پرسش :

آیا اهل سنت مسأله غدیر را قبول دارند؟ اگر قبول دارند آن را چگونه توجیه مى کنند و چه پاسخى براى آن وجود دارد؟


پاسخ :
با توجه به تواتر احادیث مرتبط به غدیر و نقل بسیار فراوان آن در منابع روایى، تاریخى، تفسیرى و حتى ادبى فرق و مذاهب مختلف اسلامى جاى هیچ گونه تردید در آن وجود ندارد. از همین رو غالب قریب به اتفاق اهل سنت نسبت به واقعه غدیر دیدگاه مثبتى داشته و به انکار آن نمى پردازند. آنچه آنان را گرفتار دشوارى کرده است چگونگى توجیه و تفسیر آن براساس مبانى و پیش انگاره هایشان در باب امامت است. این مسأله باعث شده است که آنان به تکاپوهاى سختى افتند و دست به دامان توجیهات گوناگون و متنوعى گردند. علیرغم همه این تکاپوها هنوز نتوانسته اند در برابر دلالت صریح و آشکار سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله مبنى بر ولایت و امامت حضرت على علیه السلام توجیه خردپذیر و معقول دیگرى ارائه کنند. این مسأله باعث شده است که بسیارى از عالمان سنى دلالت سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله بر امامت و خلافت حضرت على علیه السلام و یا معنایى نزدیک آن را بپذیرند. برخى از این گروه عبارتند از:

1. شمس الدین سبط ابن الجوزى در تذکره الخواص ص 18
2. کمال الدین ابن طلحه شافعى در مطالب السؤول ص 16.
3. ابوعبدالله الشافعى در کفایه الطالب ص 658 و...


در عین حال برخى از ایشان کوشیده اند در عین پذیرش چنین حالتى توجیهاتى ارائه کنند که با خلافت و پیشوایى دیگر خلفا نیز سازگار افتد.
اینک به بیان پاره اى از مهم ترین و رایج ترین این توجیهات مى پردازیم:


یک. بیان افضلیت و برترى امام على علیه السلام

برخى از معتزله مانند شیخ ابوالقاسم بلخى و ابن ابى الحدید بر آنند که مقصود پیامبر صرفا بیان احق، افضل و سزاوارتر بودن حضرت على علیه السلام براى حکومت است، نه نصب آن حضرت بر این منصب1.

نقد:

1. تعابیرى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در غدیر خم و در جاهاى دیگر به کار برده اند به صراحت بر نصب آن حضرت بر امامت دلالت دارد. مثلاً:
«من کنت مولاه فعلى مولاه؛ ان هذا اخى و وصیى و خلیفتى فیکم فاسمعوا له و اطیعوا»2؛ «..همانا این شخص علیه السلام برادر و وصى و جانشین من در میان شماست، پس به او گوش فرا دهید و فرمانش را اجابت کنید».
«یا على انت الامام و الخلیفه بعدى»3؛ «اى على! تو امام و جانشین پس از من هستى».
«ان علیا امام اولیائى»4؛ «على امام دوستان من است».
«امام من آمن بى»؛ «همانا تو پیشواى کسانى هستى که به من ایمان آورده اند».
امثال این عبارات هرگز با چنین توجیهى سازگار نیست. جالب آن که ابن ابى الحدید خود به چنین مشکلى اشاره نموده و سرانجام مى نویسد: «اصل نصوص بر ادعاى شیعه ظاهر است»5.

2. استناد امیرمؤمنان و دیگر ائمه و حضرت صدیقه طاهره و بزرگانى از صحابه چون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و... به حادثه غدیر در مورد اثبات امامت و خلافت امام على علیه السلام با برترى صرف و بدون نصب بر امامت سازگارى ندارد.

3. امیرمؤمنان بارها از حق مسلم خویش در خلافت سخن گفته و از غصب آن توسط دیگران به درگاه الهى شکایت برده است.6
چنین چیزى در صورتى صحیح مى نماید که آن حضرت بر خلافت نصب گردیده باشند.

4. امامت مرجعیت دینى است، نه صرف رهبرى سیاسى که بتوان آن را به هر کسى واگذار نمود، بلکه نیاز به ویژگى ها و شرایط خاص خود دارد که تشخیص و تعیین آن جز از جانب مرجعى الهى امکان پذیر نیست. این ویژگى امامت با صرف بیان برترى بدون تعیین سازگارى ندارد.

5. اسلام و شایسته سالارى؛ یکى از ارکان مهم در اندیشه اسلامى شایسته سالارى است. روایات شیعه و سنى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمده است:
«کسى که کارى از امور مسلمانان را بر عهده گیرد...»7 یا «کسى که کارى از امور مسلمانان را بر عهده کسى گذارد در صورتى که مى داند فرد مناسب ترى براى آن وجود دارد، که به کتاب خدا و سنت پیامبر داناتر است، به خدا و رسول او و همه مسلمانان خیانت کرده است»8.

بنابراین حتى اگر حدیث غدیر صرفا به برترى امیرمؤمنان دلالت داشته باشد، به استناد این حدیث پیشگامى دیگران در امامت و خلافت و هم سپردن امر امامت به دیگران خیانت به خدا و رسول و امت اسلامى است.
6. احادیث تفسیرکننده؛ چنان که گذشت پیامبر خود به توضیح مراد خویش از چگونگى ولایت امیرمؤمنان پرداخته اند با وجود آن هر گونه تفسیر و تاویل دیگرى از کلام پیامبر ناموجه و در اصطلاح اجتهاد در مقابل نص است، نه فهم و استنباط از آن.


دو. کاندیداتورى خلافت

گمانه دیگر آن است که مقصود پیامبر در واقعه غدیر خم معرفى امیرمؤمنان به عنوان کاندیداى مورد حمایت و علاقه آن حضرت است و لاجرم مسأله بار حقوقى و الزام شرعى ندارد. بنابراین دست دیگران براى کاندیدا شدن باز است و مردم نیز در گزینش یا عدم گزینش امام على علیه السلام براى خلافت آزادند و کنار گذاشتن ایشان هیچ منع شرعى ندارد.9
 

نقد:

1. اشکالاتى که بر انگاره پیشین وارد بود بر این گمانه نیز وارد است و هرگز نمى توان ظهور قاطع کلام پیامبر را بر صرف کاندیداتورىِ فاقد الزام شرعى تفسیر کرد. اگر مقصود پیامبر صرف اعلام کاندیداى مورد علاقه خود بود، استناد به اولویت شرعى خود و تقدم شرعى حکم خویش بر تصمیمات اشخاص در امور خود، و قرین سازى ولایت امیرمؤمنان بر چنین ولایت و اولویتى که از ولایت الهى مایه گرفته است بى جا بود.

2. حوادثى که در حاشیه واقعه غدیر رخ داده است با کاندیداتورى صرف سازگار نیست، از جمله این حوادث مسأله حارث بن نعمان فهرى است. آیا معرفى یک کاندیدا بدون نصب بر امامت و ولایت به معناى سرورى بخشیدن و موجب طلب مرگ مى شود؟ در چنین صورتى شخص مى تواند به دیگرى رأى دهد و از کاندیداى دیگر حمایتکنند. این مسأله و تصریح فرد یاد شده در گفتگو با پیامبر که پسر عموى خود را بر ما سرورى و برترى دادى به خوبى نشان مى دهد که فهم عمومى از این جریان نصب به امامت بوده است. افزون بر آن در هیچ موردى پیامبر چنین فهمى را تخطئه نکرده، بلکه آن را تقریر و تثبیت کرده اند.

3. به فرض ابتدا پیامبر امیرمؤمنان را به عنوان کاندیداى خلافت معرفى کرده باشند، لیکن در پى این رخداد بیعت با آن حضرت انجام گرفت و از جمله کسانى که در این بیعت شرکت آشکار نمودند ابوبکر و عمربن الخطاب بودند که ضمن بیعت به آن حضرت تبریک گفتند. بنابراین با وجود بیعت عمومى کاندیداتورى به انتخاب رسمى تبدیل شده و داراى الزام شرعى و اجتماعى شده است. لاجرم جانشینى بلافصل امام على به این وسیله تثبیت گردیده و هر حرکتى در جهت خلافت آن باشد نقض بیعت با ولىّ و امام مشروع است و در منطق قرآن بَغى تلقى مى شود.10

پی نوشت‌ها:
1. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 297-296، بیروت، داراحیاء التراث العربى ؛ محمدحسن قدردان قراملکى، امامت على و توجیه هاى مخالفان، مقاله فصلنامه قبسات، ش 45، پائیز 1386.
2. الغدیر، ج 2، ص 279.
3. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 2، ص 42 و 43، بیروت: دارالفکر، 1421ق.
4. السید ابن طاووس الحسنى، التحصین، ص 563 ؛ الغدیر، ج 3، ص 118 و 119.
5. همان، ج 9، ص 307.
6. بنگرید: نهج البلاغه، خ 3 و 74؛ نیز: شرح ابن ابى الحدید، ج 9، ص 306.
7. «من تقدم على قوم من المسلمین و هو یرى ان فیهم من هو افضل منه فقد خان الله و رسوله و المسلمین» ؛ (الغدیر، ج 8، ص 291، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ شش، 1374، نیز: شهید الباقلانى، ص 190).
8. «من استعمل عاملا من المسلمین و هو یعلم ان فیهم اولى بذلک منه و اعلم بکتاب الله و سنته نبیه فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین». همان.
9. احمد قبانچى، خلافه الامام على بالنص ام بالنصب، ص 11، 13، 14، 40، 136، قم، منشور سیدى، 2004 م.
10. در این زمینه جهات دیگرى نیز نقل شده است که در پرسش هاى بعدى مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
منبع: porseman.org

مطالب مرتبط:

آیا گرفتن حق واجب نیست! پس چرا امیر المؤمنین على (ع) حق خود را نگرفت؟

چرا پیامبر در آخرین حج خود حضرت علی را در کنار خانه کعبه به عنوان جانشین خود معرفی نکرد و در غدیر خم معرفی کرد؟

چرا پیامبر صلی الله علیه و آله در روز عرفه که همه مسلمانان و از تمام نقاط حضور داشتند امامت را اعلام نفرمودند و در غدیر خم اعلام کردند؟

با توجه به اهمیت عید غدیر خم چرا در نهج البلاغه نامی از این عید برده نشده است؟

اهمیت عید غدیر از دیدگاه اهل سنت را توضیح دهید؟

آیا حضرت على علیه السلام مشروعیت خویش را ناشى از بیعت مردم مى‌دانست یا احادیث پیامبر مانند غدیر؟

آیا امیرالمومنین خود درباره علل سکوت بیست و پنج ساله‌شان بعد از واقعه غدیر چیزی فرموده‌اند؟ آیا در نهج البلاغه در این‌باره مطلبی وجود دارد؟