پرسش :

آیا زیبایی معنوی می تواند مبنای عمل اخلاقی باشد؟


پاسخ :
در جهان، زیبایی منحصر به زیبایی حسی نیست، بلکه زیبایی و جمال معنوی هم حقیقتی است. همین طور که جمال های حسی ناشی از تناسب است ـ یعنی تناسب یک عامل اساسی در پیدایش زیبایی حسی است ـ تناسب در امور معنوی و روحی نیز عامل جمال و زیبایی روحی است. انسان بالفطره عاشق جمال و زیبایی است. می گویند کار اخلاقی؛ یعنی کار زیبا و زیبایی عقلی ناشی از تناسب است.
اخلاقیّون می گویند ریشه همه اخلاق ها «عدالت» است.1 و عدالت را به موزون بودن تفسیر می کنند و آن گاه اخلاق فاضله را حدّ وسط قرار می دهند؛ یعنی اخلاق موزون. همین طور که اگر انسانی از دو چشمش یکی درشت و یکی ریز باشد، طبعا بد گل است، ولی اگر هر دو مثل هم باشند، البته زیباتر است. در خصایص روحی و معنوی انسان هم اگر این تناسب به کار برود، یک نوع زیبایی به وجود می آید. مثلاً انسان خوب است درشت خو باشد یا نرم خو. یک حال حدّ وسطی میان درشتی و نرمی هست که نه انسان آن چنان درشت خو باشد که دیگران رنج ببرند و نه آن چنان نرم خو که او را به تمسخر گیرند. به قول سعدی:
درشتی و نرمی به هم در به است
چو رگزن که جرّاح و مرهم نِه است
وقتی کسی این حالت را پیدا می کند، افراد دیگر، او را دوست دارند. ما آدم های خوب و اخلاقی و عادل و مسلّط بر شکم و غضب و شهوات خود را که هر کدام از این قوا و استعدادهای خویش را در جای خود به کار می برند، دوست داریم و شیفته آن ها می شویم و به آنان ارادت پیدا می کنیم. به عقیده این دسته، این ارادت پیدا کردن به آدم های خوب یک نوع جمال پرستی است. در نظر این ها، ریشه خلق خوب یا فعل اخلاقی، زیبایی است و پایه زیبایی، تناسب است. این است که وقتی می خواهند اخلاق خوب را به دست دهند، می گویند وقتی قوا و غرایز در حدّ افراط یا تفریط نباشد، اخلاق عالی به وجود می آید. پس به قول این ها، معیار، زیبایی است و پایه زیبایی، تناسب. این هم مبتنی بر این اصل فلسفی و روانی است که زیبایی منحصر به زیبایی حسی نیست، بلکه زیبایی معنوی هم هست. دلیلش هم این است که افراد بشر وقتی فرد دیگری را می بینند، که به اخلاق خوب (اخلاق متناسب) آراسته است، همان عکس العمل در آن ها پیدا می شود که در مقابل جمال ها پدید می آید؛ یعنی شیفته و فریفته می شوند. اصلاً عاشق می شوند؛ نوع خاصی از عشق. چرا مردم به اولیاء اللّه عشق می ورزند؟ دوستی بدون زیبایی امکان ندارد. حتماً در او یک زیبایی هست. ویل دورانت در کتاب لذّات فلسفه، جمله ای از افلاطون نقل می کند که «هوشیاری، عمل هوشیارانه نیست (هر کاری را که از روی هوشیاری انجام شود، هوشیاری نمی گوییم)، بلکه زیبایی و تناسب میان عوامل خلق فرد است. به عبارت دیگر، هوشیاری؛ یعنی حسن ترکیب و لطف ترتیب رفتار انسانی. خیر مطلق در تیزهوشی یا توانایی غیر اخلاقی نیست، بلکه عبارت است از تناسب اجزا با کل، خواه در فرد و خواه در اجتماع» که بسیار جمله خوبی است.2
پی نوشتها:
1 . در «جامع السعادات» نیز بحثی در این مورد هست.
2 . تعلیم و تربیت در اسلام، صص 115 ـ 117.
www.irc.ir