پرسش :
آیا نامزدی در زمان کودکى، رسم خوبى است یا نه؟
پاسخ :
پاسخ از حضرت آیت اللّه العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته):
در بین بعضى مردم مرسوم است که دختر و پسر را سال ها قبل از موقع ازدواج، بلکه گاهى در زمان کودکى و حتى شیرخوارگى نامزد مى کنند. در مراسم نامزدى صیغه عقد خوانده نمى شود. بلکه غالباً با تبادل حلقه نامزدى و مقدارى لباس و شیرینى مراسم انجام مى گیرد. در این مراسم پدر و مادر دختر و پسر قول و قرار مى گذارند که در موقع مناسب دختر و پسر را به عقد یک دیگر در آورند. مراسم نامزدى را بدین منظور انجام مى دهند که دختر و پسر را از ازدواج با دیگرى محفوظ بدارند و مطمئن باشند که با دیگرى ازدواج نخواهند کرد. در این جا این سخن مطرح مى شود که آیا این کار رسم خوبى است یا نه؟
به نظر من اگر نامزدى در سنین ازدواج باشد، و دختر و پسر از رشد کافى برخوردار باشند و بتوانند مصالح خود را تشخیص دهند، عیبى ندارد. مشروط بر این که با دختر و پسر مشورت و نظرخواهى و رضایت آنها جلب شده باشد. اما اگر دختر و پسر در سنین کودکى یا در آغاز نوجوانى نامزد شوندو بعد از گذشت چندین سال بخواهند عقد بخوانند، من چنین نامزدى را صلاح نمى دانم، زیرا دختر و پسر در سنین پایین رشد کافى ندارندو نمى توانند مصالح خود را تشخیص دهند، ممکن است بعد از بزرگ شدن و در موقع ازدواج همدیگر را نپسندند، ولى چون مدت ها در حال نامزدى بوده اند جرئت بر هم زدن مراسم نامزدى را نداشته باشند به علاوه غالباً با مخالفت شدید پدر و مادر و سایر اقوام مواجه خواهند شد. در نتیجه ناچارند عمرى را در رنج و ناراحتى و تلخ کامى بسر برند و غالباً به طلاق منجر مى شود، مسئول همه این بدبختى ها پدر و مادرى هستند که پسر و دخترشان را در حال کودکى و عدم رشد و بلوغ عقلانى نامزد کرده اند.
به نامه هاى زیر توجه نمایید:
دوشیزه... در نامه اش مى نویسد:
پنج سال پیش که دختر کوچکى بودم مرا نامزد پسرخاله ام کردند ولى من اصلاً نمى دانستم نامزد شده ام. تا این که در چهارده سالگى فهمیدم که نامزد هستم. ولى من این پسر را اصلاً دوست ندارم وقتى جلو چشمم ظاهر مى شود مانند دیو است. هر چه به پدر و مادرم مى گویم به حرفم توجه نمى کنند. مادرم مى گوید پسرخاله ات چه عیبى دارد؟ آن از مال و ثروتش، آن هم از خانواده اش. ولى به خدا آنها اخلاق خوبى ندارند. پسرخاله ام همیشه با پدر و مادرش دعوا مى کند. من از او نفرت دارم. من همیشه در درس هایم موفق بوده ام، اما از وقتى این مسئله پیش آمد دیگر نمى توانم خوب درس بخوانم، همیشه ناراحت و غمگین هستم. مادرم مرتب مرا سرزنش مى کند و مى گوید: قربان فلان دختر شوى مى بینى براى نامزدش چه مى کند؟ من هم با عصبانیت مى گویم بله ولى او خودش نامزدش را انتخاب کرده، ولى نامزد مرا تو انتخاب کرده اى. به پدرم نامه نوشتم که اگر این پیوند لعنتى را بر هم نزنید خودم را مى کشم ولى پدرم باز هم جواب منفى داد. چند بار خواستم خودکشى کنم ولى از خدا ترسیدم، از آبروى پدر و مادرم ترسیدم. ولى اگر این پیوند را بر هم نزنند بالأخره چاره اى جز خودکشى ندارم، زیرا من رنج و سختى آن جهان را از رنج و سختى این جهان بیشتر دوست دارم. شما را به خدا به این پدر و مادرها بگویید: با فرزندانشان این جور رفتار نکنند.
خانم... در نامه اش نوشته است:
سال ها پیش به ازدواج مردى درآمدم که از کودکى نامزدش شده بودم. بدین جهت این ازدواج را پذیرفتم که ده سال انتظار مرا کشیده بود. با این که تناسبى نداشتیم نتوانستم جواب رد بدهم. از اول از او تنفر داشتم ولى امیدوار بودم که بعد از ازدواج، عشق و علاقه اى در ما پیدا شود ولى متأسفانه بعد از این همه مدت هنوز از او متنفرم، ولى تا کنون حال و احوال خودم را به هیچ کس نگفته ام و همه خیال مى کنند ما زندگى شیرین و خوشى داریم، و در همه حال بازیگر خوبى بوده ام. تصمیم دارم تا آخر به همین صورت به زندگى ادامه دهم. ولى غرضم از نوشتن نامه این بود که به پدر و مادرها بگویید هیچ وقت ندانسته و با زور براى فرزندانتان همسر انتخاب نکنید. شما نمى دانید من در طول این سال ها چه کشیده ام. تاکنون درد دلم را به احدى نگفته ام. اکنون براى شما مى گویم تا کمى سبک شوم.
منبع: makarem.ir
پاسخ از حضرت آیت اللّه العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته):
در بین بعضى مردم مرسوم است که دختر و پسر را سال ها قبل از موقع ازدواج، بلکه گاهى در زمان کودکى و حتى شیرخوارگى نامزد مى کنند. در مراسم نامزدى صیغه عقد خوانده نمى شود. بلکه غالباً با تبادل حلقه نامزدى و مقدارى لباس و شیرینى مراسم انجام مى گیرد. در این مراسم پدر و مادر دختر و پسر قول و قرار مى گذارند که در موقع مناسب دختر و پسر را به عقد یک دیگر در آورند. مراسم نامزدى را بدین منظور انجام مى دهند که دختر و پسر را از ازدواج با دیگرى محفوظ بدارند و مطمئن باشند که با دیگرى ازدواج نخواهند کرد. در این جا این سخن مطرح مى شود که آیا این کار رسم خوبى است یا نه؟
به نظر من اگر نامزدى در سنین ازدواج باشد، و دختر و پسر از رشد کافى برخوردار باشند و بتوانند مصالح خود را تشخیص دهند، عیبى ندارد. مشروط بر این که با دختر و پسر مشورت و نظرخواهى و رضایت آنها جلب شده باشد. اما اگر دختر و پسر در سنین کودکى یا در آغاز نوجوانى نامزد شوندو بعد از گذشت چندین سال بخواهند عقد بخوانند، من چنین نامزدى را صلاح نمى دانم، زیرا دختر و پسر در سنین پایین رشد کافى ندارندو نمى توانند مصالح خود را تشخیص دهند، ممکن است بعد از بزرگ شدن و در موقع ازدواج همدیگر را نپسندند، ولى چون مدت ها در حال نامزدى بوده اند جرئت بر هم زدن مراسم نامزدى را نداشته باشند به علاوه غالباً با مخالفت شدید پدر و مادر و سایر اقوام مواجه خواهند شد. در نتیجه ناچارند عمرى را در رنج و ناراحتى و تلخ کامى بسر برند و غالباً به طلاق منجر مى شود، مسئول همه این بدبختى ها پدر و مادرى هستند که پسر و دخترشان را در حال کودکى و عدم رشد و بلوغ عقلانى نامزد کرده اند.
به نامه هاى زیر توجه نمایید:
دوشیزه... در نامه اش مى نویسد:
پنج سال پیش که دختر کوچکى بودم مرا نامزد پسرخاله ام کردند ولى من اصلاً نمى دانستم نامزد شده ام. تا این که در چهارده سالگى فهمیدم که نامزد هستم. ولى من این پسر را اصلاً دوست ندارم وقتى جلو چشمم ظاهر مى شود مانند دیو است. هر چه به پدر و مادرم مى گویم به حرفم توجه نمى کنند. مادرم مى گوید پسرخاله ات چه عیبى دارد؟ آن از مال و ثروتش، آن هم از خانواده اش. ولى به خدا آنها اخلاق خوبى ندارند. پسرخاله ام همیشه با پدر و مادرش دعوا مى کند. من از او نفرت دارم. من همیشه در درس هایم موفق بوده ام، اما از وقتى این مسئله پیش آمد دیگر نمى توانم خوب درس بخوانم، همیشه ناراحت و غمگین هستم. مادرم مرتب مرا سرزنش مى کند و مى گوید: قربان فلان دختر شوى مى بینى براى نامزدش چه مى کند؟ من هم با عصبانیت مى گویم بله ولى او خودش نامزدش را انتخاب کرده، ولى نامزد مرا تو انتخاب کرده اى. به پدرم نامه نوشتم که اگر این پیوند لعنتى را بر هم نزنید خودم را مى کشم ولى پدرم باز هم جواب منفى داد. چند بار خواستم خودکشى کنم ولى از خدا ترسیدم، از آبروى پدر و مادرم ترسیدم. ولى اگر این پیوند را بر هم نزنند بالأخره چاره اى جز خودکشى ندارم، زیرا من رنج و سختى آن جهان را از رنج و سختى این جهان بیشتر دوست دارم. شما را به خدا به این پدر و مادرها بگویید: با فرزندانشان این جور رفتار نکنند.
خانم... در نامه اش نوشته است:
سال ها پیش به ازدواج مردى درآمدم که از کودکى نامزدش شده بودم. بدین جهت این ازدواج را پذیرفتم که ده سال انتظار مرا کشیده بود. با این که تناسبى نداشتیم نتوانستم جواب رد بدهم. از اول از او تنفر داشتم ولى امیدوار بودم که بعد از ازدواج، عشق و علاقه اى در ما پیدا شود ولى متأسفانه بعد از این همه مدت هنوز از او متنفرم، ولى تا کنون حال و احوال خودم را به هیچ کس نگفته ام و همه خیال مى کنند ما زندگى شیرین و خوشى داریم، و در همه حال بازیگر خوبى بوده ام. تصمیم دارم تا آخر به همین صورت به زندگى ادامه دهم. ولى غرضم از نوشتن نامه این بود که به پدر و مادرها بگویید هیچ وقت ندانسته و با زور براى فرزندانتان همسر انتخاب نکنید. شما نمى دانید من در طول این سال ها چه کشیده ام. تاکنون درد دلم را به احدى نگفته ام. اکنون براى شما مى گویم تا کمى سبک شوم.
منبع: makarem.ir
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}