پرسش :

در آیه «امرنا مترفیها ففسقوا» موضوع امر چه بود و خدا به چه چیز امر کرده است؟


پاسخ :
پاسخ اجمالی
لفظ «امرنا» به سه وجه قرائت شده است: «1. به فتح همزه و میم یعنی «أَمَرْنَا» به معنای امر نمودیم و دستور دادیم. 2. به مدّ همزه و فتح میم یعنی «آمَرنا» به معنای زیاد نمودیم. 3. به فتح همزه و تشدید میم یعنی «أَمَّرنا» به معنای امارت و سلطنت دادیم.
گروهی که، این لفظ را به فتح همزه و میم یعنی أَمَرْنَا قرائت نموده‌اند- همچنان‌که در رسم الخط قرآن مجید نیز چنین آمده است- خودشان به سه دسته تقسیم شده‌اند:
1. اکثر آنان می‌گویند: امر در این آیه حقیقی است و موضوع آن، اطاعت است. بنابراین معنای آیه چنین می‌شود: «رؤساى قریه را به اطاعت و پیروى از پیامبران امر مى‏‌کنیم ولى آنها همچنان در معصیت‌‏ها غوطه‌‏ور مى‌‏شوند و از فرمان‌بردارى ما امتناع مى‌‏کنند. در این وقت، واجب مى‌‏شود که به تهدید خود جامه عمل بپوشانیم و آنها را هلاک سازیم».
2. برخی نیز گفته‌اند: امر در این آیه حقیقی است و موضوع آن، فسق و معصیت است؛ لذا معنای آیه چنین می‌شود: «ما نعمت را بر ایشان افاضه نموده و بر سبیل املاء و استدراج فراوانش کردیم تا بدین وسیله دست‌رسی آنان به فسق بیشتر گشته و فسق را از حد بگذرانند تا وعده عذاب بر آنان محقق گردد و عذاب نازل شود».
3. برخی نیز معتقدند: امر در این‌جا حتما مجازى است؛ زیرا وقتى امر حقیقى مى‏‌بود که به ایشان فرموده باشد: «افسقوا»- فسق بورزید- و چون چنین امرى معقول و ممکن نیست، لاجرم امر مجازى خواهد بود، و اما وجه مجازیت آن این است که از آن‌جایى که خداوند نعمت را بر آنان بسیار کرده و وسیله پیروى شهوات را بر ایشان فراهم نموده، پس گویى که ایشان مأموریت داشتند که نعمت‌‏هاى خدا را در این‌کار صرف کنند».
اما گروهی که این لفظ را به دو وجه دیگر قرائت نمودند، سخن از موضوع و متعلق امر در دیدگاه آنان مطرح نیست؛ زیرا این لفظ، بنابر قرائت دوم و سوم، معنای امریت و دستور را نمی‌رساند، طبعاً تعیین متعلق و موضوع نیز منتفی خواهد بود.

پاسخ تفصیلی
یکی از سنت‏هایى که بر تاریخ بشر حاکمیّت دارد، این است که پیدایش گروه رفاه زده و اشرافى در یک جامعه که ارزش‏هاى معنوى را زیر پا مى‏گذارند، باعث سقوط آن جامعه مى‏شود. این گروه که در قرآن به عنوان «مترفین» خوانده مى‏شوند، باعث گسترش و شیوع فساد در جامعه مى‏شوند و جامعه را به فساد و تباهى مى‏کشند.[1]
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً»؛[2] و هنگامى که بخواهیم شهر و دیارى را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را براى «مترفین» (و ثروتمندان مست شهوت) آن‌جا، بیان مى‌‏داریم، سپس هنگامى که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدّت درهم مى‏‌کوبیم.
در این‌که «أَمَرْنَا» در این آیه به چه معنا است و موضوع آن، چه چیزی می‌تواند باشد، میان مفسران اختلاف نظر وجود و منشأ این اختلاف نیز قرائت‌­های مختلفی است که در لفظ «أَمَرْنَا»، صورت گرفته است.
این لفظ به سه صورت قرائت شده است:
1. به فتح همزه و میم یعنی «أَمَرْنَا»،[3] به معنای امر نمودیم و دستور دادیم.
2. به مدّ همزه و فتح میم یعنی «آمَرنا»،[4] به معنای ما زیاد نمودیم.
3. به فتح همزه و تشدید میم یعنی «أَمَّرنا»،[5]به معنای ما امارت و سلطنت دادیم».[6]
مفسران نیز به سبب اختلاف قرائت‌ها دیدگاه‌های مختلفی بیان نموده‌اند:
گروهی که این لفظ را به فتح همزه و میم یعنی أَمَرْنَا قرائت نموده‌اند- همچنان‌که در قرآن متداول به قرائت حفص از عاصم نیز چنین نوشته شده است- خودشان به سه دسته تقسیم شده‌اند:
1. اکثر آنان می‌گویند: «امر در این آیه حقیقی است و موضوع آن، اطاعت است».[7] بنابراین، معنای آیه چنین می‌شود: «رؤساى قریه را به اطاعت و پیروى از پیامبران امر مى‏‌کنیم و این امر را همواره تکرار مى‏‌کنیم و دلایل بى‌‏شمارى براى آنها آماده مى‌‏سازیم، تا بر معصیت کاران اتمام حجت شود و ترسانیده شوند، ولى آنها همچنان در معصیت‏‌ها غوطه‌‏ور مى‌‏شوند و از فرمانبردارى ما امتناع مى‌‏کنند. در این وقت، واجب مى‏‌شود که به تهدید خود جامه عمل بپوشانیم و آنها را هلاک سازیم».
2. برخی نیز گفته‌اند: «امر در این آیه حقیقی است و موضوع آن در این آیه، فسق و معصیت است».[8] بنابراین، معنای آیه چنین می‌شود: «ما نعمت را بر ایشان افاضه نموده و بر سبیل املاء و استدراج[9] فراوانش کردیم تا بدین وسیله دست‌رسی آنان به فسق بیشتر گشته و فسق را از حد بگذرانند تا وعده عذاب بر آنان محقق گردد و عذاب نازل شود».
3. برخی دیگر گفته‌اند: «امر در این‌جا حتما امرى است مجازى؛ زیرا وقتى امر حقیقى مى‌‏بود که به ایشان فرموده باشد: «افسقوا»- فسق بورزید- و چون چنین امرى معقول و ممکن نیست، ناگزیر امر مجازى خواهد بود. اما وجه مجازیت آن این است؛ از آن‌جا که خداوند نعمت را بر آنان بسیار کرده و وسیله پیروى شهوات را بر ایشان فراهم نموده، پس گویى که ایشان مأموریت داشته‌‏اند که نعمت‌‏هاى خدا را در این‌کار صرف کنند».[10]
در قرآن کریم در موارد دیگری نیز خداوند متعال، صیغه امر را به کار برده، اما از آن معنای حقیقی امر را اراده نفرموده، بلکه معنای مجازی را اراده نموده است، مثلاً در آیه: «قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیه»،[11] مراد خداوند امر حقیقی نیست، بلکه این جمله تهدیدى است در صورت و قالب «امر» و معناى آن این است که شما مردم گویا مأمور شده‌‏اید در همین حال کفر و طغیان بمانید و این نهایت خوارى و پستى است».[12]
یا مانند آیه: «اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیر»،[13] لفظ «اعملوا»، امر است ولى معنایش تهدید به عذاب است نه دستور به انجام هر آنچه را که خودشان مایل هستند؛ یعنى نتیجه سر پیچی از آیات الهی افتادن در آتش است، حال اگر به آیات الهی ایمان نمی‌آورید، آماده برای افتادن در آتش باشید.[14]
اما گروهی که این لفظ را به دو وجه دیگر قرائت نمودند، سخن از موضوع و متعلق امر در دیدگاه آنان مطرح نیست؛ زیرا این لفظ، بنابر قرائت دوم و سوم، معنای امر و دستور را نمی‌رساند طبعاً تعیین متعلق و موضوع نیز منتفی خواهد بود و معنای آیه چنین می‌شود: «هنگامی که ما اراده کنیم شهر و دیاری را هلاک کنیم به افراد بی‌بندوبار و رؤسای آنان ثروت و سلطنت و قدرت فراوان می‌دهیم تا هر یک در پرتو این قدرت و ثروت، ظلم و ستم نموده و از میزان عدل و انصاف خارج شوند، در این صورت وعده عذاب بر آنها حتمى مى‌‏شود، آن‌گاه هلاکشان مى‌‏کنیم».[15]
اشکالی نسبت به معنای آیه مطرح می‌شود و آن این‌که: از نظر عقلی اراده نمودن عذاب قبل از انجام معصیت جایز نیست؛ زیرا عذاب نمودن برای عقاب بر معصیت است و شخص زمانی مستحق عقوبت می‌شود که معصیت را مرتکب شود. پس زمانی که معصیت صورت نگرفت عقاب نمودن نیز از نظر عقل نیکو نیست، و زمانی که اصل عقاب نمودن قبل از انجام معصیت از نظر عقل نیکو نباشد اراده عذاب نیز قبل از انجام معصیت نیکو نیست، پس چطور خداوند متعال در این آیه قبل از انجام معصیت، اراده هلاک نموده است؟ در تأویل این آیه 4 وجه ذکر کرده‌اند:
1. مراد خداوند در این آیه این نیست که ما قبل از اتمام حجت و فرستادن پیامبر و قبل از انجام معصیت از سوی مترفین و تابعان آنها، اراده عذاب نمودن آنان را داریم تا اشکال ذکر شده متوجه کلام خداوند شود، بلکه مراد این است که هر گاه پس از اتمام حجت و فرستادن پیامبران، بخواهیم اهل قریه‌‏‌اى را هلاک کنیم، رؤساى قریه را به طاعت و پیروى پیامبران امر مى‌‌‏کنیم و این امر را همواره تکرار مى‌‌‏کنیم و دلایل بى‌‌‏شمارى براى آنها آماده مى‌‌‏سازیم، تا بر معصیت کاران، اتمام حجت شود و ترسانیده شوند، ولى آنها همچنان در معصیت‌‌‏ها غوطه‌‏ور مى‌‏‌شوند و از فرمان‌‌بردارى ما امتناع مى‌‌‏کنند. در این وقت، واجب مى‌‏شود که به تهدید خود جامه عمل بپوشانیم و آنها را هلاک سازیم.[16] چنان‌که در آیه: «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا»،[17] تصریح فرموده‌‌اند که قبل از ارسال رسول، کسی را عذاب نمی‌کنیم.
2. «أَمَرْنا مُتْرَفِیها»، صفت «قریه» است؛ یعنى هرگاه بخواهیم قریه‌‏اى را هلاک کنیم که طبقه مرفه آن‌را امر کرده‌‏ایم و آنها نافرمانى کرده‌‏اند، آن قریه را به شدّت درهم مى‌‏کوبیم».[18]یعنی اراده مستقیم و بی‌واسطه خداوند متعال، در این آیه بر عذاب و هلاک مردم قریه تعلق نگرفته است، بلکه بر هلاک و در هم کوبیدن خود قریه تعلق گرفته است؛ به دلیل نافرمانی اهل قریه اگرچه با هلاک قریه مردم آن نیز هلاک خواهند شد، ولی هلاکت مردم متعلق اراده اصلی حق تعالی در این آیه نبوده، بلکه متعلق اراده تبعی حق تعالی بوده است که آن هم نتیجه و بازتاب اعمال و کردار خودشان بوده.
3. در این آیه، تقدیم و تأخیر است؛ یعنى هنگامى که افراد متنعم قریه‌‏اى را امر به طاعت کنیم و آنها نافرمانى کنند، اراده هلاکشان مى‌‏کنیم. پس اراده عذاب، قبل از معصیت نشده است».[19]همچنان‌که در آیه: «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ»،[20] نیز تقدیم و تأخیر می‌باشد؛ زیرا روشن است، شستن صورت (و گرفتن وضو) پیش از ایستادن به نماز است.
4. کلمه اراده، در معناى حقیقى خود به کار نرفته، بلکه منظور معناى مجازى یعنى نزدیک بودن هلاک است، نه اراده هلاک. مثل این‌که گفته می‌شود: «اذا اراد المریض ان یموت خلط فى ما کله و یسرع الى ما تتوق نفسه»؛ یعنى هر گاه مرگ بیمار نزدیک شود، غذاهاى مضر مى‏‌خورد و زندگیش دشوار مى‏‌شود. روشن است که بیمار اراده مرگ نمى‌‏کند، لکن از آن‌جا که معلوم است بیمار در شرف مرگ است، چنین استعمالى صحیح است.[21]
پی نوشت:
[1]. جعفرى، یعقوب، کوثر، ج 6، ص 269 - 270، بی‌نا، بی‌جا، بی‌ تا.
[2]. اسراء، 16.
[3]. صیغه متکلم مع الغیر، از فعل ماضی، ثلاثی مجرد.
[4]. صیغه متکلم مع الغیر، از فعل ماضی، باب افعال.
[5]. صیغه متکلم مع الغیر، از فعل ماضی، باب تفعیل.
[6]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، محقق، بلاغی، محمد جواد، ج 6، ص 627، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372 ش؛ بانوى اصفهانى، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 7، ص 286، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361 ش.
[7]. مجمع البیان، همان، ص 626 - 627؛ طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 13، ص 62، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417 ق؛ شریف لاهیجى، محمد بن على، تفسیر شریف لاهیجى، محقق، حسینی ارموی، میر جلال الدین، ج 2، ص 784، دفتر نشر داد، تهران، چاپ اول، 1373 ش؛ طوسى، محمد بن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، محقق، قصیر عاملى، احمد، ج 6، ص 458، دار احیاء التراث العربى، بیروت، بی‌تا؛ شبر، سید عبد الله، تفسیر القرآن الکریم، ص 280، دار البلاغة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اول، 1412 ق؛ قرائتى، محسن، تفسیر نور، ج 7، ص 32، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، تهران، چاپ یازدهم، 1383 ش.
[8]. کوثر، همان.
[9]. استدراج، بنا به فرمایش امام صادق(ع) عبارت است از: «افزودن نعمت بر کفار و فساق به مقداری که آنان در کفر و فسق، زیاده روی می‌کنند خداوند نعمت را بر آنها می‌افزاید تا آن‌که به کلى خدا را فراموش کنند و خود را نیک پندارند و بنظر حقارت به اهل ایمان نگاه کنند مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ که این افزودگى نعمت‌ها عقوبت و بلائى است که باعث زیاد شدن عذاب بر آنها می‌شود و بالعکس مؤمن اگر آلوده به معصیتى شد فورى دچار یک بلاء می‌شود تا متنبه و آگاه شود، استغفار نماید و دست از معاصى بردارد؛ کلینى، محمد، الکافی، محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 2، ص 452، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
[10]. زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 2، ص 654، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، 1407 ق.
[11]. «اى قوم! هر کارى از دستتان ساخته است، انجام دهید، من هم کار خود را خواهم کرد و بزودى خواهید دانست چه کسى عذاب خوارکننده به سراغش مى‏ آید»؛ هود، 93.
[12]. مجمع البیان، ج ‏5، ص 288.
[13]. «هر کارى مى‏‌خواهید بکنید، او به آنچه انجام مى‏دهید بیناست»؛ فصلت، 40.
[14]. مجمع البیان، ج 9، ص 22 – 23.
[15]. فیض کاشانى، ملا محسن، تفسیر الصافى، محقق، اعلمی، حسین، ج 3، ص 182، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، 1415 ق؛ حسینى همدانى، سید محمد حسین، انوار درخشان، محقق، بهبودی، محمد باقر، ج 10، ص 38، کتابفروشى لطفى، تهران، چاپ اول، 1404 ق؛ قرشى، سید على اکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج 6، ص 48، بنیاد بعثت، تهران، چاپ سوم، 1377 ش؛ بحرانى، سید هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، تحقیق، قسم الدراسات الاسلامیة موسسة البعثة، قم، ج 3، ص 515، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416 ق.
[16]. مجمع البیان، ج 6، ص 626.
[17]. «ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آن‌که پیامبرى مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند.)؛ اسراء، 15.
[18]. مجمع البیان، ج 6، ص 626.
[19]. مجمع البیان، ج 6، ص 626.
[20]. «هر گاه بنماز بایستید، صورتتان را بشویید»؛ مائده، 6.
[21]. مجمع البیان، ج 6، ص 627.
منبع:
islamquest.net