفاسد آنرا برايشان اثبات كند،در رد پيشنهادشان به تندى و خشونت يابى اعتنائى متوسل نشود.حتى اگر از همسرش دلخورى داشت ميتواند به عنوان استمداد نه اعتراض مطلب را دوستانه با آنها در ميان بگذارد و ازنظرياتشان استفاده كند.
داماد بايد همواره اين مطلب را در نظر داشته باشد كه مدارا و سازش با مادر و پدر و برادر زن و جلب دوستى آنها يكى از رموز بزرگ زناشويى و از لوازم زن دارى محسوب ميشود.بدينوسيله نسبت به داماداعتماد و محبت پيدا ميكند و بسيارى از مشكلات زناشويى خود بخود حل ميشود.بنابراين اگر ديده ميشود كه اكثر دامادها از دست مادر زنشان ناراضى هستند چنان نيست كه همه اش تقصير مادر زن باشد بلكه خودشان نيز بى تقصير نيستند.زيرا آنها هستند كه با رفتار غير خردمندانه خويش يك دوست واقعى را بصورت يك مزاحم در آورده اند.
بسيارند دامادهاييكه با مادر زن و پدر و برادر همسرشان روابط نيك دارند و از معاشرت و پشتيبانى آنها برخوردار ميشوند.
البته ممكن است در بين مادر زنها افراد لجوج و نادان وخودخواهى پيدا شوند كه قابليت تفاهم و اصلاح نداشته باشند و به هيچ وجه نتوان جلو دخالتهاى بيجا و پيشنهادهاى سفيهانه آنها را گرفت،ليكن دراينصورت هم صلاح نيست با تندى و خشونت و قهر و دعوا با آنها رفتاركرد،بلكه بهتر است حتى الامكان با نرمى و مدارا و اخلاق خوش با آنهارفتار كرد.زيرا گرچه قابليت اصلاح ندارند ليكن بدينوسيله ميتوان تاحدودى از لجبازيها و ايرادهاى آنها كاست و از خطرهاى بزرگى كه ممكن است كاخ زناشويى را از هم بپاشد جلوگيرى كرد.
در اينگونه موارد بر مرد لازم است سعى كند با همسرش تفاهم كامل برقرار سازد.با اظهار محبت قلبش را مسخر نموده اعتمادش را جلب كند.
در مورد پيشنهادها و دخالتهاى نادرست مادر زنش با زبان خوش ومهربانى مطلب را با همسرش در ميان بگذارد و مفاسد آنرا برايش تشريح كند و با دليل و برهان برايش اثبات كند كه پيشنهاد مادرش از روى نادانى صادر شده بصلاح واقعى نيست.
اگر مرد توانست با همسرش تفاهم كامل برقرار كند و او را هم عقيده وهم سليقه خويش گرداند همه مشكلات و از جمله مشكل مادر زن خود بخودبرايش حل ميشود.بهر حال اين مطلب را هيچگاه نبايد فراموش كرد كه بانرمى و مدارا و اخلاق خوب و تدبيرات خردمندانه همه مشكلات را ميتوان حل كرد و پيمان مقدس زناشويى را استوار ساخت.
حضرت على (ع) فرمود:جلب دوستى نصف عقل است (1)
حضرت على (ع) فرمود:نزديكى با مردم و خوش اخلاقى با آنها ازشرور و بديها جلوگيرى ميكند (2)
على (ع) فرمود:با كسيكه در مقابل تو خشونت و درشتى ميكند نرمى ومدارا كن شايد بدينوسيله رام گردد (3)
على (ع) فرمود:با يكديگر نزديك شويد و احسان كنيد.از قهر وجدايى بپرهيزيد (4) (5)
پی نوشت:
1- بحار ج 168
2- بحار ج 74 ص 168
3- بحار ج 74 ص 168
4- بحار ج 74 ص 400
5- رك ، ابراهيم اميني ، آئين همسرداري
www.morsalat.com