پرسش :

چرا انسان به عنوان اشرف مخلوقات ذکر شده است؟


پاسخ :
دلایل فراوانى براى برترى و شرافت انسان نسبت به سایر آفریده ها وجود دارد که به سه مورد آن اشاره مى شود:
الف. دلیل عقلى
موجودات جهان از یک نگاه به جمادات، گیاهان، حیوانات و انسان ها تقسیم مى شوند. جمادات از مجموعه عناصر به هم پیوسته اى تشکیل شده که فقط دربردارنده نیروهاى طبیعى یا پتانسیل ذخیره شده مى باشند. گیاهان داراى سه اثر و ویژگى تغذیه، تولید و رشد هستند و براى رسیدن به کمال مطلوب خود از نیروهاى طبیعى در جمادات (خاک) بهره مى برند.
حیوانات علاوه بر تغذیه و تولید و رشد؛ برخوردار از نوعى ادراک و کُنش اختیارى در سطحى بسیار محدوداند.1
اما انسان علاوه بر بهره مندى از ویژگى ها و کمالات مراتب پایین تر از خود یعنى تغذیه، تولید، رشد، ادراک حسّى و کُنش اختیارى در سطح محدود، داراى دو ویژگى ممتاز و برتر است؛ یکى «عقلانیّت» و اندیشه ورزى و دیگر «کُنش اختیارى» در سطحى گسترده. از این رو انسان به خاطر ظرفیّت نامحدود و استعدادهاى انسانى بى پایانى که در او به ودیعه نهاده شده، اشرف مخلوقات خوانده شده است. زیرا معیار شرافت بهره مندى از کمالات برترى مانند عقل و اراده است که خاستگاه آن روح الهى است که در انسان مى باشد.
پس انسان در دو جهت بر سایر آفریده ها برترى دارد: «عقل» و «کمال اختیارى».2
تجربه تاریخى نیز شاهد تحوّل و پیشرفت چشمگیر در زندگى مادّى و معنوى انسان است در حالى که در زندگى سایر موجودات مادّى، تحوّل چندانى مشاهده نمى کنیم، و آنچه هست به طور غریزى مى باشد. بنابراین دلیل اصلى برترى و شرافت انسان بر دیگر مخلوقات را بایستى در ماهیّت و ساختار وجودى و استعدادهاى بى پایان نهفته در انسان جست و جو نمود.
ب. دلیل عرفانى
اهل معرفت بر آنند که از میان آفریده ها تنها انسان مظهر و جلوه گاه کامل اسماء الهى است.
به بیان دیگر هر موجودى مظهر اسم و صفتى از اسماء و صفات حق تعالى است ولى انسان از چنان ظرفیت و استعدادى برخوردار است که مى تواند جلوه گاه همه اسماء و صفات خداوند باشد. از این رو انسان کامل به تنهایى مظهر همه اسماء و صفات حق تعالى است.3
خداوند تنها بر قلب و دل انسان کامل تجلّى و ظهور کامل دارد و تنها قلب انسان کامل است که گنجایش حضرت حق را دارد و این بهترین، دلیل بر برترى و شرافت انسان مى باشد.
از این رو در روایات آمده است که «قلب انسان مؤمن عرش پروردگار است»4؛ «زمین و آسمان من گنجایش من را ندارند؛ بلکه تنها قلب و دل بنده مؤمن من گنجایش و ظرفیت من را دارد».5
ج. دلیل قرآنى
قرآن مى فرماید:
«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً»6؛
«و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم و آنان را در خشکى و دریا (بر مرکب ها) بر نشاندیم، و از چیزهاى پاکیزه به ایشان روزى دادیم، و آنها را بر بسیارى از آفریده هاى خود برترى آشکار دادیم».
براساس این آیه شریفه خداوند مهربان به انسان دو مدال افتخار داده؛ یکى «کرامت» و دیگرى «فضیلت».
کرامت مربوط به ارزش و شرافت ذاتى انسان است که ویژه اوست و دیگر موجودات در آن سهیم نیستند. فضیلت، آن کمالات مشترک میان انسان و سایر آفریده هاست که انسان نسبت به دیگران سهم بیشتر و کامل ترى دارد. بنابراین در تفضیل، انسان با آفریده هاى دیگر مقایسه و سنجیده مى شود.7
شایان توجّه این که قرآن کریم برترى انسان بر بسیارى از آفریده ها را بیان مى کند؛
«وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً»8؛
«و آنها را بر بسیارى از آفریده هاى خود برترى آشکار دادیم».
در ذیل به برخى از «جلوه هاى کرامت» انسان از نظرگاه قرآن اشاره مى شود:
1. علم به اسماء
انسان تنها موجودى است که شایسته و مستعدّ شناخت اسماى الهى است:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا»9؛
«سپس علم اسماء را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست مى گویید، از اسامى اینها به من خبر دهید. گفتند: منزهى تو! ما را جز آنچه (خود) به ما آموخته اى هیج دانشى نیست».
و انسان به جهت برخوردارى از همین ظرفیت علمى گسترده، آموزگار فرشتگان نیز هست:
«قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»10.
بنابراین انسان کامل نه تنها آموزنده اسماء الهى ـ که حقایقى غیبى و داراى شعورند ـ مى باشد، بلکه آموزگار و یاد دهنده آنها به فرشتگان نیز مى باشد و این بهترین گواه برترى انسان بر فرشتگان است.
2. خلافت الهى
انسان از دیدگاه قرآن وجودى جامع و قابلیتى نامحدود دارد که او را شایسته جانشینى خداوند قرار داده است. همین خلاف الهى، جایگاه والاى انسان را در هستى رقم مى زند:
«إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»11.
کرامت انسان مرهون خلافت الهى اوست که بهره غیر انسان نیست. در احادیث رسیده از معصومین علیهم السّلام، تعبیر ممتاز و منحصر به فردى در مورد جایگاه برجسته انسان به کار رفته که درباره هیچ موجود دیگرى ذکر نشده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»12؛ «کسى که خود را شناخت پس پروردگار خود را شناخته است». یعنى، شناخت جان آدمى از آن جهت که خلیفه خداست، حتما به شناخت خدا مى انجامد.13
3. سجده فرشتگان بر انسان
یکى از بهترین دلایل بر شرافت انسان آن است که خداوند به همه فرشتگان دستور مى دهد تا انسان را سجده کنند.
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا»14؛
«و هنگامى که به فرشتگان گفتیم براى آدم سجده کنید پس همه آنها سجده کردند».
اگر انسان موجودى کامل تر از فرشتگان و برتر از آنها نباشد، صحیح نیست که وجود کامل وجود ناقص را سجده کند. البتّه سجده و کُرنش ملائکه بر حضرت آدم علیه السلام به خاطر ساختار خاص وجودى او بود؛ چون روح الهى در آدم علیه السلام دمیده شد، فرشتگان مأمور به سجده گردیدند:
«فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ».
خداوند به خاطر ویژگى ها و استعدادهاى سرشار و فراوانى که در روح انسانى قرار داده، به خود آفرین گفته؛
«فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»15.
و به همین دلیل است که آفرینش انسان را به «أحسن تقویم» مى ستاید:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»16.
4. حیات و مرگ یک انسان برابر است با حیات و مرگ همه انسان ها
براى ارزش و جایگاه برجسته انسان در نظام آفرینش همین بس که حیات یک انسان مساوى با حیات و زندگى همه انسان ها، و مرگ یک انسان برابر است با مرگ همه انسان ها است.
«مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ جَمِیعاً»17؛
«هر کس فردى را بدون آنکه کسى را کشته باشد یا فسادى در زمین انجام داده باشد، بکشد چنان است که تمام انسان ها را کشته است و هر کس فردى را زنده بدارد چنان است که همه انسان ها را زنده کرده است».
چنین توصیفى از ارزش انسان و جایگاه والاى او، درباره هیچ آفریده اى در قرآن ذکر نشده است.
5. تسخیر آسمان و زمین براى انسان
خداوند، آسمان ها و زمین و آنچه در آنهاست را مسخّر جانشین خود در زمین ساخته است:
«وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ»18.
خداوند نخست سفره جهان آفرینش را گسترانید و سپس میهمان را دعوت نمود، یعنى چنین نیست که ابتدا انسان را آفریده باشد آن گاه آب، هوا، غذا و امکانات را فراهم نموده باشد.
6. انسان امانتدار خدا
تنها موجودى که بر اساس استعداد و قابلیت ذاتى خود توانست امانت الهى را به دوش بکشد انسان است:
«إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الاْءِنْسانُ»19؛
«ما امانت (الهى و بار تکلیف) را بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه کردیم، پس، از برداشتن آن سرباز زدند و از آن هراسناک شدند ولى انسان آن را برداشت».
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
مفسّران منظور از «امانت» را «تکلیف الهى»، «معرفت خداوند»، «عقل»، «اختیار و آزادى اراده»، و «ولایت الهیّه» تفسیر نموده اند.20
خلاصه آن که علّت خاستگاه برترى انسان از دیدگاه عقل و نقل همان ساختار وجودى و ذات و سرشت بى نظیر انسان است. اساساً تعیین جایگاه هر موجود منوط به تبیین حقیقت و هویّت اوست تا هویّت و چیستى چیزى شناخته نشود، جایگاه او در نظام آفرینش آشکار نخواهد شد.
انسان تنها موجودى است که از نیروهاى گوناگون مادى و معنوى، جسمانى و روحى تشکیل شده و در لابه لاى تضادها مى تواند پرورش پیدا کند و استعداد تکامل و پیشروى نامحدود دارد.
امام على علیه السلام مى فرمایند: «خداوند خلق عالم را به سه گونه آفرید، فرشتگان و حیوانات و انسان، فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب، حیوانات مجموعه اى از شهوت و غضبند ولى عقل ندارند، اما انسان ترکیبى از عقل و شهوت و غضب است، تا کدامین غالب و چیره شود؛ اگر عقل او بر شهوتش غالب شود؛ از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چیره گردد از حیوانات پست تر است.21
پی نوشت:
1. تفسیر المیزان، ج 7، ص 80.
2. تفسیر المیزان، ج 13، ص 156.
3. محمدداود قیصرى، شرح فصوص الحکم، ص 363، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى.
4. بحار الأنوار، ج 55، ص 39.
5. همان.
6. اسراء 17، آیه 70.
7. تفسیر المیزان، ج 13، ص 156.
8. اسراء 17، آیه 70.
9. بقره 2، آیات 32 ـ 31.
10. بقره 2، آیه 33.
11. بقره 2، آیه 30.
12. بحارالأنوار، ج 2، ص 32.
13. عبداللّه جوادى آملى، تفسیر انسان به انسان، ص 219، قم: اسراء.
14. بقره 2، آیه 34.
15. مؤمنون 23، آیه 14.
16. تین 95، آیه 4.
17. مائده 5، آیه 32.
18. جاثیه 45، آیه 13.
19. احزاب 33، آیه 72.
20. تفسیر المیزان، ج 16، ص 242.
21. تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 188.
منبع: www.porseman.org