پرسش :

تفسیر آیۀ "وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ"، بنابر نظر اهل بیت(ع) چیست؟


پاسخ :
آیۀ «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ»،[1] استثنایى است از عموم حکم حجاب،[2] و معنایش این است که بر هر زنى حجاب واجب است، مگر زنان مسن و سالخورده که مى‏ توانند بى حجاب باشند، البته در صورتى که کرشمه و تبرج نداشته باشند.[3]
این استثناء (بی حجابی زنان سالمند)، در واقع دارای دو شرط است:
نخست این که به سن و سالى برسند که معمولاً امیدى به ازدواج ندارند، و به تعبیر دیگر جاذبه جنسى را کاملاً از دست داده باشند، دیگر این که در حال برداشتن حجاب، خود را زینت ننمایند.
روشن است که با این دو قید، مفاسد کشف حجاب در مورد آنان وجود نخواهد داشت؛ و به همین دلیل اسلام این حکم را از آنان برداشته است.
این نکته نیز روشن است که منظور از بی حجابی برهنه شدن و بیرون آوردن همه لباس ها نیست، بلکه تنها کنار گذاشتن لباس هاى رو است که بعضى روایات[4] از آن تعبیر به جلباب و خمار کرده است.[5]
اصل استثنای این گروه، از حکم حجاب در میان علماى اسلام محل بحث و گفت و گو نیست؛ چرا که قرآن کریم به آن تصریح دارد، ولى در خصوصیات آن گفت و گوهایى وجود دارد.[6]
حال با بهره گیری از روایات اهل بیت (ع) و نظر مفسّران و اهل لغت به بررسی معنا و مفهوم دقیق این آیه می پردازیم.
کلمۀ "قواعد" جمع "قاعده" است و در لغت به معنای زنی است که از حیض و نکاح بازنشسته است.[7]
اما در روایات در مورد سن این زنان و این که تا چه سنی برسند حکم "قواعد" را دارند، تعابیر مختلف است. در بعضى از روایات تعبیر به "مسنه" شده (زنان سالخورده)،[8]
در حالى که در بعضى دیگر، تعبیر به "قعود از نکاح" (بازنشستگى از ازدواج) آمده است.[9]
در کلمات فقها و مفسران نیز تعابیر متفاوت است. برخی از فقها و مفسران، قواعد را به معناى رسیدن به حدی که از ازدواج بازنشسته باشند و دیگر کسی به خاطر زیادی سن آنها رغبت به ازدواج و میل به آنها نکند دانسته‏اند.[10] و برخی دیگر آن را به معناى پایان دوران قاعدگى و رسیدن به حد نازایى و عدم میل و رغبت کسى به ازدواج با آنها و عدم میل آنها به ازدواج با کسی دانسته‏اند.[11]
البته برخی از مفسّران گفته اند تمام این تعابیر مختلف به یک واقعیّت اشاره می کند و آن این که به سن و سالى برسند که معمولاً در آن سن و سال کسى ازدواج نمى‏ کند، هر چند ممکن است به طور نادر چنین زنانى اقدام به ازدواج بنمایند.[12]
همچنین در روایات در تفسیر ثیاب، تعابیر مختلف آمده، مثلاً از امام صادق (ع) در ذیل همین آیه مى‏خوانیم که فرمود: "منظور از ثیاب، خمار و جلباب است، راوى مى ‏گوید از امام پرسیدم: در برابر هر کس که باشد؟ فرمود: در برابر هر کس باشد، اما خود آرایى و زینت نکند".[13]
و در برخی دیگر از روایات، بیان شده منظور از ثیاب، جلباب است.[14]
برخی از علما این دو گروه از روایات را نیز چنین جمع کرده اند که روایات دستۀ اول حمل بر جواز می شوند، ولی روایات دستۀ دوم حمل بر استحباب،[15] یعنی برای زنان مورد خطاب در آیه، جایز است لباس های روئی خود را بر دارند، اما بهتر این است که فقط آن لباس های روئی؛ همانند چادر، رداء و قطیفه را بردارند، ولی آنچه را که با آن سر خود را می پوشانند- همانند روسری و مقنعه- را بر ندارند.
با عنایت به این که در روایات معصومین(ع)بیان شده که مراد از ثیاب، در آیه جلباب و خمار است، برای روشن شدن معنای این دو کلمه، ابتدا به لغت و سپس به کلمات مفسّران، مراجعه می کنیم:
جلباب در لغت:
جلباب، مفرد است و جمع آن جلابیب است و در معناى آن بین اهل لغت، اختلاف است. راغب آن را پیراهن و روسرى گفته (قمیص و خمار) مجمع البیان در لغت فرموده: روسرى زن که وقت خروج از منزل سر و صورتش را با آن می پوشاند. صحاح آن را ملحفه (چادر مانند) گفته. ابن اثیر در نهایه آن را چادر و رداء معنا کرده و می گوید: گفته شده مانند چارقد و مانند ملحفه است. در قاموس است که آن پیراهن و لباس گشاد کوچک تر از ملحفه یا چیزى است مثل ملحفه که زن لباس هاى خود را بآن می پوشاند یا آن ملحفه است.
با این قرائن و آنچه از نهایه و صحاح و قاموس نقل شد، می شود گفت: جلباب ملحفه و لباس بالائى و چادر مانند است نه فقط روسرى و خمار معناى آیه این است: اى پیغمبر به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمنان بگو لباس هاى چادر مانند خود را به خود نزدیک کنند و خود را با آن جمع و جور کنند و جلباب را طورى از خود دور نگاه ندارند و بدن خود را از آن بیرون نکنند که پوشیدن آن مانند نپوشیدن باشد.[16]
امّا خمار در لغت:
خمار از خمر مشتق است در لغت، به معنای پوشاندن است. طبرسى گوید: اصل خمر به معناى ستر و پوشاندن است. راغب می گوید:
اصل خمر به معناى پوشانیدن شى‏ء است و به آنچه با آن چیزى را مى‏ پوشانند خمار گویند، ولى در تعارف، خمار مخصوص شده به آنچه زن سر خود را با آن مى‏ پوشاند و جمع آن خمر (بر وزن عنق) است.[17]
مراد از ثیاب که در روایات از آن به جلباب و خمار تعبیر شده بنابر نظر اکثر مفسّران: لباسهای ظاهری و روئی است؛ مانند ملحفه، رداء، چادر و... نه لباس های زیرین.[18]
پس با عنایت به روایات وارده از معصومین(ع) در مورد این آیه، و جست و جو در لغت و کلمات مفسّران می توان آیه را این گونه معنا کرد:
آن دسته از زنانی که به سن و سالی برسند که معمولاً و به طور متعارف، در آن سن و سال کسی ازدواج نمی کند، می توانند لباس های روئین خود را بر زمین بگذارند، به شرط این که در برابر نامحرم خودآرائی و عشوه گری نکنند. البتّه، اگر در این سن و سال هم احتیاط کنند و خود را همانند دوران جوانی بپوشانند بهتر است.
پی نوشت:
[1] «و زنان از کارافتاده‏اى که امید به ازدواج ندارند، گناهى بر آنان نیست که لباسهاى (رویین) خود را بر زمین بگذارند، بشرط اینکه در برابر مردم خودآرایى نکنند و اگر خود را بپوشانند براى آنان بهتر است و خداوند شنوا و داناست»،نور، 60.
[2] "وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی‏ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی‏ أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ"، نور، 31.
[3]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 15، ص 164، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1417 ق.
[4] کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، محقق: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 5، ص 522، دار الکتب الإسلامیة، تهران‏، چاپ چهارم، 1407 ق.
[5] مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14، ص 542-543، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374ش.
[6] تفسیر نمونه، ج 14، ص 546.
[7] راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، صفوان عدنان داودى، ج 1، ص 679، دارالعلم الدار الشامیة، دمشق - بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[8] شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، محقق، مصحح، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 20، ص 203، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم‏، چاپ اول، 1409ق.
[9] وسائل الشیعة، ج 20، ص 203.
[10] طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن،ج 9، ص 561 ، چاپ دوم، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش ؛ تفسیر المیزان ،ج 15، ص 164.
[11] مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 5، ص 440 ، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1424 ق.
[12] تفسیر نمونه، ج 14، ص 546 و 547.
[13]کلینى‌، الکافی، محقق/ مصحح: پژوهشگران مرکز تحقیقات دار الحدیث، ج 11، ص 198،‌ دار الحدیث للطباعة و النشر، قم- ایران، چاپ اول‌، 1429 ق.
[14] وسائل الشیعة، ج20، ص 203.
[15] فیض کاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى‏، الوافی، ‏ج 22، ص 824، کتابخانه امام أمیر المؤمنین على علیه السلام‏، اصفهان‏، چاپ اول‏، 1406 ق‏.
[16] قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 2، ص 42و41، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1371 ش.
[17] قاموس القرآن، ج 2، ص 299.
[18] تفسیر نمونه، ج 14، ص543؛ طبرسى فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج3، ص 119، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، تهران، چاپ اول،1377 ش؛ حسینى شیرازى، سید محمد، تبیین القرآن، ج 1، ص370، دار العلوم، بیروت، چاپ دوم، 1423 ق.
منبع:islamquest.net