پرسش :
روح ونفس چيستند؟چه تفاوتي دارند؟
شرح پرسش :
پاسخ :
در مورد روح انسانى دو مسأله حائز اهميت است: 1. روح آدمى مجرّد است، يعنى؛ نه جسم است و نه اوصاف امور جسمانى را دارا است؛ نه مكان و زمان دارد نه وزن نه حجم؛ نه طول و عرض و عمق؛ نه محسوس است و نه داراى جزء.
2. هويت واقعى انسان را (يعنى آنچه كه انسانيت انسان وابسته به آن است) روح تشكيل مىدهد. در آيات مربوط به خلقت انسان، پس از طرح مراحل جسمانى آفرينش انسان از خلقتى ديگر و يا دميدن روح در او، سخن به ميان آمده است. و اين نكته نشان غير مادىبودن روح است. همچنين بقاى انسان پس از متلاشى شدن جسم و تداوم زندگى وى در عالم برزخ (عالم ميان دنيا و آخرت) و به تمام و كمال دريافت شدن آن، نشانگر غير مادى و غير جسمانى بودن روح است.
از سوى ديگر اگر هويت واقعى انسان، به جسم مادى او مىبود؛ بايد با مردن و متلاشى شدن جسم، انسان نيز نابود شود، در صورتى كه آيات قرآن، بر بقاى انسان پس از متلاشى شدن جسم تأكيد دارد و ادله ديگر كه جاى طرح آنها در اين جا نيست،(ر.ك: انسانشناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره)، ص 57-56).
اما همين حقيقت واحد و مجرد - كه آن را روح، نفس، روان و يا جان مىناميم - مراتب و شؤون مختلفى دارد.
در اين زمينه حضرت اميرالمؤمنين على(ع) مىفرمايد: «اى كميل! در آدمى چهار نفس است: نفس نامى نباتى، نفس حسى حيوانى، نفس ناطقه قدسى و نفس كلى الهى و هر يك از اين چهار را پنج قوه و دو خاصيت است. «نفس نامى نباتى»، داراى قواى پنجگانه است:ماسكه، جاذبه، هاضمه، دافعه و مربيّه و دو خاصيت آن خاصيت افزايش و كاهش است. اين نفس از كبد برانگيخته مىشود و شبيهترين چيزها به نفس حيوانى است. اما نفس حيوانى حسى را پنج قوه است: شنوايى، بينايى، بويايى، چشايى و بساوايى و آن را نيز دو خاصيت رضا وغضب است و شبيهترين چيزها به نفس درندگان و وحوش است.
اما «نفس ناطقه قدسى»، براى آن پنج قوه است: فكر، ذكر، علم، حلم و هشيارى. اين نفس از چيزى منبعث نمىگردد و شبيهترين چيزها به نفس فرشتگان است و نزاهت و حكمت دو خاصيت آن است. اما «نفس كلى الهى» داراى اين پنج قوه است: هستى در نيستى،نعمت در سختى، عزت در خوارى، فقر در حالت غنا و صبر در بلا و دو خاصيت آن حلم و كرم است.
مبدأ اين نفس پروردگار عالم است و به او نيز باز مىگردد. خداوند در قرآن مىفرمايد: از روح خود در آدم دميدم و نيز اين آيه شريفه، دليل عود و بازگشت نفس كلى الهى به حضرت حق است كه مىفرمايد: اى نفس مطمئن خشنود و پسنديده: به سوى پروردگار خودباز گرد. و عقل در ميان همه قرار گرفته است تا هر كس از خوب و بدى سخن گويد، آن را به ترازوى عقل بسنجد، (ر.ك: نشان از بىنشانها، ج اول، ص 203).
البته منظور از نفوس چهارگانه، چهار امر منفّك و مستقل و جداى از هم نيست؛ بلكه يك حقيقت است كه اگر در تحت تعليم و تربيت واقع نشود، در همان حدّ نفس نباتى و حيوانى باقى مىماند. اما اگر در مسير هدايت و رشد واقع شود وسعت وجودى پيدا مىكند،دقيقا مثل حقيقت نور - كه در عين وحدت مراتب مختلف دارد - هم شعله يك شمع نور است و هم تابش پر فروغ خورشيد نور است. و لذا اين توان و قابليت در وجود ما گذاشته شده كه با تزكيه و ترك «گناهان و آلودگىها» و كسب «معرفت و حكمت» نور وجود خويشتن را قوت بخشيم و به مراحل عالى نفس (نفس كلى الهى) دست پيدا كنيم. اما در باب تسميه و نامگذارى مراتب گوناگون بعضى به ساحتهاى پايين و مادون اين حقيقت مجرد، اسم «نفس» را اطلاق كردهاند و بر ساحت والايى آن نام «روح» گذاشتهاند. به عبارتى ساحت نفس، ساحت تمايز ما ازديگران و ساحت تفرد انسان است. اما ساحت روح، ساحت عدم تمايز و احساس وحدت با همه هستى است. در مرحله روح، من و تو و او برداشته مىشود و مقام فنا در اين ساحت تجلى مىكند و لذا در عالم انسانى، هر چه ژرفتر شويم؛ يعنى، به حقايق عالى مراتب نفس دست پيداكنيم، متعالىتر مىگرديم هر چه در اين درياى بىكران، عميقتر شويم؛ از لحاظ ارزشى والاتر و سعه وجودى ما بيشتر خواهد شد.
1. كتاب معارف قرآن (خداشناسى - كيهانشناسى - انشانشناسى) آيتالله مصباح يزدى.
2. معرفت نفس، آيتالله حسنزاده آملى.
3. انسان در اسلام، احمد واعظى، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه.
4. كيفيت ارتباط ساحتهاى وجود انسان، (مجله حوزه و دانشگاه)، محمد بهشتى.
5. حيات جاودانه، پژوهشى در قلمرو معادشناسى، امير ديوانى.
6. رابطه نفس و بدن، (مجله حوزه و دانشگاه)، سيد محمد غروى.
www.morsalat.com
در مورد روح انسانى دو مسأله حائز اهميت است: 1. روح آدمى مجرّد است، يعنى؛ نه جسم است و نه اوصاف امور جسمانى را دارا است؛ نه مكان و زمان دارد نه وزن نه حجم؛ نه طول و عرض و عمق؛ نه محسوس است و نه داراى جزء.
2. هويت واقعى انسان را (يعنى آنچه كه انسانيت انسان وابسته به آن است) روح تشكيل مىدهد. در آيات مربوط به خلقت انسان، پس از طرح مراحل جسمانى آفرينش انسان از خلقتى ديگر و يا دميدن روح در او، سخن به ميان آمده است. و اين نكته نشان غير مادىبودن روح است. همچنين بقاى انسان پس از متلاشى شدن جسم و تداوم زندگى وى در عالم برزخ (عالم ميان دنيا و آخرت) و به تمام و كمال دريافت شدن آن، نشانگر غير مادى و غير جسمانى بودن روح است.
از سوى ديگر اگر هويت واقعى انسان، به جسم مادى او مىبود؛ بايد با مردن و متلاشى شدن جسم، انسان نيز نابود شود، در صورتى كه آيات قرآن، بر بقاى انسان پس از متلاشى شدن جسم تأكيد دارد و ادله ديگر كه جاى طرح آنها در اين جا نيست،(ر.ك: انسانشناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره)، ص 57-56).
اما همين حقيقت واحد و مجرد - كه آن را روح، نفس، روان و يا جان مىناميم - مراتب و شؤون مختلفى دارد.
در اين زمينه حضرت اميرالمؤمنين على(ع) مىفرمايد: «اى كميل! در آدمى چهار نفس است: نفس نامى نباتى، نفس حسى حيوانى، نفس ناطقه قدسى و نفس كلى الهى و هر يك از اين چهار را پنج قوه و دو خاصيت است. «نفس نامى نباتى»، داراى قواى پنجگانه است:ماسكه، جاذبه، هاضمه، دافعه و مربيّه و دو خاصيت آن خاصيت افزايش و كاهش است. اين نفس از كبد برانگيخته مىشود و شبيهترين چيزها به نفس حيوانى است. اما نفس حيوانى حسى را پنج قوه است: شنوايى، بينايى، بويايى، چشايى و بساوايى و آن را نيز دو خاصيت رضا وغضب است و شبيهترين چيزها به نفس درندگان و وحوش است.
اما «نفس ناطقه قدسى»، براى آن پنج قوه است: فكر، ذكر، علم، حلم و هشيارى. اين نفس از چيزى منبعث نمىگردد و شبيهترين چيزها به نفس فرشتگان است و نزاهت و حكمت دو خاصيت آن است. اما «نفس كلى الهى» داراى اين پنج قوه است: هستى در نيستى،نعمت در سختى، عزت در خوارى، فقر در حالت غنا و صبر در بلا و دو خاصيت آن حلم و كرم است.
مبدأ اين نفس پروردگار عالم است و به او نيز باز مىگردد. خداوند در قرآن مىفرمايد: از روح خود در آدم دميدم و نيز اين آيه شريفه، دليل عود و بازگشت نفس كلى الهى به حضرت حق است كه مىفرمايد: اى نفس مطمئن خشنود و پسنديده: به سوى پروردگار خودباز گرد. و عقل در ميان همه قرار گرفته است تا هر كس از خوب و بدى سخن گويد، آن را به ترازوى عقل بسنجد، (ر.ك: نشان از بىنشانها، ج اول، ص 203).
البته منظور از نفوس چهارگانه، چهار امر منفّك و مستقل و جداى از هم نيست؛ بلكه يك حقيقت است كه اگر در تحت تعليم و تربيت واقع نشود، در همان حدّ نفس نباتى و حيوانى باقى مىماند. اما اگر در مسير هدايت و رشد واقع شود وسعت وجودى پيدا مىكند،دقيقا مثل حقيقت نور - كه در عين وحدت مراتب مختلف دارد - هم شعله يك شمع نور است و هم تابش پر فروغ خورشيد نور است. و لذا اين توان و قابليت در وجود ما گذاشته شده كه با تزكيه و ترك «گناهان و آلودگىها» و كسب «معرفت و حكمت» نور وجود خويشتن را قوت بخشيم و به مراحل عالى نفس (نفس كلى الهى) دست پيدا كنيم. اما در باب تسميه و نامگذارى مراتب گوناگون بعضى به ساحتهاى پايين و مادون اين حقيقت مجرد، اسم «نفس» را اطلاق كردهاند و بر ساحت والايى آن نام «روح» گذاشتهاند. به عبارتى ساحت نفس، ساحت تمايز ما ازديگران و ساحت تفرد انسان است. اما ساحت روح، ساحت عدم تمايز و احساس وحدت با همه هستى است. در مرحله روح، من و تو و او برداشته مىشود و مقام فنا در اين ساحت تجلى مىكند و لذا در عالم انسانى، هر چه ژرفتر شويم؛ يعنى، به حقايق عالى مراتب نفس دست پيداكنيم، متعالىتر مىگرديم هر چه در اين درياى بىكران، عميقتر شويم؛ از لحاظ ارزشى والاتر و سعه وجودى ما بيشتر خواهد شد.
1. كتاب معارف قرآن (خداشناسى - كيهانشناسى - انشانشناسى) آيتالله مصباح يزدى.
2. معرفت نفس، آيتالله حسنزاده آملى.
3. انسان در اسلام، احمد واعظى، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه.
4. كيفيت ارتباط ساحتهاى وجود انسان، (مجله حوزه و دانشگاه)، محمد بهشتى.
5. حيات جاودانه، پژوهشى در قلمرو معادشناسى، امير ديوانى.
6. رابطه نفس و بدن، (مجله حوزه و دانشگاه)، سيد محمد غروى.
www.morsalat.com
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}