پرسش :
چرا همه ي پيامبران ما عرب هستند و خداوند حتي يك پيامبر و يا امام ايراني نفرستاده ولي باز با اين حال ما به پيامبران ارزش قائل ايم؟
شرح پرسش :
پاسخ :
ايرانيان قومي قابل ستايشند ، حق گرايي بدون تعصب آنها باعث شده است كه سروري اسلام و راه حق را در دست گيرند ، چنانكه امروزه مشاهده مي نماييد تنها كشور اسلامي كه سردمداري راه حق (شيعه) را برعهده دارد و منصفانه بر عليه بي عدالتي هاي جهان مي ايستد ، ايران اسلامي است و اين افتخار ماست كه ايراني هستيم ؛ در قرآن كريم هم ايرانيان مورد ستايشند : «يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه ، اذله علي المومنين اعزه علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله و لايخافون لومه لائم (مائده /54) اي كساني كه ايمان آورده ايد هركسي از شما كه از دين خود مرتد شد [بداند] خداوند قومي را خواهد آورد كه اورا دوست دارند و او نيز آنها را دوست دارد ، در مقابل مومنين خود را پايين داشته و در مقابل كافرين عزت خود را حفظ مي نمايند در راه خدا جهاد مي نمايند و از سرزنش سرزنشگري خوف ندارند ...» در روايتي منقول است : هنگامي كه از پيامبر (ص) درباره ي اين آيه سوال كردند كه دست خود را بر شانه « سلمان » زد و فرمود : « اين و ياران او و هموطنان او هستند » و سپس فرمود : « اگر دين ( در روايت ديگر آمده : اگر علم ) به ستاره ثريا بسته باشد مرداني از فارس آن را در اختيار خواهند گرفت » ( مجمع البيان ج3ص208- نورالثقلين ج1ص642- تفسير نمونه ج4ص418) احاديث ديگري هم وجود دارد لكن مجال ذكر آن نيست (رك : رابطه ي ايران با اسلام و تشيع ص42 وص48)
اما اينكه پيامبر ما از قوم عرب است فضلي براي عرب نيست بلكه برعكس اين برداشت مي شود چرا كه يكي از دلائلي كه حقانيت پيامبر اسلام را اثبات مي كند اين است كه او توانست قومي را كه اينچنين فرهنگ باطلي داشته و در زمان خود دچار چنان عقب ماندگي فكري بوده اند ( براي نمونه سنت زنده به گور كردن دختران ، يا جنگهاي بسيار زياد قبيله اي و... ) به جايي برساند كه عامل ترويج بالاترين فرهنگ و تمدن بشري بشوند و اين خود نشانه اي بر حقانيت پيامبر اسلام است ؛ شايد اگر چينن پيامبري در قومي مثل ايرانيان كه داراي تمدني بالاتري بودند ظهور مي نمود دگر گوني تمدن اينچنين جلوه نداشت كه در قوم عرب جلوه گري نموده است .براي نمونه مي توان به مذاكره ي رستم با نماينده ي مسلمانان اشاره نمود كه نشان دهنده تفكر و فرهنگ والايي است كه اسلام به اعراب اعطاء نمود :
در جريان فتح ايران و درگيري مسلمانان با ايرانيان در آستانه ي جنگ قادسيه ( در سال 16 هـ.ق به بعد ) رستم فرخ زاد از فرماندهان سپاه ايران بود . قبل از درگيري ، رستم خواست با نماينده ي مسلمانان مذاكره كند بلكه مسئله با مذاكره حل گردد و به جنگ نيانجامد .
رستم با زهره بن عبد الله ( نماينده ي مسلمانان ) به شرح زير به مذاكره پرداخت:
رستم : « شما همسايگان ما بوديد و ما به شما احسان مي كرديم و از شما نگهداري مي نموديم »
زهره : « امروزه وضع ما با اعرابي كه تو مي گويي ، فرق كرده است . هدف ما با اعراب پيشين متفاوت است ، آنها به خاطر هدفهاي مادي به سرزمين هاي شما مي آمدند ، ولي ما به خاطر هدفهاي معنوي به اينجا آمده ايم ، ما قبل از اسلام همانگونهه بوديم كه گفتيد ، ولي وقتي خداوند پيامبر خود را در ميان ما مبعوث كرد و ما دعوت او را پذيرفتيم ، او به ما اطمينان داد كه هركس دين اسلام را نبپذيرد ، خوار و ذليل مي گردد و هركس بپذيرد ، عزيز و محترم خواهد شد »
رستم : « دين اسلام را براي من توضيح بده »
زهره : « اساس اسلام ، اعتراف به يكتايي خدا و رسالت محمد (ص) است »
رستم : « نيك است »
زهره : « آزاد سازي بندگان خدا از بندگي بندگان ، براي اينكه بنده ي خدا باشند »
رستم : « بازهم بگو »
زهره : « همه ي مردم از يك پدر و مادر ( آدم و حوا ) زاده شده اند و همه با هم برادر و در برابر احكام الهي برابر هستند»
رستم : « اين هم بسيار نيك است ، اگر ما اين امور را بپذيريم ، آيا حاضريد به كشور خودتان بازگرديد و با ما نجنگيد ؟ »
زهره : « آري ، سوگند به خدا ، ديگر به سرزمين شما نمي آييم جز براي تجارت و داد و ستد و روابط حسنه »
رستم : « سخنت را تصديق مي كنم ، ولي متأسفانه بايد بگويم كه از زمان اردشير ( سر سلسله ي شاهان ساساني و آخرين فرمانرواي اشكاني ) رسم نظام ايران بر اين است كه به طبقات پست ( پايين ) اجازه ي دست يابي به كارهايي كه مخصوص طبقات اشراف است داده نشود ؛ [ يعني حق ندارند در مسائل عقيدتي تصميم بگيرند ] زيرا اگر طبقات پايين ، پا از گليم خوايش دراز تر كنند ، مزاحم طبقات اشراف مي شوند.»
زهره : « بنابر اين ما از همه ي مردم براي مردم بهتر هستيم . ما هرگز نمي توانيم با طبقات پايين آنچنان رفتار كنيم كه شما مي كنيد ، ما معتقديم بايد فرمان خدا را در حفظ و رعايت حقوق همه ي قشرهاي جامعه اطاعت كنمي و از اينكه آنا امر خدا را درباره ي ما اطاعت مي كنند يا نه سخت گير نيستيم .»(كامل ابن اثير ، ج2 ص 319و 320 ؛ خدمات متقابل اسلام و ايران ص280)
ديديد كه زهره چگونه عقيده ي والاي اسلام را بيان نمود ، اين همان عقيده اي است كه اعراب را تا مرزهاي ايران كشانده بود و در عين حال بي تعصبي و حق پذيري رستم را نيز ديديد اما اعراب اينطور نبودند كه به اين راحتي سخن حقي را از غير عرب بپذيرند ؛ تعصب نژادي عرب آنچنان قوي بود كه پذيرش پيامبر عجم از سوي آنها امري محال به نظر مي رسيد در قرآن كريم آمده است : « ولو انزلناه علي بعض الاعجمين فقرأه عليهم ماكانوا به مومنين (شعراء /198و199) اگر ما قرآن را بر بعضي از عجم نازل مي نموديم و آنها قرآن را براي عرب قرائت مي نمودند ، عربها به آن ايمان نمي آوردند» در حديثي آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود : اگر قرآن بر عجم نازل شده بود ، عرب به آن ايمان نمي آورد ، ولي قرآن بر عرب نازل شد، عجم به آن ايمان آورد و اين براي عجم فضيلتي است ( محدث حويزي ، نور الثقلين ، ج4 ص 165 – به نقل از كتاب رابطه ي ايران با اسلام و تشيع نوشته محمد محمدي اشتهاردي)
اما در عوض بالا بودن سطح فكري ايرانيان مانع از آن مي شد كه پذيرش حق را فداي مسائل قوميتي كنند ( دقيقاً مثل اينكه شما فرزند بزرگتر خانواده باشيد و باشعور و فهميده ، در عين حال خواهر كوچكتري داشته باشيد كه به دليل صغر سن هنوز به رشد فكري لازم نرسيده باشيد ، اينجاست كه اگر نزاعي بين شما در گرفت همه مي گويند شما كه بزرگتري و مي فهمي گذشت كن ، و اين گذشت نشان بر بزرگي و رشد فكري شما ست ايرانيان با رغبت و پذيرش قلبي از اسلام استقبال نمودند ، گرچه يكي از علل آن فشاري بود كه ساسانيان با طبقه بندي نمودن شهروندان به مردم وارد كرده بودند ، اما بايد اعتراف نمود كه يك كشوري كه تعصب بي جا داشته باشد ، هرچند فشارها و نزاعهاي داخلي زياد باشد در مقابل ديگران كوتاه نخواهد آمد ، هرچند حرف آنها حق باشد و در حال انتشار سخن حقي باشند.
... براي نمونه هنگام ورود سپاه اسلام به مدائن ، مردم ، شهرهاي مدائن را تقريباً خالي كرده بودند و هيچ گونه مقاومتي از خود نشان ندادند و در بعضي موارد گروه هايي از ايرانيان به سپاه اسلام پيوستند و سپاه اسلام را در موارد گوناگون مانند پل بستن بر روي رودخانه ي فرات ، براي عبور لكر اسلام ياري نمودند. ( مروج الذهب ، مسعودي- ج2ص665)
دو روايت زير نشان از اسلام آوردن با رغبت ايرانيان است :
حضرت علي (ع) : اين ايرانيان افراد دانشمند و بزرگوار هستند كه با كمال ميل تسليم شما ( حكومت اسلامي ) شده اند و به اسلام گرايش پيدا كرده اند.(مناقب آل ابي طالب ج4 ص48)
امام صادق (ع) : آنكه از روي ميل و اشتياق وارد اسلام مي شود ، بهتر از كسي است كه از روي ترس وارد اسلام مي گردد و اين اعراب منافق ، از روي ترس قبول اسلام كردند ولي موالي ( ايرانيان و...) با ميل و اشتياق وارد اسلام شدند »
چنين عكس العملي در ملت مصر نيز مشاهده شد؛ گوستاولوبون در كتاب مشهور و بسيار مفيد خود ( تاريخ تمدن اسلام و عرب ص244) مي گويد :
واقعا هيچ چيز انسان را به قدر مصريان قديم در حيرت نمي اندازد كه آنها تمد ن عالي روم و يونان از قبول نكردند ، برعكس تمدن اسلامي و مذهب و بالاخره زبان اسلامي را تا ايندرجه قبول نمودند كه گويي آنها از اصل عرب بوده اند. در ايران و هند تمدن اسلام با تمدن قديم آنان امتزاج پيدا كرده و صورت مختلطي به خود گرفت ليكن در مصر تمدن قديم فراعنه و نيز تمدني كه روم و يونان در بعضي نواحي آن برپا كره بودند بكلي از ميان رفته و به جاي آن تمدن جديدي را كه خلفاي اسلام باني آن بودند اختيار نمودند .
از مشاهده ي صنايع اسلامي كه اكنون در مصر موجود است معلوم مي شود كه اين استيلاء تمدن تا چه اندازه بوده ..... مطابق تحقيقات جديده در مصر از آثار متعلق به هفت هشت هزار سال قبل موجود ميباشد و ما در مدارج تاريخ آن هر درجه اي را كه طي مي كنيم معلوم مي شود كه در اعصار خيلي قديم مصريان اعلي درجه تمدن را دارا بوده اند .....
پس معلوم شد كه بعثت يك پيامبر در يك قوم دليل بر برتري آنها نيست و قوم ايراني از نظر اسلام قومي سربلند هستند. اما چنانكه در قرآن آمده است ( الله اعلم حيث يجعل رسالته – انعام /124- خدا داناتر است كه رسالتش را در كجا قرار دهد ) پس مانيز بايد تسليم خواسته ي الهي باشيم و نمي توانيم براي او شرط شروط بگذاريم ، كه او بيشتر از همه بر صواب مخلوقات آگاه است. مخصوصاً آنهايي كه تعصبات ناسيوناليستي بيشتري دارند، ممكن است پذيرش اينكه پيامبر از قوم ديگري باشد برايشان مشكل باشد ، اما اين هم خودش نوعي آزمايش است و ما آمده ايم در اين دنيا كه آزمايش شويم . يك انسان فهميده خوب مي داند كه اصل پيام است ، نه پيام آور ؛ اصل ديني است كه به عنايت الهي به ما رسيده است و اين مهم نيست كه پيام آور آن در چه قوم و قبيله اي بوده است. ارزش پيامبران نيز به كرامات انساني آنهاست نه به قوم وقبيله ي آنها ، مگر يك فرد بايد حتماً ايراني باشد تا ما برايش احترام قائل باشيم ؟!! هرچند حب ديار و سرزمين آباء و اجدادي چيز مردودي نيست اما اگر به ناسيوناليسم گرايي افراطي بيانجامد زشت و قبيح خواهد بود . چه دليلي دارد كه ما عقائد برحق و صحيحي را بخاطر اينكه از قوم و نژاد ديگري برخاسته است مردود بدانيم ؟!!
البته اين كه همه ي پيامبران عرب بوده اند صحيح نيست ، بلكه بسياري از پيامبران در قوم بني اسرائيل ظهور كرده .
www.morsalat.com
ايرانيان قومي قابل ستايشند ، حق گرايي بدون تعصب آنها باعث شده است كه سروري اسلام و راه حق را در دست گيرند ، چنانكه امروزه مشاهده مي نماييد تنها كشور اسلامي كه سردمداري راه حق (شيعه) را برعهده دارد و منصفانه بر عليه بي عدالتي هاي جهان مي ايستد ، ايران اسلامي است و اين افتخار ماست كه ايراني هستيم ؛ در قرآن كريم هم ايرانيان مورد ستايشند : «يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه ، اذله علي المومنين اعزه علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله و لايخافون لومه لائم (مائده /54) اي كساني كه ايمان آورده ايد هركسي از شما كه از دين خود مرتد شد [بداند] خداوند قومي را خواهد آورد كه اورا دوست دارند و او نيز آنها را دوست دارد ، در مقابل مومنين خود را پايين داشته و در مقابل كافرين عزت خود را حفظ مي نمايند در راه خدا جهاد مي نمايند و از سرزنش سرزنشگري خوف ندارند ...» در روايتي منقول است : هنگامي كه از پيامبر (ص) درباره ي اين آيه سوال كردند كه دست خود را بر شانه « سلمان » زد و فرمود : « اين و ياران او و هموطنان او هستند » و سپس فرمود : « اگر دين ( در روايت ديگر آمده : اگر علم ) به ستاره ثريا بسته باشد مرداني از فارس آن را در اختيار خواهند گرفت » ( مجمع البيان ج3ص208- نورالثقلين ج1ص642- تفسير نمونه ج4ص418) احاديث ديگري هم وجود دارد لكن مجال ذكر آن نيست (رك : رابطه ي ايران با اسلام و تشيع ص42 وص48)
اما اينكه پيامبر ما از قوم عرب است فضلي براي عرب نيست بلكه برعكس اين برداشت مي شود چرا كه يكي از دلائلي كه حقانيت پيامبر اسلام را اثبات مي كند اين است كه او توانست قومي را كه اينچنين فرهنگ باطلي داشته و در زمان خود دچار چنان عقب ماندگي فكري بوده اند ( براي نمونه سنت زنده به گور كردن دختران ، يا جنگهاي بسيار زياد قبيله اي و... ) به جايي برساند كه عامل ترويج بالاترين فرهنگ و تمدن بشري بشوند و اين خود نشانه اي بر حقانيت پيامبر اسلام است ؛ شايد اگر چينن پيامبري در قومي مثل ايرانيان كه داراي تمدني بالاتري بودند ظهور مي نمود دگر گوني تمدن اينچنين جلوه نداشت كه در قوم عرب جلوه گري نموده است .براي نمونه مي توان به مذاكره ي رستم با نماينده ي مسلمانان اشاره نمود كه نشان دهنده تفكر و فرهنگ والايي است كه اسلام به اعراب اعطاء نمود :
در جريان فتح ايران و درگيري مسلمانان با ايرانيان در آستانه ي جنگ قادسيه ( در سال 16 هـ.ق به بعد ) رستم فرخ زاد از فرماندهان سپاه ايران بود . قبل از درگيري ، رستم خواست با نماينده ي مسلمانان مذاكره كند بلكه مسئله با مذاكره حل گردد و به جنگ نيانجامد .
رستم با زهره بن عبد الله ( نماينده ي مسلمانان ) به شرح زير به مذاكره پرداخت:
رستم : « شما همسايگان ما بوديد و ما به شما احسان مي كرديم و از شما نگهداري مي نموديم »
زهره : « امروزه وضع ما با اعرابي كه تو مي گويي ، فرق كرده است . هدف ما با اعراب پيشين متفاوت است ، آنها به خاطر هدفهاي مادي به سرزمين هاي شما مي آمدند ، ولي ما به خاطر هدفهاي معنوي به اينجا آمده ايم ، ما قبل از اسلام همانگونهه بوديم كه گفتيد ، ولي وقتي خداوند پيامبر خود را در ميان ما مبعوث كرد و ما دعوت او را پذيرفتيم ، او به ما اطمينان داد كه هركس دين اسلام را نبپذيرد ، خوار و ذليل مي گردد و هركس بپذيرد ، عزيز و محترم خواهد شد »
رستم : « دين اسلام را براي من توضيح بده »
زهره : « اساس اسلام ، اعتراف به يكتايي خدا و رسالت محمد (ص) است »
رستم : « نيك است »
زهره : « آزاد سازي بندگان خدا از بندگي بندگان ، براي اينكه بنده ي خدا باشند »
رستم : « بازهم بگو »
زهره : « همه ي مردم از يك پدر و مادر ( آدم و حوا ) زاده شده اند و همه با هم برادر و در برابر احكام الهي برابر هستند»
رستم : « اين هم بسيار نيك است ، اگر ما اين امور را بپذيريم ، آيا حاضريد به كشور خودتان بازگرديد و با ما نجنگيد ؟ »
زهره : « آري ، سوگند به خدا ، ديگر به سرزمين شما نمي آييم جز براي تجارت و داد و ستد و روابط حسنه »
رستم : « سخنت را تصديق مي كنم ، ولي متأسفانه بايد بگويم كه از زمان اردشير ( سر سلسله ي شاهان ساساني و آخرين فرمانرواي اشكاني ) رسم نظام ايران بر اين است كه به طبقات پست ( پايين ) اجازه ي دست يابي به كارهايي كه مخصوص طبقات اشراف است داده نشود ؛ [ يعني حق ندارند در مسائل عقيدتي تصميم بگيرند ] زيرا اگر طبقات پايين ، پا از گليم خوايش دراز تر كنند ، مزاحم طبقات اشراف مي شوند.»
زهره : « بنابر اين ما از همه ي مردم براي مردم بهتر هستيم . ما هرگز نمي توانيم با طبقات پايين آنچنان رفتار كنيم كه شما مي كنيد ، ما معتقديم بايد فرمان خدا را در حفظ و رعايت حقوق همه ي قشرهاي جامعه اطاعت كنمي و از اينكه آنا امر خدا را درباره ي ما اطاعت مي كنند يا نه سخت گير نيستيم .»(كامل ابن اثير ، ج2 ص 319و 320 ؛ خدمات متقابل اسلام و ايران ص280)
ديديد كه زهره چگونه عقيده ي والاي اسلام را بيان نمود ، اين همان عقيده اي است كه اعراب را تا مرزهاي ايران كشانده بود و در عين حال بي تعصبي و حق پذيري رستم را نيز ديديد اما اعراب اينطور نبودند كه به اين راحتي سخن حقي را از غير عرب بپذيرند ؛ تعصب نژادي عرب آنچنان قوي بود كه پذيرش پيامبر عجم از سوي آنها امري محال به نظر مي رسيد در قرآن كريم آمده است : « ولو انزلناه علي بعض الاعجمين فقرأه عليهم ماكانوا به مومنين (شعراء /198و199) اگر ما قرآن را بر بعضي از عجم نازل مي نموديم و آنها قرآن را براي عرب قرائت مي نمودند ، عربها به آن ايمان نمي آوردند» در حديثي آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود : اگر قرآن بر عجم نازل شده بود ، عرب به آن ايمان نمي آورد ، ولي قرآن بر عرب نازل شد، عجم به آن ايمان آورد و اين براي عجم فضيلتي است ( محدث حويزي ، نور الثقلين ، ج4 ص 165 – به نقل از كتاب رابطه ي ايران با اسلام و تشيع نوشته محمد محمدي اشتهاردي)
اما در عوض بالا بودن سطح فكري ايرانيان مانع از آن مي شد كه پذيرش حق را فداي مسائل قوميتي كنند ( دقيقاً مثل اينكه شما فرزند بزرگتر خانواده باشيد و باشعور و فهميده ، در عين حال خواهر كوچكتري داشته باشيد كه به دليل صغر سن هنوز به رشد فكري لازم نرسيده باشيد ، اينجاست كه اگر نزاعي بين شما در گرفت همه مي گويند شما كه بزرگتري و مي فهمي گذشت كن ، و اين گذشت نشان بر بزرگي و رشد فكري شما ست ايرانيان با رغبت و پذيرش قلبي از اسلام استقبال نمودند ، گرچه يكي از علل آن فشاري بود كه ساسانيان با طبقه بندي نمودن شهروندان به مردم وارد كرده بودند ، اما بايد اعتراف نمود كه يك كشوري كه تعصب بي جا داشته باشد ، هرچند فشارها و نزاعهاي داخلي زياد باشد در مقابل ديگران كوتاه نخواهد آمد ، هرچند حرف آنها حق باشد و در حال انتشار سخن حقي باشند.
... براي نمونه هنگام ورود سپاه اسلام به مدائن ، مردم ، شهرهاي مدائن را تقريباً خالي كرده بودند و هيچ گونه مقاومتي از خود نشان ندادند و در بعضي موارد گروه هايي از ايرانيان به سپاه اسلام پيوستند و سپاه اسلام را در موارد گوناگون مانند پل بستن بر روي رودخانه ي فرات ، براي عبور لكر اسلام ياري نمودند. ( مروج الذهب ، مسعودي- ج2ص665)
دو روايت زير نشان از اسلام آوردن با رغبت ايرانيان است :
حضرت علي (ع) : اين ايرانيان افراد دانشمند و بزرگوار هستند كه با كمال ميل تسليم شما ( حكومت اسلامي ) شده اند و به اسلام گرايش پيدا كرده اند.(مناقب آل ابي طالب ج4 ص48)
امام صادق (ع) : آنكه از روي ميل و اشتياق وارد اسلام مي شود ، بهتر از كسي است كه از روي ترس وارد اسلام مي گردد و اين اعراب منافق ، از روي ترس قبول اسلام كردند ولي موالي ( ايرانيان و...) با ميل و اشتياق وارد اسلام شدند »
چنين عكس العملي در ملت مصر نيز مشاهده شد؛ گوستاولوبون در كتاب مشهور و بسيار مفيد خود ( تاريخ تمدن اسلام و عرب ص244) مي گويد :
واقعا هيچ چيز انسان را به قدر مصريان قديم در حيرت نمي اندازد كه آنها تمد ن عالي روم و يونان از قبول نكردند ، برعكس تمدن اسلامي و مذهب و بالاخره زبان اسلامي را تا ايندرجه قبول نمودند كه گويي آنها از اصل عرب بوده اند. در ايران و هند تمدن اسلام با تمدن قديم آنان امتزاج پيدا كرده و صورت مختلطي به خود گرفت ليكن در مصر تمدن قديم فراعنه و نيز تمدني كه روم و يونان در بعضي نواحي آن برپا كره بودند بكلي از ميان رفته و به جاي آن تمدن جديدي را كه خلفاي اسلام باني آن بودند اختيار نمودند .
از مشاهده ي صنايع اسلامي كه اكنون در مصر موجود است معلوم مي شود كه اين استيلاء تمدن تا چه اندازه بوده ..... مطابق تحقيقات جديده در مصر از آثار متعلق به هفت هشت هزار سال قبل موجود ميباشد و ما در مدارج تاريخ آن هر درجه اي را كه طي مي كنيم معلوم مي شود كه در اعصار خيلي قديم مصريان اعلي درجه تمدن را دارا بوده اند .....
پس معلوم شد كه بعثت يك پيامبر در يك قوم دليل بر برتري آنها نيست و قوم ايراني از نظر اسلام قومي سربلند هستند. اما چنانكه در قرآن آمده است ( الله اعلم حيث يجعل رسالته – انعام /124- خدا داناتر است كه رسالتش را در كجا قرار دهد ) پس مانيز بايد تسليم خواسته ي الهي باشيم و نمي توانيم براي او شرط شروط بگذاريم ، كه او بيشتر از همه بر صواب مخلوقات آگاه است. مخصوصاً آنهايي كه تعصبات ناسيوناليستي بيشتري دارند، ممكن است پذيرش اينكه پيامبر از قوم ديگري باشد برايشان مشكل باشد ، اما اين هم خودش نوعي آزمايش است و ما آمده ايم در اين دنيا كه آزمايش شويم . يك انسان فهميده خوب مي داند كه اصل پيام است ، نه پيام آور ؛ اصل ديني است كه به عنايت الهي به ما رسيده است و اين مهم نيست كه پيام آور آن در چه قوم و قبيله اي بوده است. ارزش پيامبران نيز به كرامات انساني آنهاست نه به قوم وقبيله ي آنها ، مگر يك فرد بايد حتماً ايراني باشد تا ما برايش احترام قائل باشيم ؟!! هرچند حب ديار و سرزمين آباء و اجدادي چيز مردودي نيست اما اگر به ناسيوناليسم گرايي افراطي بيانجامد زشت و قبيح خواهد بود . چه دليلي دارد كه ما عقائد برحق و صحيحي را بخاطر اينكه از قوم و نژاد ديگري برخاسته است مردود بدانيم ؟!!
البته اين كه همه ي پيامبران عرب بوده اند صحيح نيست ، بلكه بسياري از پيامبران در قوم بني اسرائيل ظهور كرده .
www.morsalat.com
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}