پرسش :
انگیزه اصلى انسان جهت تلاش در زندگى و تحمل سختى ها چیست؟
پاسخ :
یکى از اصلى ترین گرایش ها در انسان، «حبّ ذات» است. حبّ ذات غریزه اى فراگیر و بنیادین است، به گونه اى که همه غرایز شاخه ها و شعبه هاى این غریزه اند.
حبّ انسان به خود؛ یعنى دوست داشتن لذّت و سعادت خویش و نفرت از درد و بدبختى، همان انگیزه اى است که انسان را به کسب معیشت و انجام فعالیّت ها براى رفع نیازهاى مادّى و معنوى برمى انگیزاند.
پس آن واقعیت طبیعى که در پس زندگى انسان نقش آفرینى مى کند همان حبّ ذات است. ممکن نیست که انسان مختارى، تلخى درد و رنج را بدون امید به شیرینى لذّت و خوشى نتیجه آن تحمّل نماید؛ مگر این که بگویى انسانیّت او از وى سلب شده و ماهیّت و ذات جدیدى به او داده شده که عاشق لذّت خود نیست و از درد و رنج آزرده نمى شود. حتّى گونه هاى مختلفى از ایثار و فداکارى که در طول تاریخ زندگى انسان مشاهده مى شود، برگرفته از همین نیروى محرّک یعنى «حبّ ذات» است.
انسان گاهى فرزند یا دوستش را بر خود ترجیح مى دهد؛ و گاهى خود را قربانى برخى ارزش ها و امور متعالى مى کند، ولکن تا زمانى که نسبت به این امور احساس لذّت نکند و تا زمانى که یک منفعت و سود برترى نسبت به آن زیان و ضرر نبیند، هرگز به آنها اقدام نمى کند. از این رو حبّ ذات یک گرایش فطرى و ذاتى در انسان است و هر کس با مراجعه به نفس خود این حقیقت را شهود مى کند؛ عملکرد و رفتار افراد در زندگى و شواهد تاریخى نیز گواه بر این مدّعى است.1
نباید غفلت نمود که منظور از حبّ ذات، خودخواهى و خودمحورى به معناى نادرست آن نیست؛ انسان خودخواه کسى است که براى به دست آوردن منافع شخصى خود حاضر است به حقوق دیگران تجاوز نموده و به حقّ خود قانع نباشد؛ ولى حبّ ذات؛ آن گرایش درونى است که هر انسانى را به خیر و کمال خویش برمى انگیزاند و باعث سامان گرفتن زندگى و امور مردم مى شود.
حبّ ذات همچون سرچشمه اى است که سه جریان اصلى از آن منشعب مى گردد:
1. حبّ بقا و جاودانگى
این گرایش، منشأ یک سلسله از تلاش هاى فردى و اجتماعى انسان مى باشد. این که انسان دوست دارد باقى و جاودان باشد نشأت گرفته از حبّ ذات است، انسان چون خود را دوست دارد، بقا و جاودانگى خویش را نیز دوست مى دارد.
2. حبّ کمال (کمال خواهى)
این که انسان دوست دارد روز به روز کامل تر و شکوفاتر بشود و به دنبال نوعى افزایش کمّى و کیفى و بالندگى خود است، ریشه در کمال طلبى او دارد.
همچنین روحیه سیرى ناپذیر انسان که به هر درجه اى از کمالات مادّى و معنوى دست مى یابد، به آن بسنده نمى کند و در فکر پیشرفتى دیگر است؛ برخاسته از همان حسّ کمال طلبى و حبّ ذات مى باشد.
کمال طلبى نیز داراى دو شاخه است: قدرت طلبى و حقیقت جویى.
3. لذّت جویى
میل به کام جویى و لذّت طلبى و رفاه، گرایشى اصیل در انسان است که منشأ بسیارى از رفتارهاى اوست. زیبایى خواهى و غرایز حیوانى در انسان مانند: میل به غذا و ارضاى غریزه جنسى، برخاسته از لذّت طلبى انسان است.
علاّمه طباطبایى رحمه الله بر این باورند که انسان در هر عملى که انجام مى دهد لذّتى را در نظر مى گیرد که یا لذّت مادّى و بدنى است؛ مانند لذّت غذا، نوشیدنى، ازدواج و مانند آن؛ و یا لذّت فکرى است مانند لذّت ترقّى، اُنس، مدح و ستایش، فخر، نام نیک، انتقام، ثروتمندى، امنیّت و صدها نظایر آن. این گونه لذّت هاست که عمل و متعلّقات عمل انسان را در دیده او زینت و جلوه مى دهد و خداوند آدمى را به وسیله همین لذّت ها تسخیر نموده است.
اگر این لذّت ها نبود بشر درصدد انجام هیچ عملى بر نمى آمد و در نتیجه آن غرضى را که خداوند از آفرینش انسان در نظر داشت و همچنین نتایج تکوینى از قبیل بقاى شخص و دوام نسل، هرگز حاصل نمى شد.
اگر در خوردن و آشامیدن و زناشویى لذّتى نبود، هیچ وقت انسان حاضر نبود براى رسیدن به آن، این همه رنج و زحمت بدنى و ناملایمات روحى را تحمّل کند و در نتیجه نظام زندگى مختل و نابسامان مى شد و افراد از بین رفته و نوع بشر منقرض مى گشت و حکمت تکوین و آفرینش بدون شک لغو مى گشت.
در برخى از آیات قرآن به موضوع «حبّ ذات» نیز اشاره هایى شده است. خداوند در آیه 19 تا 21 سوره معارج چنین مى فرماید:
«إِنَّ الاْءِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً. إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً. وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»؛
«انسان حریص و کم طاقت آفریده شده، هنگامى که بدى به او مى رسد بى تابى مى کند و هنگامى که خوبى به او مى رسد مانع دیگران مى شود».
«هلوع» به معناى شدّت حرص و طمع است که توسّط دو آیه بعد تفسیر شده است؛ هلوع کسى است که هنگام برخورد باناملایمات و ناکامى ها بسیار جزع و بى تابى مى کند و چون به خیرى مى رسد از انفاق به دیگران خوددارى مى ورزد.
حرص ورزیدن نسبت به چیزى که به خیر و منفعت فرد است ریشه در سرشت انسان دارد و یکى از فروع حبّ ذات است.
لازمه این شدّت حرص و آزمندى آن است که انسان در هنگام برخورد با شرّ و ناکامى، مضطرب و ناآرام مى شود؛ و در هنگام مواجهه با یک خیر و منفعت، خود را بر دیگران مقدّم مى دارد و از دادن آن به دیگران امتناع مى ورزد.2
شایان ذکر این که؛ در جاى خود بیان شده که انسان یک «من» و روح دارد و یک «تن» و بدن، هر کدام از این دو جنبه انسان داراى منافع و لذّت هاى خاصى هستند؛ از آنجا که انسانیّت انسان را همان روح و بُعد فرامادّى او تشکیل مى دهد؛ پس در هنگام تزاحم و اصطکاک منافع روح و تن بایستى منافع و لذّت هاى روح را بر لذّت ها و منافع تن و جسم رجحان و برترى داد؛ زیرا لذّت هاى روحى و انسانى دوام و جاودانگى دارند و از شدّت و قوّت بیشترى نیز برخوردارند و سعادت حقیقى و همیشگى انسان در گرو آنهاست.
در پرتو این مطلب؛ تمام ایثارها و از خودگذشتن ها و فداکارى هایى که برخى در راستاى آرمان هاى مقدّس یا در جهت کمک به دیگران انجام مى دهند؛ توجیه منطقى پیدا مى کند؛ زیرا چنین فردى از منافع مادّى زودگذر خود چشم مى پوشد تا به منافع و سودهاى پایدار و ماندگار دست پیدا کند. از همین جا نقش وحى الهى و پیامبران در تعدیل و جهت دهى به «حبّ ذات» در انسان به خوبى آشکار و روشن مى گردد.
پی نوشت:
1. محمدباقر صدر، فلسفتنا، ص 36، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات.
2. تفسیر المیزان، ج 20، ص 13.
منبع: www.porseman.org
یکى از اصلى ترین گرایش ها در انسان، «حبّ ذات» است. حبّ ذات غریزه اى فراگیر و بنیادین است، به گونه اى که همه غرایز شاخه ها و شعبه هاى این غریزه اند.
حبّ انسان به خود؛ یعنى دوست داشتن لذّت و سعادت خویش و نفرت از درد و بدبختى، همان انگیزه اى است که انسان را به کسب معیشت و انجام فعالیّت ها براى رفع نیازهاى مادّى و معنوى برمى انگیزاند.
پس آن واقعیت طبیعى که در پس زندگى انسان نقش آفرینى مى کند همان حبّ ذات است. ممکن نیست که انسان مختارى، تلخى درد و رنج را بدون امید به شیرینى لذّت و خوشى نتیجه آن تحمّل نماید؛ مگر این که بگویى انسانیّت او از وى سلب شده و ماهیّت و ذات جدیدى به او داده شده که عاشق لذّت خود نیست و از درد و رنج آزرده نمى شود. حتّى گونه هاى مختلفى از ایثار و فداکارى که در طول تاریخ زندگى انسان مشاهده مى شود، برگرفته از همین نیروى محرّک یعنى «حبّ ذات» است.
انسان گاهى فرزند یا دوستش را بر خود ترجیح مى دهد؛ و گاهى خود را قربانى برخى ارزش ها و امور متعالى مى کند، ولکن تا زمانى که نسبت به این امور احساس لذّت نکند و تا زمانى که یک منفعت و سود برترى نسبت به آن زیان و ضرر نبیند، هرگز به آنها اقدام نمى کند. از این رو حبّ ذات یک گرایش فطرى و ذاتى در انسان است و هر کس با مراجعه به نفس خود این حقیقت را شهود مى کند؛ عملکرد و رفتار افراد در زندگى و شواهد تاریخى نیز گواه بر این مدّعى است.1
نباید غفلت نمود که منظور از حبّ ذات، خودخواهى و خودمحورى به معناى نادرست آن نیست؛ انسان خودخواه کسى است که براى به دست آوردن منافع شخصى خود حاضر است به حقوق دیگران تجاوز نموده و به حقّ خود قانع نباشد؛ ولى حبّ ذات؛ آن گرایش درونى است که هر انسانى را به خیر و کمال خویش برمى انگیزاند و باعث سامان گرفتن زندگى و امور مردم مى شود.
حبّ ذات همچون سرچشمه اى است که سه جریان اصلى از آن منشعب مى گردد:
1. حبّ بقا و جاودانگى
این گرایش، منشأ یک سلسله از تلاش هاى فردى و اجتماعى انسان مى باشد. این که انسان دوست دارد باقى و جاودان باشد نشأت گرفته از حبّ ذات است، انسان چون خود را دوست دارد، بقا و جاودانگى خویش را نیز دوست مى دارد.
2. حبّ کمال (کمال خواهى)
این که انسان دوست دارد روز به روز کامل تر و شکوفاتر بشود و به دنبال نوعى افزایش کمّى و کیفى و بالندگى خود است، ریشه در کمال طلبى او دارد.
همچنین روحیه سیرى ناپذیر انسان که به هر درجه اى از کمالات مادّى و معنوى دست مى یابد، به آن بسنده نمى کند و در فکر پیشرفتى دیگر است؛ برخاسته از همان حسّ کمال طلبى و حبّ ذات مى باشد.
کمال طلبى نیز داراى دو شاخه است: قدرت طلبى و حقیقت جویى.
3. لذّت جویى
میل به کام جویى و لذّت طلبى و رفاه، گرایشى اصیل در انسان است که منشأ بسیارى از رفتارهاى اوست. زیبایى خواهى و غرایز حیوانى در انسان مانند: میل به غذا و ارضاى غریزه جنسى، برخاسته از لذّت طلبى انسان است.
علاّمه طباطبایى رحمه الله بر این باورند که انسان در هر عملى که انجام مى دهد لذّتى را در نظر مى گیرد که یا لذّت مادّى و بدنى است؛ مانند لذّت غذا، نوشیدنى، ازدواج و مانند آن؛ و یا لذّت فکرى است مانند لذّت ترقّى، اُنس، مدح و ستایش، فخر، نام نیک، انتقام، ثروتمندى، امنیّت و صدها نظایر آن. این گونه لذّت هاست که عمل و متعلّقات عمل انسان را در دیده او زینت و جلوه مى دهد و خداوند آدمى را به وسیله همین لذّت ها تسخیر نموده است.
اگر این لذّت ها نبود بشر درصدد انجام هیچ عملى بر نمى آمد و در نتیجه آن غرضى را که خداوند از آفرینش انسان در نظر داشت و همچنین نتایج تکوینى از قبیل بقاى شخص و دوام نسل، هرگز حاصل نمى شد.
اگر در خوردن و آشامیدن و زناشویى لذّتى نبود، هیچ وقت انسان حاضر نبود براى رسیدن به آن، این همه رنج و زحمت بدنى و ناملایمات روحى را تحمّل کند و در نتیجه نظام زندگى مختل و نابسامان مى شد و افراد از بین رفته و نوع بشر منقرض مى گشت و حکمت تکوین و آفرینش بدون شک لغو مى گشت.
در برخى از آیات قرآن به موضوع «حبّ ذات» نیز اشاره هایى شده است. خداوند در آیه 19 تا 21 سوره معارج چنین مى فرماید:
«إِنَّ الاْءِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً. إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً. وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»؛
«انسان حریص و کم طاقت آفریده شده، هنگامى که بدى به او مى رسد بى تابى مى کند و هنگامى که خوبى به او مى رسد مانع دیگران مى شود».
«هلوع» به معناى شدّت حرص و طمع است که توسّط دو آیه بعد تفسیر شده است؛ هلوع کسى است که هنگام برخورد باناملایمات و ناکامى ها بسیار جزع و بى تابى مى کند و چون به خیرى مى رسد از انفاق به دیگران خوددارى مى ورزد.
حرص ورزیدن نسبت به چیزى که به خیر و منفعت فرد است ریشه در سرشت انسان دارد و یکى از فروع حبّ ذات است.
لازمه این شدّت حرص و آزمندى آن است که انسان در هنگام برخورد با شرّ و ناکامى، مضطرب و ناآرام مى شود؛ و در هنگام مواجهه با یک خیر و منفعت، خود را بر دیگران مقدّم مى دارد و از دادن آن به دیگران امتناع مى ورزد.2
شایان ذکر این که؛ در جاى خود بیان شده که انسان یک «من» و روح دارد و یک «تن» و بدن، هر کدام از این دو جنبه انسان داراى منافع و لذّت هاى خاصى هستند؛ از آنجا که انسانیّت انسان را همان روح و بُعد فرامادّى او تشکیل مى دهد؛ پس در هنگام تزاحم و اصطکاک منافع روح و تن بایستى منافع و لذّت هاى روح را بر لذّت ها و منافع تن و جسم رجحان و برترى داد؛ زیرا لذّت هاى روحى و انسانى دوام و جاودانگى دارند و از شدّت و قوّت بیشترى نیز برخوردارند و سعادت حقیقى و همیشگى انسان در گرو آنهاست.
در پرتو این مطلب؛ تمام ایثارها و از خودگذشتن ها و فداکارى هایى که برخى در راستاى آرمان هاى مقدّس یا در جهت کمک به دیگران انجام مى دهند؛ توجیه منطقى پیدا مى کند؛ زیرا چنین فردى از منافع مادّى زودگذر خود چشم مى پوشد تا به منافع و سودهاى پایدار و ماندگار دست پیدا کند. از همین جا نقش وحى الهى و پیامبران در تعدیل و جهت دهى به «حبّ ذات» در انسان به خوبى آشکار و روشن مى گردد.
پی نوشت:
1. محمدباقر صدر، فلسفتنا، ص 36، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات.
2. تفسیر المیزان، ج 20، ص 13.
منبع: www.porseman.org
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}