پرسش :
چه عوامل و زمینه هایى در پیدایش بهائیت و گرایش برخى افراد به آن نقش داشت؟
پاسخ :
پیدایش و تداوم هر فرقه اى در بستر تاریخ، تحت تأثیر عوامل مختلفى است؛ در مورد «چرایى» شکل گیرى و «گرایش» برخى از افراد جامعه به فرقه بهائیت زمینه ها و عوامل متعدد فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و سیاسى نقش داشته و تأثیرگذار مى باشد.
وضعیت فرهنگى
فرقه بهائیت در دوره قاجاریه به وجود آمد. از لحاظ فرهنگى، بیش از 90 درصد مردم بى سواد بودند، یکسرى اعتقادات خرافى و اوهامى که رنگ مذهبى به خود گرفته بود در میان مردم رسوخ داشت و هر کس آن را قبول نمى کرد مورد لعن و تکفیر قرار مى گرفت.1 در چنین فضایى، فرقه شیخیه طرح ایجاد ارتباط با معصومین علیهم السلام در خواب و رویا و غیره را مطرح نمودند. به این ترتیب «سیدعلى محمد باب» خود را باب امام زمان(عج) قلمداد کرد و سپس با اعلام نسخ دین اسلام، به ابداع دین جدید و ادعاى پیغمبرى پرداخت.2 بهائیت و کنشگران آن نیز این مسیر را ادامه مى دهند - و على رغم مجاهدت و فعالیت هاى مختلف روحانیت بیدار در مقابله و جلوگیرى از تحقق اهداف اصلى این مسلک سازى ها - به سبب جهل و فقر فرهنگى توده هاى مردم، گروهى را جذب مى نمایند. در واقع جهت گیرى کلى ایدئولوژى این فرقه جداسازى ملت ایران از مراجع تقلید و مشغول کردن آنان به مکتبى ساخته بشر و سرشار از جنبه هاى غیرعقلانى است و در نهایت گرایش به این ایدئولوژى موجب جداشدن مردم از دین و دیندارى گردیده پیوستن به مکاتب غیردینى را تسهیل مى نماید. نمونه هاى این جداشدن از دین و دیندارى و گرایش به مکاتب سکولار از سوى کنشگران بهائیت در دوران مشروطه و پهلوى قابل مشاهده مى باشد.3
وضعیت اقتصادى
اکثر مورخین از دوره قاجار به عنوان یکى از سیاهترین دوره هاى ایران یاد مى کنند؛ کشور در وضعیت اسفبارى به سر مى برد به طورى که قحطى و رکود بازار همه جا را فرا گرفته بود. از طرفى بیمارى هاى واگیردار مانند وبا، طاعون و جنگ هاى داخلى و خارجى، هزاران نفر را از بین برده بود، این آفات، هم از شمار مردم مى کاست و هم بنیه و روحیه بازماندگان را تضعیف مى نمود، در نتیجه به اقتصاد کشور لطمه زیادى وارد شده بود. در چنین شرایط اقتصادى و با شکسته شدن روحیه مردم به علت شکست در جنگ ها...، احتمال گرایش مردم به روزنه امیدى که منجى عالم بشریت باشد و جهان را پر از عدل و داد کرده و ریشه فقر را بخشکاند افزایش مى یافت4 به همین خاطر عده اى از مردم به امید گشایش در امور اعتقادى، سیاسى، اقتصادى به وعده هاى مدعیان بابیت امیدوار شدند و بعدها نیز با حمایت استعمار و تبلیغات گسترده و خرج کردن پول هاى فراوان عده اى به طرفدارى از على محمد باب و میرزا حسینعلى بهاء ادامه داده و در نهایت به عنوان یک بهائى از جرگه مسلمانان خارج مى شدند.5
چنین وضعیتى در دوره هاى بعد نیز تداوم یافت چنانکه بخش قابل توجهى از بهائیان ایران روستائیان فقیرى بودند که در روستاهاى اربابان و مالکان بهائى زندگى مى کردند. تعداد قابل توجهى از اینگونه روستاها در سراسر ایران وجود داشت که یا ملک بهائیان ثروتمند بود یا از موقوفات بهائى به حساب آمدند.6
حضور بزرگ مالکان بهائى در تمامى دوران سلطنت پهلوى ادامه یافت. سیاست تقسیم اراضى دهه 1340 نیز این روند را تقویت نمود زیرا با سلب مالکیت از مالکان مسلمان و ایجاد آشفتگى در ساختار مالکیت و مدیریت روستایى راه را براى رشد بزرگ مالکان وابسته به دربار پهلوى - به ویژه بهائیان - هموار کرد. سلطه بهائیان بر دو نهاد اصلى متولى اراضى (اصلاحات ارضى و منابع طبیعى) عامل مهمى در تجدید ساختار مالکیت به سود اعضاى متنفذ فرقه بهائى بود.7 و از این راه نهایت استفاده را در جهت گسترش فرقه انحرافى خود به کار مى بردند.
وضعیت اجتماعى
از نظر اجتماعى نیز بروز این جنبش در ایران زمانى بود که پس از جنگ ایران و روس به علت افزایش تماس با فرهنگ اروپایى، نوگرایى افکار بسیارى از متفکران و نیز عوام را به خود مشغول کرده بود و در نتیجه مخالفت با سنت هاى غلطى نظیر استبداد شاهان، زمینه براى ظهور حرکت هاى اجتماعى فراهم شده بود. در چنین شرایطى جنبش هاى اصلاحى چندى در ایران شکل گرفتند و در این فضا برخى به فکر تغییر فرهنگ ملى حاکم و ایجاد نوآورى هاى مذهبى افتادند، در نتیجه این طرز تفکر بود که فرقه هایى چون شیخیه و بهائیه در کنار مکاتب سکولار در ایران ظاهر شدند و همواره در مقابل حرکت هاى احیاگر سنت هاى ملى - دینى ایستادند و حرکت هاى سنت شکن را تأیید کردند.8
وضعیت سیاسى
علاوه بر شرایط مطلوب و مناسب فوق، شرایط سیاسى آن روزگار نیز عاملى بسیار مهم در ظهور وتداوم این فرقه محسوب مى شود؛ سنگینى فشارهاى روز افزون و طاقت فرساى اقتصادى بر پیکر جامعه عصر قجر تنش هاى شدید و غیر قابل تحملى در مردم پدید آورد. دستگاه حاکمه در قالب فئودالیسم و یا فئودالیسم در قالب دستگاه حاکمه مردم را به بند کشید و برده گونه تمام حقوقشان را پایمال مى کرد. در آن زمان آن چه به حساب نمى آمد، مردم بودند و آن چه صرفاً مد نظر و هدف نهائى بود همانا منافع سران و زمامداران بود که مملکت را ملک شخصى خویش برشمرده و دست به تاراج مى زدند. هر چه از زمان حکمرانى اهل زور و قدرت مى گذشت، ایران ضعیف تر و بیمارتر و مردم بیچاره تر و فقیرتر و ناتوان در انتظار راه چاره به هر درى و هر جایى مى زدند. نابودى و حراج مملکت به بهاى فقر و فلاکت ملت تنگناهاى شدید اجتماعى را به اوج رسانید. غفلت دولت مردان نسبت به تمام امور و بى بند و بارى کاخ نشینان دیگر جایى براى تحمل و تداوم روند چپاول باقى نگذاشت. مردم ایران از ظلم و بى عدالتى ها جداً به ستوه آمده بودند.9
علاوه بر ظلم و بى کفایتى پادشاهان قاجار در اداره امور کشور، نفوذ بى چون و چراى بیگانگان در ایران و فرمانبرى محض قاجار در برابر سلطه انگلیس و روسیه و باز گذاشتن دست بیگانگان در امور داخلى ایران و بالاخره شکست در جنگ هاى ایران و روس روحیه عمومى مردم ایران را به شدت تحت تأثیر قرار داده و شکاف عمیقى بین دولت و ملت به وجود آورده بود.10 در چنین وضعیتى تحقیر، فقر، گرسنگى و بیمارى ارمغانى بود براى مردم ایران که زمینه را براى نوعى درون گرایى و کناره گیرى از امور اجتماعى در بین اقشار مختلف جامعه پدید آورد. اما در مقابل دربار که از روى خوشگذرانى و زیاده طلبى نمى توانست از هزینه هاى خود کم کند به فساد مالى از قبیل رشوه گیرى و گرفتن مالیات مضاعف از مردم پرداخت. مضافاً اینکه در کنار آن چنین وانمود و القا مى شد که این پیشامد باید اتفاق مى افتاد و راهى جز تسلیم در برابر مقدرات نمى باشد و در نتیجه مردم را به بى تفاوتى و اندیشه هاى خیال پردازانه اى نظیر بابیه و بهائیت گرایش داده تا در مقابل اتفاقات مقاومتى از خود نشان ندهند.11
از سوى دیگر جایگاه نهاد مذهبى در جامعه دوران قاجار و نحوه تعامل دستگاه سیاسى با آن، نقش مهمى در شکل گیرى و تداوم فرقه بهائیت و ریشه هاى اعتقادى و اجتماعى آن یعنى شیخیه و بابیه داشت؛ مراجع تقلید به عنوان رهبران واقعى ملت، اداره امور اجتماعى و اقتصادى آنان و امر قانون گذارى و قضاوت و تمشیت امور بین آنان را بر عهده داشتند. نفوذ این سازمان مذهبى از بالاترین نقطه سلسله مراتب ساخت سیاسى کشور تا قلب تک تک آحاد شیعه گسترش داشت. آنان تنها پناهگاه مردم و حتى برخى صاحب منصبان حکومتى در مقابل دیکتاتورى و ظلم شاهان بودند.
به گفته «لمبتون» - پژوهشگر برجسته مسائل ایران - «بدین ترتیب نیروى طبقه روحانى تنها نیروى مقاوم در برابر رژیم مملکت بود»12. از این رو على رغم برخى همکارى هاى علماى برجسته شیعه با پادشاهان قاجار در جهت حفظ حقوق مردم و مصالح جامعه اسلامى، به دلیل ماهیت استبدادى و خودکامه نظام پادشاهى، اقتدار سیاسى حاکم به هیچ وجه نفوذ و اقتدار نهادهاى اصیل مذهبى را برنتابیده و همواره در صدد تضعیف آن به عنوان مهترین مانع در مقابل خودکامگى هاى خویش، بود و ایجاد بدعت در دین نیز مى توانست با تضعیف نهاد مذهبى از نفوذ و اقتدار آن بکاهد؛ از این روست که فتحعلى شاه علاقه و ارادت زیادى به شیخ احمد احسایى موسس فرقه شیخیه نشان مى دهد.13 و محمد شاه قاجار نیز به علت داشتن عقاید صوفیانه از علماى شیعه که رهبرى فکرى و اجتماعى داشتند، فاصله مى گیرد و بدین گونه تا سال هاى آخر سلطنت ناصرالدین شاه به موازات افزایش فاصله میان ملت و دولت، به شدت از نقش و جایگاه علماى شیعه در حکومت کاسته شد.
در چنین شرایطى باب با استفاده از کسوت روحانیت و اعتبار نیابت امام زمان(عج) و وضعیت اسفبار مردم و هدایت و حمایت عناصر بیگانه توانست عده اى را به خود جلب نموده و شورش هایى را در مقابل دولت رهبرى کند.14
پس از باب نیز فرقه مختلف بهائیت با هدایت دقیق و حمایت آشکار و پنهان استعمار رشد نموده و در مقابل هر دو اقتدار اصلى موجود در جامعه یعنى دولت و علماى شیعه ایستاد. گرچه این امر موجب طرد بهائیت و پیروان آن از ایران شده و بهائیت در خارج از ایران رشد مى یابد.15 به موازات آن، رشد بهائیت در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوى، که بهائیان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتى برخوردار و توسط استعمارگران حمایت مى شدند، شدت مى یابد.
بیگانگان
و بالاخره یکى دیگر از عوامل مهم، قدرت هاى استعمارى مى باشند که نقشى آشکار و تأثیرگذار در پیدایش و تداوم بهائیت داشته و دارند. در پاسخ هاى بعدى به تبیین و بررسى این موضوع مى پردازیم.
پی نوشت:
1. على اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران: انتشارات مدبر، 1375، ص 272؛ على نصرى، نقدى بر اصول دوازده گانه بهائیت، اصفهان: گویا، 1382، ص 9.
2. بهائیت در ایران، سعید زاهد زاهدانى گفت وگو، فصلنامه موعود، ش 38.
3. بهائیت چیست؟، کانون رهپویان وصال شیراز، 1383، چاپ دوم؛ بهائیت در ایران، پیشین.
4. ر.ک: بهائیت در ایران، پیشین، صص 62-66.
5. سیدسعید زاهد زاهدانى، بهائیت در ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1384، صص 55-77.
6. جستارهایى از تاریخ بهائیگرى در ایران، عبداللّه شهبازى، وبلاگ نویسنده.
7. همان؛ ر.ک: اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت، تهران: مؤسسه تحقیقى رائین، بى تا، ص354.
8. بهائیت در ایران، فصلنامه موعود، شماره 38.
9. ر.ک: تاریخ جامع بهائیت، بهرام افراسیابى، انتشارات سخن، 1371.
10. ایران در دوره سلطنت قاجار، همان.
11. على نصرى، نقدى بر اصول دوازده گانه بهائیت، اصفهان: گویا، 1382، ص 9.
12. به نقل از: بهائیت در ایران، پیشین، ص 71.
13. ر.ک: حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، تهران: توس، 1359، ص 95.
14. مصطفى حسینى طباطبائى، ماجراى باب و بهاء، تهران: روزنه، 1379، ص 45.
15. بهائیت در ایران، پیشین، ص 77.
منبع: www.porseman.org
پیدایش و تداوم هر فرقه اى در بستر تاریخ، تحت تأثیر عوامل مختلفى است؛ در مورد «چرایى» شکل گیرى و «گرایش» برخى از افراد جامعه به فرقه بهائیت زمینه ها و عوامل متعدد فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و سیاسى نقش داشته و تأثیرگذار مى باشد.
وضعیت فرهنگى
فرقه بهائیت در دوره قاجاریه به وجود آمد. از لحاظ فرهنگى، بیش از 90 درصد مردم بى سواد بودند، یکسرى اعتقادات خرافى و اوهامى که رنگ مذهبى به خود گرفته بود در میان مردم رسوخ داشت و هر کس آن را قبول نمى کرد مورد لعن و تکفیر قرار مى گرفت.1 در چنین فضایى، فرقه شیخیه طرح ایجاد ارتباط با معصومین علیهم السلام در خواب و رویا و غیره را مطرح نمودند. به این ترتیب «سیدعلى محمد باب» خود را باب امام زمان(عج) قلمداد کرد و سپس با اعلام نسخ دین اسلام، به ابداع دین جدید و ادعاى پیغمبرى پرداخت.2 بهائیت و کنشگران آن نیز این مسیر را ادامه مى دهند - و على رغم مجاهدت و فعالیت هاى مختلف روحانیت بیدار در مقابله و جلوگیرى از تحقق اهداف اصلى این مسلک سازى ها - به سبب جهل و فقر فرهنگى توده هاى مردم، گروهى را جذب مى نمایند. در واقع جهت گیرى کلى ایدئولوژى این فرقه جداسازى ملت ایران از مراجع تقلید و مشغول کردن آنان به مکتبى ساخته بشر و سرشار از جنبه هاى غیرعقلانى است و در نهایت گرایش به این ایدئولوژى موجب جداشدن مردم از دین و دیندارى گردیده پیوستن به مکاتب غیردینى را تسهیل مى نماید. نمونه هاى این جداشدن از دین و دیندارى و گرایش به مکاتب سکولار از سوى کنشگران بهائیت در دوران مشروطه و پهلوى قابل مشاهده مى باشد.3
وضعیت اقتصادى
اکثر مورخین از دوره قاجار به عنوان یکى از سیاهترین دوره هاى ایران یاد مى کنند؛ کشور در وضعیت اسفبارى به سر مى برد به طورى که قحطى و رکود بازار همه جا را فرا گرفته بود. از طرفى بیمارى هاى واگیردار مانند وبا، طاعون و جنگ هاى داخلى و خارجى، هزاران نفر را از بین برده بود، این آفات، هم از شمار مردم مى کاست و هم بنیه و روحیه بازماندگان را تضعیف مى نمود، در نتیجه به اقتصاد کشور لطمه زیادى وارد شده بود. در چنین شرایط اقتصادى و با شکسته شدن روحیه مردم به علت شکست در جنگ ها...، احتمال گرایش مردم به روزنه امیدى که منجى عالم بشریت باشد و جهان را پر از عدل و داد کرده و ریشه فقر را بخشکاند افزایش مى یافت4 به همین خاطر عده اى از مردم به امید گشایش در امور اعتقادى، سیاسى، اقتصادى به وعده هاى مدعیان بابیت امیدوار شدند و بعدها نیز با حمایت استعمار و تبلیغات گسترده و خرج کردن پول هاى فراوان عده اى به طرفدارى از على محمد باب و میرزا حسینعلى بهاء ادامه داده و در نهایت به عنوان یک بهائى از جرگه مسلمانان خارج مى شدند.5
چنین وضعیتى در دوره هاى بعد نیز تداوم یافت چنانکه بخش قابل توجهى از بهائیان ایران روستائیان فقیرى بودند که در روستاهاى اربابان و مالکان بهائى زندگى مى کردند. تعداد قابل توجهى از اینگونه روستاها در سراسر ایران وجود داشت که یا ملک بهائیان ثروتمند بود یا از موقوفات بهائى به حساب آمدند.6
حضور بزرگ مالکان بهائى در تمامى دوران سلطنت پهلوى ادامه یافت. سیاست تقسیم اراضى دهه 1340 نیز این روند را تقویت نمود زیرا با سلب مالکیت از مالکان مسلمان و ایجاد آشفتگى در ساختار مالکیت و مدیریت روستایى راه را براى رشد بزرگ مالکان وابسته به دربار پهلوى - به ویژه بهائیان - هموار کرد. سلطه بهائیان بر دو نهاد اصلى متولى اراضى (اصلاحات ارضى و منابع طبیعى) عامل مهمى در تجدید ساختار مالکیت به سود اعضاى متنفذ فرقه بهائى بود.7 و از این راه نهایت استفاده را در جهت گسترش فرقه انحرافى خود به کار مى بردند.
وضعیت اجتماعى
از نظر اجتماعى نیز بروز این جنبش در ایران زمانى بود که پس از جنگ ایران و روس به علت افزایش تماس با فرهنگ اروپایى، نوگرایى افکار بسیارى از متفکران و نیز عوام را به خود مشغول کرده بود و در نتیجه مخالفت با سنت هاى غلطى نظیر استبداد شاهان، زمینه براى ظهور حرکت هاى اجتماعى فراهم شده بود. در چنین شرایطى جنبش هاى اصلاحى چندى در ایران شکل گرفتند و در این فضا برخى به فکر تغییر فرهنگ ملى حاکم و ایجاد نوآورى هاى مذهبى افتادند، در نتیجه این طرز تفکر بود که فرقه هایى چون شیخیه و بهائیه در کنار مکاتب سکولار در ایران ظاهر شدند و همواره در مقابل حرکت هاى احیاگر سنت هاى ملى - دینى ایستادند و حرکت هاى سنت شکن را تأیید کردند.8
وضعیت سیاسى
علاوه بر شرایط مطلوب و مناسب فوق، شرایط سیاسى آن روزگار نیز عاملى بسیار مهم در ظهور وتداوم این فرقه محسوب مى شود؛ سنگینى فشارهاى روز افزون و طاقت فرساى اقتصادى بر پیکر جامعه عصر قجر تنش هاى شدید و غیر قابل تحملى در مردم پدید آورد. دستگاه حاکمه در قالب فئودالیسم و یا فئودالیسم در قالب دستگاه حاکمه مردم را به بند کشید و برده گونه تمام حقوقشان را پایمال مى کرد. در آن زمان آن چه به حساب نمى آمد، مردم بودند و آن چه صرفاً مد نظر و هدف نهائى بود همانا منافع سران و زمامداران بود که مملکت را ملک شخصى خویش برشمرده و دست به تاراج مى زدند. هر چه از زمان حکمرانى اهل زور و قدرت مى گذشت، ایران ضعیف تر و بیمارتر و مردم بیچاره تر و فقیرتر و ناتوان در انتظار راه چاره به هر درى و هر جایى مى زدند. نابودى و حراج مملکت به بهاى فقر و فلاکت ملت تنگناهاى شدید اجتماعى را به اوج رسانید. غفلت دولت مردان نسبت به تمام امور و بى بند و بارى کاخ نشینان دیگر جایى براى تحمل و تداوم روند چپاول باقى نگذاشت. مردم ایران از ظلم و بى عدالتى ها جداً به ستوه آمده بودند.9
علاوه بر ظلم و بى کفایتى پادشاهان قاجار در اداره امور کشور، نفوذ بى چون و چراى بیگانگان در ایران و فرمانبرى محض قاجار در برابر سلطه انگلیس و روسیه و باز گذاشتن دست بیگانگان در امور داخلى ایران و بالاخره شکست در جنگ هاى ایران و روس روحیه عمومى مردم ایران را به شدت تحت تأثیر قرار داده و شکاف عمیقى بین دولت و ملت به وجود آورده بود.10 در چنین وضعیتى تحقیر، فقر، گرسنگى و بیمارى ارمغانى بود براى مردم ایران که زمینه را براى نوعى درون گرایى و کناره گیرى از امور اجتماعى در بین اقشار مختلف جامعه پدید آورد. اما در مقابل دربار که از روى خوشگذرانى و زیاده طلبى نمى توانست از هزینه هاى خود کم کند به فساد مالى از قبیل رشوه گیرى و گرفتن مالیات مضاعف از مردم پرداخت. مضافاً اینکه در کنار آن چنین وانمود و القا مى شد که این پیشامد باید اتفاق مى افتاد و راهى جز تسلیم در برابر مقدرات نمى باشد و در نتیجه مردم را به بى تفاوتى و اندیشه هاى خیال پردازانه اى نظیر بابیه و بهائیت گرایش داده تا در مقابل اتفاقات مقاومتى از خود نشان ندهند.11
از سوى دیگر جایگاه نهاد مذهبى در جامعه دوران قاجار و نحوه تعامل دستگاه سیاسى با آن، نقش مهمى در شکل گیرى و تداوم فرقه بهائیت و ریشه هاى اعتقادى و اجتماعى آن یعنى شیخیه و بابیه داشت؛ مراجع تقلید به عنوان رهبران واقعى ملت، اداره امور اجتماعى و اقتصادى آنان و امر قانون گذارى و قضاوت و تمشیت امور بین آنان را بر عهده داشتند. نفوذ این سازمان مذهبى از بالاترین نقطه سلسله مراتب ساخت سیاسى کشور تا قلب تک تک آحاد شیعه گسترش داشت. آنان تنها پناهگاه مردم و حتى برخى صاحب منصبان حکومتى در مقابل دیکتاتورى و ظلم شاهان بودند.
به گفته «لمبتون» - پژوهشگر برجسته مسائل ایران - «بدین ترتیب نیروى طبقه روحانى تنها نیروى مقاوم در برابر رژیم مملکت بود»12. از این رو على رغم برخى همکارى هاى علماى برجسته شیعه با پادشاهان قاجار در جهت حفظ حقوق مردم و مصالح جامعه اسلامى، به دلیل ماهیت استبدادى و خودکامه نظام پادشاهى، اقتدار سیاسى حاکم به هیچ وجه نفوذ و اقتدار نهادهاى اصیل مذهبى را برنتابیده و همواره در صدد تضعیف آن به عنوان مهترین مانع در مقابل خودکامگى هاى خویش، بود و ایجاد بدعت در دین نیز مى توانست با تضعیف نهاد مذهبى از نفوذ و اقتدار آن بکاهد؛ از این روست که فتحعلى شاه علاقه و ارادت زیادى به شیخ احمد احسایى موسس فرقه شیخیه نشان مى دهد.13 و محمد شاه قاجار نیز به علت داشتن عقاید صوفیانه از علماى شیعه که رهبرى فکرى و اجتماعى داشتند، فاصله مى گیرد و بدین گونه تا سال هاى آخر سلطنت ناصرالدین شاه به موازات افزایش فاصله میان ملت و دولت، به شدت از نقش و جایگاه علماى شیعه در حکومت کاسته شد.
در چنین شرایطى باب با استفاده از کسوت روحانیت و اعتبار نیابت امام زمان(عج) و وضعیت اسفبار مردم و هدایت و حمایت عناصر بیگانه توانست عده اى را به خود جلب نموده و شورش هایى را در مقابل دولت رهبرى کند.14
پس از باب نیز فرقه مختلف بهائیت با هدایت دقیق و حمایت آشکار و پنهان استعمار رشد نموده و در مقابل هر دو اقتدار اصلى موجود در جامعه یعنى دولت و علماى شیعه ایستاد. گرچه این امر موجب طرد بهائیت و پیروان آن از ایران شده و بهائیت در خارج از ایران رشد مى یابد.15 به موازات آن، رشد بهائیت در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوى، که بهائیان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتى برخوردار و توسط استعمارگران حمایت مى شدند، شدت مى یابد.
بیگانگان
و بالاخره یکى دیگر از عوامل مهم، قدرت هاى استعمارى مى باشند که نقشى آشکار و تأثیرگذار در پیدایش و تداوم بهائیت داشته و دارند. در پاسخ هاى بعدى به تبیین و بررسى این موضوع مى پردازیم.
پی نوشت:
1. على اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران: انتشارات مدبر، 1375، ص 272؛ على نصرى، نقدى بر اصول دوازده گانه بهائیت، اصفهان: گویا، 1382، ص 9.
2. بهائیت در ایران، سعید زاهد زاهدانى گفت وگو، فصلنامه موعود، ش 38.
3. بهائیت چیست؟، کانون رهپویان وصال شیراز، 1383، چاپ دوم؛ بهائیت در ایران، پیشین.
4. ر.ک: بهائیت در ایران، پیشین، صص 62-66.
5. سیدسعید زاهد زاهدانى، بهائیت در ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1384، صص 55-77.
6. جستارهایى از تاریخ بهائیگرى در ایران، عبداللّه شهبازى، وبلاگ نویسنده.
7. همان؛ ر.ک: اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت، تهران: مؤسسه تحقیقى رائین، بى تا، ص354.
8. بهائیت در ایران، فصلنامه موعود، شماره 38.
9. ر.ک: تاریخ جامع بهائیت، بهرام افراسیابى، انتشارات سخن، 1371.
10. ایران در دوره سلطنت قاجار، همان.
11. على نصرى، نقدى بر اصول دوازده گانه بهائیت، اصفهان: گویا، 1382، ص 9.
12. به نقل از: بهائیت در ایران، پیشین، ص 71.
13. ر.ک: حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، تهران: توس، 1359، ص 95.
14. مصطفى حسینى طباطبائى، ماجراى باب و بهاء، تهران: روزنه، 1379، ص 45.
15. بهائیت در ایران، پیشین، ص 77.
منبع: www.porseman.org
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}