پرسش :

منظور از کمال چیست؟


پاسخ :
کمال» در لغت به معنای تمام و نهایت چیزی است و در اصطلاح، امری حقیقی و صفتی وجودی است که انسان با پیمودن مراحل لازم به حقیقت آن می رسد، به گونه ای که در هر مرتبه از کمال، کاری از انسان ساخته است که اگر به آن مرتبه نرسد، در انجام دادن چنان کاری ناتوان است. برای مثال، اخلاق نیک که یکی از مراتب کمال انسان است، وی را از غیبت، دروغ و سخن چینی باز می دارد و هر کس این مرتبه از کمال را داشته باشد، می تواند زبان خود را کنترل کند و پشت سر کسی غیبت نکند و هر کس از این کمال بی بهره باشد، به عنوان فردی بداخلاق، بدزبان و پست شناخته می شود.
در حقیقت، کمال، امری نسبی است و هر موجودی متناسب با ماهیت خویش، کمال ویژه ای دارد.
به اصطلاح، کمال هر موجودی آن چیزی است که از نظر فطری یا شرعی از آن موجود انتظار می رود. ممکن است صفت یا حالتی برای موجودی کمال باشد، ولی همان صفت یا حالت، برای موجود دیگر نقص و عیب به شمار رود. برای مثال، کمال آهن در محکم و سخت بودن آن است، ولی کمال موم در نرم بودن، کمال عسل و شکر در شیرین بودن است، ولی کمال حنظل در تلخ بودن، کمال آتش در حرارت و سوزاندن است و کمال آب، در خنکی و فرو نشاندن تشنگی. پس به طور کلی، هر چیزی ویژگی خود دارد که اگر آن را نداشته باشد، ناقص و اگر آن را دارا باشد، کامل است و کمال انسان، همان رشد استعدادهای فطری او برای رسیدن به قرب الهی است.
گوهر خود را هویدا کن، کمال این است و بس
خویش را در خویش پیدا کن، کمال این است و بس
کمال جویی و سعادت خواهی، از نیازهای فطری و ذاتی انسان است و همه کوشش های بشری به منظور برآورده شدن این نیاز و پرورش آن برای دست یابی به سعادت و نیک بختی در سایه بندگی است و آن گوهری است که نتیجه آن، خداوندگری است.1
بنابراین، تنها راه رسیدن به این مقام، عبودیت است. به بیان بهتر، کمال انسان در عبودیت است و هر کس به مقام عبودیت برسد، به کمال انسانی رسیده است. بندگی و پرستش، مفهوم جامع و گسترده ای دارد که عمل به وظایف الهی و ادای تکالیف و مسئولیت ها و ارتباط پیوسته با خداوند و فراموش نکردن یاد و حضور او و نیز مبارزه بی امان و پی گیر با وسوسه های شیطانی و خواهش های نفسانی را در بر می گیرد. با وجود این، بهترین راه بندگی و تقرب به خداوند ـ و در یک کلام، کسب کمالات ـ در گرو ادای فرایض دینی به ویژه نماز است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهدر حدیثی قدسی می فرماید:
مَا تَقَرَّبَ إِلیَّ عَبْدٌ بِشَی ءٍ أحَبَّ إِلَیَّ مِمّا افْتَرَضْتُ عَلَیهِ وَ أَنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنّافِلَةِ حَتّی أُحِبَّهُ، فَإِذا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الّذی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الّذی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الَّذی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الّتی یَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعانی، أجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنی أَعْطَیْتُهُ.2
هیچ بنده ای با کاری، به من تقرب نجسته است که محبوب تر از ادای فرایض باشد. بنده من با خواندن نمازهای نافله، چنان به من نزدیک می شود که او را دوست می دارم. وقتی او محبوب من شد، من گوش او می شوم که با آن می شنود و چشم او می شوم که با آن می بیند و زبان او می گردم که با آن سخن می گوید و دست او می شوم که با آن حمله می کند. هرگاه مرا بخواند، اجابت می کنم و اگر چیزی از من بخواهد، به او می دهم.
پی نوشتها:
1. امام صادق علیه السلام مى فرماید: «اَلْعُبُودیَّةُ جَوْهَرةٌ کُنْهُهَا الرُّبوبِیَّةَ» نورالثقلین، ج 4، ص 556.
2. اصول کافى، ج 4، ص 53، ح 7. منظور از اینکه خدا چشم و گوش او مى گردد، این است که دیده انسان در پرتو قدرت الهى، نافذتر، گوش او شنواتر و قدرتش بیشتر مى شود.
www.irc.ir