پرسش :

چرا خدا در آیه 38 از سوره نحل می فرماید: اکثر مردم درباره معاد چیزی نمی دانند؟


پاسخ :
شرح پرسش:
قرآن کریم در آیه 38 سوره نحل در مورد معاد می فرماید: ولی بیشتر مردم نمی دانند. چرا بیشتر مردم نمی دانند؟ خیلی ها می دانند که قیامت و معادی وجود دارد، گاهی اوقات یادشان می رود، ولی می دانند.

پاسخ:
آیه شریفه 38 سوره نحل که می فرماید: «به خدا قسم خوردند، قسمهاى مؤکد که هر که بمیرد خدایش زنده نمى‏کند، چنین نیست بلکه خدا وعده‏اى کرده که بر عهده او است، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند».[1]
مفسّران در شأن نزول آیه، چنین نقل کرده‏اند که مردى از مسلمانان، از یکى از مشرکان طلبى داشت، هنگامى که از او مطالبه کرد او در پرداخت دین خود تعلّل ورزید، مرد مسلمان ناراحت شد و ضمن سخنانش چنین سوگند یاد کرد: قسم به چیزى که بعد از مرگ در انتظار او هستم ... (و هدفش قیامت و حساب خدا بود) مرد مشرک گفت: گمان مى‏برى ما بعد از مرگ زنده می شویم؟! سوگند به خدا که او هیچ مرده‏اى را زنده نخواهد کرد (این سخن را به این جهت گفت که آنها بازگشت مردگان را به حیات و زندگى مجدد، محال، یا بیهوده مى‏پنداشتند) آیه فوق نازل شد و به او و مانند او پاسخ گفت، و مسئله معاد را با دلیل روشنى بیان کرد، در حقیقت گفت و گوى این دو نفر سببى بود براى طرح مجدد مسئله معاد.[2]
پس، با توجه به شأن نزول آیه، خداوند متعال به سبب نزول این آیه، نوعى از کجروی ها و کج‏اندیشى‏هاى مشرکان را مطرح کرده که آنها با سرسختى و مبالغه و پافشارى سوگند یاد کردند که: خداوند در روز قیامت کسى را زنده نمى‏کند و اصولاً هیچ کس پس از مرگ زنده نمى‏شود؛ اما خداوند به تکذیب گفتار آنان پرداخته، و آنها را محشور مى‏کند. این وعده حتمى است که خداوند به آنها داده و از باب حکمت، وعده خود را عملى می سازد؛ زیرا وعده او حق است و خلاف پذیر نیست. ولى بیشتر مردم، به واسطه کفر و انکار انبیا به صحت این مطلب پى نمى‏برند.[3]
در مورد این که مقصود از ندانستن اکثر مردم چیست، چند احتمال از سوی مفسران قرآن کریم داده شده است که عبارت اند از:
1. یعنى بیشتر مردم به «حکمت قیامت و زنده شدن مردگان» پى نمى‏برند و به همین جهت، تکذیب مى‏کنند.[4] و آیه بعد از این آیه بر همین دلالت دارد که خداوند در روز قیامت، مردگان را زنده مى‏کند، تا آنچه در دنیا منکر مى‏شدند و در باره آن اختلاف مى‏کردند، براى آنها بیان کند، زیرا در روز قیامت، براى آنها علم قطعى حاصل مى‏شود؛ و مردگان را زنده مى‏کند تا مردم کافر بدانند که در دنیا دروغ مى‏گفتند و این که مى‏گفتند: خداوند کسى را پس از مرگ زنده نمى‏کند، بى اساس بود.[5]
2. یعنی، از آیات خدا (یعنی،خلقت آسمان ها و زمین و اختلاف مردم در ظلم و طغیان و عدالت و احسان و تکلیف نازل شده در شرایع الاهى است)‏که دلالت بر بعث کرده و از هر آنچه که دلالت بر کشف این وعده الاهی می کند، اعراض و دوری کرده اند.[6]
3. مردمی که بی گانه از معارف الاهى هستند، بى‏بهره‏ از علم بوده و نمی دانند که جهان خلقت و صنع آفریدگار به طور کلى رشته مرتبط و تحت نظام واحدى است که به سوى جهان کامل ترى در حرکت است.[7]
4. خداوند توسط انبیای خود، وعده فرموده که مردم را زنده کند و به پاداش اعمالشان برساند و وعده خدا حق و تخلف‏ ناپذیر است، ولى بیشتر مردم نمی دانند که بر خداوند واجب است به وعده خود وفا کند.[8]
آنچه مشترک بین این اقوال به نظر می رسد، این است که خطاب قرآن به ندانستن بیشتر مردم، افرادی هستند که مشرک بوده و منکِر درستی سخنان خدای متعال و انبیا درباره معاد و زنده کردن مردگان بوده و در حقیقت این افراد هستند که نمی دانند.
اما آنچه مناسب تر به نظر می رسد این است که: سیاق دو آیه در این سوره، درباره علم با ما سخن مى‏گوید، و علاوه بر آن، از ایمان به برانگیخته شدن و رستاخیز، و از هجرت کردن در راه خدا، و از رسالت، بلکه علم عنوان خط ارتباطى میان موضوع هاى مختلف این دو آیه و آیات بعدی در این سوره، مى‏شود، بدان جهت که علم مسئولیتى عظیم دارد که مقرون با عمل باشد، و به آن بانگ بردارد که مردمان به ایمان روى آورند و اگر علمى مقرون به عمل نباشد، قرآن آن را علم نمى‏خواند، بدان سبب که علم- در اسلام- روى هم انباشته شدن معلومات در حافظه نیست بدان گونه که، مثلاً، حسابگر (کامپیوتر) آنها را انبار مى‏کند، بلکه کشف کردن دانستنی ها با وضوح به نور عقل است. و در آن هنگام که حقایق کشف مى‏شود، عمل کردن به آنها نتیجه فطرى علم است. البته برخی از آیات قرآن کریم، ناظر به دانستن و شناخت و معرفت اجمالی نسبت به خدای متعال بوده، اما ناظر به عمل نمی باشد؛ مانند:« آن خداوندى که زمین را چون فراشى بگسترد، و آسمان را چون بنایى بیفراشت، و از آسمان آبى فرستاد، و بدان آب براى روزى شما از زمین هر گونه ثمره‏اى برویانید، و خود مى‏دانید که نباید براى خدا همتایانى قرار دهید ».[9] همان طور که در جای دیگر ناظر به عمل هم بوده؛ مانند:«اى کسانى که ایمان آورده‏اید، به خدا و پیامبرش و این کتاب که بر پیامبرش نازل کرده و آن کتاب که پیش از آن نازل کرده، به حقیقت ایمان بیاورید...».[10] که مراد از ایمان اول، ایمان به طور اجمال و سر بسته و در بسته است و مراد از ایمان دوم، ایمان به تفاصیلى است که در آیه بیان نموده و حاصل مضمون آیه این است که مؤمنین باید ایمان سربسته و اجمالى خود را بر تک تک این جزئیات بگسترند، براى این­که این جزئیات معارفى هستند که به یکدیگر مرتبط و وابسته‏اند و هر یک مستلزم بقیه است.[11]
ولى آیا عمل کردن به علم آسان است؟ هرگز ... مگر در حدیث شریف نیامده است که:
«سخن ما دشوار است (و دشوار به نظر مى‏رسد) و کسی به آن ایمان نمی آورد، مگر فرشته مقرّب یا پیامبر فرستاده شده یا بنده ای که خدا قلب او را برای ایمان امتحان می کند».[12]
پس در برابر عمل سدها و گردنه‏هایى نفسانى و واقعى وجود دارد که مى‏باید از آنها بگذریم و بر آنها پیروز شویم. و بعضى از مردمان براى آن که از مسئولیت علم بگریزند، خود را به نادانى مى‏زنند و سوگندهاى غلیظ یاد مى‏کنند که جاهل اند.
از سوى دیگر، فهم و شناخت دنیا و آنچه در آن از مسئولیت ها و ارزش ها و حقایق وجود دارد، جز از طریق معترف بودن به آخرت به دست نمى‏آید، و اگر جز این باشد همه چیز در دنیا صورت لغز و معمّا و رازى بزرگ پیدا مى‏کند. به همین سبب منکر شدن آخرت همچون جهلى کلى به زندگى دنیا است که در یک لحظه پایان مى‏پذیرد.
از جهت دیگر، علم به آخرت ما را به آن مؤمن مى‏سازد که حقى ثابت در این جهان وجود دارد، و ما به زودى آن را خواهیم شناخت و بر اساس آن در روزى به حسابمان رسیدگى خواهد شد، پس ناگزیر باید که به جست و جوى آن برخیزیم و آن را محور اندیشیدن و به اندیشیده عمل کردن خویش قرار دهیم. اگر محور، حق نباشد، بدان مى‏ماند که اساس و شالوده ساختمان فروریخته باشد، که بر اثر آن همه چیز منهدم مى‏شود، پس اگر حق و باطلى واقعى وجود نداشته باشد، و حسن و قبح عقلى- بنا به تعبیر فیلسوفان- در کار نیاید، پس چه نیازى به آن داریم که به جست و جوى علم بپردازیم؟ و مقیاس در مبارزه‏ها و گفت و گوها چه خواهد بود؟ و به خاطر همین دو آیه (38 و 39) سوره نحل،به توضیح این حقیقت مى‏پردازد.
پس، به نظر می رسد قرآن علم بیشتر مردم را علم نمى‏شمارد، تا اکثریت مقیاسى در نظر گرفته نشود، بلکه مقیاس حقى است که در آخرت آشکار مى‏شود، و آیه با بیان حقیقت علم و مقیاس هاى آن پایان مى‏پذیرد، و خدا دانا است.[13]
پی نوشت:
[1] . نحل، 38: (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلى‏ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون ).‏
[2] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج11، ص 229-230، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، 1374 ش؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، ج 13، ص 259، انتشارات فراهانی، تهران، چاپ اول، 1360 ش.
[3] . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، ج 13، 259 – 260.
[4] . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، ج 13، ص 260.
[5] . نحل، 39، "لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبِین"؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، ج 13، ص 260؛ تفسیر نمونه، ج11، ص 231.
[6] . طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج12، ص 360، با اندکی تغییر، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1374 ش.
[7] . حسینى همدانى، سید محمد حسین، انوار درخشان، ج9، ص 446 – 447، کتابفروشى لطفی، تهران، چاپ اول، 1404 ق.
[8] . ثقفى تهرانى، محمد، تفسیر روان جاوید، ج3، ص 286، انتشارات برهان، تهران، چاپ سوم، 1398 قمری.
[9] . بقره، 22.
[10] . نساء، 136.
[11] . تفسیر المیزان، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 5 ، ص 182.
[12] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1، ص 401، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ش.
[13] . مترجمان، تفسیر هدایت، ج6، ص 56-58، با تلخیص و تغییر، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى‏، مشهد، چاپ اول، 1377 ش.
منبع:islamquest.net