پرسش :

منظور از امانتى که در آیه 72 سوره احزاب بر دوش انسان گذاشته شده چیست؟


پاسخ :
خداوند مى فرماید:
«إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الاْءِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً»1؛
«به راستى ما امانت خود را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم، ولى آنها از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند ولى انسان آن را بر عهده گرفت، او ستمکار و نادان بود».
«امانت» به معناى چیزى است که نزد دیگرى به ودیعه سپرده شود تا او آن را براى سپارنده نگه دارد، و سپس به وى برگرداند.
امانت به نوبه خود وظایف و تکالیفى را براى نگه دارنده آن ایجاب مى نماید به گونه اى که اگر آن چیز از روى کوتاهى و تقصیر تلف شود، فرد نگه دارنده ضامن و پاسخ گو خواهد بود.
در آیه مذکور، امانت عبارت است از چیزى که خداوند آن را به انسان به ودیعه سپرده، تا انسان آن را براى، خداوند حفظ نماید و سپس آن را صحیح و سالم به صاحبش یعنى خداوند برگرداند. البتّه سپردن این امانت به انسان، زمینه اى براى رشد و بالندگى او فراهم خواهد ساخت و سود آن به نفع انسان مى باشد.
در امانت هاى معمولى مى گویند فلانى آن امانت را پذیرفت، نمى گویند آن را به دوش گرفت. اما در این جا قرآن کریم مى فرماید آسمان و زمین و کوه از این که این امانت را به دوش بگیرند امتناع کردند.
این «امانت به دوش گرفتن» در ادبیات فارسى نیز جلوه گر شده است؛ حافظ مى گوید:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
انسان از یک استعداد و قابلیت ویژه اى بر خوردار بود و توانست این امانت را بر دوش بگیرد؛ «و حملها الانسان».
از اینجا آشکار مى گردد که این امانت یک امانت مادّى و جسمانى نبوده است زیرا تحمّل این گونه محموله ها براى زمین و کوه ها آسان است در حالى که همگى گفتند ما نمى توانیم آن را حمل کنیم! معلوم مى شود این امانت یک امر معنوى و فرا مادى است.
با توجّه به روایات و احادیثى که در ذیل آیه شریفه ذکر شده، منظور از «امانت» در آیه شریفه «تکلیف» و «مسئولیت» و «وظیفه» و «قانون» مى باشد. به این معنا که زندگى انسان، باید در پرتو تکلیف و مسئولیت شکل بگیرد؛ این همان چیزى است که انسان با اتکاء به استعداد و شایستگى خود و در پرتو «عقل» و «اراده» خویش مى تواند به دوش بگیرد و در میان موجودات جهان تنها انسان است که مى شود براى او قانون و مسئولیت تعریف نمود و او را مختار و آزاد گذاشت تا راه نیک بختى و سعادت یا راه نگون بختى و شقاوت را اختیار نماید؛ البتّه حیوانات نیز به جهت بهره مندى از یک کُنش اختیارى ضعیف داراى تکالیفى متناسب با اختیار محدود خویش هستند.2
انسان بسیارى از کمالات و پیشرفت هاى خود را در پرتو تکلیف و قانون و مسئولیت قانونى به دست مى آورد. براى انسان بسى افتخار است که مى تواند تکلیفى را بر عهده بگیرد و وظیفه اى را گردن نهد.
بسیارى از افراد به نام آزادى مى خواهند خود را از قید و بند تکالیف و مسئولیت ها رها سازند. آدمى اگر بخواهد از قید تکالیف و وظایف، خود را آزاد و رها سازد باید بداند که پیش از آن بایستى از انسانیت استعفا بدهد و جزو جمادات و یا گیاهان و حداقل جزو حیوانات در آید تا بتواند از آنچه لازمه انسانیّت است ـ یعنى بر دوش کشیدن وظایف و تکالیف انسانى ـ خود را آزاد سازد.3
بنابراین امانتى که پروردگار بر آسمان ها و زمین و کوه ها با این وسعت و پهناورى عرضه نمود و از تحمّل آن سر باز زدند و تنها انسان آن را بر دوش گرفت همان تکالیف و اوامر و نواهى الهى است. شایسته است انسان، خیانت و کوتاهى در حفظ این امانت الهى ننموده و با پایبندى و التزام به آن تکالیف، زمینه سعادت دنیوى و اُخروى خویش را فراهم نماید.
در حدیث آمده هنگامى که وقت نماز فرا مى رسید، لرزه بر اندام مولاى متّقیان على علیه السلام مى افتاد و مى فرمودند: «وقت نماز است، نماز همان امانت الهى است که کوه ها و آسمان ها از تحمّل آن سر باز زدند»4.
مفسّران نیز تفاسیر گوناگونى از «امانت الهى» ارائه نموده اند؛ برخى امانت را به «ولایت الهیه»5 و برخى دیگر به «عقل» یا «اختیار و آزادى اراده» یا «معرفت خداوند» یا «ولایت امیرالمؤمنین على علیه السلام» تفسیر نموده اند.6
این تفسیرهاى گوناگون با معنایى که از امانت مطرح گردید یعنى تکالیف الهى، کاملاً سازگار و همسو مى باشد. چرا که «عقل» و «اختیار» دو شرط لازم و ضرورى براى انجام تکلیف است. و همچنین رسیدن به مقام ولایت الهیه ـ یعنى رسیدن به مرحله اى از تکامل که خداوند عهده دار و سرپرست امور بنده شود ـ جز در پرتو انجام دقیق تکالیف الهى میسّر نخواهد شد. و نیز ولایت حضرت على علیه السلام از بارزترین مصادیق تکالیف خدایى است که هر مسلمانى شایسته است به آن گردن نهد.
پی نوشت:
1. احزاب 33، آیه 72.
2. تفسیر المیزان، ج 7، ص 80.
3. مجموعه آثار، ج 22، صص 131 - 130.
4. تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 313.
5. تفسیر المیزان، ج 16، ص 349.
6. همان، ص 352.
منبع: www.porseman.org