پرسش :

آیه ولایت چیست؟ آیا این آیه در ولایت حضرت على علیه السلام نازل شده است؟ نظر اهل سنت در این باره چیست؟


پاسخ :
آیه ولایت به این شرح است: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»1؛ «ولى و سرپرست شما تنها خداست و رسول او و کسانى که ایمان آورده، نماز را به پا مى دارند و زکات2 مى پردازند در حالى که در رکوعند».
شأن نزول
بسیارى از محدثان و مفسران اهل سنت آورده اند که این آیه در شأن حضرت على علیه السلام نازل شده است. علامه امینى روایات مربوط به نزول این آیه درباره امیرمؤمنان را از حدود بیست کتاب اهل سنت با ذکر دقیق منبع نقل کرده است.3
از جمله ابواسحق ثعلبى در تفسیرش از ابوذر غفارى که خود شاهد ماجرا بوده است نقل مى کند:
«روزى با پیامبر در مسجد نماز مى گذاردم که سائلى درخواست کمک کرد ولى کسى به او چیزى نداد. او دست به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! گواه باش که من در مسجد پیامبر تو تقاضاى کمک کردم ولى کسى چیزى به من نداد. على علیه السلام مشغول نماز و در حال رکوع بود. او در این حال به انگشت کوچک دست راستش که در آن انگشترى بود اشاره کرد، سائل نزد او آمد و در برابر دیدگان پیامبر انگشتر را از انگشت او گرفت. آن گاه پیامبر رو به آسمان نمود و فرمود: بار خدایا! برادرم موسى از تو درخواست نمود که سینه ام را گشاده دار... و برادرم هارون را وزیر و پشتیبان و شریک در امر من قرار ده، تو او را فرمودى: من به زودى تو را به وسیله برادرت نیرومند مى سازم و شما را پیروزى مى دهم. خداوندا! من محمد پیامبر و برگزیده توام، به من شرح صدر ده و کار را بر من آسان کن و على را براى من وزیرى از اهل بیتم قرار ده و به وسیله او مرا پشتیبانى نما. هنوز دعاى پیامبر تمام نشده بود که جبرئیل از جانب خدا فرود آمد و گفت اى محمد! بخوان: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»4.
بنابراین نزول این آیه در مورد امیرمؤمنان جاى تردید نیست. برخى برآنند که روایات متضافر5 بلکه متواتر از طریق شیعه و سنى در این باره نقل شده است.6
شاعر صحابى حسان بن ثابت انصارى نیز این واقعه را به نظم آورده و در پاره اى از ابیات آن خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام مى گوید:
و انت الذى اعطیت اذ انت راکع
زکوة فدتک نفوس القوم یا خیر راکع
فانزل فیک الله خیر ولایه
و بینها فى محکمات الشرایع7
«تو بودى که در حال رکوع زکات بخشیدى؛ جان ها به فداى تو اى بهترین رکوع کنندگان. از پس آن خداوند بهترین ولایت را در حق تو نازل کرد و آن را در ناموس استوار خویش بیان نمود».
دلالت بر امامت
1. کلمه «انما» مفید حصر است، یعنى دلالت بر وجود چیزى به نحو انحصارى دارد.8
2. ولایت در آیه به معناى زمامدارى، سرپرستى و جواز تصرف در امور است.9
3. مراد از «الَّذِینَ آمَنُوا...» چنان که گذشت حضرت على علیه السلام مى باشد.
نتیجه
مراد آیه این است که تنها کسى که بر مسلمانان ولایت و پیشوایى و حق سرپرستى و تصرف در امور آنان را دارد خداست و در طول ولایت او پیامبر و سپس امام على علیه السلام. بنابراین آیه یاد شده با اثبات حصر ولایت براى خدا، پیامبر و امام هرگونه ولایتى در عرض آنها را مردود و نامشروع معرفى مى کند. بنابراین بدین وسیله امامت و ولایت بلافصل امیرمؤمنان علیه السلام پس از پیامبر از نظر قرآن روشن و مبرهن مى شود.
دیدگاه اهل سنت
غالب اهل سنت برآنند که آیه شریفه ربطى به مسأله امامت ندارد. عمده ترین اشکالات آنها از قرار زیر است:
اشکال اول
کلمه «ولىّ» در آیه به معناى یاور و دوستدار است، نه به معناى سرپرست، زمامدار و یا کسى که اولویت و حق تصرف در امور را دارد.
نقد:
1. بسیارى از ارباب لغت عهده دارى و سرپرستى را معناى کلمه ولى دانسته اند از جمله:
راغب اصفهانى مى نویسد: «وَلایت؛ یعنى یارى کردن و وِلایت یعنى زمامدارى و سرپرستى امور، و گفته شده است که وِلایت و وَلایت مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن سرپرستى است ولى و مولا نیز در همین معنا به کار مى رود».10
ابن اثیر مى نویسد: «ولى؛ یعنى یاور و هر کس امرى را بر عهده گیرد مولا و ولى آن است».
سپس مى گوید: «و از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاه فعلى مولاه» و سخن عمر که به على علیه السلام گفت تو مولاى هر مؤمنى شدى؛ یعنى ولىّ مؤمنان گشتى».11
صاحب صحاح اللغة مى نویسد: «هر کس سرپرستى امور کسى را به عهده گیرد، ولى او است».12
در مقاییس اللغة آورده است: «هر کس زمام امر دیگرى را به عهده گیرد، ولى او است».13
2. قرائنى وجود دارد که براساس آنها نمى توان کلمه «ولىّ» در این آیه را به یاور و یا دوستدار معنى کرد. یکى از این قرائن حصر در آیه «انما» است که ولایت را منحصرا از آن خدا و رسول و حضرت على علیه السلام دانسته است در حالى که اگر ولایت به معناى یاورى و دوستى بود نه تنها انحصار معنا نداشت بلکه معارض با آیاتى مى شد که مؤمنان را پشتیبان و یار و یاور یکدیگر قلمداد مى کند.
اشکال دوم
اگر مراد آیه پس از خدا و پیامبر حضرت على علیه السلام مى باشد، چرا به صورت جمع آمده است؟
پاسخ:
1. این گونه استعمالات هم در زبان عربى به طور عام شایع است و هم نمونه هاى مختلفى در قرآن مجید دارد.
به عنوان مثال قرآن مى فرماید: «یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنِینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ»14؛ «مى گویند: اگر به مدینه برگردیم، قطعا آن که عزتمندتر است آن زبون تر را از آنجا بیرون خواهد کرد ولى عزت از آنِ خدا و از آنِ پیامبر او و از آنِ مؤمنان است؛ لیکن این دورویان نمى دانند».
در حالى که مفسران اتفاق نظر دارند که گوینده این سخن تنها یک نفر یعنى عبدالله بن ابى رئیس منافقان بوده است و «یقولون» به او اشاره دارد.15
2. در آیه ولایت عبارت «الَّذِینَ آمَنُوا» جمع است و در معناى مفرد به کار نرفته، بلکه مصداق خارجى آن در زمان نزول آیه منحصر به حضرت على علیه السلام است. مفسران شیعه و سنى سه احتمال را درباره راز این گونه سخن گفتن در آیه یاد شده مطرح ساخته اند که عبارت است از:
1. ترغیب دیگران به کسب این گونه فضایل16،
2. تنظیم و احترام نسبت به امیرمؤمنان17،
3. بازدارى از افروختن حس حسادت و کینه نسبت به آن حضرت18.
در این باره به سخن زمخشرى از مفسران برجسته اهل سنت بسنده مى کنیم:
این آیه در شأن على علیه السلام نازل شده است و سرّ اینکه لفظ جمع در آیه آمده «الَّذِینَ آمَنُوا» (با اینکه در مورد یک فرد بیشتر نیست) آن است که مردم را به چنین فعلى ترغیب کند و بیان فرماید که بر مؤمنان لازم است این گونه فضلیت ها را کسب کنند و بر خیر و احسان و دستگیرى از فقرا بکوشند. به طورى که حتى به اندازه یک نماز، آن را به تأخیر نیندازند.19
اشکال سوم
چگونه ممکن است کسى مانند امام على علیه السلام که تیر از پاى مبارکش در نماز بیرون آوردند متوجه نشد، در حال نماز به درخواست شخصى توجه کرده باشد؟
پاسخ:
1. اصل صدقه دادن در حال نماز فضیلتى بسیار بزرگ است که خداوند آن را در کتاب خود ستوده و به عنوان الگویى نیکو به امت اسلامى معرفى کرده است، بنابراین با توجه به محبوب بودن این عمل نزد خداوند نمى توان آن را نوعى مانع و حاجب بین توجه انسان به خدا و حضور قلب به حساب آورد. آنچه مانع حضور قلب است توجه به امور مادى و دنیایى بدون ارتباط با خدا و فاقد انگیزه هاى الهى و معنوى است.
2. اولیاى الهى حالات متفاوتى از جهت مراتب دارند. به عبارت دیگر اگر چه حضور و توجه قلبى آنان به خدا دائمى و همیشگى است، اما این توجه باطنى داراى مراتب و درجاتى است.
استاد مطهرى در این باره به حالات پیامبر اشاره نموده که گاه در حال نماز چنان جذبه اى پیدا مى کرد که طاقت نمى آورد اذان تمام شود و مى فرمود: «ارحنا یا بلال!»؛ «زود باش که نماز را شروع کنیم»، و گاه نیز در حال سجده نوه هایش امام حسن علیه السلام یا امام حسین علیه السلام بر شانه اش سوار مى شدند و آن حضرت با آرامش صبر مى کرد تا کودک برخیزد.
3. در نگرش عرفانى حالتى که امام در نماز صدقه دادند حضور قلب و جذبه اى کاملتر از زمانى است که تیر از پایش درآوردند و متوجه نگردید. زیرا موقعى که انجذاب کامل شود در آن حالت برگشت وجود دارد، یعنى شخص چنان توجهش به خدا کامل است که در عین توجه به خدا تمام هستى را مشاهده مى کند.20
به عبارت دیگر در این باره سه حالت متصور است:
1. حالتى که انسان در اثر توجه به ماسوى الله از خدا غافل باشد. این حالتِ بسیارى از انسان ها در شرایط مختلف زندگى است. در این حالت توجه به غیرخدا حجاب توجه و التفات به ذات حق است.
2. حالتى که انسان در اثر توجه به خدا از غیرخدا غافل باشد. این مرتبه جذب ناقص است که در آن توجه به خدا مانع و حجابِ غیرخداست.
3. مرتبه جذبه و فناى کامل که در آن هیچ حجابى نیست و شخص چنان توجهى به خدا دارد که در پرتو مشاهده جمال او پرتوها و جلوه هاى جمال او که سراسر هستى را آکنده است نیز مشاهده مى کند. بنابراین در اینجا دو توجه نیست، بلکه یک توجه کامل است که همه چیز را فرامى گیرد. آنچه قرآن از امیرمؤمنان علیه السلام توصیف مى کند چنین حالتى است. در چنین حالتى تمانع و تزاحم از میان تکالیف و اکتساب فضایل برچیده مى شود و دو عبادت بزرگ یعنى نماز و صدقه دادن به هم مى پیوندد. عظمت و اهمیت رسیدن به چنین مرتبه بلندى البته شایستگى آن را دارد که خداوند در کتاب خود براى همگان آفتابى کند و سرمشق دیگران قرارش دهد.
اشکال چهارم
اگر آیه یاد شده بر امامت و خلافت حضرت على علیه السلام دلالت دارد چرا خود آن حضرت به آن استشهاد نکرده اند؟
پاسخ:
حضرت على علیه السلام در موارد متعددى به این آیه در رابطه با امامت خویش استناد کرده اند، از جمله:
1. خطاب به ابوبکر فرمودند: تو را به خدا قسم آیا در قضیه زکات انگشتر، ولایت از طرف خدا براى تو مقرر شده یا براى من؟ گفت: بلکه براى تو؟21
2. در روز برگزارى شورایى که عمربن الخطاب در رابطه با تعیین خلیفه پس از خود تعیین کرده و زمام کار را به دست دامادش عبدالرحمن بن عوف سپرده بود، امیرمؤمنان در برابر دیگران به همین آیه اشاره نموده و فرمود: آیا غیر از من در میان شما کسى هست که در حال رکوع زکات داده و درباره اش این آیه ولایت نازل شده باشد؟ همه پاسخ دادند: هرگز!22
3. در جنگ صفین نیز در حضور جمعیت به آیات مختلفى از جمله این آیه استشهاد کردند و استشهادات ایشان مورد تأیید جمعى از اصحاب بدر قرار گرفت.23
پاره اى از خرده اشکالات دیگر نیز در این باره مطرح گردیده که جهت رعایت اختصار به آنچه گفته آمد بسنده مى کنیم.24
پی نوشت:
1. مائده 5، آیه 55.
2. معناى کلمه زکات اعم از زکات واجب و مستحب است و کاربرد آن در این آیه در مورد زکات مستحبى یعنى صدقه است.
3. بنگرید: عبدالحسین احمد الامینى النجفى، الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب، ج 2، ص 52 و 53، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
4. مائده 5، آیه 55.
5. متضافر؛ خبرى را گویند که نقل کننده آن متعدد باشد ولى به حد تواتر نرسد.
6. بنگرید: پیام قرآن، ج 9، ص 204.
7. الغدیر، ج 2، ص 58.
8. بنگرید: کتاب هاى تفسیرى از جمله: تفسیر روح المعانى، کفایة الطالب و...
9. جهت آگاهى بیشتر بنگرید: امامت پژوهى، ص 274-272.
10. الراغب الاصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570.
11. ابوالحسن على بن عبدالواحد، ابن اثیر، النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، ج 5، ص 227.
12. اسماعیل بن حماد، الجوهرى، الصحاح فى اللغه، تحقیق احمدبن عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، ج 6، ص 2528.
13. معجم مقاییس اللغه، ج 6، ص 141.
14. منافقون 63، آیه 8.
15. علامه امینى در الغدیر، ج 3، ص 167-163 بیست مورد از این گونه استعمالات در قرآن را گردآورده است.
16. جار الله محمودبن عمر زمخشرى، الکشاف عن حقائق غوامض القرآن، ج 1، ص 649، تهران، ناصر خسرو، 1406 ق.
17. فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 4-3، ص 326، تهران، ناصر خسرو، دهم، 1416 ق.
18. سید ابوالحسن شرف الدین موسوى، المراجعات، مراجعه 42، ص 164، تهران، بعثت.
19. جهت آگاهى بیشتر بنگرید: امامت پژوهى، ص 291-289.
20. بنگرید: امامت و رهبرى، ص 180 و 182، قم، صدرا.
21. سیف الدین آمدى، غایه المرام، ص 108، ح 16.
22. همان، ح 17.
23. بنگرید: الغدیر، ج 1، ص 195 و 196.
24. جهت آگاهى بیشتر بنگرید:
الف. پیام قرآن، ج 9، ص 213-207.
ب. امامت پژوهى، ص 298-287.
منبع: www.porseman.org