پرسش :
منشأ شبهه هاى برخى روشن فکران در قوانین اسلامى چیست؟
پاسخ :
سال هاست که در اثر بى رشدى ما، در اثر بى لیاقتى ها، در اثر عدم شناخت ما از اسلام و فلسفه اجتماعى و انسانى اسلام، مقررات اسلام به عنوان چیزهایى دور ریختنى، [به تدریج] از مدار زندگى اجتماعى ما خارج مى شود و به جاى آنها مقررات موضوعه و مجعوله دیگران جانشین مى گردد. به عنوان مثال ـ مخصوصا مثالى انتخاب مى کنم که از نظر مخالفان جاى ایراد زیادى است ـ مى گویند دنیاى امروز دیگر نمى پسندد که دست دزد را ببرند. تلویحا مى خواهند بگویند ما از خود رشد نداریم، ما از خود شناخت نداریم، ما موظف و بلکه محکومیم که پسند دیگران را بپسندیم و تشخیص ما تابع تشخیص دیگران باشد. اگر بناست از خود فکرى نداشته باشیم و تشخیص نداشته باشیم، دیگران به جاى ما و براى ما فکر کنند و تشخیص دهند که سخنى نداریم، ولى اگر بناست یک ذره به خود جرأت دهیم که فکر کنیم و تشخیص داشته باشیم، عرض مى کنم، چرا بریدن انگشتان خائن و دزد نارواست؟
مطلب از چند صورت خالى نیست: یا باید بگوییم دزدى مجازات ندارد از باب اینکه مسئله مهمى نیست و هرکس دزدى کرد نباید کارى به کارش داشت و احیانا اگر مجازات مى شود آن چنان ملایم باشد که بار دیگر تشویق شود و تکرار کند. و یا باید بگوییم، دزد را نباید مجازات کرد بلکه تربیت کرد و نجات داد. این سخن خیلى فریبنده و عوام پسند است، سخن در این نیست که یا تربیت یا مجازات، سخن در این است که آنجا که تربیت مثبت و ملایم مؤثر نشد چه باید کرد؟ آیا مجازات، آخرین دواى تربیت نیست؟ یا باید بگوییم که بریدن انگشت دزد، خشونت است و باید به کمتر از آن مثلاً چند ضربه شلاق قناعت کرد. جواب این است که ملاک خشونت و ملایمت چیست؟ دزدى ضرر به امانت است، ضربه به ناموس اجتماع است. دائما مى بینیم و مى خوانیم که خود عمل دزدى احیانا منجر به کشتنى ها و کشته شدن ها و دست و پا شکستن ها و ناقص الخلقه شدن ها مى شود. باید دید چه مجازاتى قادر است که نقش آخرین دوا را بازى کند. تجربه نشان داده است، در جاهایى که این مجازات اجرا نمى شود، صدها و هزارها دزدى مى شود و خانمان هایى سقوط مى کند و آدم هایى کشته مى شوند و آدم هاى دیگر ناقص العضو مى گردند، ولى آنجا که این قانون اجرا مى شود، با بریدن انگشتان یک دزد به کلى باب دزدى با همه تبعات و آثار قهرى اش از بین مى رود. بریدن انگشتان یک خائن خشونت نیست، بلکه جلوگیرى از خشونت است، جلوگیرى از یک سلسله خشونت هاى صد درجه سخت تر است. البته این نکته باید ناگفته نماند که از نظر اسلام، قوانین جزایى آن گاه اجرا مى شود که قبلاً صریحا اعلام شده باشد و مرتکب، با آگاهى به اینکه مجازات چیست، مرتکب جرم شده باشد. نکته دیگر اینکه از نظر اسلام مجازات آخرین دوا و آخرین عامل تربیتى اجتماع است. اسلام نمى گوید یگانه راه جلوگیرى از دزدى یا جنایت دیگر، مجازات است، اسلام از همه عوامل دیگر استفاده مى کند، از آن جمله مجازات.
منبع: امدادهاى غیبى در زندگى بشر،علامه شهید مرتضی مطهری(ره)،صص 142 ـ 145.
سال هاست که در اثر بى رشدى ما، در اثر بى لیاقتى ها، در اثر عدم شناخت ما از اسلام و فلسفه اجتماعى و انسانى اسلام، مقررات اسلام به عنوان چیزهایى دور ریختنى، [به تدریج] از مدار زندگى اجتماعى ما خارج مى شود و به جاى آنها مقررات موضوعه و مجعوله دیگران جانشین مى گردد. به عنوان مثال ـ مخصوصا مثالى انتخاب مى کنم که از نظر مخالفان جاى ایراد زیادى است ـ مى گویند دنیاى امروز دیگر نمى پسندد که دست دزد را ببرند. تلویحا مى خواهند بگویند ما از خود رشد نداریم، ما از خود شناخت نداریم، ما موظف و بلکه محکومیم که پسند دیگران را بپسندیم و تشخیص ما تابع تشخیص دیگران باشد. اگر بناست از خود فکرى نداشته باشیم و تشخیص نداشته باشیم، دیگران به جاى ما و براى ما فکر کنند و تشخیص دهند که سخنى نداریم، ولى اگر بناست یک ذره به خود جرأت دهیم که فکر کنیم و تشخیص داشته باشیم، عرض مى کنم، چرا بریدن انگشتان خائن و دزد نارواست؟
مطلب از چند صورت خالى نیست: یا باید بگوییم دزدى مجازات ندارد از باب اینکه مسئله مهمى نیست و هرکس دزدى کرد نباید کارى به کارش داشت و احیانا اگر مجازات مى شود آن چنان ملایم باشد که بار دیگر تشویق شود و تکرار کند. و یا باید بگوییم، دزد را نباید مجازات کرد بلکه تربیت کرد و نجات داد. این سخن خیلى فریبنده و عوام پسند است، سخن در این نیست که یا تربیت یا مجازات، سخن در این است که آنجا که تربیت مثبت و ملایم مؤثر نشد چه باید کرد؟ آیا مجازات، آخرین دواى تربیت نیست؟ یا باید بگوییم که بریدن انگشت دزد، خشونت است و باید به کمتر از آن مثلاً چند ضربه شلاق قناعت کرد. جواب این است که ملاک خشونت و ملایمت چیست؟ دزدى ضرر به امانت است، ضربه به ناموس اجتماع است. دائما مى بینیم و مى خوانیم که خود عمل دزدى احیانا منجر به کشتنى ها و کشته شدن ها و دست و پا شکستن ها و ناقص الخلقه شدن ها مى شود. باید دید چه مجازاتى قادر است که نقش آخرین دوا را بازى کند. تجربه نشان داده است، در جاهایى که این مجازات اجرا نمى شود، صدها و هزارها دزدى مى شود و خانمان هایى سقوط مى کند و آدم هایى کشته مى شوند و آدم هاى دیگر ناقص العضو مى گردند، ولى آنجا که این قانون اجرا مى شود، با بریدن انگشتان یک دزد به کلى باب دزدى با همه تبعات و آثار قهرى اش از بین مى رود. بریدن انگشتان یک خائن خشونت نیست، بلکه جلوگیرى از خشونت است، جلوگیرى از یک سلسله خشونت هاى صد درجه سخت تر است. البته این نکته باید ناگفته نماند که از نظر اسلام، قوانین جزایى آن گاه اجرا مى شود که قبلاً صریحا اعلام شده باشد و مرتکب، با آگاهى به اینکه مجازات چیست، مرتکب جرم شده باشد. نکته دیگر اینکه از نظر اسلام مجازات آخرین دوا و آخرین عامل تربیتى اجتماع است. اسلام نمى گوید یگانه راه جلوگیرى از دزدى یا جنایت دیگر، مجازات است، اسلام از همه عوامل دیگر استفاده مى کند، از آن جمله مجازات.
منبع: امدادهاى غیبى در زندگى بشر،علامه شهید مرتضی مطهری(ره)،صص 142 ـ 145.
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}