پرسش :
اصول و پایه های سکولاریسم چیست؟
پاسخ :
سکولاریسم به عنوان یک نظام فکری جدید در جامعه غرب، بر پایه اصول و مؤلفه های گوناگونی استوار است که این اصول، قوام بخش آن به شمار می روند. برخی از این اصول عبارتند از:
1. عقل گرایی (راسیونالیسم)1
یکی از مبانی نظری سکولاریسم، عقل مداری (عقل محوری، عقل معیاری و عقل بسندگی) یا اصالت دادن به عقل و عقل گرایی است. به عبارت دیگر، در دیدگاه سکولاریسم، عقل به تنهایی و مستقل از وحی می تواند قانون گذاری کند که در این صورت، بشر دیگر به ادیان، پیامبران، کتاب های آسمانی و آموزه های الهی نیاز ندارد؛ زیرا با کمک عقل و تصمیم گیری های عقلانی می تواند نیاز خود را برطرف سازد.
پایه گذار این اندیشه، رنه دکارت (1596ـ1650م.) است.2 البته ولتر، منتسکیو، هیوم، کندیاک، دالامبر، دیدرو، ولف، لامبرت و زملر در قرن هجدهم (عصر روشنگری) با تأکید بر این نظریه و عمل بدان، در گسترش این اندیشه نقش بسزایی داشتند.3
عمل به این اصول، خواه ناخواه مستلزم پیدایش جامعه ای دنیاگرا، دین گریز و مادی محض بوده است و سبب ایجاد اجتماع بشری سکولاریستی می شود.
در اندیشه اسلام ناب، عقل یکی از منابع دریافت احکام شرعی به شمار می رود و بر اساس این باور، عقل نمی تواند به تنهایی و مستقل از وحی، دین و آموزه های الهی، قوانین جامعه را برای زندگی بشر، تعیین و با برنامه ریزی های خود، خوش بختی اش را تضمین کند. بنابراین، اگر در آیه های قرآن و روایت های معصومین علیهم السلام، انسان به خردورزی و اندیشیدن دعوت می شود، بیشتر به منظور اصل اثبات دین و باورهای دینی و ابزاری برای درک آموزه های دینی است.
در روایت های اسلامی، عقل به عنوان راهنمای مؤمن،4 حجت خداوند در میان بندگان،5 چراغ دل انسان6 و حتی پیامبر درونی بشر معرفی شده است.7 با وجود این، از دیدگاه معصومین علیهم السلام، عقل از کشف بسیاری از آموزه ها و احکام ناتوان است. حضرت علی علیه السلامدر این باره می فرماید:
لَمْ یُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَی تَحْدِیدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِه.8
خداوند، عقل ها را بر حقیقت ذات خود آگاه نساخته و از شناسایی خود به حد لازم باز نداشته است.
ابان بن تغلب می گوید:
از امام صادق علیه السلام پرسیدم: اگر کسی انگشت زنی را قطع کند، دیه آن چقدر است؟ حضرت فرمود: «باید ده شتر دیه بدهد.» پرسیدم: اگر دو انگشت را قطع کرد، چگونه است؟ امام فرمود: «باید بیست شتر دیه بدهد.» پرسیدم: اگر سه انگشت را قطع کند، چه می شود؟ حضرت پاسخ داد: «سی شتر.» پرسیدم: اگر چهار انگشت باشد، چطور؟ حضرت فرمود: «بیست شتر.» با تعجب پرسیدم: چگونه دیه سه انگشت، سی شتر است، ولی دیه چهار انگشت، بیست شتر؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «آرام باش ای ابان! تند نرو. حکم رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز چنین است. دیه زن تا ثلث، با دیه مرد برابر است. وقتی به ثلث رسید، دیه زن نصف دیه مرد می شود. ای ابان! قیاس نکن. اگر دین الهی و سنت پیامبر با [استدلال عقلی و] قیاس تبیین شود، دین از بین می رود».9
چنان که بیان شد، با عقل نمی توان همه احکام و مسائل دینی را دریافت. به کمک عقل، تنها می توان درستی و نادرستی بخشی از مسائل و آموزه های دینی، مانند اثبات اصل دین، حقانیت دین، ضرورت دین، ضرورت توحید و عدل الهی و ضرورت آمدن پیامبران و امامان را تشخیص داد. دین در این موارد نمی تواند سخنی خلاف عقل داشته باشد؛ زیرا اصل پذیرش دین، در گرو استدلال های عقلی و اصول و قواعد آن است.
2. علم گرایی (سیانتیسم)10
از دیگر اصول فکری و ایدئولوژیکی سکولاریسم، سیانتیسم (دانش گرایی، دانش پرستی، اصالت دانش یا دانش زدگی) است. تکیه افراطی بر دانش های تجربی و اجتماعی و دانسته های بشری، از شاخصه های اصلی سکولاریسم به شمار می آید.
پس از رنسانس و با پیدایش موج تجربه گرایی، مسئله تعارض دانش و دین پدید آمد. تجربه گرایان بر اساس رویکرد افراطی خویش، دانش را بر دین مقدم شمردند و هرچه را به محک تجربه درنیامده بود، رد کردند. این کار از احساس وابستگی انسان به دین و معنویت کاست.
این رویارویی، از زمان طرح نظریه های جدید کوپرنیک، کپلر و گالیله، در فضاشناسی و ستاره شناسی آغاز شد که با آموزه ها و باورهای کلیسا و ظواهر کتاب مقدس مخالفت داشت. گرچه در آغاز، کلیسا بسیار ایستادگی کرد، ولی سرانجام شکست خورد که پی آمد آن، جدایی دین از دانش بود. از آن پس، این سخن مطرح شد که دین و دانش هر یک زبان و قلمرو ویژه ای دارند و روح دین تنها به راز و نیاز با خدا محدود می شود.11
دانش در اسلام، اهمیت بسیاری دارد و با تمام مشتقاتش، حدود 780 بار در قرآن کریم آمده است. معصومین علیهم السلام نیز در روایت های فراوانی بر اهمیت و ضرورت فراگیری دانش تأکید کرده اند، به گونه ای که دانش آموزی را بر هر مسلمانی (اعم از زن و مرد) واجب شمرده،12 ارزش انسان را به دانش و میزان آن وابسته دانسته13 و طالبان دانش را مانند مجاهدان در راه خدا وصف کرده اند.14
همچنین روایت های فراوان دیگری درباره فضیلت دانش، ستایش از دانشمند، جایگاه دانشمند، ثواب دانش علم آموزی، ثواب تعلیم و تعلم، ویژگی های دانشمندان و حقوق آنان، ثواب هم نشینی با دانشمندان و موارد دیگری مانند آنها وجود دارد که همه از اهمیت و جایگاه دانش و دانشمندان حکایت می کند.
حقایق علمی و دینی، هر دو از یک منشأ به وجود آمده اند. در حقیقت، هر دو از جانب خداوند به دست بشر رسیده است. بر این اساس، نه تنها آیات قرآن، حرکت زمین را که گالیله آن را عنوان کرد، تأیید می کند، بلکه در قرآن به حرکت همه کرات آسمانی اشاره شده است، چنان که در آیه ای می خوانیم: «وَ کُلُّ فِی فَلَکٍ یَسْبِحُون؛ و همه کرات در مدار خود شناورند». (یس:40)
اگر در مواردی، ظاهر آیات قرآن، با قوانین علمی مخالف باشد، نباید بی درنگ ادعا کنیم دین با دانش مخالف است و این دو با هم سازگاری ندارند. در این موارد می توان گفت آن آیات یا جزو متشابهات است ـ که باید راسخان در علم آن را تأویل کنند ـ یا ممکن است فرضیه علمی ما نادرست و ناقص باشد. البته در این صورت، باید درباره آن فرضیه، پژوهش های تازه ای صورت گیرد؛ زیرا فرضیه ها و تئوری ها ظنی است، نه قطعی. پس از بطلان هیئت بطلمیوس و ثابت شدن حرکت وضعی و انتقالی زمین، برخی معتقد بودند اکنون که زمین حرکت می کند، پس خورشید ثابت است، درحالی که مخالفان، با استناد به آیات قرآن می گفتند خورشید نیز حرکت می کند.
دیری نگذشت که اثبات شد تصور ثابت بودن خورشید، باطل بوده و گفته قرآن عین حقیقت است؛ زیرا خورشید با تمام ستارگان منظومه خود، با سرعت هفتاد هزار کیلومتر در ساعت به سوی ستاره «وگا» در حرکت است. پس اساس این سخن خداوند در قرآن که می فرماید: «وَ الشَّمْسُ تَجری لِمُستَقَرٍّ لَّها ذلِکَ تَقدیرُ العَزیزِ الْعَلیم؛ و خورشیدی که پیوسته به سوی قرارگاهش در حرکت است. این تقدیر خداوند تواناست.» (یس: 38) بر حقیقت استوار است.
بنابراین، از نظر اسلام میان دانش و آموزه های دینی نه تنها تعارضی نیست، بلکه دانش و دین مکمل و متمم یکدیگرند و هر دو برای رسیدن بشر به کمال مطلوب، ضروری هستند. جدایی آن دو نیز خسارت های جبران ناپذیری به همراه دارد. دانش، ابزاری است که ایمان بدون آن، به جمود و تعصب می گراید و دانش بدون ایمان، مانند تیغی در کف زنگی مست است و چراغی در دست دزد که گزیده تر برد کالا.
3. نسبیت گرایی (رولاتیویسم)15
از جمله اصول و بنیادهای فکری و نظری سکولاریسم، نسبیت گرایی است. این اندیشه در دو زمینه ارزش های اخلاقی و شناخت شناسی بیان شده است. سکولاریست ها در توجیه نسبیت گرایی اخلاقی و شناختی، بیشتر به خطاپذیری بشر و محدود بودن درک و فهم وی استناد می کنند.
این اندیشه که «لغزش انگاری» نیز نامیده می شود، آدمی را موجودی خطاکار، با درکی نارسا، محدود و لغزش پذیر معرفی کرده است که نمی توان از او انتظار الوهیت داشت. این خطاکاری و محدودیت، در فهم و درک بشر راه یافته و معرفت او را در همه زمینه ها، خطاآمیز، نسبی، محدود، نارسا و نامقدس ساخته است.
از دیدگاه سکولاریسم، ارزش های مطلق، ثابت، کلی و همیشگی وجود ندارد و همه امور اخلاقی و ادراک آدمی، محدود، موقتی و نسبی اند. از این دیدگاه، خوب و بد مطلق وجود ندارد. هر چه هست، زاییده عقل و درک محدود آدمی است و پسند و ناپسند نیز نسبی و پیرو شرایط اجتماعی و زیستی خواهد بود.
نقد
دین الهی، دین مطلق، ثابت و مقدسی است که پیوسته خداوند متعال و معصومین علیهم السلام انسان ها را بر عمل به این دین و حفظ آن دعوت می کنند. دعوت و تأکید بر حفظ قوانین اسلامی و عمل به آن، از جانب پروردگار متعال، دلیل روشنی بر مطلق، ثابت و ازلی بودن آموزه های این دین است. در قرآن از این دین الهی با عنوان اسلام یاد شده و درباره ثبات و تغییرناپذیری آن، برهان هایی بیان شده است که این دلایل عبارتند از:
الف) ثبوت و مطلق بودن دین، بر مبدأ فاعلی دین مبتنی است. این برهان از انضمام دو آیه آشکار می شود: نخست آیه شریفه: «إِنّ الّذینَ عِندَ اللّه ِ الْإِسْلام؛ تنها دین برحق نزد پروردگار، دین اسلام است.» (آل عمران: 19) و دوم، آیه شریفه: «مَا عِندَکُم یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَاللّه بَاقٍ؛ آنچه نزد شماست، فانی و آنچه نزد خداوند است، همیشگی است». (نحل:96)
از این دو آیه استفاده می شود که اسلام نزد خداوند است و آنچه نزد خداست، باقی است. پس اسلام، مطلق و زوال ناپذیر است.
ب) دلیل دوم بر فطرت انسانی مبتنی است که مبدأ قابلی دین است؛ یعنی اسلام برای پرورش و شکوفایی فطرت انسانی، نازل شده و فطرت انسانی، امری ثابت و نامتغیر است، چنان که در آیه ای از قرآن آمده است: «فِطْرَةَ اللّه ِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسِ عَلَیها لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللّه ِ». (روم: 30)
بدین ترتیب، نسبیت گرایی از نظر اسلام، مردود و پذیرش آن مستلزم انکار ضرورت های دینی است؛ ضرورت هایی که ثابت، مطلق و تغییرناپذیرند. البته کسانی که به اصول و معیار ثابتی چون قوانین اسلام که بر اساس وحی الهی و برای تعالی و کمال بشر نازل شده است، معتقد نباشند، بی شک، بر اساس فهم ناقص بشری خود نمی توانند به اصول ثابت و مطلقی دست یابند، بلکه پیوسته افکاری سست، بی پایه، نادرست، نارسا و نامقدس و ضدارزش خواهند داشت.
4. انسان گرایی (اومانیسم)16
مفاهیم رایج این واژه در زبان فارسی عبارتند از: انسان گرایی، انسان دوستی، آیین اصالت انسان، مذهب انسانی، فلسفه بشری، مکتب انسان دوستی، اصالت بشر، انسان مداری و انسان باوری. این مکتب را پترارک (1304 ـ 1374م.) در دوره رنسانس در ایتالیا بنیاد نهاد. بر همین اساس، وی را «پدر انسان گرایی رنسانس ایتالیا» می نامند. پترارک در قرن چهاردهم بیشتر از هر کس دیگری برای گسترش انسان گرایی رنسانسی کوشید. وی نخستین اندیشمندی بود که دوره قرون وسطا را «عصر تاریکی» نامید و فرهنگ قرون وسطا را نتیجه ناآشنایی با فرهنگ کهن برشمرد.
بر این اساس، اندیشه، مدار و محور همه اشیا و آفریننده ارزش ها و شاخص شناسایی نیکی و بدی، انسان است. در این دیدگاه، انسان، جانشین خداست و می تواند بدون کمک گرفتن از دین و ارتباط با ماورای طبیعت، مشکلات زندگی خود را حل کند. بنابراین، انسان با داشتن دو اهرم عقل و دانش، دیگر نیازی به دین ندارد.
پی آمد انسان محوری، زمینی کردن دین و بی اعتباری آن است. در این رهگذر، انسان، موجودی مادی به شمار می رود و هرگونه نیروی معنوی، بی اعتبار و انکار می شود. این در حالی است که در جهان بینی اسلامی، انسان، جایگاه ویژه ای دارد. در آیات قرآن کریم، پس از مقام الوهیت، دومین مقام بارفعت و شکوهمند هستی به انسان تعلق گرفته است؛ یعنی در آیات قرآن از انسان به عنوان جانشین خداوند؛17 برترین و برگزیده ترین موجود جهان هستی؛18 مستقل و آزاد؛19 سرشتی خداشناس؛20 مسلط بر طبیعت آسمان و زمین؛21 برخوردار از شرافت و کرامت ذاتی؛22 کمال جو و کمال پذیر و دارای ظرفیت علمی و عملی بسیار بالا23 یاد شده است. البته با وجود این، انسان پاسخ گوی همه کارهای خویش بوده24 و وابسته و تحت تدبیر تکوینی و تشریعی خداوند و نیازمند به اوست؛ زیرا بدون یاری خداوند در دو بعد تکوین و تشریع، دست یابی به سعادت برای انسان ناممکن است. وظیفه انسان، فقط پیروی از قرآن خداوند است.25 او جز با یاد خدا، خود را نمی یابد و اگر خدای خویش را فراموش کند، در حقیقت، خود را فراموش کرده است.26
در جهان بینی اسلامی، انسان موجودی رها شده در جهان هستی نیست27 که بدون توجه به مبدأ هستی، غیرمسئولانه، تنها به خود بیندیشد و آن گاه که چیزی را برخلاف منافع خود تشخیص داد، آن را ناحق بپندارد. شأن و ارزش وجودی همه انسان ها در اندیشه اسلامی محفوظ است، ولی این شأن و ارزش و ملاک برتری انسان، به میزان کمال اخلاقی و معنوی (پرهیزکاری و عبادت وی)28 و رسیدن به قرب الهی و متبلور ساختن صفات خداوندی در خود بستگی دارد.
5. لیبرالیسم29
لیبرالیسم،30 از رایج ترین و کهن ترین مکتب ها و آموزه های فلسفی، سیاسی و اخلاقی دوران مدرن است. از ویژگی های این مکتب، جدایی شئون اجتماعی از مناسبات دینی (سکولاریزاسیون) است. این اندیشه، از مهم ترین عناصر این مکتب به شمار می رود که همواره به منظور تحقق اهداف لیبرالی و غیر ایدئولوژیک کردن دولت، به شدت به کار گرفته شده است. در اندیشه لیبرالیستی، میان حوزه استحفاظی اجتماع و سیاست و جایگاه دین و دین داری، دیوار بلندی کشیده شده است. ازاین رو، لیبرال هایی مانند هولباخ، آشکارا به نفی دین کمر بسته اند. آیزایا برلین، از اندیشمندان معاصر لیبرالیسم می گوید:
آنچه عصر ما طلب می کند، ایمان قوی تر نیست، بلکه عکس آن است؛ شور مسیحیایی کمتر، شک گرایی روشن گرانه بیشتر.31
همچنین جان لاک (1632ـ 1704م.)، پایه گذار لیبرالیسم در عصر روشن گری و از نظریه پردازان اندیشه سیاسی، پیوسته برای متمایز ساختن قدرت کشوری از قدرت کلیسا می کوشید و بدین ترتیب، زمینه مناسبی را برای سکولاریزه کردن جامعه فراهم آورد.32
نقد
مکتب لیبرالیسم، کانون پرورش و زمینه ساز گسترش اندیشه سکولاریستی است. ازاین رو، میان اسلام و لیبرالیسم چالش های متعددی وجود دارد که از آن جمله، به مسئله سیاست و جایگاه دین در شئون اجتماعی می توان اشاره کرد. انواع گوناگون اندیشه های لیبرالیسم (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دینی) به طور کلی، با اندیشه اسلامی مخالف است. از نظر اسلام، دین و سیاست، اموری حاشیه ای و دو پدیده جدا از هم نیستند، بلکه دین، مهم ترین نقش را در زندگی انسان دارد. در فرهنگ اسلامی وقتی عملی ارزشمند است که با مسائل و احکام دینی هماهنگ باشد. دولت اسلامی موظف است جامعه را به سوی مصالح مادی و معنوی هدایت کند؛ یعنی هم رفاه گستر و هم فضیلت گستر باشد، هم جان و مال و ناموس افراد را حفظ کند و هم معنویت و اخلاق فردی و اجتماعی جامعه را تعالی بخشد. بدین ترتیب، درمی یابیم اندیشه اسلامی با اندیشه لیبرالیسم، تفاوت بسیاری دارد و هرگز با هم جمع نمی شوند.
اصول و مؤلفه های دیگری مانند تجددگرایی، لاییسیزم، ابایی گری، سنت ستیزی و طبیعت گرایی (دئیسم) مطرح است که به جهت رعایت اختصار به آنها پرداخته نشد.33
پی نوشتها:
1.Rationalism.
2. نک: پل فولیکه، مابعدالطبیعه، ترجمه: یحیى مهدوى، انتشارات دانشگاه تهران، 1366، صص188 و 191.
3. نک: فرهنگ واژه ها، صص 385 و 386.
4. امام حسین علیه السلاممى فرماید: «العَقلُ دلیلُ المؤمن؛ عقل راهنماى مؤمن است.» شیخ ابوالفتح محمد بن على بن عثمان کراجکى، کنزالفوائد، قم، انتشارات دارالذخائر، 1410 هـ . ق، ج 1، ص 199.
5. امام حسین علیه السلاممى فرماید: «حُجّه اللّه عَلَى العِبادِ النَّبىُّ وَ الحُجَّةُ فیما بَیْنَ العِبادِ وَ بَیْنَ اللّه الْعَقْلُ؛ حجت خدا بر بندگان، پیامبر است و حجت میان بندگان و خدا، عقل است». اصول کافى، ج 1، ص 29، کتاب العقل و الجهل، ح 22.
6. امام على علیه السلاممى فرماید: «مَثَلُ العَقْلِ فى الْقَلبِ کَمَثلِ السّراج فى البیْتِ؛ مَثَل عقل در قلب، مانند چراغى در میان خانه است». مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 11، ص 202.
7. موسى بن جعفر علیه السلاممى فرماید: «إنَّ اللّه عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ: حُجَّةٌ ظاهِرَةٌ وَ حُجَّةٌ باطِنَةٌ؛ فَأَمَّا الظّاهِرَةُ فَالرَّسُلُ وَ الأَنبیاءُ وَ الأَئِمَّةُ، وَ أَمَّا الباطِنَةُ فَالعُقُولُ؛ خداوند براى مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و پیامبران و امامان هستند و حجت پنهان پیامبر درونى، عقل مردم است». تحف العقول عن آل الرسول، قم، مؤسسه انتشارات اسلامى، ج 2، ص 384؛ تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ج 2، ص 35.
8. نهج البلاغه، خطبه 49.
9. من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 118، باب 517، ح 1ـ5242.
10. scientism.
11. فلسفه سیاست، تهیه و تدوین: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى رحمه الله، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینى رحمه الله، 1377، چ 1، ص 69 .
12. پیامبر خدا مى فرماید: «طَلَبُ العِلْم فَرِیضَةٌ عَلى کُلِّ مُسْلِمٍ أَلا إِنَّ اللّه َ یُحِبُّ بُغاةَ العِلْم؛ طلب علم اعم از زن و مرد واجب است. همانا خداوند طالبان علم را دوست دارد». اصول کافى، ج 1، ص 35، کتاب فضل العلم، ح 1.
13. امام صادق علیه السلامبه نقل از پدرانش از رسول خدا صلى الله علیه و آلهنقل مى کند: «أَکْثَرُ النَّاسِ قِیمَةً أَکْثَرُهُمْ عِلْمًا وَ أَقَلُّ النَّاسِ قِیمَةً أقَلُّهُم عِلْماً؛ ارزشمندترین مردم، دانشمندترین آنها و کم بهاترین مردم، کم دانش ترین آنهاست». أمالى، ج 4، ص 20.
14. امیرالمؤمنین، على علیه السلاممى فرماید: «الشَاخِصُ فى طَلَبِ الْعِلم کَالمُجاهدِ فِى سَبیلِ اللّه ِ...؛ مسافرت در راه طلب علم، مانند جهاد در راه خداست.» ابو على محمد بن حسن نیشابورى، روضه الواعظین، قم، انتشارات رضى، ص 10.
15. گوستاو لوبون، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه: سید هاشم حسینى، تهران، کتاب فروشى اسلامیه، چ 3، ص 546.
16. homanism.
17. نک: بقره:30.
18. نک: طه:122.
19. نک: احزاب:72؛ دهر: 3.
20. نک: اعراف: 172.
21. نک: جاثیه: 13.
22. نک: اسراء: 70.
23. نک: بقره: 31 و 32.
24. نک: نازعات: 35؛ قیامت: 5 و 13؛ اسراء: 13.
25. نک: ذاریات: 56؛ یس: 59 و 60 .
26. نک: حشر: 19.
27. نک: قیامت: 36.
28. نک: حجرات: 13.
29.Liberalism.
30. به گفته شاپیرو، اصطلاح لیبرالیسم در اصل اسپانیایى است و از نام حزبى سیاسى گرفته شده است. لیبرال ها کسانى بودند که در اوایل قرن نوزدهم از استقرار حکومت مشروطه در اسپانیا حمایت مى کردند. بعدها اصطلاح لیبرال در دیگر کشورهاى اروپایى نیز رایج شد و براى نامیدن حکومت، حزب، سیاست یا عقیده اى به کار گرفته شد که حامى آزادى و مخالف با زورگویى بود. نک: جان سالوین شاپیرو، لیبرالیسم معنا و تاریخ آن، ترجمه: محمدسعید حنایى، تهران، نشر مرکز، 1380، ص 3.
31. فرهنگ واژه ها، صص 465 و 466.
32. و.ت جونز، خداوندان اندیشه هاى سیاسى، ترجمه: على رامین، تهران، مؤسسه انتشاراتى امیرکبیر، 1370، چ 3، ج 2، ص 195 تا آخر کتاب.
33. براى مطالعه بیشتر در این باره نک: اکبر اسدعلیزاده، اسلام و چالش هاى فکرى معاصر سکولاریزم، قم، مرکز پژوهش هاى اسلامى صدا و سیما، 1383، صص 35ـ 67.
www.irc.ir
سکولاریسم به عنوان یک نظام فکری جدید در جامعه غرب، بر پایه اصول و مؤلفه های گوناگونی استوار است که این اصول، قوام بخش آن به شمار می روند. برخی از این اصول عبارتند از:
1. عقل گرایی (راسیونالیسم)1
یکی از مبانی نظری سکولاریسم، عقل مداری (عقل محوری، عقل معیاری و عقل بسندگی) یا اصالت دادن به عقل و عقل گرایی است. به عبارت دیگر، در دیدگاه سکولاریسم، عقل به تنهایی و مستقل از وحی می تواند قانون گذاری کند که در این صورت، بشر دیگر به ادیان، پیامبران، کتاب های آسمانی و آموزه های الهی نیاز ندارد؛ زیرا با کمک عقل و تصمیم گیری های عقلانی می تواند نیاز خود را برطرف سازد.
پایه گذار این اندیشه، رنه دکارت (1596ـ1650م.) است.2 البته ولتر، منتسکیو، هیوم، کندیاک، دالامبر، دیدرو، ولف، لامبرت و زملر در قرن هجدهم (عصر روشنگری) با تأکید بر این نظریه و عمل بدان، در گسترش این اندیشه نقش بسزایی داشتند.3
عمل به این اصول، خواه ناخواه مستلزم پیدایش جامعه ای دنیاگرا، دین گریز و مادی محض بوده است و سبب ایجاد اجتماع بشری سکولاریستی می شود.
در اندیشه اسلام ناب، عقل یکی از منابع دریافت احکام شرعی به شمار می رود و بر اساس این باور، عقل نمی تواند به تنهایی و مستقل از وحی، دین و آموزه های الهی، قوانین جامعه را برای زندگی بشر، تعیین و با برنامه ریزی های خود، خوش بختی اش را تضمین کند. بنابراین، اگر در آیه های قرآن و روایت های معصومین علیهم السلام، انسان به خردورزی و اندیشیدن دعوت می شود، بیشتر به منظور اصل اثبات دین و باورهای دینی و ابزاری برای درک آموزه های دینی است.
در روایت های اسلامی، عقل به عنوان راهنمای مؤمن،4 حجت خداوند در میان بندگان،5 چراغ دل انسان6 و حتی پیامبر درونی بشر معرفی شده است.7 با وجود این، از دیدگاه معصومین علیهم السلام، عقل از کشف بسیاری از آموزه ها و احکام ناتوان است. حضرت علی علیه السلامدر این باره می فرماید:
لَمْ یُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَی تَحْدِیدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِه.8
خداوند، عقل ها را بر حقیقت ذات خود آگاه نساخته و از شناسایی خود به حد لازم باز نداشته است.
ابان بن تغلب می گوید:
از امام صادق علیه السلام پرسیدم: اگر کسی انگشت زنی را قطع کند، دیه آن چقدر است؟ حضرت فرمود: «باید ده شتر دیه بدهد.» پرسیدم: اگر دو انگشت را قطع کرد، چگونه است؟ امام فرمود: «باید بیست شتر دیه بدهد.» پرسیدم: اگر سه انگشت را قطع کند، چه می شود؟ حضرت پاسخ داد: «سی شتر.» پرسیدم: اگر چهار انگشت باشد، چطور؟ حضرت فرمود: «بیست شتر.» با تعجب پرسیدم: چگونه دیه سه انگشت، سی شتر است، ولی دیه چهار انگشت، بیست شتر؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «آرام باش ای ابان! تند نرو. حکم رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز چنین است. دیه زن تا ثلث، با دیه مرد برابر است. وقتی به ثلث رسید، دیه زن نصف دیه مرد می شود. ای ابان! قیاس نکن. اگر دین الهی و سنت پیامبر با [استدلال عقلی و] قیاس تبیین شود، دین از بین می رود».9
چنان که بیان شد، با عقل نمی توان همه احکام و مسائل دینی را دریافت. به کمک عقل، تنها می توان درستی و نادرستی بخشی از مسائل و آموزه های دینی، مانند اثبات اصل دین، حقانیت دین، ضرورت دین، ضرورت توحید و عدل الهی و ضرورت آمدن پیامبران و امامان را تشخیص داد. دین در این موارد نمی تواند سخنی خلاف عقل داشته باشد؛ زیرا اصل پذیرش دین، در گرو استدلال های عقلی و اصول و قواعد آن است.
2. علم گرایی (سیانتیسم)10
از دیگر اصول فکری و ایدئولوژیکی سکولاریسم، سیانتیسم (دانش گرایی، دانش پرستی، اصالت دانش یا دانش زدگی) است. تکیه افراطی بر دانش های تجربی و اجتماعی و دانسته های بشری، از شاخصه های اصلی سکولاریسم به شمار می آید.
پس از رنسانس و با پیدایش موج تجربه گرایی، مسئله تعارض دانش و دین پدید آمد. تجربه گرایان بر اساس رویکرد افراطی خویش، دانش را بر دین مقدم شمردند و هرچه را به محک تجربه درنیامده بود، رد کردند. این کار از احساس وابستگی انسان به دین و معنویت کاست.
این رویارویی، از زمان طرح نظریه های جدید کوپرنیک، کپلر و گالیله، در فضاشناسی و ستاره شناسی آغاز شد که با آموزه ها و باورهای کلیسا و ظواهر کتاب مقدس مخالفت داشت. گرچه در آغاز، کلیسا بسیار ایستادگی کرد، ولی سرانجام شکست خورد که پی آمد آن، جدایی دین از دانش بود. از آن پس، این سخن مطرح شد که دین و دانش هر یک زبان و قلمرو ویژه ای دارند و روح دین تنها به راز و نیاز با خدا محدود می شود.11
دانش در اسلام، اهمیت بسیاری دارد و با تمام مشتقاتش، حدود 780 بار در قرآن کریم آمده است. معصومین علیهم السلام نیز در روایت های فراوانی بر اهمیت و ضرورت فراگیری دانش تأکید کرده اند، به گونه ای که دانش آموزی را بر هر مسلمانی (اعم از زن و مرد) واجب شمرده،12 ارزش انسان را به دانش و میزان آن وابسته دانسته13 و طالبان دانش را مانند مجاهدان در راه خدا وصف کرده اند.14
همچنین روایت های فراوان دیگری درباره فضیلت دانش، ستایش از دانشمند، جایگاه دانشمند، ثواب دانش علم آموزی، ثواب تعلیم و تعلم، ویژگی های دانشمندان و حقوق آنان، ثواب هم نشینی با دانشمندان و موارد دیگری مانند آنها وجود دارد که همه از اهمیت و جایگاه دانش و دانشمندان حکایت می کند.
حقایق علمی و دینی، هر دو از یک منشأ به وجود آمده اند. در حقیقت، هر دو از جانب خداوند به دست بشر رسیده است. بر این اساس، نه تنها آیات قرآن، حرکت زمین را که گالیله آن را عنوان کرد، تأیید می کند، بلکه در قرآن به حرکت همه کرات آسمانی اشاره شده است، چنان که در آیه ای می خوانیم: «وَ کُلُّ فِی فَلَکٍ یَسْبِحُون؛ و همه کرات در مدار خود شناورند». (یس:40)
اگر در مواردی، ظاهر آیات قرآن، با قوانین علمی مخالف باشد، نباید بی درنگ ادعا کنیم دین با دانش مخالف است و این دو با هم سازگاری ندارند. در این موارد می توان گفت آن آیات یا جزو متشابهات است ـ که باید راسخان در علم آن را تأویل کنند ـ یا ممکن است فرضیه علمی ما نادرست و ناقص باشد. البته در این صورت، باید درباره آن فرضیه، پژوهش های تازه ای صورت گیرد؛ زیرا فرضیه ها و تئوری ها ظنی است، نه قطعی. پس از بطلان هیئت بطلمیوس و ثابت شدن حرکت وضعی و انتقالی زمین، برخی معتقد بودند اکنون که زمین حرکت می کند، پس خورشید ثابت است، درحالی که مخالفان، با استناد به آیات قرآن می گفتند خورشید نیز حرکت می کند.
دیری نگذشت که اثبات شد تصور ثابت بودن خورشید، باطل بوده و گفته قرآن عین حقیقت است؛ زیرا خورشید با تمام ستارگان منظومه خود، با سرعت هفتاد هزار کیلومتر در ساعت به سوی ستاره «وگا» در حرکت است. پس اساس این سخن خداوند در قرآن که می فرماید: «وَ الشَّمْسُ تَجری لِمُستَقَرٍّ لَّها ذلِکَ تَقدیرُ العَزیزِ الْعَلیم؛ و خورشیدی که پیوسته به سوی قرارگاهش در حرکت است. این تقدیر خداوند تواناست.» (یس: 38) بر حقیقت استوار است.
بنابراین، از نظر اسلام میان دانش و آموزه های دینی نه تنها تعارضی نیست، بلکه دانش و دین مکمل و متمم یکدیگرند و هر دو برای رسیدن بشر به کمال مطلوب، ضروری هستند. جدایی آن دو نیز خسارت های جبران ناپذیری به همراه دارد. دانش، ابزاری است که ایمان بدون آن، به جمود و تعصب می گراید و دانش بدون ایمان، مانند تیغی در کف زنگی مست است و چراغی در دست دزد که گزیده تر برد کالا.
3. نسبیت گرایی (رولاتیویسم)15
از جمله اصول و بنیادهای فکری و نظری سکولاریسم، نسبیت گرایی است. این اندیشه در دو زمینه ارزش های اخلاقی و شناخت شناسی بیان شده است. سکولاریست ها در توجیه نسبیت گرایی اخلاقی و شناختی، بیشتر به خطاپذیری بشر و محدود بودن درک و فهم وی استناد می کنند.
این اندیشه که «لغزش انگاری» نیز نامیده می شود، آدمی را موجودی خطاکار، با درکی نارسا، محدود و لغزش پذیر معرفی کرده است که نمی توان از او انتظار الوهیت داشت. این خطاکاری و محدودیت، در فهم و درک بشر راه یافته و معرفت او را در همه زمینه ها، خطاآمیز، نسبی، محدود، نارسا و نامقدس ساخته است.
از دیدگاه سکولاریسم، ارزش های مطلق، ثابت، کلی و همیشگی وجود ندارد و همه امور اخلاقی و ادراک آدمی، محدود، موقتی و نسبی اند. از این دیدگاه، خوب و بد مطلق وجود ندارد. هر چه هست، زاییده عقل و درک محدود آدمی است و پسند و ناپسند نیز نسبی و پیرو شرایط اجتماعی و زیستی خواهد بود.
نقد
دین الهی، دین مطلق، ثابت و مقدسی است که پیوسته خداوند متعال و معصومین علیهم السلام انسان ها را بر عمل به این دین و حفظ آن دعوت می کنند. دعوت و تأکید بر حفظ قوانین اسلامی و عمل به آن، از جانب پروردگار متعال، دلیل روشنی بر مطلق، ثابت و ازلی بودن آموزه های این دین است. در قرآن از این دین الهی با عنوان اسلام یاد شده و درباره ثبات و تغییرناپذیری آن، برهان هایی بیان شده است که این دلایل عبارتند از:
الف) ثبوت و مطلق بودن دین، بر مبدأ فاعلی دین مبتنی است. این برهان از انضمام دو آیه آشکار می شود: نخست آیه شریفه: «إِنّ الّذینَ عِندَ اللّه ِ الْإِسْلام؛ تنها دین برحق نزد پروردگار، دین اسلام است.» (آل عمران: 19) و دوم، آیه شریفه: «مَا عِندَکُم یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَاللّه بَاقٍ؛ آنچه نزد شماست، فانی و آنچه نزد خداوند است، همیشگی است». (نحل:96)
از این دو آیه استفاده می شود که اسلام نزد خداوند است و آنچه نزد خداست، باقی است. پس اسلام، مطلق و زوال ناپذیر است.
ب) دلیل دوم بر فطرت انسانی مبتنی است که مبدأ قابلی دین است؛ یعنی اسلام برای پرورش و شکوفایی فطرت انسانی، نازل شده و فطرت انسانی، امری ثابت و نامتغیر است، چنان که در آیه ای از قرآن آمده است: «فِطْرَةَ اللّه ِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسِ عَلَیها لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللّه ِ». (روم: 30)
بدین ترتیب، نسبیت گرایی از نظر اسلام، مردود و پذیرش آن مستلزم انکار ضرورت های دینی است؛ ضرورت هایی که ثابت، مطلق و تغییرناپذیرند. البته کسانی که به اصول و معیار ثابتی چون قوانین اسلام که بر اساس وحی الهی و برای تعالی و کمال بشر نازل شده است، معتقد نباشند، بی شک، بر اساس فهم ناقص بشری خود نمی توانند به اصول ثابت و مطلقی دست یابند، بلکه پیوسته افکاری سست، بی پایه، نادرست، نارسا و نامقدس و ضدارزش خواهند داشت.
4. انسان گرایی (اومانیسم)16
مفاهیم رایج این واژه در زبان فارسی عبارتند از: انسان گرایی، انسان دوستی، آیین اصالت انسان، مذهب انسانی، فلسفه بشری، مکتب انسان دوستی، اصالت بشر، انسان مداری و انسان باوری. این مکتب را پترارک (1304 ـ 1374م.) در دوره رنسانس در ایتالیا بنیاد نهاد. بر همین اساس، وی را «پدر انسان گرایی رنسانس ایتالیا» می نامند. پترارک در قرن چهاردهم بیشتر از هر کس دیگری برای گسترش انسان گرایی رنسانسی کوشید. وی نخستین اندیشمندی بود که دوره قرون وسطا را «عصر تاریکی» نامید و فرهنگ قرون وسطا را نتیجه ناآشنایی با فرهنگ کهن برشمرد.
بر این اساس، اندیشه، مدار و محور همه اشیا و آفریننده ارزش ها و شاخص شناسایی نیکی و بدی، انسان است. در این دیدگاه، انسان، جانشین خداست و می تواند بدون کمک گرفتن از دین و ارتباط با ماورای طبیعت، مشکلات زندگی خود را حل کند. بنابراین، انسان با داشتن دو اهرم عقل و دانش، دیگر نیازی به دین ندارد.
پی آمد انسان محوری، زمینی کردن دین و بی اعتباری آن است. در این رهگذر، انسان، موجودی مادی به شمار می رود و هرگونه نیروی معنوی، بی اعتبار و انکار می شود. این در حالی است که در جهان بینی اسلامی، انسان، جایگاه ویژه ای دارد. در آیات قرآن کریم، پس از مقام الوهیت، دومین مقام بارفعت و شکوهمند هستی به انسان تعلق گرفته است؛ یعنی در آیات قرآن از انسان به عنوان جانشین خداوند؛17 برترین و برگزیده ترین موجود جهان هستی؛18 مستقل و آزاد؛19 سرشتی خداشناس؛20 مسلط بر طبیعت آسمان و زمین؛21 برخوردار از شرافت و کرامت ذاتی؛22 کمال جو و کمال پذیر و دارای ظرفیت علمی و عملی بسیار بالا23 یاد شده است. البته با وجود این، انسان پاسخ گوی همه کارهای خویش بوده24 و وابسته و تحت تدبیر تکوینی و تشریعی خداوند و نیازمند به اوست؛ زیرا بدون یاری خداوند در دو بعد تکوین و تشریع، دست یابی به سعادت برای انسان ناممکن است. وظیفه انسان، فقط پیروی از قرآن خداوند است.25 او جز با یاد خدا، خود را نمی یابد و اگر خدای خویش را فراموش کند، در حقیقت، خود را فراموش کرده است.26
در جهان بینی اسلامی، انسان موجودی رها شده در جهان هستی نیست27 که بدون توجه به مبدأ هستی، غیرمسئولانه، تنها به خود بیندیشد و آن گاه که چیزی را برخلاف منافع خود تشخیص داد، آن را ناحق بپندارد. شأن و ارزش وجودی همه انسان ها در اندیشه اسلامی محفوظ است، ولی این شأن و ارزش و ملاک برتری انسان، به میزان کمال اخلاقی و معنوی (پرهیزکاری و عبادت وی)28 و رسیدن به قرب الهی و متبلور ساختن صفات خداوندی در خود بستگی دارد.
5. لیبرالیسم29
لیبرالیسم،30 از رایج ترین و کهن ترین مکتب ها و آموزه های فلسفی، سیاسی و اخلاقی دوران مدرن است. از ویژگی های این مکتب، جدایی شئون اجتماعی از مناسبات دینی (سکولاریزاسیون) است. این اندیشه، از مهم ترین عناصر این مکتب به شمار می رود که همواره به منظور تحقق اهداف لیبرالی و غیر ایدئولوژیک کردن دولت، به شدت به کار گرفته شده است. در اندیشه لیبرالیستی، میان حوزه استحفاظی اجتماع و سیاست و جایگاه دین و دین داری، دیوار بلندی کشیده شده است. ازاین رو، لیبرال هایی مانند هولباخ، آشکارا به نفی دین کمر بسته اند. آیزایا برلین، از اندیشمندان معاصر لیبرالیسم می گوید:
آنچه عصر ما طلب می کند، ایمان قوی تر نیست، بلکه عکس آن است؛ شور مسیحیایی کمتر، شک گرایی روشن گرانه بیشتر.31
همچنین جان لاک (1632ـ 1704م.)، پایه گذار لیبرالیسم در عصر روشن گری و از نظریه پردازان اندیشه سیاسی، پیوسته برای متمایز ساختن قدرت کشوری از قدرت کلیسا می کوشید و بدین ترتیب، زمینه مناسبی را برای سکولاریزه کردن جامعه فراهم آورد.32
نقد
مکتب لیبرالیسم، کانون پرورش و زمینه ساز گسترش اندیشه سکولاریستی است. ازاین رو، میان اسلام و لیبرالیسم چالش های متعددی وجود دارد که از آن جمله، به مسئله سیاست و جایگاه دین در شئون اجتماعی می توان اشاره کرد. انواع گوناگون اندیشه های لیبرالیسم (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دینی) به طور کلی، با اندیشه اسلامی مخالف است. از نظر اسلام، دین و سیاست، اموری حاشیه ای و دو پدیده جدا از هم نیستند، بلکه دین، مهم ترین نقش را در زندگی انسان دارد. در فرهنگ اسلامی وقتی عملی ارزشمند است که با مسائل و احکام دینی هماهنگ باشد. دولت اسلامی موظف است جامعه را به سوی مصالح مادی و معنوی هدایت کند؛ یعنی هم رفاه گستر و هم فضیلت گستر باشد، هم جان و مال و ناموس افراد را حفظ کند و هم معنویت و اخلاق فردی و اجتماعی جامعه را تعالی بخشد. بدین ترتیب، درمی یابیم اندیشه اسلامی با اندیشه لیبرالیسم، تفاوت بسیاری دارد و هرگز با هم جمع نمی شوند.
اصول و مؤلفه های دیگری مانند تجددگرایی، لاییسیزم، ابایی گری، سنت ستیزی و طبیعت گرایی (دئیسم) مطرح است که به جهت رعایت اختصار به آنها پرداخته نشد.33
پی نوشتها:
1.Rationalism.
2. نک: پل فولیکه، مابعدالطبیعه، ترجمه: یحیى مهدوى، انتشارات دانشگاه تهران، 1366، صص188 و 191.
3. نک: فرهنگ واژه ها، صص 385 و 386.
4. امام حسین علیه السلاممى فرماید: «العَقلُ دلیلُ المؤمن؛ عقل راهنماى مؤمن است.» شیخ ابوالفتح محمد بن على بن عثمان کراجکى، کنزالفوائد، قم، انتشارات دارالذخائر، 1410 هـ . ق، ج 1، ص 199.
5. امام حسین علیه السلاممى فرماید: «حُجّه اللّه عَلَى العِبادِ النَّبىُّ وَ الحُجَّةُ فیما بَیْنَ العِبادِ وَ بَیْنَ اللّه الْعَقْلُ؛ حجت خدا بر بندگان، پیامبر است و حجت میان بندگان و خدا، عقل است». اصول کافى، ج 1، ص 29، کتاب العقل و الجهل، ح 22.
6. امام على علیه السلاممى فرماید: «مَثَلُ العَقْلِ فى الْقَلبِ کَمَثلِ السّراج فى البیْتِ؛ مَثَل عقل در قلب، مانند چراغى در میان خانه است». مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 11، ص 202.
7. موسى بن جعفر علیه السلاممى فرماید: «إنَّ اللّه عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ: حُجَّةٌ ظاهِرَةٌ وَ حُجَّةٌ باطِنَةٌ؛ فَأَمَّا الظّاهِرَةُ فَالرَّسُلُ وَ الأَنبیاءُ وَ الأَئِمَّةُ، وَ أَمَّا الباطِنَةُ فَالعُقُولُ؛ خداوند براى مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و پیامبران و امامان هستند و حجت پنهان پیامبر درونى، عقل مردم است». تحف العقول عن آل الرسول، قم، مؤسسه انتشارات اسلامى، ج 2، ص 384؛ تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ج 2، ص 35.
8. نهج البلاغه، خطبه 49.
9. من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 118، باب 517، ح 1ـ5242.
10. scientism.
11. فلسفه سیاست، تهیه و تدوین: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى رحمه الله، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینى رحمه الله، 1377، چ 1، ص 69 .
12. پیامبر خدا مى فرماید: «طَلَبُ العِلْم فَرِیضَةٌ عَلى کُلِّ مُسْلِمٍ أَلا إِنَّ اللّه َ یُحِبُّ بُغاةَ العِلْم؛ طلب علم اعم از زن و مرد واجب است. همانا خداوند طالبان علم را دوست دارد». اصول کافى، ج 1، ص 35، کتاب فضل العلم، ح 1.
13. امام صادق علیه السلامبه نقل از پدرانش از رسول خدا صلى الله علیه و آلهنقل مى کند: «أَکْثَرُ النَّاسِ قِیمَةً أَکْثَرُهُمْ عِلْمًا وَ أَقَلُّ النَّاسِ قِیمَةً أقَلُّهُم عِلْماً؛ ارزشمندترین مردم، دانشمندترین آنها و کم بهاترین مردم، کم دانش ترین آنهاست». أمالى، ج 4، ص 20.
14. امیرالمؤمنین، على علیه السلاممى فرماید: «الشَاخِصُ فى طَلَبِ الْعِلم کَالمُجاهدِ فِى سَبیلِ اللّه ِ...؛ مسافرت در راه طلب علم، مانند جهاد در راه خداست.» ابو على محمد بن حسن نیشابورى، روضه الواعظین، قم، انتشارات رضى، ص 10.
15. گوستاو لوبون، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه: سید هاشم حسینى، تهران، کتاب فروشى اسلامیه، چ 3، ص 546.
16. homanism.
17. نک: بقره:30.
18. نک: طه:122.
19. نک: احزاب:72؛ دهر: 3.
20. نک: اعراف: 172.
21. نک: جاثیه: 13.
22. نک: اسراء: 70.
23. نک: بقره: 31 و 32.
24. نک: نازعات: 35؛ قیامت: 5 و 13؛ اسراء: 13.
25. نک: ذاریات: 56؛ یس: 59 و 60 .
26. نک: حشر: 19.
27. نک: قیامت: 36.
28. نک: حجرات: 13.
29.Liberalism.
30. به گفته شاپیرو، اصطلاح لیبرالیسم در اصل اسپانیایى است و از نام حزبى سیاسى گرفته شده است. لیبرال ها کسانى بودند که در اوایل قرن نوزدهم از استقرار حکومت مشروطه در اسپانیا حمایت مى کردند. بعدها اصطلاح لیبرال در دیگر کشورهاى اروپایى نیز رایج شد و براى نامیدن حکومت، حزب، سیاست یا عقیده اى به کار گرفته شد که حامى آزادى و مخالف با زورگویى بود. نک: جان سالوین شاپیرو، لیبرالیسم معنا و تاریخ آن، ترجمه: محمدسعید حنایى، تهران، نشر مرکز، 1380، ص 3.
31. فرهنگ واژه ها، صص 465 و 466.
32. و.ت جونز، خداوندان اندیشه هاى سیاسى، ترجمه: على رامین، تهران، مؤسسه انتشاراتى امیرکبیر، 1370، چ 3، ج 2، ص 195 تا آخر کتاب.
33. براى مطالعه بیشتر در این باره نک: اکبر اسدعلیزاده، اسلام و چالش هاى فکرى معاصر سکولاریزم، قم، مرکز پژوهش هاى اسلامى صدا و سیما، 1383، صص 35ـ 67.
www.irc.ir
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}