پرسش :
معنویات ذاتی است یا اکتسابی ؟
پاسخ :
اصل ، نیاز به معنویت هست .ما بعضی مواقع نیازهای مان را شکوفا می کنیم یا سرکوب می کنیم . مثلا کسی استعداد ریاضی دارد ولی آنرا شکوفا نمی کند و آنرا سرکوب می کند. انسان می تواند معنویت را شکوفا بکند یا آنرا سرکوب بکند . اگر انسان معنویت را سرکوب بکند ، بالاخره روزی این فشار خودش را به انسان می آورد . مثلا من از فردی تمام پولش را می دزدم و آن فرد با مشکلاتی مواجه می شود و باعث بیماری و بالاخره مرگ طرف می شود . یک انسان عادی که دزدی کرده ، در آخر کار احساس خوشحالی می کند یا احساس ناراحتی ؟ این فرد سود برده و جیبش پر شده است ولی دچار عذاب وجدان می شود . شهید مظهری می گوید : خود مادی وخود معنوی . خودمادی ما آنجاست که پول بدست می آورد و خود معنوی ما آنجاست که دچار عذاب وجدان می شود . کدام خود ما اصلی است ؟ در درگیری ها معلوم می شود که کدام خود اصلی است . در اینجا طرف احساس شکست می کند .حالا یک فردی کمک به بیماری می کند و او سالم می شود و به خانواده اش برمی گردد ، در اینجا فرد احساس پیروزی می کند با اینکه پولش کم شده است و در دزدی فرد با اینکه پولش زیاد شده است احساس شکست می کند .
یکی از معضلات ما انسانها این است که ما خودمان را کوچک می گیریم . تک تک ما انسانها فوق العاده عظیم هستیم . ما عبادت می کنیم تا بدانیم که وسعت ما خدایی است . آیت الله جوادی آملی می فرمایند که وقتی خدا به کافرها می رسد می فرماید : شما بزرگتر هستید یا آسمانها که ما بنا کردیم ؟ وقتی به مومن می رسد می فرماید : قلب مومن عرش خداوند است . حدیث قدسی داریم که زمین و آسمان گنجایش من را ندارد ولی قلب عبد مومن گنجایش من را دارد . ما می گوییم که ما با همین زندگی راضی هستیم و خودمان را کوچک می کنیم . در روانشناسی بحثی داریم که مهمترین خواسته های انسان چیست و در آنجا سه دیدگاه موجود است . یک عده می گویند : آرامش ، دسته ی دیگر می گویند : شادی و عده ی دیگر می گویند : امید . امام خمینی در وصیت نامه ی خودش می نویسد : با قلبی مطمئن و ضمیری شاد و امیدوار به فضل پروردگار یعنی این سه تا در وجود امام حاصل شده است . راه آن از نماز است . در نماز فقط اطاعت وعشق بازی با خدا مطرح است .
ریشه ی غفلت این است که ما خودمان را باور نمی کنیم . ما بعضی کارها را اقدام می کنیم زیرا آنرا جدی می گیریم . ما قرآن را جدی نمی گیریم . کار قرآن این است که معادلات ذهن ما را بهم بریزد. ما در زندگی خودمان ، چقدر شیطان را جدی می گیریم ؟ ما تقریبا وسوسه ی شیطان را اصلا جدی نمی گیریم . سوره ی ناس و فلق رابا هم مقایسه کنید . فلق یعنی سپیده ی صبح ، آفرینش فلق ( وقتی زمین و خورشید در یک راستایی قرار بگیرند فلق درست می شود ) سخت تر و پیچیده تر است یا ربوبیت ناس ؟ اصلا اینها قابل مقایسه نیستند . خدا می گوید : در پناه رب الفلق بروید . هر بدی که در عالم می بینی مثل تاریکی ها ، ظلمات ، جادو و کینه توز به خدا پناه ببر . برای وسوسه ی شیطان به رب الناس پناه ببر . ما اصلا شیطان را جدی نمی گیریم و با او صمیمی هستیم . بعضی مواقع افکار خود من شیطانی شده است . وقتی ما شیطان را جدی نمی گیریم بر ما سوار می شود و شیطان قسم هم خورده که همه ی شما را گمراه می کنم . غفلت یعنی اینکه ما یک مسائل خیلی مهم را جدی نمی گیریم . آیت الله بهجت می فرمودند : روزی یک روایت بخوانید و نیم ساعت به آن فکر کنید و بعد می بینید که تحولی عظیم در شما بوجود خواهد آمد .
اصل ، نیاز به معنویت هست .ما بعضی مواقع نیازهای مان را شکوفا می کنیم یا سرکوب می کنیم . مثلا کسی استعداد ریاضی دارد ولی آنرا شکوفا نمی کند و آنرا سرکوب می کند. انسان می تواند معنویت را شکوفا بکند یا آنرا سرکوب بکند . اگر انسان معنویت را سرکوب بکند ، بالاخره روزی این فشار خودش را به انسان می آورد . مثلا من از فردی تمام پولش را می دزدم و آن فرد با مشکلاتی مواجه می شود و باعث بیماری و بالاخره مرگ طرف می شود . یک انسان عادی که دزدی کرده ، در آخر کار احساس خوشحالی می کند یا احساس ناراحتی ؟ این فرد سود برده و جیبش پر شده است ولی دچار عذاب وجدان می شود . شهید مظهری می گوید : خود مادی وخود معنوی . خودمادی ما آنجاست که پول بدست می آورد و خود معنوی ما آنجاست که دچار عذاب وجدان می شود . کدام خود ما اصلی است ؟ در درگیری ها معلوم می شود که کدام خود اصلی است . در اینجا طرف احساس شکست می کند .حالا یک فردی کمک به بیماری می کند و او سالم می شود و به خانواده اش برمی گردد ، در اینجا فرد احساس پیروزی می کند با اینکه پولش کم شده است و در دزدی فرد با اینکه پولش زیاد شده است احساس شکست می کند .
یکی از معضلات ما انسانها این است که ما خودمان را کوچک می گیریم . تک تک ما انسانها فوق العاده عظیم هستیم . ما عبادت می کنیم تا بدانیم که وسعت ما خدایی است . آیت الله جوادی آملی می فرمایند که وقتی خدا به کافرها می رسد می فرماید : شما بزرگتر هستید یا آسمانها که ما بنا کردیم ؟ وقتی به مومن می رسد می فرماید : قلب مومن عرش خداوند است . حدیث قدسی داریم که زمین و آسمان گنجایش من را ندارد ولی قلب عبد مومن گنجایش من را دارد . ما می گوییم که ما با همین زندگی راضی هستیم و خودمان را کوچک می کنیم . در روانشناسی بحثی داریم که مهمترین خواسته های انسان چیست و در آنجا سه دیدگاه موجود است . یک عده می گویند : آرامش ، دسته ی دیگر می گویند : شادی و عده ی دیگر می گویند : امید . امام خمینی در وصیت نامه ی خودش می نویسد : با قلبی مطمئن و ضمیری شاد و امیدوار به فضل پروردگار یعنی این سه تا در وجود امام حاصل شده است . راه آن از نماز است . در نماز فقط اطاعت وعشق بازی با خدا مطرح است .
ریشه ی غفلت این است که ما خودمان را باور نمی کنیم . ما بعضی کارها را اقدام می کنیم زیرا آنرا جدی می گیریم . ما قرآن را جدی نمی گیریم . کار قرآن این است که معادلات ذهن ما را بهم بریزد. ما در زندگی خودمان ، چقدر شیطان را جدی می گیریم ؟ ما تقریبا وسوسه ی شیطان را اصلا جدی نمی گیریم . سوره ی ناس و فلق رابا هم مقایسه کنید . فلق یعنی سپیده ی صبح ، آفرینش فلق ( وقتی زمین و خورشید در یک راستایی قرار بگیرند فلق درست می شود ) سخت تر و پیچیده تر است یا ربوبیت ناس ؟ اصلا اینها قابل مقایسه نیستند . خدا می گوید : در پناه رب الفلق بروید . هر بدی که در عالم می بینی مثل تاریکی ها ، ظلمات ، جادو و کینه توز به خدا پناه ببر . برای وسوسه ی شیطان به رب الناس پناه ببر . ما اصلا شیطان را جدی نمی گیریم و با او صمیمی هستیم . بعضی مواقع افکار خود من شیطانی شده است . وقتی ما شیطان را جدی نمی گیریم بر ما سوار می شود و شیطان قسم هم خورده که همه ی شما را گمراه می کنم . غفلت یعنی اینکه ما یک مسائل خیلی مهم را جدی نمی گیریم . آیت الله بهجت می فرمودند : روزی یک روایت بخوانید و نیم ساعت به آن فکر کنید و بعد می بینید که تحولی عظیم در شما بوجود خواهد آمد .
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}