پرسش :
منظور از «نفس اماره» و «نفس مطمئنه» چیست؟ آیا ممکن است انسان داراى چند نفس باشد؟
پاسخ :
باید دانست انسان داراى یک روح و یک نفس است. البته نفس داراى مراتب و درجات متفاوت است. آن گاه که روح انسان در مرتبه سستى قرار مى گیرد و به بدى ها فرمان مى دهد به آن «نفس اماره» مى گویند و آن گاه که در برابر زشتى ها واکنش نشان مى دهد و سرزنش مى کند «نفس لوامه» گفته مى شود و آن گاه که روح در برابر فراز و نشیب هاى زندگى آرامش خود را حفظ مى کند و اختلالات و تردیدها، به پایبندى و یقین او آسیب نمى رساند، از روح او به مرتبه «نفس مطمئنه» تعبیر مى شود.1
از آنجا که این سه مرتبه از نفس آدمى هر یک داراى بار معنایى خاص است شایسته است درباره هر یک به طور مختصر توضیح داده شود:
1. نفس امّاره
این مرتبه از نفس انسانى مربوط به حالتِ نقص و عدم رشد و تعالى او است؛ و به طور معمول با امور محسوس و مادى انس دارد و لذت مى برد.2
امام على علیه السلام رفتارهاى برخاسته از نفس امّاره را به اسبانى چموش تشبیه نموده که افسارگسیخته سوار خود را هرجا که بخواهد مى بردند تا آنکه او را به آتش دوزخ افکند و انسان هایى که نفس امّاره خویش را کنترل و تعدیل و مهار نموده اند مانند کسانى هستند که سوار بر مرکب راهوار و رام شده و سوارش مهار را به دست گرفته و سرانجام او را وارد بهشت مى نماید.3
برخى از مفسران برآنند که نفس امّاره همان نفس حیوانى است که داراى سه قوه شهوت و غضب و واهمه مى باشد.
نکته شایان توجه این که اصل وجود نیروى شهوت و غضب و واهمه در نفس آدمى، حکیمانه و بجاست، این سه نیرو مى توانند موجب بقاء زندگى انسان و ابزارهاى مفید و سودمندى براى سامان دهى امور زندگى باشند به شرط آن که این سه نیرو تحت نظارت و مدیریّت عقل، وحى و فطرت وظایف خود را انجام دهند و در زندگى انسان نقش آفرینى کنند.
تنها عاملى که مى تواند در برابر سرکش ها و تجاوزهاى نفس امّاره ایستادگى کرده و آن را مهار نماید قدرت ایمان به خداوند و تقویت اراده و عقل است. چنان که از زبان حضرت یوسف علیه السلام مى خوانیم:
«وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ»4؛
«و من نفس خود را تبرئه نمى کنم، چرا که نفس قطع به بدى امر مى کند».
نفس مسوّلة نیز در واقع نفسى است که زشتى ها و گناهان و بدى ها را در نفس انسان زینت داده و آن را براى انسان جذّاب و دوست داشتنى جلوه مى دهد.
هنگامى که هوس هاى سرکش بر روح و فکر انسان چیره مى شود، زشت ترین جنایات همچون کشتن و آزار رساندن به دیگران را در نظر انسان زینت مى دهد چنان که در مورد برادران یوسف اتفاق افتاد.
همیشه تمایل افراطى به ویژه هنگامى که توأم با رذایل اخلاقى شود، پرده اى بر حس تشخیص انسان مى افکند و حقایق را در نظر او دگرگون جلوه مى دهد.5 این نفس وسوسه گر در واقع همان «نفس امّاره» است.
نکته شایان توجه این است که نفس امّاره راه نفوذ شیطان در درون آدمى است. به بیان دیگر نفس امّاره پذیراى وسوسه گرى شیطان و اجراکننده دستورات او در نفس آدمى است، بنابراین شیطان به عنوان عامل بیرونى و نفس اماره به عنوان عاملِ درونى موجب گمراهى و شقاوت انسان مى شوند.
2. نفس لوّامه
در آیات نخست سوره مبارکه قیامت خداوند متعال مى فرماید:
«لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ. وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ»6؛
«نه! سوگند به روز رستاخیز. و [باز ]نه! سوگند به وجدان سرزنشگر!».
نفس لوّامه یعنى نفسى که بسیار انسان را سرزنش و ملامت مى نماید. نفس انسان در این مرتبه بیشتر گرایش به خیر و نیکى و اعتدال دارد و اگر انسان دچار انحراف و افراط و تفریط گردد، این «نفس» آدمى از درون او را سرزنش مى کند تا دوباره به سوى اعتدال و خیر بازگردد.
نفس ملامتگر نیرویى است در درون انسان که او را نسبت به انجام گناهان و کوتاهى در انجام وظایف و بندگى خداوند مورد سرزنش قرار مى دهد.7 یعنى با طرح پرسش هایى خطاب به نفس امّاره مى گوید: چرا گوهر پاک وجودى خود را به گناه و زشتى آلوده ساختى؟ چرا به خود ظلم و ستم نموده و خود را در معرض آتش خشم خدا قرار دادى؟ آیا پاداش این همه نعمت ها و مهربانى هاى خداوند به تو این بود؟ چرا عظمت و بزرگى پروردگارت را فراموش کردى؟ آیا یک لذت زودگذر ارزش آن را داشت که سعادت ابدى تو را تهدید نماید و پروردگارت را به خشم آورد؟ چرا با انجام این کار زشت ارزشمندى و محبوبیت خود را نزد دوستان خدا و پیامبر و خاندان پاکش از دست دادى؟ این سرزنش هایى که پس از انجام گناه و نافرمانى خداوند بر انسان هجوم مى آورد زمینه ساز توبه حقیقى است.
نفس لوامه نفسى است که برخوردار از سلامت و استوارى در فطرت و صفاى باطن است به گونه اى که اگر احساس کند این سلامت و اعتدال فطرى از بین رفته، مضطرب و نگران و ناآرام مى شود و تلاش مى کند با آب توبه و تضرّع و زارى به پیشگاه خداوند متعال و توسل جستن به اولیا و دوستان خداوند خود را از ورطه گناه و گمراهى آزاد و رها سازد؛ درست مانند چشم سالمى که گرد و غبار وارد او شده و آرامش انسان را سلب مى نماید؛ این چشم با ریختن اشک سعى مى کند خود را از این گرد و غبار رهایى بخشد.
کسى که بهره مند از نفس سرزنش گر باشد روحى بیدار و آگاه دارد، هر چند در برابر گناه مصونیت نیافته و گاه دچار لغزش و اشتباه مى شود اما چیزى نمى گذرد که بیدار و پشیمان شده و خود را سرزنش مى نماید و دو مرتبه به مسیر هدایت و سعادت بازمى گردد. این همان «وجدان اخلاقى» است.
این وجدان اخلاقى همانند یک قاضى عادل و دادگرى، بعد از انجام یک کار نیک یا بد بلافاصله محکمه اى در درون انسان تشکیل مى دهد و به حسابرسى و بازجویى مى پردازد، لذا گاهى انسان در برابر یک کار نیک چنان احساس آرامش درونى مى کند و روح او لبریز از شادى و نشاط مى شود که لذت و شکوه و زیبایى آن با هیچ زبان و قلمى قابل توصیف نمى باشد.
نکته شایان توجه آنکه در آیات نخست سوره مبارکه قیامت سوگند به نفس لوّامه در کنار سوگند به قیامت بیان شده است و این خود بیانگر ارزشمندى و شرافت و جایگاه والاى نفس لوّامه است که خداوند به آن سوگند یاد کرده است:
«لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ. وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ»8.
مقارن بودن این دو سوگند در واقع نشانگر دو دادگاه درونى و دادگاه رستاخیز است. مفسران شباهت هایى میان او دو مطرح کرده اند:
1. دادگاه وجدان، سفارش و رشوه و پارتى و پرونده سازى رایج بشرى را نمى پذیرد؛ در دادگاه قیامت نیز این گونه امور پذیرفته نیست:
«وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ»9؛
«از آن روز بترسید که هیچ کس به جاى دیگرى مجازات نیم شود و نه شفاعتى پذیرفته مى شود و نه فدیه و رشوه اى و نه یارى مى شوند».
2. وجدان مهمترین و قطورترین پرونده ها را در کوتاه ترین مدت رسیدگى کرده، حکم نهایى خود را به سرعت صادر مى کند، همانطور که در دادگاه رستاخیز این گونه است.
3. مجازات و کیفر دادگاه درونى برخلاف مجازات هاى دادگاه هاى رسمى، نخستین جرقه هایش در اعماق دل و جان افروخته مى شود و روح انسان را مى آزارد، سپس آثارش در جسم و چهره و دگرگون شدن خواب و خوراک او آشکار مى شود؛ همانطور که در دادگاه قیامت مى باشد:
«نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ. الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»10؛
«آتش برافروخته الهى که از قلب ها و جان ها زبانه مى کشد».
4. دادگاه وجدان چندان نیاز به ناظر و شهود ندارد، بلکه معلومات و آگاهى هاى خود انسان، شاهد و متّهم است. همان طور که در دادگاه رستاخیز نیز اعضاى انسان مانند دست و پا و پوست او گواهان بر اعمال او هستند.11
«حَتّى إِذا ما جاؤها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ»12؛
«چون به کنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضدّ آنان گواهى مى دهند».
این شباهت شگفت انگیز میان این دو دادگاه نشانه دیگرى بر فطرى بودن مسئله معاد است؛ زیرا چگونه مى توان باور کرد در وجود یک انسان چنان حساب و کتاب و دادگاه حقیقى و اسرارآمیزى وجود داشته باشد، اما در درون این جهان بزرگ هیچ حساب و کتاب و دادگاهى وجود نداشته باشد، این باور کردنى نیست.
نکته شایان توجه آن که نفس لوّامه در کسانى که از مراتب شدیدتر و کامل ترى از ایمان به خدا برخوردارند، قوى تر و کامل تر است، به گونه اى که اگر وسوسه اى شیطانى در نفس آنها پدید آید، سریع متوجه شده و رو به سوى خداوند مى آورند. قرآن کریم در مورد این انسان هاى مؤمن و با تقوا مى فرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ »13؛
«در حقیقت، کسانى که از خدا پروا دارند، چون وسوسه اى از جانب شیطان بدیشان برسد، خدا را به یاد آورند و بناگاه بینا شوند».
3. نفس مطمئنه
نفس مطمئنه مرتبه اى کمال یافته و متعالى از نفس انسانى است که پس از تصفیه و تهذیب از صفات ناپسند اخلاقى و هواهاى نفسانى به مرحله اى رسیده که غرایز سرکش و خواهش هاى حیوانى افسارگسیخته را مهار و کنترل نموده است.
عقل و فطرت و اراده در مرتبه نفس مطمئنه چنان نیرومند و قوى شده که توانسته انسان را از اسارت و بندگى نفس اماره برهاند و با دورى از افراط و تفریط، یک مدیریت صحیح و معقول و خداپسندى را در انسان پیاده نماید.
در یک بیان جامع مى توان گفت: نفس مطمئنه نفسى است که در پرتو یاد و توجه به خداوند به سکینه و آرامش حقیقى دست یافته و به آنچه خداوند رضاى و خشنود است رضایت مى دهد و در نتیجه خود را بنده اى مى بیند که مالک هیچ خیر و شرّ و هیچ سود و زیانى براى خود نیست و نیز زندگى دنیا را یک زندگى مجازى و گذرا مى بیند. از این رو بى نیازى و فقر و نفع و ضرر دنیا را آزمونى الهى مى داند و در نتیجه اگر غرق در نعمت ها و خوشى هاى دنیوى گردد به سرکش و فساد و برترى طلبى و استکبار دچار نمى شود و اگر به فقر و ندارى مبتلى گردد این تهیدستى و ناملایمات او را به کفر و ناسپاسى وانمى دارد؛ بلکه همواره در همه شرایط و خوشى و ناخوشى هاى زندگى در راه عبودیّت و بندگى خداوند پابرجا و استوار است و از راه راست و اعتدال به سمت افراط و تفریط کشیده نمى شود.14
تعبیر به «مطمئنه» اشاره به آرامشى است که در پرتو ایمان به پروردگار او یاد و ذکر او به دست مى آید چنان که قرآن کریم مى فرماید:
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»15؛
«همان کسانى که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا آرامى مى گیرد، آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش مى یابد».
دورى از یاد و توجه به سرچشمه قدرت و علم و حیات و کمال باعث مى شود انسان در زندگى، ناآرام و مضطرب و دل نگران باشد و در زندگى به بن بست ها و تنگناها دچار شود؛ چنان که خداوند در سوره مبارکه طه مى فرماید:
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى»16؛
«و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت، زندگىِ تنگ و سختى خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى کنیم».
از دیدگاه قرآن آنچه عامل مهم ناامنى و اضطراب و ناآرامى است همان «ظلم» مى باشد. ظلم به معناى گسترده آن که بارزترین مصداق آن «شرک به خداوند» است.
«إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»17؛
«به رساتى شرک ستمى بزرگ است».
همچنین گناه و نافرمانى حق تعالى از جمله عوامل اضطراب و تشویش در زندگى است؛ از این رو قرآن کریم در مورد کسانى که به امنیت و آرامش حقیقى رسیده اند مى فرماید:
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»18؛
«کسانى که ایمان آورده و ایمان خود را به ستم نیالودند، ایشان برایشان آرامش و ایمنى است و اینان راه یافتگانند».
بنابراین صاحبان نفس مطمئنه در پرتو دورى از گناه و ظلم و نیز در سایه یاد و ذکر حقیقى پروردگار و ایمان راسخ به او به مقام «نفس مطمئنه» و آرام دست یافته اند. چنین نفسى هم اطمینان به وعده هاى الهى دارد و هم به راه و روشى که برگزیده مطمئن است و هم در خوشى ها و ناخوشى و طوفان هاى زندگى و از همه بالاتر در آن هول و وحشت بزرگ قیامت، آرام و استوار است. خداوند به این نفس مطمئنه خطاب مى کند:
«ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً. فَادْخُلِی فِی عِبادِی. وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»19؛
«اى نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد و در میان بندگان من درآى و در بهشت من داخل شو».
منظور از بازگشت به سوى پروردگار به باور برخى از مفسران بازگشت به ثواب و رحمت اوست و به عبارتى بازگشت به سوى خود خداوند و در جوار قرب اوست که بازگشتى معنوى و روحانى است.
تعبیر به «راضیة» به خاطر آن است که تمام وعده هاى پاداش الهى را بیش از آنچه تصور مى کرد قرین واقعیت مى بیند و آن چنان فضل و رحمت خدا شامل حال او مى گردد که یکپارچه رضایت و خشنودى مى شود.
از نفس مطمئنه به «مرضیة» نیز تعبیر شده چون مورد قبول و پسند و خشنودى دوست واقع شده است.
در ذیل این آیات پایانى سوره فجر روایتى نقل شده که یکى از یاران امام صادق علیه السلام از ایشان پرسید: «آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد؟ حضرت فرمودند: نه به خدا سوگند، هنگامى که فرشته مرگ براى قبض روحش مى آید اظهار ناراحتى مى کند، فرشته مرگ مى گوید: اى دوست خدا ناراحت نباش! سوگند به آن کس که محمد صلى الله علیه و آله را برانگیخت من بر تو مهربان تر هستم از پدر مهربان، درست چشم هایت را بگشا و ببین، او نگاه مى کند و رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرمؤمنان على علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و امامان علیهم السلام از فرزندان او را مى بیند، فرشته به او مى گوید: اینان دوستان و رفیقان تواند. او چشمانش را باز مى کند و نگاه مى کند، ناگهان گوینده اى از سوى پروردگار بزرگ ندا مى دهد و مى گوید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»اى کسى که به محمد و خاندانش اطمینان داشتى! بازگرد به سوى پروردگارت، در حالى که تو به ولایت آنها راضى هستى و با توانى که خدا به تو داده خشنود مى باشى؛ داخل شو در میان بندگانم یعنى محمد و اهل بیتش و داخل شو در بهشتم». در این هنگام چیزى براى انسان محبوب تر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از تن جدا شود و به این منادى بپیوندد».20
پی نوشت:
1. التفسیر الکبیر، ج 6، ص 471.
2. همان.
3. نهج البلاغه، خطبه 16، ترجمه و شرح: محمد دشتى، مشهد: آستان قدس رضوى، 1382.
4. یوسف 12، آیه 53.
5. همان.
6. قیامت 75، آیات 1 و 2.
7. تفسیر المیزان، ج 20، ص 103.
8. قیامت 75، آیات 1 و 2.
9. بقره 2، آیه 48.
10. همزه 104، آیات 6 و 7.
11. ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 25، ص 282، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
12. فصلت 41، آیه 20.
13. اعراف 7، آیه 201.
14. تفسیر المیزان، ج 20، ص 667.
15. رعد 13، آیه 28.
16. طه 20، آیه 124.
17. لقمان 31، آیه 13.
18. انعام 6، آیه 82.
19. فجر 89، آیات 27 - 30.
20. عبد على بن جمعه العروسى الحویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 577، قم: مطبعة الحکمة.
منبع: www.porseman.org
باید دانست انسان داراى یک روح و یک نفس است. البته نفس داراى مراتب و درجات متفاوت است. آن گاه که روح انسان در مرتبه سستى قرار مى گیرد و به بدى ها فرمان مى دهد به آن «نفس اماره» مى گویند و آن گاه که در برابر زشتى ها واکنش نشان مى دهد و سرزنش مى کند «نفس لوامه» گفته مى شود و آن گاه که روح در برابر فراز و نشیب هاى زندگى آرامش خود را حفظ مى کند و اختلالات و تردیدها، به پایبندى و یقین او آسیب نمى رساند، از روح او به مرتبه «نفس مطمئنه» تعبیر مى شود.1
از آنجا که این سه مرتبه از نفس آدمى هر یک داراى بار معنایى خاص است شایسته است درباره هر یک به طور مختصر توضیح داده شود:
1. نفس امّاره
این مرتبه از نفس انسانى مربوط به حالتِ نقص و عدم رشد و تعالى او است؛ و به طور معمول با امور محسوس و مادى انس دارد و لذت مى برد.2
امام على علیه السلام رفتارهاى برخاسته از نفس امّاره را به اسبانى چموش تشبیه نموده که افسارگسیخته سوار خود را هرجا که بخواهد مى بردند تا آنکه او را به آتش دوزخ افکند و انسان هایى که نفس امّاره خویش را کنترل و تعدیل و مهار نموده اند مانند کسانى هستند که سوار بر مرکب راهوار و رام شده و سوارش مهار را به دست گرفته و سرانجام او را وارد بهشت مى نماید.3
برخى از مفسران برآنند که نفس امّاره همان نفس حیوانى است که داراى سه قوه شهوت و غضب و واهمه مى باشد.
نکته شایان توجه این که اصل وجود نیروى شهوت و غضب و واهمه در نفس آدمى، حکیمانه و بجاست، این سه نیرو مى توانند موجب بقاء زندگى انسان و ابزارهاى مفید و سودمندى براى سامان دهى امور زندگى باشند به شرط آن که این سه نیرو تحت نظارت و مدیریّت عقل، وحى و فطرت وظایف خود را انجام دهند و در زندگى انسان نقش آفرینى کنند.
تنها عاملى که مى تواند در برابر سرکش ها و تجاوزهاى نفس امّاره ایستادگى کرده و آن را مهار نماید قدرت ایمان به خداوند و تقویت اراده و عقل است. چنان که از زبان حضرت یوسف علیه السلام مى خوانیم:
«وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ»4؛
«و من نفس خود را تبرئه نمى کنم، چرا که نفس قطع به بدى امر مى کند».
نفس مسوّلة نیز در واقع نفسى است که زشتى ها و گناهان و بدى ها را در نفس انسان زینت داده و آن را براى انسان جذّاب و دوست داشتنى جلوه مى دهد.
هنگامى که هوس هاى سرکش بر روح و فکر انسان چیره مى شود، زشت ترین جنایات همچون کشتن و آزار رساندن به دیگران را در نظر انسان زینت مى دهد چنان که در مورد برادران یوسف اتفاق افتاد.
همیشه تمایل افراطى به ویژه هنگامى که توأم با رذایل اخلاقى شود، پرده اى بر حس تشخیص انسان مى افکند و حقایق را در نظر او دگرگون جلوه مى دهد.5 این نفس وسوسه گر در واقع همان «نفس امّاره» است.
نکته شایان توجه این است که نفس امّاره راه نفوذ شیطان در درون آدمى است. به بیان دیگر نفس امّاره پذیراى وسوسه گرى شیطان و اجراکننده دستورات او در نفس آدمى است، بنابراین شیطان به عنوان عامل بیرونى و نفس اماره به عنوان عاملِ درونى موجب گمراهى و شقاوت انسان مى شوند.
2. نفس لوّامه
در آیات نخست سوره مبارکه قیامت خداوند متعال مى فرماید:
«لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ. وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ»6؛
«نه! سوگند به روز رستاخیز. و [باز ]نه! سوگند به وجدان سرزنشگر!».
نفس لوّامه یعنى نفسى که بسیار انسان را سرزنش و ملامت مى نماید. نفس انسان در این مرتبه بیشتر گرایش به خیر و نیکى و اعتدال دارد و اگر انسان دچار انحراف و افراط و تفریط گردد، این «نفس» آدمى از درون او را سرزنش مى کند تا دوباره به سوى اعتدال و خیر بازگردد.
نفس ملامتگر نیرویى است در درون انسان که او را نسبت به انجام گناهان و کوتاهى در انجام وظایف و بندگى خداوند مورد سرزنش قرار مى دهد.7 یعنى با طرح پرسش هایى خطاب به نفس امّاره مى گوید: چرا گوهر پاک وجودى خود را به گناه و زشتى آلوده ساختى؟ چرا به خود ظلم و ستم نموده و خود را در معرض آتش خشم خدا قرار دادى؟ آیا پاداش این همه نعمت ها و مهربانى هاى خداوند به تو این بود؟ چرا عظمت و بزرگى پروردگارت را فراموش کردى؟ آیا یک لذت زودگذر ارزش آن را داشت که سعادت ابدى تو را تهدید نماید و پروردگارت را به خشم آورد؟ چرا با انجام این کار زشت ارزشمندى و محبوبیت خود را نزد دوستان خدا و پیامبر و خاندان پاکش از دست دادى؟ این سرزنش هایى که پس از انجام گناه و نافرمانى خداوند بر انسان هجوم مى آورد زمینه ساز توبه حقیقى است.
نفس لوامه نفسى است که برخوردار از سلامت و استوارى در فطرت و صفاى باطن است به گونه اى که اگر احساس کند این سلامت و اعتدال فطرى از بین رفته، مضطرب و نگران و ناآرام مى شود و تلاش مى کند با آب توبه و تضرّع و زارى به پیشگاه خداوند متعال و توسل جستن به اولیا و دوستان خداوند خود را از ورطه گناه و گمراهى آزاد و رها سازد؛ درست مانند چشم سالمى که گرد و غبار وارد او شده و آرامش انسان را سلب مى نماید؛ این چشم با ریختن اشک سعى مى کند خود را از این گرد و غبار رهایى بخشد.
کسى که بهره مند از نفس سرزنش گر باشد روحى بیدار و آگاه دارد، هر چند در برابر گناه مصونیت نیافته و گاه دچار لغزش و اشتباه مى شود اما چیزى نمى گذرد که بیدار و پشیمان شده و خود را سرزنش مى نماید و دو مرتبه به مسیر هدایت و سعادت بازمى گردد. این همان «وجدان اخلاقى» است.
این وجدان اخلاقى همانند یک قاضى عادل و دادگرى، بعد از انجام یک کار نیک یا بد بلافاصله محکمه اى در درون انسان تشکیل مى دهد و به حسابرسى و بازجویى مى پردازد، لذا گاهى انسان در برابر یک کار نیک چنان احساس آرامش درونى مى کند و روح او لبریز از شادى و نشاط مى شود که لذت و شکوه و زیبایى آن با هیچ زبان و قلمى قابل توصیف نمى باشد.
نکته شایان توجه آنکه در آیات نخست سوره مبارکه قیامت سوگند به نفس لوّامه در کنار سوگند به قیامت بیان شده است و این خود بیانگر ارزشمندى و شرافت و جایگاه والاى نفس لوّامه است که خداوند به آن سوگند یاد کرده است:
«لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ. وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ»8.
مقارن بودن این دو سوگند در واقع نشانگر دو دادگاه درونى و دادگاه رستاخیز است. مفسران شباهت هایى میان او دو مطرح کرده اند:
1. دادگاه وجدان، سفارش و رشوه و پارتى و پرونده سازى رایج بشرى را نمى پذیرد؛ در دادگاه قیامت نیز این گونه امور پذیرفته نیست:
«وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ»9؛
«از آن روز بترسید که هیچ کس به جاى دیگرى مجازات نیم شود و نه شفاعتى پذیرفته مى شود و نه فدیه و رشوه اى و نه یارى مى شوند».
2. وجدان مهمترین و قطورترین پرونده ها را در کوتاه ترین مدت رسیدگى کرده، حکم نهایى خود را به سرعت صادر مى کند، همانطور که در دادگاه رستاخیز این گونه است.
3. مجازات و کیفر دادگاه درونى برخلاف مجازات هاى دادگاه هاى رسمى، نخستین جرقه هایش در اعماق دل و جان افروخته مى شود و روح انسان را مى آزارد، سپس آثارش در جسم و چهره و دگرگون شدن خواب و خوراک او آشکار مى شود؛ همانطور که در دادگاه قیامت مى باشد:
«نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ. الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»10؛
«آتش برافروخته الهى که از قلب ها و جان ها زبانه مى کشد».
4. دادگاه وجدان چندان نیاز به ناظر و شهود ندارد، بلکه معلومات و آگاهى هاى خود انسان، شاهد و متّهم است. همان طور که در دادگاه رستاخیز نیز اعضاى انسان مانند دست و پا و پوست او گواهان بر اعمال او هستند.11
«حَتّى إِذا ما جاؤها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ»12؛
«چون به کنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضدّ آنان گواهى مى دهند».
این شباهت شگفت انگیز میان این دو دادگاه نشانه دیگرى بر فطرى بودن مسئله معاد است؛ زیرا چگونه مى توان باور کرد در وجود یک انسان چنان حساب و کتاب و دادگاه حقیقى و اسرارآمیزى وجود داشته باشد، اما در درون این جهان بزرگ هیچ حساب و کتاب و دادگاهى وجود نداشته باشد، این باور کردنى نیست.
نکته شایان توجه آن که نفس لوّامه در کسانى که از مراتب شدیدتر و کامل ترى از ایمان به خدا برخوردارند، قوى تر و کامل تر است، به گونه اى که اگر وسوسه اى شیطانى در نفس آنها پدید آید، سریع متوجه شده و رو به سوى خداوند مى آورند. قرآن کریم در مورد این انسان هاى مؤمن و با تقوا مى فرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ »13؛
«در حقیقت، کسانى که از خدا پروا دارند، چون وسوسه اى از جانب شیطان بدیشان برسد، خدا را به یاد آورند و بناگاه بینا شوند».
3. نفس مطمئنه
نفس مطمئنه مرتبه اى کمال یافته و متعالى از نفس انسانى است که پس از تصفیه و تهذیب از صفات ناپسند اخلاقى و هواهاى نفسانى به مرحله اى رسیده که غرایز سرکش و خواهش هاى حیوانى افسارگسیخته را مهار و کنترل نموده است.
عقل و فطرت و اراده در مرتبه نفس مطمئنه چنان نیرومند و قوى شده که توانسته انسان را از اسارت و بندگى نفس اماره برهاند و با دورى از افراط و تفریط، یک مدیریت صحیح و معقول و خداپسندى را در انسان پیاده نماید.
در یک بیان جامع مى توان گفت: نفس مطمئنه نفسى است که در پرتو یاد و توجه به خداوند به سکینه و آرامش حقیقى دست یافته و به آنچه خداوند رضاى و خشنود است رضایت مى دهد و در نتیجه خود را بنده اى مى بیند که مالک هیچ خیر و شرّ و هیچ سود و زیانى براى خود نیست و نیز زندگى دنیا را یک زندگى مجازى و گذرا مى بیند. از این رو بى نیازى و فقر و نفع و ضرر دنیا را آزمونى الهى مى داند و در نتیجه اگر غرق در نعمت ها و خوشى هاى دنیوى گردد به سرکش و فساد و برترى طلبى و استکبار دچار نمى شود و اگر به فقر و ندارى مبتلى گردد این تهیدستى و ناملایمات او را به کفر و ناسپاسى وانمى دارد؛ بلکه همواره در همه شرایط و خوشى و ناخوشى هاى زندگى در راه عبودیّت و بندگى خداوند پابرجا و استوار است و از راه راست و اعتدال به سمت افراط و تفریط کشیده نمى شود.14
تعبیر به «مطمئنه» اشاره به آرامشى است که در پرتو ایمان به پروردگار او یاد و ذکر او به دست مى آید چنان که قرآن کریم مى فرماید:
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»15؛
«همان کسانى که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا آرامى مى گیرد، آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش مى یابد».
دورى از یاد و توجه به سرچشمه قدرت و علم و حیات و کمال باعث مى شود انسان در زندگى، ناآرام و مضطرب و دل نگران باشد و در زندگى به بن بست ها و تنگناها دچار شود؛ چنان که خداوند در سوره مبارکه طه مى فرماید:
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى»16؛
«و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت، زندگىِ تنگ و سختى خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى کنیم».
از دیدگاه قرآن آنچه عامل مهم ناامنى و اضطراب و ناآرامى است همان «ظلم» مى باشد. ظلم به معناى گسترده آن که بارزترین مصداق آن «شرک به خداوند» است.
«إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»17؛
«به رساتى شرک ستمى بزرگ است».
همچنین گناه و نافرمانى حق تعالى از جمله عوامل اضطراب و تشویش در زندگى است؛ از این رو قرآن کریم در مورد کسانى که به امنیت و آرامش حقیقى رسیده اند مى فرماید:
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»18؛
«کسانى که ایمان آورده و ایمان خود را به ستم نیالودند، ایشان برایشان آرامش و ایمنى است و اینان راه یافتگانند».
بنابراین صاحبان نفس مطمئنه در پرتو دورى از گناه و ظلم و نیز در سایه یاد و ذکر حقیقى پروردگار و ایمان راسخ به او به مقام «نفس مطمئنه» و آرام دست یافته اند. چنین نفسى هم اطمینان به وعده هاى الهى دارد و هم به راه و روشى که برگزیده مطمئن است و هم در خوشى ها و ناخوشى و طوفان هاى زندگى و از همه بالاتر در آن هول و وحشت بزرگ قیامت، آرام و استوار است. خداوند به این نفس مطمئنه خطاب مى کند:
«ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً. فَادْخُلِی فِی عِبادِی. وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»19؛
«اى نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد و در میان بندگان من درآى و در بهشت من داخل شو».
منظور از بازگشت به سوى پروردگار به باور برخى از مفسران بازگشت به ثواب و رحمت اوست و به عبارتى بازگشت به سوى خود خداوند و در جوار قرب اوست که بازگشتى معنوى و روحانى است.
تعبیر به «راضیة» به خاطر آن است که تمام وعده هاى پاداش الهى را بیش از آنچه تصور مى کرد قرین واقعیت مى بیند و آن چنان فضل و رحمت خدا شامل حال او مى گردد که یکپارچه رضایت و خشنودى مى شود.
از نفس مطمئنه به «مرضیة» نیز تعبیر شده چون مورد قبول و پسند و خشنودى دوست واقع شده است.
در ذیل این آیات پایانى سوره فجر روایتى نقل شده که یکى از یاران امام صادق علیه السلام از ایشان پرسید: «آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد؟ حضرت فرمودند: نه به خدا سوگند، هنگامى که فرشته مرگ براى قبض روحش مى آید اظهار ناراحتى مى کند، فرشته مرگ مى گوید: اى دوست خدا ناراحت نباش! سوگند به آن کس که محمد صلى الله علیه و آله را برانگیخت من بر تو مهربان تر هستم از پدر مهربان، درست چشم هایت را بگشا و ببین، او نگاه مى کند و رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرمؤمنان على علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و امامان علیهم السلام از فرزندان او را مى بیند، فرشته به او مى گوید: اینان دوستان و رفیقان تواند. او چشمانش را باز مى کند و نگاه مى کند، ناگهان گوینده اى از سوى پروردگار بزرگ ندا مى دهد و مى گوید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»اى کسى که به محمد و خاندانش اطمینان داشتى! بازگرد به سوى پروردگارت، در حالى که تو به ولایت آنها راضى هستى و با توانى که خدا به تو داده خشنود مى باشى؛ داخل شو در میان بندگانم یعنى محمد و اهل بیتش و داخل شو در بهشتم». در این هنگام چیزى براى انسان محبوب تر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از تن جدا شود و به این منادى بپیوندد».20
پی نوشت:
1. التفسیر الکبیر، ج 6، ص 471.
2. همان.
3. نهج البلاغه، خطبه 16، ترجمه و شرح: محمد دشتى، مشهد: آستان قدس رضوى، 1382.
4. یوسف 12، آیه 53.
5. همان.
6. قیامت 75، آیات 1 و 2.
7. تفسیر المیزان، ج 20، ص 103.
8. قیامت 75، آیات 1 و 2.
9. بقره 2، آیه 48.
10. همزه 104، آیات 6 و 7.
11. ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 25، ص 282، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
12. فصلت 41، آیه 20.
13. اعراف 7، آیه 201.
14. تفسیر المیزان، ج 20، ص 667.
15. رعد 13، آیه 28.
16. طه 20، آیه 124.
17. لقمان 31، آیه 13.
18. انعام 6، آیه 82.
19. فجر 89، آیات 27 - 30.
20. عبد على بن جمعه العروسى الحویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 577، قم: مطبعة الحکمة.
منبع: www.porseman.org
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}