پاسخ امام علی (ع) به کسی که درخواست موعظه کرد
امام علی علیه السلام در پاسخ مردی که از ایشان درخواست موعظه کرد چنین فرمودند:
لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَهَ بِغَیْرِ عَمَلٍ وَ یُرَجِّی التَّوْبَهَ بِطُولِ الْأَمَلِ یَقُولُ فِی الدُّنْیَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِینَ وَ یَعْمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِینَ إِنْ أُعْطِیَ مِنْهَا لَمْ یَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یَقْنَعْ یَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِیَ وَ یَبْتَغِی الزِّیَادَهَ فِیمَا بَقِیَ یَنْهَی وَ لَا یَنْتَهِی وَ یَأْمُرُ بِمَا لَا یَأْتِی یُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَ لَا یَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَ یُبْغِضُ الْمُذْنِبِینَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ یَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَهِ ذُنُوبِهِ وَ یُقِیمُ عَلَی مَا یَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِیاً یُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِیَ وَ یَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِیَ إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَی مَا یَظُنُّ وَ لَا یَغْلِبُهَا عَلَی مَا یَسْتَیْقِنُ یَخَافُ عَلَی غَیْرِهِ بِأَدْنَی مِنْ ذَنْبِهِ وَ یَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ إِنِ اسْتَغْنَی بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ یُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ یُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَهٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِیَهَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَهَ وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَهٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّهِ یَصِفُ الْعِبْرَهَ وَ لَا یَعْتَبِرُ وَ یُبَالِغُ فِی الْمَوْعِظَهِ وَ لَا یَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ یُنَافِسُ فِیمَا یَفْنَی وَ یُسَامِحُ فِیمَا یَبْقَی یَرَی الْغُنْمَ مَغْرَماً وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً یَخْشَی الْمَوْتَ وَ لَا یُبَادِرُ الْفَوْتَ یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَهِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ یَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَهِ غَیْرِهِ فَهُوَ عَلَی النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ یَحْکُمُ عَلَی غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لَا یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ یُرْشِدُ غَیْرَهُ وَ یُغْوِی نَفْسَهُ فَهُوَ یُطَاعُ وَ یَعْصِی وَ یَسْتَوْفِی وَ لَا یُوفِی وَ یَخْشَی الْخَلْقَ فِی غَیْرِ رَبِّهِ وَ لَا یَخْشَی رَبَّه فِی خَلْقِهِ.
از کسانی مباش که بدون انجام اعمال صالحه امید به آخرت دارد و به آرزوی طولانی توبه را تاخیر می اندازد.
در دنیا مثل زاهدین حرف می زند ولی در عمل همانند دنیاطلبان عمل می کند اگر از دنیا به او بدهند سیر نمی شود و اگر از او بگیرند عاجز است و به دنبال مال و ثروت بیشتر است.
مردم را از کار زشت نهی می کند ولی خود همان را انجام میدهد و آن ها را به کار خوب امر می کند ولی خود انجام نمی دهد. افراد نیکوکار را دوست می دارد ولی کارش با آنها سنخیت ندارد با گنهکاران سرستیز دارد ولی خود یکی از آنهاست. از مرگ بیزار است زیرا که زیاد گناه کرده و بر چیزی پایدار است که باعث کراهت او از مرگ شده است.
اگر بیمار شود همواره در ندامت است و اگر سلامتی یابد سرگرم خوشگذرانی می گردد و به خاطر تندرستی گرفتار غرور می شود و هنگام گرفتاری مایوس می گردد.
وقتی مصیبتی به وی وارد می شود به زاری خدا را می خواند و اگر امیدی به او روی آورد از حق بر میگردد در حالی که اسیر غرور است اصولا نفس اماره در انجام گمان ها و توهمات بر او چیره است درباره آنچه که یقین دارد در مسلط شدن بر نفس ضعیف است از گناهی که دیگری مرتکب می شود نگران است و برای خود مزدی بیشتر از عملی که انجام داده امیدوار می باشد.
وقتی بی نیاز می شود طغیان می کند و فتنه بر پا می دارد و وقتی ندار می گردد مایوس و سست می شود. چون کاری را انجام دهد ناقص به جای آورد وهرگاه درخواستی کند بسیار خواهد و چون شهوت بر او غلبه کرد گناه را مقدم دارد و توبه را عقب اندازد و همین که رنجی بر او رسد از دستورات شرع مقدس دوری جوید. آنچه را مایه عبرت است توصیف می کند ولی خود درس عبرت نمی گیرد. در موظعه کردن مردم مبالغه می نماید ولی خود موعظه نمی شود. در گفتار خود را برتر از دیگران می داند ولی در عمل کم می گذارد. در پرداختن به امور فانی رغبت نشان می دهد ومسائلی که باقی و ماندنی است مسامحه می کند.
غنیمت را ضرر می داند و ضرر را غنیمت می شمارد. از مرگ می ترسد و از فرصت استفاده نمی کند. گناه دیگران را بزرگ می پندارد و بیشتر از آن درباره خود کوچک فرض نمی کند و طاعت و بندگی خود را بزرگ می پندارد و بیشتر از آن را درباره خود کوچک می شمارد پس او بر مردم طعنه می زند و سر خود را کلاه میگذارد و به خویش نیرنگ می زند.
بیهوده گویی با ثروتمندان را بیشتر دوست می دارد تا یاد خدا و ذکر حق را با مستمندان به سود خود علیه دیگری حکم می کند و برای دیگری به ضرر خود رای ندهد. مردم را راهنمایی کند ولی همچنان در گمراهی است پس فرمان او را می برند ولی او فرمان کسی را نمی برد. حق خود را تمام و کمال می گیرد ولی حق دیگران را کامل نمی دهد.
در راهی غیر از راه پروردگار خویش از بندگان خدا می ترسد اما در مورد بندگان خدا از خدای خویش ترسی ندارد.
در دنیا مثل زاهدین حرف می زند ولی در عمل همانند دنیاطلبان عمل می کند اگر از دنیا به او بدهند سیر نمی شود و اگر از او بگیرند عاجز است و به دنبال مال و ثروت بیشتر است.
مردم را از کار زشت نهی می کند ولی خود همان را انجام میدهد و آن ها را به کار خوب امر می کند ولی خود انجام نمی دهد. افراد نیکوکار را دوست می دارد ولی کارش با آنها سنخیت ندارد با گنهکاران سرستیز دارد ولی خود یکی از آنهاست. از مرگ بیزار است زیرا که زیاد گناه کرده و بر چیزی پایدار است که باعث کراهت او از مرگ شده است.
اگر بیمار شود همواره در ندامت است و اگر سلامتی یابد سرگرم خوشگذرانی می گردد و به خاطر تندرستی گرفتار غرور می شود و هنگام گرفتاری مایوس می گردد.
وقتی مصیبتی به وی وارد می شود به زاری خدا را می خواند و اگر امیدی به او روی آورد از حق بر میگردد در حالی که اسیر غرور است اصولا نفس اماره در انجام گمان ها و توهمات بر او چیره است درباره آنچه که یقین دارد در مسلط شدن بر نفس ضعیف است از گناهی که دیگری مرتکب می شود نگران است و برای خود مزدی بیشتر از عملی که انجام داده امیدوار می باشد.
وقتی بی نیاز می شود طغیان می کند و فتنه بر پا می دارد و وقتی ندار می گردد مایوس و سست می شود. چون کاری را انجام دهد ناقص به جای آورد وهرگاه درخواستی کند بسیار خواهد و چون شهوت بر او غلبه کرد گناه را مقدم دارد و توبه را عقب اندازد و همین که رنجی بر او رسد از دستورات شرع مقدس دوری جوید. آنچه را مایه عبرت است توصیف می کند ولی خود درس عبرت نمی گیرد. در موظعه کردن مردم مبالغه می نماید ولی خود موعظه نمی شود. در گفتار خود را برتر از دیگران می داند ولی در عمل کم می گذارد. در پرداختن به امور فانی رغبت نشان می دهد ومسائلی که باقی و ماندنی است مسامحه می کند.
غنیمت را ضرر می داند و ضرر را غنیمت می شمارد. از مرگ می ترسد و از فرصت استفاده نمی کند. گناه دیگران را بزرگ می پندارد و بیشتر از آن درباره خود کوچک فرض نمی کند و طاعت و بندگی خود را بزرگ می پندارد و بیشتر از آن را درباره خود کوچک می شمارد پس او بر مردم طعنه می زند و سر خود را کلاه میگذارد و به خویش نیرنگ می زند.
بیهوده گویی با ثروتمندان را بیشتر دوست می دارد تا یاد خدا و ذکر حق را با مستمندان به سود خود علیه دیگری حکم می کند و برای دیگری به ضرر خود رای ندهد. مردم را راهنمایی کند ولی همچنان در گمراهی است پس فرمان او را می برند ولی او فرمان کسی را نمی برد. حق خود را تمام و کمال می گیرد ولی حق دیگران را کامل نمی دهد.
در راهی غیر از راه پروردگار خویش از بندگان خدا می ترسد اما در مورد بندگان خدا از خدای خویش ترسی ندارد.
نهج البلاغه، حکمت 142
شرح حدیث:
سید شریف رضی که رضوان خدا بر او باد گوید:
وَ لَو لَم یَکُن فِی هذَا الکِتابِ الّا هَذا الکَلامُ لَکَفی بِهِ مَوعِظَهً ناجِعَهً وَ حِکمَهً بالِغَهً وَ بصیرَهً لِمُبِصٍر وَ عَبرَهً لِناظِرٍ مُفَکِّرٍ.
اگر در این کتاب نهج البلاغه جز این فرمایش نبود همان برای موعظه به جا و حکمت رسا و بینایی بیننده و پند دادن اندیشه کننده کافی بود.
لا تَکُن مِمَّن یَرجو...
چقدر خوب است گاهی انسان خود را در معرض موعظه قرار دهد صاحب نفسی را پیدا کند که اهل دل و تهجد باشد لنگی اعتقادی نداشته خویش فهم و اهل عمل و دارای تقوا باشد. نزد چ نین اشخاصی زانو بزند و تقاضای موعظه کند و اعتراف نماید که دلم تاریک شده و تمایل به دنیا سبب شده از شور و شوق عبادت افتاده ام. باور کنیم که همه محتاج موعظه هستیم و کسی نیست که بگوید من لبریز شده ام و از شنیدن موعظه بی نیاز هستم چرا که در کشاکش روزگار و اشتغالات مادی که برای همه ما هست نوعا گرفتار غفلت و بی توجهی نسبت به معنویات و تکالیف شرعی و الهی خویش می شویم. بنابراین بناچار می باید خود را در معرض موعظه بزرگان قرار دهیم. امیرالمومنین علی علیه السلام خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام می فرمود:
اَحیِ قَلبَکَ بِالمَوعِظَهِ (1)
پسرم همواره دلت را به توسط موعظه زنده نگه دار.
سیره عملی یاران پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام این بود که وقتی احساس کدورت و تاریکی دل می کردند از معصوم زمان خویش تقاضای ارشاد و موعظه می نمودند. جالب اینجاست که گاهی رسول مکرم اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم با همه قداست و بزرگواری اش به جبرییل می فرمود:
یا جِبرئیلُ عِظنِی (2)
ای جبرییل مرا موعظه کن.
مردی که به محضر امیرمومنان علی علیه السلام آمده و تقاضای موعطه کرده چه آدم خوش ذوقی بوده و چه حسن انتخابی داشته است . کسی را برگزیده که گفتارش سراسر موعظه است و دل های بیدار را با کلمات موزون و فصیح و نافذ خویش متحول می نماید. امام علیه اسلام در نخستین موعظه اش بدو فرمود:
لا تَکُن مِمَّن یَرجُوا الآخِرَهَ بِغَیرِ العَمَل:
از کسانی مباش که بدون انجام اعمال صالحه امید به آخرت دارد.
یکی از بیماری های روحی که بسیاری از اهل اعتقاد به مبدا و معاد بدان مبتلا هستند امید کاذب است یعنی می خواهند بدون عمل و ریاضت به نعمات و مواهب الهی در جهان آخرت برسند. با مراجعه به قرآن شریف می بینیم هر کجا سخن از ایمان است در کنارش عمل صالح مطرح است.
وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ (3)
به آنانی که دارای ایمان و کارهای پسندیده هستند بشارت ده که برای ایشان بهشت مقرر شده است.
پناه بر خدا از امید کاذب همان طور که امام سجاد علیه السلام به خدا پناه می برد.
اَعُوذُ بِکَ مِن دُعاءٍ مَحجُوبٍ و رَجاءٍ مَکذُوبِ (4)
خداوندا به تو پناه می برم از دعایی که بالا نرود و از امید دروغین.
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس***ملالت علما هم ز علم بی عمل است.
مغازه داری که صبح به کار مشغول می شود آن وقت می تواند امید به جمع آوری سود داشته باشد که داخل مغازه اجناس و لوازم فروش را داشته باشد و مشتری به سراغش بیاید در همه کارها اسباب و وسایل برای رسیدن به اهداف مادی و معنوی ضروری است زیرا که
لا تَجریِ الاُمُور اِلاّ بِاسبابِها
کارها به جریان نمی افتد مگر با وسایل مربوط به آنها بنابراین با بی عملی و تدارک ندیدن ابزار مربوطه نمی توان امید به پاداش و سود آخرت داشت.
یُرَجِّی التَّوبَهَ بِطُولِ الاَمَلِ
از جمله کسانی مباش که امید به توبه داشته باشد در حالی که آرزویش طولانی و دراز است.
کسی توبه اش پذیرفته می شود که آرزوهایش را محدود کند به محدوده عمر طبیعی انسان. دیده اید بعضی ها هر چه پا به سن می گذارند آرزوهایشان طولانی تر می شود. این چه سری است که انسان وقتی جوان است با اینکه می گوید ارزو بر جوانان عیب نیست دارای صفات خوبی است و آرزویش محدود است اهل ایثار و گذشت دارای فتوت و جوانمردی است دارای خدمات اجتماعی است ولی همین که به سن چهل سالگی و بالاتر می رسد عوض آنکه به خود آید که به مرگ نزدیک می شود و موهای او سفید می گردد تا حالا از کوه زندگی بالا می رفت و به سر قله حیات رسیده و از حالا به بعد در حال پائین آمدن است آن هم با سرعتی بیشتر نسبت به رفتن ولی می بینی که حرص و ولعش تازه شروع شده و آرزویش از محدوده عمرش تجاوز کرده و علاقه اش به مال و جاه دنیا افزون گشته و فکری برای جهان باقی نمی کند و در مقام توبه و انابه به درگاه الهی نیست.
الاَمَلُ سُلطان الشَّیاطینَ عَلی قُلُوبِ الغافِلین (5)
آرزوها سلطه شیطان ها بر دل های اهل غفلت است.
امام صادق علیه لاسلام در دعا روز عرفه عرض می کند:
اَعُوذُ بِکَ مِن دُنیا تَمنَعُ خَیرَ الآخِرَهِ و مِن حیاهٍ تَمنَعُ خَیرَ المَماتِ وَ مِن امَلٍ یَمنَعُ خَیرَ العَمَل (6)
خداوندا به تو پناه می برم از دنیایی که مانع خوبی های آخرت گردد و از زندگی که مانع خوبی های مرگ شود و از ارزوهایی که مانع کارهای پسندیده باشد.
از مضمون روایات چ نین استفاده می شود که آرزوهای طولانی ثمرات بسیار بدی را در پی دارد به عنوان نمونه باعث قصاوت قلب فراموش کردن مرگ کم شدن کارهای پسندیده فراموش کردن جهان آخرت و رغبت بیش از حد به جمع آوری مال و ثروت دنیا خواهد شد و برعکس محدود کردن آرزوها باعث می شود که کارهای پسندیده افزون گردد. حلاوت زهد در دنیا چشیده شودو هم و غم از دل بیرون رود و ذوق و شوق جهان آخرت به لقاء الله در دل بیفتد.
یَقُولُ فِی الدُّنیا بِقُولِ الزّاهِدینَ وَ یَعمَلُ فِیها بِعَمَلِ الرَّاغِبینَ
مباش از کسانی که رد دنیا مثل زاهدین حرف می زند ولی در عمل همانند دنیاطلبان عمل می کند . در ظاهر خود را زاهد و تارک دنیا و عزلت گزین نشان می دهد و در هنگام عمل جزء متمایلین به دنیا است زرق و برق دنیا او را می گیرد به مردم می گوید که زهد در دنیا را انتخاب کنید ولی وقتی موقعیتی برایش پیش می آید از آزمایش درست بیرون نمی آید پول دنیا ریاست دنیا شهوت دنیا حالش را تغییر می دهد تا مادامی که ن طرف میز ریاست به عنوان ارباب رجوع بود شعار می داد متواضع بود جواب سلام می داد ارادتمند و مخلص بود از روی خوش و برخورد زیبایش لذت می بردی ولی همین که پشت میز ریاست نشست همه چیز تغییر کرد. راستی این چه قوه مغناطیسی است که در میز ریاست هست. حالا دیگر سرش را بالا نمی کند جواب سلامت را نمی دهد غرق در جاه و مقام زودگذر دنیا شده است. پدر و مادر و نیکان و نزدیکان خود را هم نمی شناسد. بعضی را می بینی پول دنیا چنین بلایی را بر سرشان می آورد تا مادامی که خانه ای محقر داشت وسیله نقلیه مدل پایین داشت اهل تواضع و حضور در محافل دینی و نماز اول قوت بود.
ولی همین که آب زیر پوستش رفت و دنیا به او اقبال کرد خانه وسیع شد ماشین مدل بالای خارجی گردید و تیراژ اسکناس بالا رفت می بینی که ثعلبه زمان می شود و دیگر رنگ و قیافه اش را در مسجد ومحافل دینی نمی بینی و چنان دنیازده شده که فرصت انجام نوافل و مستحبات وگاهی نعوذ بالله انجام واجبات را ندارد.
یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ (7)
به ظاهر زندگی دنیا آگاه اند ولی از جهات آخرت غافل اند. امام صادق علیه السلام دنیا را اینگونه ترسیم می فرماید:
زندگی دنیا چون تمثالی است که سر آن تکبر و چشم آن حرص و گوشش طمع و زبانش ریا و دستش شهوت و پایش عجب و خودپسندی و قلبش غفلت و رنگش فنا و ثمره اش زوال و نیستی است.
بنابراین کسی که زندگی دنیا را دوست بدارد تکبر برای او حاصل شود و چون از دنیا خوشش آید و پیش او پسندیده شود صفت حرص برای او حاصل گردد و اگر آن را بجوید و طلب کند طمع به سراغش می آید. اگر آن را مدح و تعریف کند لباس ریا به تن خود می کند و اگر آن را بخواهد خودپسندی در دل او برقرار می شود و هرگاه به آن تکیه و اعتماد کند دچار غفلت می شود و هرگاه شروع به جمع مال کند از انفاق آن بخل ورزد و در نتیجه دنیا او را در آتش جای خواهد داد. (8)
اِن اُعطِیَ مِنها لَم یَشبَع وَ اِن مُنعَ مِنها لمَ یَفنَع
اگر از دنیا به او بدهند سیر نمی شود و اگر از او بگیرند قناعت نمی کند حرص از جمله صفات زشتی است که مثل یک بیماری خطرناک وجود انسان را تباه می کند همان حالت بدی که امروزه سراغ بسیاری آمده دیده می شود که عده زیادی از مردم پا را از گلیم خود فراتر گذارده در نتیجه گرفتار ناراحتی های روحی و پاچیدگی خانواده ها و از بین رفتن عزت و آبرو شده اند.
جوان عزیز مبادا در کسب و تجارت تند حرکت کنی مبادا ابروی چندین ساله پدر و مادر و خانواده خویش را ببری. هیچ گاه اینگونه رفتار مکن که چرا فلانی آن مقدار دارد و من ندارم پس من باید همانند او داشته باشم آیا حرص به جمع آوری مال دنیا به از بین رفتن عزت و ابروی چندین ساله خانواده می ارزد.
بزرگان دینی ما د رهنگام دعا هیچ گاه از خداوند زیاد نمی خواستند بلکه عرض می کردند.
و ارزُقنی الکِفایَهَ و القُنُوعَ و صِدق الیَقینَ فِی التَوَکُّلِ عَلَیک (9)
پروردگارا به من کفاف و قناعت و درستی یقین را در توکل بر خودت روزی فرما. یعنی به اندازه ای که محتاج خلق نباشم و آنچه نیاز من است برآورده گردد و راستی که چقدر لذت دارد که انسان بدهکار کسی نباشد چک بی محل نکشیده طلبکارها در خانه اش را نمی کوبد شب راحت می خوابد و روز در نهایت روسپیدی به محل کارش حضور می یابد.
آری زیاده طلبی و حرص و ولع به جمع آروی ثروت دنیا بسیاری از مواقع مواجه به قرض و دین است و طبق بیان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
اِیّاکُم وَ الدِّین فَاِنَّهُ هُمُّ باللَیلِ وَ ذُلُّ بالنَّهار (10)
بدهی به مردم غم و اندوه شب و ذلت در روز است.
روز باید با طلبکارها روبرو شود و خجالت بکشد و شب خوابش نمی برد چرا که غصه می خورد که فردا اگر نتوانم قرض خود را بدهم چه کنم.
رسول الله می فرمود: حریض بین هفت آفت دشوار گرفتار است:
1- فکر متوالی که برای بدنش زیان دارد.
2- کوشش زیادی که به پایان نخواهد رسید.
3- رنج و تعبی که هرگز آسوده از آن نمی شود مگر هنگام مرگ
4- بیم و هراسی که جز ابتلا به آنچه از او می ترسد فایده ای ندارد.
5- اندوهی که بی جهت زندگی را بر او ناگوار می کند.
6- حساب دقیقی در پیشگاه خداوند از او کشیده می شود که رهایی از آن نخواهد داشت مگر به عفو و بخشش پروردگار.
7- کیفر دردناکی که راه فرار از آن برایش نیست و نه چاره ای دارد. (11)
آنانکه روی دنیا با چشم عقل دیدند ***چون صید تیر خورده از دام وی رمیدند
مرغان باغ جنت در کشتزار دنیا***دیدند دام پنهان از دانه دل بریدند
مردان حق ز دنیا بستند دیده دل ***از نیک و بد گذشتند جز حق کسی ندیدند.
یعجِزُ عَن شُکرِ ما اوتِیَ وَ یَبتَغِیِ الزِّیادَهَ فِیما بَقِیَ
مباش از کسانیکه از شکرگزاری نسبت به آنچه دریافت کرده عاجز است و به دنبال مال و ثروت بیشتر است.
راستی که ما از شکرگزاری نعمت های الهی عاجزیم وقتی نمی توانیم نعمت های پروردگار را شماره کنیم.
وَ اِن تَعَدَّوا نِعمَهَ اللهِ لا تُحصُوها (12)
چگونه می توانیم شکر آنها را به جا آوریم.
نه ما قادر نیستیم شکر الطاف بی شمار حق تعالی را ادا کنیم بلکه انبیاء نیز تقاضای توفیق و کمک پروردگار برای ادا شکر مواهب الهی را دارند.
هنگامی که حضرت سلیمان علیه السلام در برابر نعمت ها و تفضلات فراوان حضرت باریتعالی قرار می گیرد عرض میکند.
رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَی وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ (13)
پروردگارا مرا توفیق شکر نعمتت که به من و پدرم عنایت کرده ده و مرا به انجام کارهای پسندیده ای که تو راضی باشی موفق بدار ومرا به لطف و کرمت در صف بندگان صالحت داخل فرما.
یک شب که رسول گرامی اسلام صلی قدس سرهم در خانه عایشه بود آنقدر عبادت پروردگار را به جا آورد که او به آن گرامی عرض کرد چرا این اندازه خود را به زحمت می اندازی در حالی که خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بخشیده است؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را که فرمود:
یا عایشهُ اَلّا اَکُونُ عَبداً شَکُوراً(14)
ای عایشه آیا نباشم بنده شاکر پروردگار؟
شکر باشد دفع علت های دل***سوز دارد شاکر از سودای دل
شکر جان نعمت و نعمت چو پوست***زآنکه شکر آرد تو را تا کوی دوست
امیرمومنان علی علیه السلام فرمود: از جمله کسانی مباش که عاجز است از اداء شکر آنچه بدو عطا شده و دنبال زیاده طلبی است و نعمت های بیشتری را می خواهد.
یَنهی و لا یَنتَهِی و یامُرُ بِما لا یَاتِی
مباش از کسانی که مردم را از زشتی ها نهی می کند ولی خود بدان عمل می کند و به خوبی ها امر می کند و خود بدان عمل نمی کند.
یعنی عالم بی عمل مباش که امر و نهی چنین عالمان هیچ تاثیر در مستمع ندارد و بر فرض هم که اثر بگذارد رسوائیش بیشتر است زیرا که فردا در صحنه قیامت شخص امر و نهی کننده مشاهده می نماید که عده ای امر و نهی او را به اجرا در آورده و سعادتمند شده اند و راهی بهشت برین هستند ولی او باید در موقف قیامت بایستد و محاکمه شود.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (15)
ای اهل ایمان چرا چیزی به زبان می گویید که در مقام عمل خلاف آن را انجام می دهید این کار که بگویید و عمل نکنید خداوند را سخت به خشم می آورد.
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ (16)
آیا مردم را به کارهای نیک دستور می دهید ولی خودتان را فراموش کرده اید.
راستی اگر فقط خوبی ها گفته شود و به دست نیاید و بدی ها نهی شود و ترک نگردد آیا نتیجه ای جز بی اعتمادی و بی اعتباری گوینده در بر خواهد داشت و ایا می توان دل ها را به مهر و معرفت پروردگار و اولیاء شکوفا کرد؟ بدون شک در صورت نبود عمل سخنان هر چه هم زیبا و موزون و در سطح بالای علمی باشد جز اضلال و اغوا اثری نخواهد داشت این اشخاص چون طبیبانی هستند که برای مردم نسخه های شفابخش می نویسند ولی خود بیمارند و به دستورات خویش عمل نمی کنند.
امیرالمومنین علی علیه السلام خطاب بدین افراد می فرماید:
اَما مِن دائِکَ بَلُولٌ اَم لَیسَ مِن نُومِکَ یَقظَهٌ ؟
آیا برای درد تو بهبودی نیست و یا برای خواب تو بیداری نخواهد بود.
اما تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِکَ ما تَرْحَمُ مِنْ غَیْرِکَ؟ فَلَرُبَّما تَرَی الضَّاحِی مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ، اءَوْ تَرَی الْمُبْتَلَی بِاءَلَم یُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبْکِی رَحْمَهً لَهُ. فَما صَبَّرَکَ عَلی دائِکَ، وَ جَلَّدَکَ بِمُصابِکَ(17)
آیا به جان خود رحم نمی کنی همان گونه برای دیگری دل می سوزانی؟ بسا شخصی را در افتاب می بینی بر او سایه می افکنی و یا کسی را به دردی گرفتار می بینی که درد تن او را می سوزاند و از راه مهربانی بر احوال او گریه می کنی پس چه چیز ترا به درد خویش شکیبا ساخته و بر مصیبت هایت توانا نموده است.
عیسی بن مریم علیه السلام می فرمود:
اَشقَی النّاسِ مَن هُوَ مَعروفٌ بِعلمِهِ مَجهُولٌ بِعَمَلِهِ (18)
پست ترین مردم آن کسی است که در میان مردم به علم و فضیلت شهرت پیدا کند ولی د رمقام عمل مقصر و سست و مجهول است.
به علمت اگر عمل برابر گردد***کام دو جهان تو را میسر گردد
مغرور مشو به آنکه خواندی ورقی***اندیش از آن دم که ورق برگردد
مولا امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: مباش از کسانی که مردم را از زشتی ها نهی می کند ولی خود بدان عمل می کند و به خوبی ها امر می نماید و خود بدان عمل نمی کند.
یکبار مردی به همسر خود گفت از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام سوال کن آیا من از شیعیان آنهایم؟ آن زن پرسید: حضرت زهرا علیهالسلام فرمود: بگو اگر به آنچه ما امر کرده ایم عمل کنی و از انچه نهی نموده ایم دوری می جویی از شیعیان ما هستی وگرنه نیستی. جواب را زن برای شوهر خود نقل کرد شوهر از شنیدن این پاسخ بسیار ناراحت و اندوهگین شد و گفت: وای بر من چگونه ممکن است انسان ازگناه پاک باشد و از او خطایی سر نزده. بنابراین در آتش جهنم جای خواهم داشت زیرا هر که از شیعیان ایشان نباشد همیشه در جهنم است آن زن گفتار و ناراحتی شوهرش را برای حضرت زهرا علیها السلام نقل کرد. بانوی بزرگوار فرمودک به شوهرت بگو آن طور که فکر کرده ای نیست زیرا شیعیان ما از بهترین مردمان بهشتند اما هر کس که ما را دوست بدارد و دوستان ما را نیز دوست داشته باشد و با دشمنان دشمن باشد با قلب و زبان نیز تسلیم ما باشد شیعه ما نمی باشد در صورتی که با دستورات و نواهی ما مخالفت کند با اینکه او نیز در بهشت خواهد بود. البته بعد از پاک شدن از گناه یا به وسیله گرفتاری های دنیا و یا به مصیبات و رنج های قیامت و یا اینکه در طبقه اول جهنم کیفر خواهد شد و پس از آنکه پاک گردید به واسطه محبت ما را از آنجا نجات یافته در بهشت مسکن می گیرد. (19)
یُحِبُّ الصّالِحینَ و لا یَعمَلُ عَمَلَهُم وَ یُبغِضُ المُذنِبینَ وَ هُوَ اَحَدُهُم
مباش از کسانی که صالحان را دوست می دارد ولی کار آنها را انجام نمی دهد و با گنهکاران سر ستیز دارد و خود یکی از آنهاست.
تعریف می کند که فلانی آدم باتقوایی است ولی کار خوب آنها را به جا نمی آورد چه مانعی دارد تو خود نیز مثل آنها شو. ببین خوب بودن چقدر شیرین است شایسته بودن لایق بودن انسان بودن مطابق با فطرت است تو هم شایسته و لایق و انسان شو و از خدا بخواه که از صالحجین باشی که البته اکثر پیامبران یکی از دعاهایشان این بود که
اَلحِقنی بِالصّالِحین
بار پروردگارا ما را به صالحین ملحق فرما.
این درست است که توصیف و سخن گفتن از صالحین کار پسندیده ای است ولی باید به دنبال آنان حرکت کرد.
چنانکه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
عِندَ ذکرِ الصّالِحینَ تَنزِلُ الرَّحمَهِ (20)
در هنگام گفتگو درباره صالحین رحمت الهی نازل می شود رحمت الهی یعنی توفیق یافتن به تبعیت از صالحین و مثل آنها شدن و مواظبت از لقمه از دیدگان از گوش.
در هر مجلسی شرکت نکردن اهل دروغ و تقلب و کلاه برداری نبودن.
بعضی نگویند که ما در عصری زندگی می کردیم که نمی شد صالح باشیم. خداوند تبارک و تعالی در تمامد وران ها نمونه ها و مستوره هایی برای اتمام حجت از بین اقشار مختلف مردم دارد که کسی بهانه نیاورد. خجالت روز قیامت غیر قابل تحمل است که انسان ببیند گروهی حتی در سن جوانی پاک و پاکیزه زیست کردند و هم اینک در صف صالحان هستند و عازم به بهشت و فردوس برین.
امام صادق علیه السلام می فرمود:
لَو لَم یَکُن فی الحِسابِ مَهولهٌ اِلاّ حَیاء العَرضِ عَلی الله تعالی و فضیحَهِ هَتکِ السِّرِ عَلی الخَفیّاتِ یَحِقُّ لِلمَرءِ اَن لا یَهبِطَ مِن رُوُسِ الجِبالِ وَ لا یاوی اِلی عِمرانٍ و لا یَاکُلَ وَ لا یَشرِبُ وَ لا یَنامُ الّا عَن اِضطرارٍ مُتَّصِلٍ بالتَّلَفِ (21)
اگر در حساب روز قیامت هولی و ترسی به جز شرم و خجالت عرضه بر خدای تعالی و رسوایی پرده در شدن آدمی نبود همانا سزاوار بود که آدمی از سر کوه فرود نیاید و روی به آبادی نیاورد و به حکم اضطرار تا مرز تلف شدن نخورد و نیاشامد و خواب نداشته باشد.
ای به غفلت گذرانیده همه عمر عزیز ***تا چه بودی و چه کردی عملت کو و کدام
وای اگر پرده بیفتد که ز بس خجلت و شرم***همه بر جای عرق خون دل آید ز مسام
می توانی که فرشته شوی از علم و عمل***لیکن از همت دون ساخته ای با دد و دام
وَ یُبغِضُ المُذنِبینَ و هُوَ اَحَدُهُم؟
مولا فرمود: مباش از جمله کسانی که از گنهکاران متنفر است ولی خود یکی از آنهاست. اگر گناه بد است برای تو هم بد است گاهی ما گناه اهل گناه را زیر ذره بین می گذاریم و آشکار می کنیم یکبار به سراغ خود نمی رویم که ببینیم چه کرده ایم دائم در مقام غیبت و عیب جویی از این و آن هستیم اما کمتر به عیب های خود می پردازیم. یک شب از مسجد عازم منزل بودم دو نفر در سر راه حقیر ایستادند و در حالی که اشک می ریختند گفتند یکی از ما شب گذشته پدر را که حدود یک هفته پیش فوت شده در خواب دیده که چون چهارپایان راه می رود و زبانی به اندازه اندامش دارد و تقاضای آب می کند و گاهی زبانش را داخل تشت آب فرو م یکند ولی رفع عطش از او نمی شود. عرض کردم پدر شما درباره اهل ایمان و بزرگان بدگویی نمیکرد وغیبت و تهمت نمی زد؟ پاسخ دادند: آری شب و روز و به هر مناسبتی فحش و ناسزا و بدگویی پشت سر آنان داشت. عرض کردم آنچه شما در خواب دیدید یک نمونه از عذاب برزخی این نوع انسان هاست که مالک زبانشان نیستند و هر چه بخواهند بدون مدرک و دلیل در غیاب اهل ایمان و صالحان می گویند.
یَکرَهُ المَوتَ لِکَثُرَهِ ذُنُوبِه و یُقیمُ عَلی ما یَکرَهُ المَوتَ لَهُ
مباش از کسانی کهاز مرگ بیزار است زیرا که زیاد گناه کرده و بر چیزی پایدار است که باعث کراهت او از مرگ شده است.
چرا بعضی از مرگ و جهان آخرت بیزارند؟ شاید علت عمده آن ممانعت مرگ از ادامه گناهان و لغزش های آنان است. مرگ اجازه نمی دهد که اینها برای همیشه به معصیت و نافرمانی حضرت معبود مشغول باشند.
بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ (22)
بلکه این انسان می خواهد که همواره مقابلش باز باشد کسی مانع و مزاحم ادامه جنایات و زشت کاری هایش نشود.
و شاید هم وقتی متوجه گناهان بسیار خویش می شود از مردن متنفر می گردد. این چاره دارد و چاره توبه قبل از مرگ است و تا آثار مرگ هویدا نگشته باید توبه کرد که در هنگام مرگ توبه نیز پذیرفته نخواهد شد.
لَیْسَتِ التَّوْبَهُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا(23)
کسی که در تمام عمر به کارهای زشت مشغول باشد تا مرگ را ملاحظه کند در آن ساعت پشیمان شده گوید اکنون توبه کردم توبه اش پذیرفته نخواهد شد همان طور که هر کس کافر بمیرد نیز توبه اش قبول نیست برای اینها عذابی دردناک آماده ساخته ایم. توبه درمان نفرت از مرگ است وقتی انسان طلب عفو و مغفرت از پیشگاه پروردگار مهربان می کند و به طور جدی در مقابل جبران گذشته ها برمی آید دیگر از مرگ بیزار نخواهد بود و بلکه مرگ را پل پیروزی و کلید سعادت و نیکبختی جهان آخرت می داند مولا امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمود:
فَاعْمَلُوا وَ اءَنْتُمْ فِی نَفَسِ الْبَقاءِ، وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَهٌ، وَ التَّوْبَهُ مَبْسُوطَهٌ، وَ الْمُدْبِرُ یُدْعَی ، وَ الْمُسِی ءُ یُرْجَی ، قَبْلَ اءَنْ یَخْمُدَ الْعَمَلُ، وَ یَنْقَطِعَ الْمَهَلُ، وَ یَنْقَضِیَ الْاءَجَلُ وَ یُسَدَّ بابُ التَّوْبَهِ (24)
کار کنید تا زنده هستید و نفس بالا می آید و نامه اعمال گشوده و در توبه باز است و آنکه قهر کرده دعوت می شود و به گنهکار امیدواری می دهند پیش از آنکه چراغ عمل خاموش شود و فرصت از دست برود و مدت به سر آید و در توبه بسته شود.
دارم امید عاطفتی از جانب دوست***کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سرم جرم من که او ***گر چه پری و شست و لیکن فرشته خوست.
و یُقیم عَلی ما یَکرَهُ المَوتَ لَهُ
بر چیزی که باعث کراهت او از مرگ شده باقی است باید دید چه چیزهایی عامل کراهت از مرگ می شود آن عوامل را نخست در وجود خویش شناسایی کنیم و سپس در مقام ریشه کنی و اضمحلال آنها برآییم.
اِن سَقِمَ ظَلَّ نادِماً و اِن صَحَّ اَمِنَ لاهیاً یُعجِبُ بِنَفسِهِ اِذا عُوفِیَ و یَقنِطُ اِذا ابتُلِیَ
مباش از کسانی که اگر بیمار شود همواره در ندامت است و اگر سلامتی یابد سرگرم خوشگذرانی می گردد و به خاطر تندرستی گرفتار غرور می شود و هنگام گرفتاری مایوس می گردد.
تحمل بیماری و قدردانی سلامتی دو موضوع مهم برای حفظ ایمان و خارج شدن از سرحد اعتدال است اینکه انسان در هنگام بیماری شکایت ننماید و چیزی به زبان جاری نکند که از قدر و منزلتش بکاهد و یا در هنگام سلامتی غافل از این نعمت بزرگ الهی نباشد به خوشگذرانی های نامشروع و پایکوبی و عربده جویی نیفتد بلکه شکر و سپاس نعمت سلامتی را به درگاه الهی به جا آورد اینها همان حالت اعتدال و روش پسندیده است.
شکیبایی در مرض و قدردانی هنگام سلامتی وظیفه مومن است.
وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُون(25)
هرگاه از لطف خود رحمتی به آنها بچشانیم شاد می شوند و اگر رنج و بلایی از نتیجه کارهای خود ببیینند به کلی مایوس می شوند.
بعضی تا یک تب می کنند و مختصر کسالتی سراغشان می آید ناله و فریادشان بلند می شود و حالت یاس و نومیدی به آنان دست می دهد و وقتی خداوند سلامتی و صحت را به آنها برمیگرداند شروع به تاختن می کنند و فراموش می نمایند که با یک تب چه شکوه هایی می کردند و طاقت کسالت مختصر را هم نداشتند عوض آنکه شکر نعمت سلامتی را بجا آورند می بینی که بیان مولا یُعجِبُ بِنَفسِهِ اِذا عُوفِی گرفتار عجب و بلندپروازی می شوند.
عجب چیز خطرناکی است دین و ایمان انسان را نابود می کند باعث کم کاری و توقف آدمی خواهد شد.
حضرت مولا علی علیه السلام می فرماید.
اَلاِعجابُ یَمنَعُ الاِزدِیاد (26)
عجب باعث توقف و کم کاری انسان می شود.
همو فرمود: هر وقت به چیزی از بزرگی و اقتدار که تو در آنی تو را خوش آید و بر خودپسندی ات بیفزاید و نمایش خیال پرشکوهی در تو پیدا شود.
فَانظُر اِلی عِظَمِ مُلکِ اللهِ و قُدرَتِهِ
بر بزرگی و قدرت خدا بنگر از چیزهایی که نفس تو قادر بر آن نیست زیرا این کار تو را از سرکشی به افتادگی و نرمی کشاند.(27)
گاه دیده می شود پدر خانواده سر سفره غذا می نشیند سر تا سر سفره چند داماد و عروس فرزندان و نوه هایش نشسته اند گرفتار عجب می شود که این منم که این چنین وضعی دارم کیست مثل من در حالی که باید بگوید پروردگارا من کسی و چیزی نیستم هر چه هست از لطف و کرم تو است اگر عافیت و سلامتی است اگر کثرت اولاد و فرزندان است اگر اقبال دنیا و روزی فراوان است همگی از بذل و کرم تو است.
یا لَطیفُ اِرحَم عَبدَکَ الضَّعیف
ای خدای لطیف به این بنده ضعیف ترحمی فرما.
جمله زیبای امام سجاد علیه السلام برای شکستن عجب و بلندپروازی ما در دعای شریف مکارم الاخلاق دارد.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی محمَّدٍ و آلِه و لا تَرفَعُنی فِی النّاسِ دَرَجَهً الاّ اَحدَثتَ لِی ذِلَّهً باطِنَهً عِندَ نَفسی بِقَدَرِها
پروردگارا بر محمد و ال او درود فرست و مرا در بین مردم در جه ای بالا مبر مگر آنکه پیش خودم مرا پایین آوری و برایم ایجاد مکن یک عزت ظاهری را مگر آنکه به همان اندازه در درونم فروتنی و کوچکی ایجاد فرمایید.
عجب اگر به سراغ اعمال شایسته و عبادات آید مثل یک میکروب بدخیم به سرعت عمل را ضایع می کند و تمام زحمات و رنج و طاعت را بی ثمر می گذارد همان گرامی در همان دعا عرض می کند.
عَبِّدنی و لا تُفسِد عِبادَتِی بِالعُجبِ (28)
پروردگارا مرا توفیق بندگی ده و مرا بنده خود کن وعباداتم را به وسیله عجب فاسد مفرما.
و امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمود:
سَیِّئَهٌ تَسُوکَ خَیرٌ مِن حَسَنَهٍ تُعجِبُکَ (29)
گناهی که باعث شرمندگی و توبه تو شود نزد خداوند تبارک و تعالی بهتر است ازکار خوبی که ترا به عجب و خودپسندی وا دارد.
اِنَّ اَصابَهُ بَلاءٌ دَعا مُضطرّاً و اِن رَخاءُ اَعرَضَ مُغتَرَّاً
مباش از کسانی که وقتی مصیبتی به وی وارد می شود به زاری خدا را می خواند و اگر امیدی به او روی آورد از حق بر می گردد در حالی که اسیر غرور است.
آیا فقط در هنگام درد و بلا باید خدا را بخوانیم و در هنگام خوشی و نعمت اسیر غرور شویم؟
هنر آنجاست که شخص در ناز و نعمت باشد و هیچ مشکل اقتصادی و ناراحتی نداشته باشد روی به خدا آورد و از صمیم قلب بدون هیچ توقعی بلکه فقط از روی عشق و ارادت حضرت معبود را بخواند. اگر بنا شود که عامل موثر در سوز و شور ما در درگاه الهی گرفتاری های مادی باشد چندان ارزشی ندارد ارزش انجاست که چون شعیب پیامبر نه از ترس دوزخ و نه از شوق بهشت در پیشگاه الهی تضرع و زاری شود.
یکبار اقایی تازه وارد در جمع مستمعین حاضر در مسجد حضور یافت در چند جلسه مشاهده کردیم که همین که سخنران به ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام میکند او با صدای بلند ناله سر می دهد و به قول معروف باعث گرمی مجلس می شود پیش خود گفتیم عجب شور و نوا و حال خوشی دارد. ولی پس از دو یا سه جلسه بود که او را جلب کردند و تحویل مامورین نیروی انتظامی دادند . پرسیدیم قضیه از چه قرار است گفتند این اقا کلاهبردار بوده و مال و ثروت زیادی را تصاحب کرده و مالباختگان از حضور وی در این محفل مطلع شده و او را تحویل مامورین داده اند. باخبر شدیم که این شخص آن گریه و زاری و فریادها را به خاطر درد پنهان خود داشت و استغاثه میکرد که او را جلب نکنند.
راستی بهتر نیست که ناله و زاری در خانه خدا و گریه کردن بر مصائب اهل بیت علیهم السلام با انگیزه مادی و خواسته های دنیایی مخلوط نگردد و فقط خدا را به خاطر خودش بخواهیم و بخوانیم.
برید عجلی می گوید: در محضر امام محمد باقر علیه السلام بودیم مسافری از خراسان که راه دور مسیر را پیاده طی کرده بود به حضور امام علیه السلام شرفیاب شد پاهایش را که از کفش در آورد شکافته و ترک برداشته بود.
گفت: به خدا سوگند من را نیاورد از آنجا که آمدم مگر عشق و دوستی شما اهل بیت. امام علیه السلام فرمود: به خدا قسم اگر سنگی ما را دوست بدارد خداوند آن را با ما محشور کند و قرین گرداند و آیا دین غیر از محبت است؟! (30)
امام صادق علیه السلام درباره انگیزه خود در بندگی پروردگار می فرماید:
و لکِنّی اَعبُدَهُ حَبَّاً لَه عَزَّوجَلَّ وَ هِیَ عِبادَهُ الاَحرارِ (31)
ولی من خدای بزرگ را به خاطر محبتی که به او دارم می پرستم و اینگونه عبادت مخصوص آزادگان است.
تَغلِبُهُ نَفسُهُ عَلی ما یَظُنُّ و لا یَغلِبُها عَلی ما یَستَقَیُنِ
مباش از کسانی که نفس اماره در انجام گمان ها و توهمات بر او چیره است و درباره آنچه که یقین دارد و مسلط شدن بر نفس ضعیف است. گاهی ما اسیر خیالات و توهمات خویش هستیم و به آنچه را که حتمی و یقینی است در مهار نفسانیات خویش ناتوان هستیم به وعده های پوچ دنیا دل می بندیم به وعده های یقینی قیامت بی اعتنا می باشیم قرآن در توصیف این طرز تفکر و برداشت از واقعیت ها میفرماید.
إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَی الْأَنْفُسُ (32)
چیزی جز ظن و گمان و هوای نفس خود را پیروی نمی کنند.
وَإِذَا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَهُ لَا رَیْبَ فِیهَا قُلْتُمْ مَا نَدْرِی مَا السَّاعَهُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ (33)
هنگامی که به شما گفته می شود که وعده خدا حق است و درباره قیامت هیچ شک و تردیدی نیست گفتید ما نمی دانیم قیامت چیست ما فقط یک ظن و خیالی به قیامت داریم و ما به آن یقین نداریم.
البته اینها در نخستین شب بعد از مرگ و برخورد با منکر و نکیر و فرشته رومان وقتی مورد بازرسی و مواخذه قرار گرفتند به مرتبه یقین خواهند رسید و تمامی وعده های الهی را باور خواهند کرد و همه اش حسرت می خورند که چرا در دنیا برای جهان آخرت خویش کاری نکردند و وعده های پروردگار را تکذیب کردند.
آنگاه می گویند:
ربِّ ارجَعونِ لَعَلّی اَعمَلُ صالِحَاً فیما تَرَکتُ
پروردگار مرا به دنیا بازگردان تا شاید برای جبران گذشته کار خوب انجام دهم پاسخ می شنود که:
کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (34)
نه چنین است این سخنی است که وی می گوید در حالی که در ورای آنها عالم برزخ تا روز قیامت است.
آری دیگر فرصت بازگشت به دنیا نیست و زمانی از خواب غفلت بیدار شدی که کار از کار گذشته و کار کردن منقطع گشته است.
گفتند یکی از علماء ربانی و صمدانی برای خود قبری حفر کرده بود گاهی که مجذوب دنیا و زرق و برق آن می شد گرفتار غفلت می گردید داخل قبر می شد و می خواند.
ربِّ ارجَعونِ لَعَلّی اَعمَلُ صالِحَاً فیما تَرَکتُ
بعد از جا بر میخاست و می گفت حالا دعایت مستجاب شد و خداوند تو را به دنیا بازگردان مشغول به کارهای پسندیده شو از فرصت ها استفاده کن.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
ما مِن لَیلَهٍ اِلّا وَ المَلِکُ المُوتِ یُنادی یا اَهلَ القُبورِ لِمَ تَغبِطونَ و قد آیَنتُم هَولَ المُطَّلَعَ؟ فَقال المَوتی: اِنَّما یَغبِطونَ المُومِنینَ فِی مَساجِدِهِم لاَنَّهُم یُصَلُّونَ وَ لا نُصَلّی (35)
شبی نیست که جناب عزرائیل علیه السلام به ساکنین در قبرها می گوید برای چه شما غبطه می خورید در حالی که هول مطلع را پشت سر گذاشتید و پرده ها از برابر چشمانتان کنار رفته؟ پاسخ می دهند ما به حال مومنینی غبطه می خوریم که در مساجدشان به نماز می ایستند ولی ما دیگر نمی توانیم نماز بخوانیم.
چه قدر از همسایگان مسجد و کسانی که محل کارشان به مسجد نزدیک است می شناسیم که بانک اذان را می شنوند و در صف جماعت و نماز اول وقت شرکت نمی کنند و شاید بعضی در تمامی عمر یکبار حضور در صفوف نماز جماعت مسجد نداشته اند ولی متاسفانه مجلس ترحیم همان شخص مسجد ندیده را در مسجد برپا می کنند و این خیلی زشت است که کسی در تمامی دوران زندگی به نماز جماعت مساجد شرکت نکرده باشد ولی مجلس مرگش را در مسجد برگزار کنند. و در عالم برزخ مکرر بگوید: رَبِّ ارجِعُون خدایا مرا برگردان پاسخی جز کَلّا نشنود.
در ادامه حدیث آمده که:
و یُوتُونَ الزَّکاهَ و لا نُزَکّی
مومنین زکات می پردازند ولی ما دیگر قادر به پرداخت زکات نیستیم.
یصُومُونَ رَمضانَ و لا نَصومُوا
ماه رمضان می آید و روزه می گیرند ولی ما نمی توانیم روزه بگیریم.
یَتَصَدَّقُون و نَحنُ لا نَتَصَدِّقُ
آنها صدقه می دهند ولی ما نمی توانیم صدقه بدهیم. آنان
یَذکُرونَ اللهَ کَثیراً و لا نَذکُرُ
آنها ذکر خدا را فراوان می گویند ولی ما قادر به ذکر گفتن نیستیم.(36)
قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَی ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا یَزِرُونَ (37)
وقتی در صحنه قیامت قرار می گیرند و می گویند: وای بر ما از آنچه در دنیا افراط کردیم و بار گناهان خویش بر پشت کشند آری بد بار سنگینی را بر دوش می کشند.
یَخافُ عَلی غَیرِهِ بِاَدنَی مِن ذَنبِهِ و یَرجُوا لِنَفسِهِ بِاَکثَرَ مِن عَمَلِهِ
مباش از کسانی که از گناهی که دیگری مرتکب می شود نگران است و برای خود مزدی بیشتر از عملی که انجام داده امیدوار می باشد.
اِن استَغنی بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ اِن افتَقَرَ قَنَطَ وَ وَهَنَ
و مباش از کسانی که وقتی بی نیاز می شود طغیان میکند و فتنه بر پا می دارد و وقتی ندارد می گردد مایوس و سست می شود.
قرآن شریف هم اینگونه نظر می دهد که
کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَی (38)
نه چنین است انسان طغیان کند هنگامی که احساس بی نیازی می کند البته اگر کسی تهذیب نفس کند و ظرفیت خود را در برابر اقبال دنیا بیشتر کند گرفتار طغیان و سرکشی نخواهد شد چنانکه به عنوان نمونه بودند و هستند کسانی که با داشتن ثروت فراوان و امکانات مادی همچنان عبدی خاضع و خاشع باقی مانده و از آنچه خداوند بدان ها عنایت فرموده در راه خدا انفاق می کنند هیچ گاه دنیا و زرق و برق آن حال آنها را تغییر نداده است.
این کم ظرفیت ها هستند که با یک تغییر و تحول در زندگی و توسعه ثروت خود را گم می کنند و سر به طغیان می زنند در حالی که بندگان مخلص خدا باور دارند که همه فقیران درگاه اویند و آنچه د راختیارشان هست همگی عاریه و موقت است و روزی باید همه را بگذارند و بروند و از این دنیا فقط سه قطعه پارچه سپید سهم آنهاست. خداوند تبارک و تعالی در هر دو حالت بی نیازی و فقر ما را امتحان می کند و چه بسیار انسان ها که در هر دو حالت پیروز و موفق از امتحان بیرون آمدند و تن به خواست پروردگار دادند و در بی نیازی طغیان نکردند و در فقر شکیبایی نمودند.
مولایمان علی علیه السلام می فرمود:
الصَّبرُ عَلَی الفَقرِ مَعَ العِزِّ اَجمَلُ مِنَ الغِنی مَعَ الذّلِّ (39)
شکیبایی بر نداری هنگامی که همراه با عزت باشد زیباتر است از ثروت و بی نیازی همراه با ذلت .
همو فرمود:
کَم مِن مَنقُصٍ رایجٍ و مَزیٍد خاسِرٍ (40)
چه بسیار انسانهایی که توقصی در زندگی دارند ولی سود برده اند و چه بسیار مردمی که مال فراوان دارند و زیان برده اند.
یُقَصِّرُ اذا عَمِلَ و یُبالِغُ اِذا سَاَلَ اِن عَرَضَت لَهُ شَهوَهٌ اَسلَفَ المَعصیَهَ و سَوَّفَ التَّوبَهَ اِن عَرَتهُ مِحنَهٌ انفَرَجَ عَن شرائِطِ المِلَّهِ
و مباش از کسانی که چون کاری را انجام دهد ناقص بجا می آورد و هرگاه درخواستی کند بسیار خواهد و چون شهوت بر او غلبه کرد گناه راه مقدم دارد و توبه را عقب اندازد و همین که رنجی به او رسد از دستورات شرع مقدس دوری جوید. نکات این فراز از موعظه امیرالمومنین علیه السلام عبارت است از کار را ناقص انجام دادن و کم کاری و توقع خلاف آن از دیگران مقدم داشتن گناه و تاخیر توبه و دوری از شرع مقدس در هنگام رنج و مصیبت. اما در موضوع اول نقصان در کم کاری هنگامی که فرد یا افرادی کاری را به عهده می گیرند وظیفه شرعی انسانی ایجاب میکند که آن کار را تمام و کمال انجام دهند و چیزی را کم نگذارند که برای مصرف کننده باعث مشکلات و گرفتاری شود.
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
اِنَ اللهَ تَعالی یُحِبُّ مِنَ العامِلِ اِذا عَمِلَ اَن یَحسُنَ (41)
خداوند دوست می دارد که آنکه کاری را انجام دهد درست نیکو انجام دهد هنگامی که ابراهیم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از دنیا رفت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دید که نقصی در قبر است با دست مبارک قبر را درست کرد و سپس فرمود:
اِذا عَمِلَ اَحَدُکُم عَمَلاً فَلیَتقِن(42)
هنگامی که یکی از شما کاری را انجام می دهد باید مطمئن به درستی آن باشد. در جای دیگر برای شخص دیگری می فرمود:
اِنّی لاَعلَمُ اَنَّهُ سَیُبلی وَ یَصِل اِلَیهِ البَلاء و لکِنَّ الله یُحِبُّ عَبداً اذا عمِلَ عَمَلاً اَحکَمَهُ
من می دانم که به طور قطع این مکان آسیب می بیند و گرفتار حوادث می شود و لکن خداوند دوست دارد وقتی بنده اش کاری را انجام میدهد محکم کاری می کند سخن دیگر مولا مقدم داشتن گناه و تاخیر توبه بود.
تسویف در لغت به معنای امروز و فردا کردن است کسی که گناه را مقدم می دارد توبه را به تاخیر می اندازد چه تضمینی در کار است که مرگ ناگهانی به سراغش نیاید و فرصت توبه پیدا کند.
همان گرامی برای یکی از یاران خود نوشت که در باقیمانده از عمرت برای جهان آخرت خویش تدارک کن و نگو فردا و فرداها انجام می دهم که بسیاری از مردم قبل از تو بخاطر همین تاخیر انداختن امروز و فردا کردن خود هلاک شدند و فرمان الهی در حالی که آنان غافل بودند به سراغشان آمد. (43)
تاخیرُ التَوبَهِ اغتِرارٌ و طُولُ التَّسویفِ حیرَهٌ
تاخیر انداختن توبه سبب غرور و فریب انسان می شود و طولانی کردن تسویف باعث حیرت و سرگردانی می گردد.
باید توجه داشت که توبه شعبه ای از فضل و کرم الهی و دری از درهای رحمت پروردگار است راستی اگر این در توبه بسته بود هیچ کس طعم رستگاری را نمی چشید و روی سعادت را به خود نمی دیدی.
اولین ثمره توبه محبوبیت نزد پروردگار است.
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ(44)
دوم آنکه گناه توبه کننده تبدیل به حسنه می گردد توبه باعث می شود که زنگار گناه از دل ها پاک شده و به جایش نور طاعت و بندگی حضرت معبود می آید.
چنانکه خداوند بشارت می دهد که
إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا(45)
مگر آن کسانی که از گناه توبه کند و با ایمان به خداوند کارهای شایسته بجا آورند آنگاه پروردگار گناهان آنها را تبدیل به ثواب کند زیرا که خداوند بخشنده و مهربان است توبه کننده مشمول دعای فرشتگان می شود و جایگاه ابدی او بهشت برین است.
شیخ بهایی علیه الرحمه در شرح اربعین آورده است شکی در وجوب فوری توبه نیست زیرا گناهان مانند سم های ضرر رساننده به بدن است و چنانچه خورنده هم واجب است در معالجه شتاب کند تا هلاک نشود و از بین نرود همچنین بر گنهکار واجب است ترک گناه کند و سرعت در توبه داشته باشد و البته گنهکاری که در توبه مسامحه کند و به وقت دیگر تاخیر اندازه بین دو خطر بزرگ خود را قرار داده است که اگر از یکی سالم بماند به دیگری مبتلا خواهد شد. اول رسیدن مرگ ناگهانی به طوری که از خواب غفلت بیدار نشود و خود را ناگهان در حالت مرگ ببیند دوم آنکه به واسطه پاک نکردن آلودگی خود به وسیله توبه تاریکی گناهان بر دل زیاد می شود تا آنجا که دیگر قابل پاک شدن نیست چنانکه ابی بصیر گفت از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:
اِذا اَذنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِی قَلبِهِ نُکتَهٌ سَوداءَ فَاِن تابَ اِنمَحَت وَ اِن زادَت حتی تَغلِبَ عَلی قَلبِهِ فَلا یَفلِحُ بَعدَها اَبَداً (46)
هنگامی که شخصی مرتکب گناه می شود نقطه سیاهی در قلبش ایجاد می گردد اگر توبه کند از بین می رود ولی اگر توبه نکند و گناه را تکرار نماید به تدریج تمام قلبش را احاطه می کند و در نتیجه روی سعادت را برای همیشه به خود نخواهد دید.
سفارش قرآن هم به تسریع توبه است.
إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولَئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا (47)
خداوند توبه کسانی را می پذیرد که از روی نادانی کار زشتی را انجام داده و سریع از عمل خود پشیمان شده و توبه کنند آنگاه خداوند آنان را می بخشد که خدا آگاه و حکیم است.
نکته پایانی این فراز از کلام مولا
اَن عَرَتهُ اِنفَرَجَ عَن شرائِطِ المِلَّهَ
مباش از کسانی که تا رنجی به او رسد از دستورات شرع مقدس دوری جوید. اگر کسی روی اعتقادی محکم و ارادتی پایدار و خالصانه به سراغ شریعت مقدس آمده باشد با دیدن چند حادثه تلخ و ناگوار از دین برنمیگردد و تغییر ماهیت نمی دهد. اشخاص سست عنصر و ضعیف الایمان با اقبال دنیا و رسیدن به جاه و مقام مشغول تعریف و تمجید از دین و شریعت می شوند ولی همین که دنیا به نفع آنها نشد از دین فرار کرده و اقدام به مذمت و سرزنش از دین خدا می نمایند.
شان نزول بسیار جالبی در ذیل آیه یازدهم سوره مبارکه حج آمده که خواندنی و قابل توجه است.
نخست به آیه بپردازیم که خود گویای این حقیقت است.
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ (48)
بعضی از مردم هستند که خدداوند را براساس حرف و ظاهر بندگی می کنند اگر از این گرایش به دین خیری نصیب آنها شود اطمینان خاطر پیدا میکنند و اگر گرفتار فقر و آفتی شوند از دین خدا برگشته در نتیجه در دنیا و آخرت زیانکار شده که این است زیان آشکا.
داستان نزول آیه از این قرار است که طبق نقل مجمع البیان عده ای در مدینه بر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وارد می شدند هرگاه سلامتی بدن داشتند و مرکب آنها چابک و سرحال می ماند و زنانشان پسر می زایید و از نظر ثروت و وضع مالی خوبی پیدا می کردند اطمینان خاطر پیدا کرده و بر شریعت اسلامی می ماندند ولی اگر گرفتار درد بدن می شدند و یا زنانشان دختر می زاییدند و به اموالشان ضرر می رسید از دین برمیگشتند و می گفتند:
ما اَصبَتُ فِی الدِّین اِلاّ شَرّاً
ما از این دین جز به شر و بدی برخورد نکردیم.
عاشقی خواهی که تا پایان بری ***بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید و انگارید خوب***زهر باید خورد انگارید قند.
یَصِفُ العِبرَهَ وَ لا یَعتَبِرُ وَ یُبالِغُ فِی المَوعِظَهِ و لا یَتَّغِظُ فَهُوَ بِالقَولِ مَدِلٌّ و مِنَ العَمَلِ مُقِلٌّ
مباش از کسانی که آنچه مایه عبرت است توصیف می کند ولی خود درس عبرت نمی گیرد. در موظعه کردن مردم مبالغه می نماید ولی خود موعظه نمی شود در گفتار خود را برتر دیگران می داند ولی در عمل کم می گذارد.
چرا بعضی مردم را دعوت به عبرت گرفتن از حوادث روزگار می کنند و در موعظه و ارشاد خلق مبالغه می نمایند ولی خود عبرت نمی گیرند و موعظه نمی شوند.
فرق است بین دانایی و دارایی آنانی که چنین وضعی دارند معمولا مسایل عبرت انگیز و نصایح و مواعظ را می دانند و برایشان دارایی و سرمایه معنوی نشده است و به مرحله پشایی نرسیده اند.
وقتی انسان آنچه را که می داند در زنگی شخصی و اجتماعی آن را به اجرا درآورد به طور قطع تهذیب خواهد شد و قبل از هر فرد خود را موعظه خواهد کرد بنابراین مشکل آن قشری که مولا معرفی می فرماید بی عملی و به کار بستن مواعظ است.
اَتَامُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنسَونَ اَنفُسَکُم (49)
آیا مردم با به کارهای نیک دستور می دهید ولی خودتان را فراموش کرده اید. یکی از عواملی که موعظه ها و نصایح اثر نمی بخشد مربوط به ضعف و تقوا و معنویت موعظه کننده است البته شنونده هم باید شایستگی به اجرا در آوردن موعظه را داشته باشد.
نصیحت همه عالم چو باد در قفس است ***به گوش مردم نادان چو آب در غربال
خداوند تبارک و تعالی درباره واعظان غیرمتعظ می فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ(50)
ای اهل ایمان چرا کاری را که انجام نمی دهید برای مردم می گویید که اینکه چیزی بگویید و بدان عمل نکنید خداوند را سخت به خشم می آورد.
خداوند تبارک و تعالی به عیسی بن مریم وحی فرستاد که به حکمت من خود را موعظه کن هرگاه از آن بهره مند شدی آنگاه در مقام موعظه خلاق در آی در غیر اینصورت از من حیا کن. (51)
نکته نخست این فراز از بیان مولا نقل مسایل عبرت انگیز و نگرفتن درس عبرت است در حالی که عبرت و اعتبار از حوادث سرمنشا رشد و عامل برنده ای برای رفع موانع کمال است هنگامی که انسان از نتایج و ثمرات گناهان و جنایات و یا خوبی ها و فضائل دیگران مطلع شود و همیشه عاقبت و پایان کار آنها را مدنظر داشته باشد و همه آنها را عبرت زندگی خویش قرار دهد قهرا قلب و دل خویش را از آلودگی ها و علایق شهوانی و خوی های حیوانی پاک کرده و با دلی نورانی و صاف در مقام طاعت و بندگی حضرت معبود برخواهد آمد.
امام علیه لاسلام می فرماید اگر من عمر طولانی نکردم مانند عمر کسانی که پیش از من بودند ولی در کارهای ایشان نگریسته در اخبارشان اندیشه نمودم در بازمانده هایشان سیر کردم چنانکه یکی از آنان گردیدم بلکه به سبب آنچه از کارهای آنها به من رسید چنان شد که من با اول تا آخرشان زندگی کردم پس پاکیزگی و خوبی کردار آنها را تیرگی و بدی و سود آن را از زیانش پی بردم. (52)
یُنافِسُ فیما یَغنَی و یُسامِحُ فِیما یَبقَی
مباش از کسانی که در پرداختن به امور فانی رغبت نشان می دهد و در مسائلی که باقی ماندنی است مسامحه می کند.
قرآن می فرماید:
ما عِندَکُم یَنفَذ و ما عِندَاللهِ باقٍ (53)
آنچه نزد شماست از مال و مقام و دنیا فانی شدنی است و آنچه نزد خداوند از اعمال خالصانه و ثواب آخرت ماندگار و باقی است.
امام رضا علیه السلام در تفسیر آیه:
فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِنْ قَوْلِهَا (54)
از گفتار مورچه سلیمان خندید می فرماید: هنگامی که حضرت سلیمان با سپاه خود از هوا عبور می کرد مورچه ای به دیگر مورچه ها گفت:
یا اَیُّهَا النَّملُ اَدخَلوا مَساکِنَکُم لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمانُ و جُنُودُهُ
ای مورچگان داخل لانه های خود شوید سلیمان و سپاهیانش شما را لگدمال نکنند.
باد این سخن را به گوش سلیمان رسانید پرسید نمی دانی من پیغمبرم و کسی را ستم می نمایم؟ گفت چرا؟ دوباره سوال کرد پس برای چه از ظلم من آنها را ترسانیدی و گفتی داخل لانه های خود شوید؟ جواب دادم ترسیدم به آرایش دستگاه و عظمت سلطنت تو نگاه کنند فریفته زینت ها و آرایش دنیا شوند. آنگاه غیر خدا را عبادت نمایند. مورد سوال از سلیمان راجع به عدد حرف اسمش نمود پس از آن پرسید می دانی خداوند از چه رو باد را در بین نیروهای دنیا مسخر تو گردانید؟
سلیمان گفت نمی دانم مور گفت: منظور خداوند این است که اگر تمام آنچه در دنیا هست مانند مین باد تحت تسخیر تو بود نابود شدن و زوال آن از دستت شباهت به ترک و رفتن همین بادست از حقیقت و گفتار مور سلیمان خندان گردید. (55)
پیش صاحبنظران ملک سلیمان باد است***بلکه آن است سلیمان که از ملک آزاد است
آنکه گویند که بر آب نهاده است جهان***مشنو ای خواجه که بنیاد جهان بر باد است
مالک بغداد به مرگ خلفا می گرید ***ورنه این شط روان چیست که در بغداد است
خیمه انس نزن بر در این کهنه رباط ***که اساسش همه موقع بی بنیاد است
مولایمان علی علیه السلام در خطبه ای می فرمود:
وَ اعْلَمُوا اءَنَّ ما نَقَصَ مِنَ الدُّنْیَا وَ زادَ فِی الْآخِرَهِ خَیْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الْآخِرَهِ وَ زادَ فِی الدُّنْیا، فَکَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رابِحٍ، وَ مَزِیدٍ خاسِرٍ(56)
بدانید آنچه در دنیا کم برسد و در آخرت زیاد باشد بهتر است از آنچه در آخرت کم باشد و در دنیا زیاد پس بسا کم شده ای که سودمند است و بسا زیاد شده ای که زیان آور است.
باید باور داشت که دنیا فانی شدنی است و محل عبور است آخرت جاودانه و باقی است.
یَرَی الغُنَم مَغُرَمَ و الغُرمَ مَغنَماً
مباش از کسانی که غنیمت را ضرر می داند و ضرر را غنیمت می شمارد. شاید منظور مولا آن است چیزهایی که باید غنیمت شمرد و بدان عمل کرد مثل دادن خمس و زکات و انفاقات مستحبه را ضرر و زیان می داند و درآمدهای نامشروع خلاف را که در موقع یک نوع ضرر و زیان است و برکت در آنها نیست غنیمت می شمرد.
خداوند تبارک و تعالی به صاحبان ثروت وعده داد که:
مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (57)
شما چیزی را انفاق نمی کنید مگر اینکه خداوند به شما عوض می دهد و او بهترین روزی دهندگان است.
بنابراین پرداخت صدقات و خیرات ضرر نیست بلکه منفعت است هم پاداش دنیایی دارد و هم در جهان آخرت ثواب فراوانی را همراه خواهد داشت.
فَأُولَئِکَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ (58)
پاداش اعمال صالحشان چند برابر و افزون است و در غرفه های بهشت ابدی از هر غم و رنج ایمن و اسوده خاطرند.
امام صادق علیه السلام می فرمود:
الصَّدَقَهُ تَقضی الدِّینَ و تَخلِفُ بالبَرَکَهِ (59)
صدقه و انفاق باعث ادای دین و جایگزینی برکت می شود در واقع اگر کسی حتی فقیر باشد برای آنکه وسعت روزی پیدا کند و گره کارش باز شود خوب است که صدقه بدهد.
همان گرامی به فرزندش محمد فرمود: از سرمایه موجود چه اندازه باقی مانده؟ گفت چهل دینار فرمود: برخیز و آن را صدقه بده و انفاق کن. می گفت: اگر چهل دینار را صدقه بدهم چیزی برای من باقی نمی ماند. فرمود:
تَصَدَّق بِها فَاِنَّ اللهَ عَزَّوجَلَّ یَخلِفُها اَما عَلِمتَ اَنَّ لِکُلِّ شَییً مِفتاحاً و مِفتاحُ الرِّزقِ الصِّدقَهِ فَتَصَدَّق بّها
تو آن را صدقه بده خداوند جایگزین خواهد کرد آیا نمی دانی که برای هر چیزی کلیدی است و کلید روزی صدقه است بنابراین دینارها را انفاق کن محمد می گوید طبق فرمایش پدرم عمل کردم ده روز بیشتر نگذشته بود که
حتّی جاءَهُ مِن مَوضِعٍ اَربَعَهُ اَلافِ دینار (60)
از محلی چهار هزار دینار برای پدرم امام صادق علیه السلام رسید.
یَخشیَ المَوتُ و لا یُبادِرُ الفَوتَ
مباش از کسانی که از مرگ می ترسد و از فرصت استفاده نمی کند.
راستی اگر مرگ حق است و روزی برای پایان زندگی تعیین شده چه بهتر که از فرصت های زندگی استفاده شود و برای جهان آخرت قدمی برداشته گردد مولایمان علی علیه السلام می فرمود:
الفُرصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ فَانتَهِزُوا فُرَصَ الخَیر (61)
فرصت ها همانند ابر بهاری به سرعت از دست می رود بنابراین فرصت های شایسته را غنیمت شمارید.
الفُرصَهُ سَریعَهُ الفَوتِ بَطیئَهُ العَودِ (62)
فرصت ها زود از دست می روند و دیر به دست می آیند.
همو فرمود:
اَشَدُّ الغُصَصِ فَوتُ الفُرَص (63)
سخت ترین غم و اندوه ها از دست دادن فرصت هاست.
پس توجه به بیانات شیوا و رسای امیرالمومنین علی علیه السلام تا پرونده اعمال بسته نشده و مهلت کار به ما داده اند باید در کسب معارف الهیه و معرفت به مبانی دینی و مناقب و فضایل اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و خدمت به خلق کوشا باشیم که فردا دیر است زیرا که
ما تَدری نَفسٌ ماذا تَکسِبُ غَداً (64)
هیچ کس نمی داند که چه چیزی را فردا کسب خواهد کرد.
یکی از شب ها مقداری پول برای مولا علی علیه السلام آوردند فرمود: هم اکنون آن را تقسیم کنید. عرض کردند الان شب است صبر کنید تا فردا تقسیم کنیم فرمود:
تُقَبِّلونَ اَن اعیَشَ اِلی غَدٍ
آیا شما یقین دارید که من فردا زنده هستم گفتند ما هم برای خود چنین باوری نداریم فرمود: پس تاخیر نیندازید شمعی آوردند زیر نور شمع اموال را تقسیم کردند. (65)
یخشَی المَوتَ : مباش از کسانی که از مرگ می ترسد. مولا درباره خود می فرماید:
فَإِنْ اءَقُلْ یَقُولُوا: حَرَصَ عَلَی الْمُلْکِ وَ إِنْ اءَسْکُتْ یَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِی ! وَ اللَّهِ لاَبْنُ اءَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ اءُمِّهِ (66)
اگر من حرف بزنم می گویند: علی بن ابیطالب حرص ریاست دارد و اگر سکوت کنم می گویند از مرگ می ترسد.
بعد از همه حوادث و جنگ ها بعد از این همه حرف ها خیلی بعید است که من از مردن ترس داشته باشم. به خدا سوگند انس پسر ابیطالب به مرگ بیش از انس کودک به پستان مادر است. چرا بعضی از مرگ کراهت دارند؟ این سوال از امام حسن مجتبی علیه السلام شد امام فرمود:
اِنَّکُم اخرَبتُم اَخِرَتَکُم و عَمَّرتُم دُنیاکُم فَانتُم تَکرَهُونَ النَّقلَهَ مِنَ العِمرانِ الَی الخَرابِ
زیرا که شما آخرت خود را خراب کردید و دنیای خویش را آباد نمودید بنابراین شما کراهت دارید از خانه آباد و دنیا به خانه ویران و خراب آخرت منتقل شوید.
اگر کسی خانه آخرت خویش را آباد کرده باشد و بداند که اول مرگ اول راحتی و آسایش است چه هراسی از مرگ دارد. امام حسن علیه السلام می فرماید: شخصی به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد آمادگی برای رفتن از این دنیا به چیست؟ فرمود:
اَداءُ الفَرائِضِ و اِجتنابُ المَحارِمِ و الاِشتِماُل عَلَی المَکارِمِ ثُمَّ لا یُباِلی اَوقَع عَلَی المَوتِ اَم وَقَعَ المَوتُ عَلَیهِ
به انجام دادن واجبات و ترک کارهای حرام و برخورداری از صفات پسندیده آنگاه باکی ندارد که او بر مرگ وارد شود و یا مرگ بر او وارد گردد. مردی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وارد شد و گفت:
مالِی لا اُحِبُّ المَوتَ فَقالَ لَهُ: الَکَ مالٌ؟
چرا من مرگ را دوست نمی دارم؟! فرمود: آیا ثروت داری؟
قال نَعِم قال فَقَدِّمتَهُ؟ قال لا:
گفت آری فرمود آن را برای جهان آخرت خود پیش فرستاده ای و انفاق کرده ای؟
عرض کرد نه فرمود:
فَمِن ثُمَّ لا تُحِبُّ المَوتَ
بدین جهت است که مرگ را دوست نمی داری(67)
یَستَعظِمُ مِن مَعصِیَهِ غَیرِهِ ما یَستَقِلُّ اَکثَرَ مِنهُ من نَفسِهِ وَ یَستکثِرُ مِن طاعَتِهِ ما یَحقِرُ مِن طاعَهِ غَیرِهِ فَهُوَ عَلَی النّاسِ طاعِنٌ و لِنَفسِهِ مُداهِنٌ (68)
مباش از کسانی که گناه دیگران را بزرگ می پندارند و بیشتر از آن را درباره خود کوچک فرض میکند و طاعت و بندگی خود را بزرگ می پندارد مانندش را برای دیگران کوچک می شمارد پس او بر مردم طعنه می زند و سر خود را کلاه می گذارد و به خویش نیرنگ می زند. از مجموع این بیان استفاده می شود که عده ای هستند از خود راضی عیب دیگران را می بینند و عیب خود را نمی بینند کار خوب دیگران را کوچک و کار کوچک خود را بزرگ جلوه می دهند و در یک کلام فقط خود را خوب و شایسته می بینند.
شاید این بدترین رذیله اخلاقی است که بعضی بدان گرفتارند و اگر در همان ابتدای کار خشکانده و ریشه کن نشود چه بسا چون یک بیماری مهلک شخصی مبتلا روی سعادت را به خود نخواهد دید و همچون که طبیب او را جواب کرده
وَ کَلَهُ اللهُ عَلی نَفسِهِ
خداوند تبارک و تعالی او را به حال خود بگذارد که در این صورت اهل نجات نخواهد بود.
به یک نمونه قرآنی از این نوع اشخاص توجه بفرمایید:
وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعًا...(69)
ای رسول ما داستان: دو مرد را برای امت نقل کن که ما به یکی از آنها دو باغ انگور دادیم و با درخت خرما اطرافش را پوشانیدیم و بین آنها را کشتزار مخصوص گردانیدیم.
داستان از این قرار بود که دو برادر در میان بنی اسرائیل بودند که از یک پدر و مادر به دنیا آمده بودند ولی از جهت طبع و خلق مختلف بودند: یکی یهودا بود که در آغوش ایمان به پروردگار و عفت و کرم اخلاق و حلم بار آمد و از دنیا و خدعه های آن رخ برتافت و از زر و زیور و لذت و متاعش چشم پوشید ولی دومی یعنی برادرش به نام قطروس با کفر و عناد و بخل و سنگ دلی و خود بزرگ بینی نشو و نما می کرد. پدر آن دو ثروتی سرشار و نقدینه ای بی شمار برای ایشان از خود باقی گذاشت و آن دو برادر پس از مرگ پدر اموال او را قسمت کردند و هر یک بر وفق طبع و خلق خود به مصرف مال خویش پرداخت.
یهودا روی دل به سوی خدا کرد و گفت: پروردگارا من همه ثروتم را در راه رضای تو انفاق می کنم آنگاه مال خود را در علاج بیماران و آزاد ساختن اسیران و نگهداری یتیمان و سایر امور خیر مصرف کرد تا ثروتش کم شد ولی دلش آرام و وجدانش راضی بود و با وضع محقر و زندگی مختصر شاد و خندان به سر می برد. ولی قطروس برادر دیگر همین که به ثروت رسید آن را با کمال دقت حفظ کرد مخازن ثروتش را قفل های محکم زد و محتاج و محروم و فقیر را طرد کرد و چشم و گوش خود را از دیدن و شنیدن حال و وضع بینوایان بست و سراسر جوانی را در ساختن و پرداختن دو باغ مصفا صرف کرد و تاکستان سبز و خرم و باروری ترتیب داد و چنان در زیبایی و ارایش باغ ها کوشید که گویی باغ بهشت در زیباترین صورت خود به زمین فرود آمده بود.
ثروت قطروس روزافزون گشت عوض آنکه خدای بخشنده را سپاس گزارد بنا به طغیان و عصیان گذاشت. یک روز برادرش یهودا در لباس کهنه و جامه ساده بر او بگذشت پس با چشم تحقیر در او نگریست و زبان به نکوهش و توبیخش گشود و گفت:
اَنَا اَکثَرُ مِنکَ مالاً و اَعَزُّ نَفَراً و دَخَلَ جَنَّتَهُ و هُوَ ظالِمٌ لِنَفسِهِ قالَ ما اَظُنُّ اَن تَبِیدَ هذِهِ اَبَداً
من از تو دارایی بیشتر دارم و از حیث نفر و خدمتگزار نیز محترم و عزیزم یک روز هم وارد باغ شد در حالی که به خویش ظلم کرده بود گفت: من گمان ندارم که این نعمت سرشار نقصان گیرد و این سعادت پایدار زوال پذیرد ولی ای یهودا اینکه راجع به قیامت دائم به یادش هستی و برخود می لرزی.
ما اَظُنُّ السّاعَهَ قائِمَهٌ
من گمان نمی کنم روز قیامتی برپا شود و بر فرض اینکه قیامتی هم باشد مسلم است آن روز هم خدا باغی بهتر و باصفاتر از این باغ به من خواهد داد. یهودا گفت: تو در اثر انکار قیامت و روز حساب به خدا کفر می ورزی اما من که پروردگارم آن خدای یکتاست و هرگز به خدای خود احدی شریک نخواهم ساخت تو چرا وقتی به باغ خود وارد شدی نگفتی همه چیز به خواست پروردگار است و جز قدرت خدا قوه ای نیست و اگر امروز تو مرا از خود از جهت مال و ثروت و فرزندان کمتر می بینی به خود مغرور مشو زیرا که امیدوارم که خدا بهتر از باغ را به من عطا فرماید و بر باغ تو آتشی فرستد که چون صبح شود باغت یکسره نابود گردد و با خاک یکسان گردد و یا صبحگاهی جوی آبش در زمین فرو رود و دیگر هرگز نتوانی آب به دست آوری و همه میوه های باغت نابود گردند.
بالاخره یک روز صبح قطروس مغرور به رسم معمول عادت دیرین به قصد تفرج در باغ و استنشاق هوای لطیف و استفاده از سایه درختان از خانه بیرون شد ولی:
یُقَلِّبُ کَفَّیهِ عَلی ما اَنفَقَ فِیها و هِیَ خاوِیَهٌ عَلی عُروشِها و یَقُولُ یا لَیتَنی لمَ اُشرِک بِرَبِّی اَحَداً
در جای آن دو باغ جز تپه های خاک و آثار خرابه و گیاهان و درختان خشکیده و داربست های از هم پاشیده چیزی ندید از شدت ناراحتی دست برهم زد و انگشت ندامت به دندان گزید و گفت: ای کاش که هیچ چیز و هیچ کس را شریک پروردرگارم نمی ساختم.
اَللَّهوُ مَعَ الاَغنیاءِ اَحَبُّ اِلَیهِ مِنَ الذِّکرِ مَعَ الفُقَراءِ
مباش از کسانی که بیهوده گویی و لهو و لعب با ثروتمندان را بیشتر دوست می دارد تا یاد خدا و ذکر حق را با مستمندان.
امام صادق علیه السلام در پاسخ منصور بن بزرج که پرسید چرا زیاد نام سلمان فارسی را می برید و از او یاد می کنید فرمود: به سه علت:
اول: ایثاُرُه هَوی اَمیرالمومنینَ علیه السلام عَلی هَوی نَفسِهِ
مقدم داشتن خواست امیرالمومنین علیه السلام بر خواست و هوای خودش.
دوم: حُبُّهُ الفُقَراءِ اِختیارُهُ لَهُم عَلی اهلِ الثِّروَهِ و العَدَدِ
علاقه او به فقیران و مستمندان و انتخاب آنها از میان ثروتمندان و آنهایی که از ثروت بالایی برخوردارند.
سوم: حُبُّهُ لِلعِلمِ و العُلَماءِ (70)
علاقه او به علم و علما و دانشمندان
امام صادق علیه لاسلام یکی از وجوه امتیاز سلمان را نشست و برخاست سلمان با فقیران بیان می فرماید زیرا که انس و حشر با سرمایه داران باعث کدورت دل خواهد شد.
حضرت عیسی علیه السلام می فرمود:
لا تَنظُرُوا اِلی اَموالِ اَهلِ الدُّنیا فَاِنَّ اَموالِهِم یَذهَبُ بِنُورِ اِیمانِکُم (71)
به ثروت دنیاداران ننگرید که زرق و برق اموالشان نور ایمان شما را از بین می برد.
برگردیم به سخن مولا که فرمود:
اَللَّهوُ مَعَ الاَغنیاءِ اَحَبُّ اِلَیهِ مِنَ الذِّکرِ مَعَ الفُقَراء
انتخاب اغنیاء و سرمایه داران ومجالست با آنها و نظر به مال و ثروت آنها یک خلاف است و خلاف دوم به لهو و لعب پرداختن با آنهاست و شرکت در مجالس و محافل پرخرج و مترفانه آنهاست مجالسی که معمولا با لهو و لعب و معصیت و نافرمانی پروردگار تشکیل و اجرا می گردد مع الاسف این روزها شنیده می شود که تازه به دوران رسیده ها و آنهایی که ظرفیت ثروتمند شدن را ندارند یک چرخش صد و هشتاد درجه ای کرده تمام و کمال در رفتار و کردار و حتی پوشش از شکل سنتی و مذهبی خارج گشته و همرنگ جماعت گنهکار و گستاخ شده و همه چیز را از مقدسات و مسایل شرعی زیر پا گذاشته و یکپارچه و در بست در اختیار نفس اماره و شیطان قرار گرفته اند و در یک غفلت محض فرو رفته اند.
مولایمان علی علیه السلام درباره چنین افرادی می رماید:
وَ هُوَ فِی مُهْلَهٍ مِنَ اللَّهِ یَهْوِی مَعَ الْغافِلِینَ، وَ یَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِینَ، بِلا سَبِیلٍ قاصِدٍ، وَ لا إِمامٍ قائِدٍ
او گمراهی است که خداوند تبارک و تعالی مهلتش داده تا با مردمان غافل راه نابودی را طی کند و با گنهکاران صبح خود را شروع نماید نه آنکه راهی را سیر کند و او را به مقصود رساند و نه آنکه امام پیشوایی او را راهبر باشد.
مولا می فرماید این وضع برای این نوع اشخاص ادامه دارد:
حَتَّی إِذَا کَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزاءِ مَعْصِیَتِهِمْ، وَاسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلابِیبِ غَفْلَتِهِمُ
تا اینکه پروردگار کیفر معصیت و نافرمانی آنها را برایشان آشکار کرده و از پرده های غفلت بیرونشان آورد.
البته این مربوط به پایان کار و بسته شدن پرونده زندگی است و آنقدر این لحظات حساس و خطرناک است که خود مولا می فرماید:
اِنّی اُحَذِّرُکُم و نَفسی هذِهِ المَنزَلَه (72)
من نگران شما هستم خود و شما را از آن منزل آخر می ترسانم.
دوای غفلت انس با فقرا و یاد خدا بودن همراه آنهاست حضور در مجالس و محافل عبادی و مساجد و زانو به زانو نشستن با فقیران و تهی دستان و هم غذا شدن با آنهاست.
برای از بین بردن غفلت مولایمان علی علیه السلام می فرماید:
ضادُّو الغِفلَهِ بِدَوامِ ذِکرُ الله تَنجابُ الغِفلَه(73)
با نور بیداری با غفلت ضدیت کنید و به دوام یاد و ذکر خدا از غفلت اجتناب نمایید.
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم ***دیبا نتوان کرد از این پشم که رشتیم
بر لوح معاصی خط عذری نکشیدم*** پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم
ما کشته نفسیم بس آوخ که برآید***از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند*** ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت ***شاید که ز مشاطه نرنجیم که زشتیم
سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان*** یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم
و امام علیه السلام در پایان حکمت 142 می فرماید:
یَحْکُمُ عَلَی غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لَا یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ یُرْشِدُ غَیْرَهُ وَ یُغْوِی نَفْسَهُ فَهُوَ یُطَاعُ وَ یَعْصِی وَ یَسْتَوْفِی وَ لَا یُوفِی وَ یَخْشَی الْخَلْقَ فِی غَیْرِ رَبِّهِ وَ لَا یَخْشَی رَبَّه فِی خَلْقِهِ
مباش از کسانی که به سود خود علیه دیگی حکم کند و برای دیگری به ضرر خود رای ندهد. مردم را راهنمایی کند ولی همچنان در گمراهی است پس فرمان او را می برند ولی او فرمان کسی را نمی برد حق خود را تمام و کمال می گیرد ولی حق دیگران را کامل نمی دهد در راهی غیر از راه پروردگار خویش از بندگان خدا می ترسد اما در مورد بندگان خدا از خدای خویش ترسی ندارد.
پی نوشت:
1- نهج البلاغه نامه 21
2- سفینه البحار ج 2 ص 669
3- بقره 25
4- بحار ج 94 ص 156
5- غرر الحکم 1828
6- بحار ج 98ص 260
7- روم 7
8- مصباح اشریعه ص 129
9- بحار ج 97 ص 309 و ج 103 ص 141
10- همان
11- مستدرک الوسایل ج 2 ص 335
12- نمل 18
13- نمل 19
14- بحار ج 78 ص 69
15- صف 2 و 3
16- بقره 44
17- نهج البلاغه خطبه 214
18- مصباح الشریعه ص 275
19- بحار ج 68 ص 155
20- سفینه البحار ج 1 ص 447
21- مصباح الشریعه ص 37
22- قیامت 25
23- نساء 18
24- نهج البلاغه خطبه 182
25- روم36
26- بحار ج 1 ص 57
27- غرر الحکم ص 750
28- صحیفه سجادیه دعای بیستم
29- بحار ج 82 ص 316
30- سفینه البحار ج 1 ص 201
31- سره الصلوه ص 119
32- نجم 23
33- جاثیه 32
34- مومنون 100
35- ارشاد القلوب ص 65
36- ارشاد القلوب ص 65
37- انعام 31
38- علق 6
39- غرر الحکم 315 و 2142
40- غرر الحکم 315 و 2142
41- کنزالعمال 43676
42- وسایل الشیعه ج 2 ص 882
43- بحار ج 73 ص 75
44- بقره 222
45- فرقان 70
46- کافی ج 2 ص 271
47- نساء 17
48- حج 11
49- بقره 244
50- صف 2 و 3
51- کنزالعمال 43156
52- نهج البلاغه نامه 31
53- نمل 96
54- نمل 19
55- بحار ج 14 ص 93
56- نهج البلاغه خطبه 13
57- سبا 39
58- سبا 37
59- بحار ج 96 ص 134
60- بحار ج 96 ص 134
61- بحار ج 1 ص 337
62- غرر الحکم 2152 و 302
63- غرر الحکم 2152 و 302
64- لقمان 34
65- امالی طوسی ص 257
66- نهج البلاغه خطبه 5
67- بحار ج 6 ص 129 و ص 127
68- بحار ج 6 ص 129 و ص 127
69- کهف 32 تا 42
70- بشاره المصطفی ص 329
71- المحجه البیضاء ج 7 ص 328
72- نهج البلاغه خطبه 152
73- غرر الحکم 3061
منبع: حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه، کاظم ارفع، تهران: پیام عدالت،1390.
وَ لَو لَم یَکُن فِی هذَا الکِتابِ الّا هَذا الکَلامُ لَکَفی بِهِ مَوعِظَهً ناجِعَهً وَ حِکمَهً بالِغَهً وَ بصیرَهً لِمُبِصٍر وَ عَبرَهً لِناظِرٍ مُفَکِّرٍ.
اگر در این کتاب نهج البلاغه جز این فرمایش نبود همان برای موعظه به جا و حکمت رسا و بینایی بیننده و پند دادن اندیشه کننده کافی بود.
لا تَکُن مِمَّن یَرجو...
چقدر خوب است گاهی انسان خود را در معرض موعظه قرار دهد صاحب نفسی را پیدا کند که اهل دل و تهجد باشد لنگی اعتقادی نداشته خویش فهم و اهل عمل و دارای تقوا باشد. نزد چ نین اشخاصی زانو بزند و تقاضای موعظه کند و اعتراف نماید که دلم تاریک شده و تمایل به دنیا سبب شده از شور و شوق عبادت افتاده ام. باور کنیم که همه محتاج موعظه هستیم و کسی نیست که بگوید من لبریز شده ام و از شنیدن موعظه بی نیاز هستم چرا که در کشاکش روزگار و اشتغالات مادی که برای همه ما هست نوعا گرفتار غفلت و بی توجهی نسبت به معنویات و تکالیف شرعی و الهی خویش می شویم. بنابراین بناچار می باید خود را در معرض موعظه بزرگان قرار دهیم. امیرالمومنین علی علیه السلام خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام می فرمود:
اَحیِ قَلبَکَ بِالمَوعِظَهِ (1)
پسرم همواره دلت را به توسط موعظه زنده نگه دار.
سیره عملی یاران پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام این بود که وقتی احساس کدورت و تاریکی دل می کردند از معصوم زمان خویش تقاضای ارشاد و موعظه می نمودند. جالب اینجاست که گاهی رسول مکرم اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم با همه قداست و بزرگواری اش به جبرییل می فرمود:
یا جِبرئیلُ عِظنِی (2)
ای جبرییل مرا موعظه کن.
مردی که به محضر امیرمومنان علی علیه السلام آمده و تقاضای موعطه کرده چه آدم خوش ذوقی بوده و چه حسن انتخابی داشته است . کسی را برگزیده که گفتارش سراسر موعظه است و دل های بیدار را با کلمات موزون و فصیح و نافذ خویش متحول می نماید. امام علیه اسلام در نخستین موعظه اش بدو فرمود:
لا تَکُن مِمَّن یَرجُوا الآخِرَهَ بِغَیرِ العَمَل:
از کسانی مباش که بدون انجام اعمال صالحه امید به آخرت دارد.
یکی از بیماری های روحی که بسیاری از اهل اعتقاد به مبدا و معاد بدان مبتلا هستند امید کاذب است یعنی می خواهند بدون عمل و ریاضت به نعمات و مواهب الهی در جهان آخرت برسند. با مراجعه به قرآن شریف می بینیم هر کجا سخن از ایمان است در کنارش عمل صالح مطرح است.
وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ (3)
به آنانی که دارای ایمان و کارهای پسندیده هستند بشارت ده که برای ایشان بهشت مقرر شده است.
پناه بر خدا از امید کاذب همان طور که امام سجاد علیه السلام به خدا پناه می برد.
اَعُوذُ بِکَ مِن دُعاءٍ مَحجُوبٍ و رَجاءٍ مَکذُوبِ (4)
خداوندا به تو پناه می برم از دعایی که بالا نرود و از امید دروغین.
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس***ملالت علما هم ز علم بی عمل است.
مغازه داری که صبح به کار مشغول می شود آن وقت می تواند امید به جمع آوری سود داشته باشد که داخل مغازه اجناس و لوازم فروش را داشته باشد و مشتری به سراغش بیاید در همه کارها اسباب و وسایل برای رسیدن به اهداف مادی و معنوی ضروری است زیرا که
لا تَجریِ الاُمُور اِلاّ بِاسبابِها
کارها به جریان نمی افتد مگر با وسایل مربوط به آنها بنابراین با بی عملی و تدارک ندیدن ابزار مربوطه نمی توان امید به پاداش و سود آخرت داشت.
یُرَجِّی التَّوبَهَ بِطُولِ الاَمَلِ
از جمله کسانی مباش که امید به توبه داشته باشد در حالی که آرزویش طولانی و دراز است.
کسی توبه اش پذیرفته می شود که آرزوهایش را محدود کند به محدوده عمر طبیعی انسان. دیده اید بعضی ها هر چه پا به سن می گذارند آرزوهایشان طولانی تر می شود. این چه سری است که انسان وقتی جوان است با اینکه می گوید ارزو بر جوانان عیب نیست دارای صفات خوبی است و آرزویش محدود است اهل ایثار و گذشت دارای فتوت و جوانمردی است دارای خدمات اجتماعی است ولی همین که به سن چهل سالگی و بالاتر می رسد عوض آنکه به خود آید که به مرگ نزدیک می شود و موهای او سفید می گردد تا حالا از کوه زندگی بالا می رفت و به سر قله حیات رسیده و از حالا به بعد در حال پائین آمدن است آن هم با سرعتی بیشتر نسبت به رفتن ولی می بینی که حرص و ولعش تازه شروع شده و آرزویش از محدوده عمرش تجاوز کرده و علاقه اش به مال و جاه دنیا افزون گشته و فکری برای جهان باقی نمی کند و در مقام توبه و انابه به درگاه الهی نیست.
الاَمَلُ سُلطان الشَّیاطینَ عَلی قُلُوبِ الغافِلین (5)
آرزوها سلطه شیطان ها بر دل های اهل غفلت است.
امام صادق علیه لاسلام در دعا روز عرفه عرض می کند:
اَعُوذُ بِکَ مِن دُنیا تَمنَعُ خَیرَ الآخِرَهِ و مِن حیاهٍ تَمنَعُ خَیرَ المَماتِ وَ مِن امَلٍ یَمنَعُ خَیرَ العَمَل (6)
خداوندا به تو پناه می برم از دنیایی که مانع خوبی های آخرت گردد و از زندگی که مانع خوبی های مرگ شود و از ارزوهایی که مانع کارهای پسندیده باشد.
از مضمون روایات چ نین استفاده می شود که آرزوهای طولانی ثمرات بسیار بدی را در پی دارد به عنوان نمونه باعث قصاوت قلب فراموش کردن مرگ کم شدن کارهای پسندیده فراموش کردن جهان آخرت و رغبت بیش از حد به جمع آوری مال و ثروت دنیا خواهد شد و برعکس محدود کردن آرزوها باعث می شود که کارهای پسندیده افزون گردد. حلاوت زهد در دنیا چشیده شودو هم و غم از دل بیرون رود و ذوق و شوق جهان آخرت به لقاء الله در دل بیفتد.
یَقُولُ فِی الدُّنیا بِقُولِ الزّاهِدینَ وَ یَعمَلُ فِیها بِعَمَلِ الرَّاغِبینَ
مباش از کسانی که رد دنیا مثل زاهدین حرف می زند ولی در عمل همانند دنیاطلبان عمل می کند . در ظاهر خود را زاهد و تارک دنیا و عزلت گزین نشان می دهد و در هنگام عمل جزء متمایلین به دنیا است زرق و برق دنیا او را می گیرد به مردم می گوید که زهد در دنیا را انتخاب کنید ولی وقتی موقعیتی برایش پیش می آید از آزمایش درست بیرون نمی آید پول دنیا ریاست دنیا شهوت دنیا حالش را تغییر می دهد تا مادامی که ن طرف میز ریاست به عنوان ارباب رجوع بود شعار می داد متواضع بود جواب سلام می داد ارادتمند و مخلص بود از روی خوش و برخورد زیبایش لذت می بردی ولی همین که پشت میز ریاست نشست همه چیز تغییر کرد. راستی این چه قوه مغناطیسی است که در میز ریاست هست. حالا دیگر سرش را بالا نمی کند جواب سلامت را نمی دهد غرق در جاه و مقام زودگذر دنیا شده است. پدر و مادر و نیکان و نزدیکان خود را هم نمی شناسد. بعضی را می بینی پول دنیا چنین بلایی را بر سرشان می آورد تا مادامی که خانه ای محقر داشت وسیله نقلیه مدل پایین داشت اهل تواضع و حضور در محافل دینی و نماز اول قوت بود.
ولی همین که آب زیر پوستش رفت و دنیا به او اقبال کرد خانه وسیع شد ماشین مدل بالای خارجی گردید و تیراژ اسکناس بالا رفت می بینی که ثعلبه زمان می شود و دیگر رنگ و قیافه اش را در مسجد ومحافل دینی نمی بینی و چنان دنیازده شده که فرصت انجام نوافل و مستحبات وگاهی نعوذ بالله انجام واجبات را ندارد.
یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ (7)
به ظاهر زندگی دنیا آگاه اند ولی از جهات آخرت غافل اند. امام صادق علیه السلام دنیا را اینگونه ترسیم می فرماید:
زندگی دنیا چون تمثالی است که سر آن تکبر و چشم آن حرص و گوشش طمع و زبانش ریا و دستش شهوت و پایش عجب و خودپسندی و قلبش غفلت و رنگش فنا و ثمره اش زوال و نیستی است.
بنابراین کسی که زندگی دنیا را دوست بدارد تکبر برای او حاصل شود و چون از دنیا خوشش آید و پیش او پسندیده شود صفت حرص برای او حاصل گردد و اگر آن را بجوید و طلب کند طمع به سراغش می آید. اگر آن را مدح و تعریف کند لباس ریا به تن خود می کند و اگر آن را بخواهد خودپسندی در دل او برقرار می شود و هرگاه به آن تکیه و اعتماد کند دچار غفلت می شود و هرگاه شروع به جمع مال کند از انفاق آن بخل ورزد و در نتیجه دنیا او را در آتش جای خواهد داد. (8)
اِن اُعطِیَ مِنها لَم یَشبَع وَ اِن مُنعَ مِنها لمَ یَفنَع
اگر از دنیا به او بدهند سیر نمی شود و اگر از او بگیرند قناعت نمی کند حرص از جمله صفات زشتی است که مثل یک بیماری خطرناک وجود انسان را تباه می کند همان حالت بدی که امروزه سراغ بسیاری آمده دیده می شود که عده زیادی از مردم پا را از گلیم خود فراتر گذارده در نتیجه گرفتار ناراحتی های روحی و پاچیدگی خانواده ها و از بین رفتن عزت و آبرو شده اند.
جوان عزیز مبادا در کسب و تجارت تند حرکت کنی مبادا ابروی چندین ساله پدر و مادر و خانواده خویش را ببری. هیچ گاه اینگونه رفتار مکن که چرا فلانی آن مقدار دارد و من ندارم پس من باید همانند او داشته باشم آیا حرص به جمع آوری مال دنیا به از بین رفتن عزت و ابروی چندین ساله خانواده می ارزد.
بزرگان دینی ما د رهنگام دعا هیچ گاه از خداوند زیاد نمی خواستند بلکه عرض می کردند.
و ارزُقنی الکِفایَهَ و القُنُوعَ و صِدق الیَقینَ فِی التَوَکُّلِ عَلَیک (9)
پروردگارا به من کفاف و قناعت و درستی یقین را در توکل بر خودت روزی فرما. یعنی به اندازه ای که محتاج خلق نباشم و آنچه نیاز من است برآورده گردد و راستی که چقدر لذت دارد که انسان بدهکار کسی نباشد چک بی محل نکشیده طلبکارها در خانه اش را نمی کوبد شب راحت می خوابد و روز در نهایت روسپیدی به محل کارش حضور می یابد.
آری زیاده طلبی و حرص و ولع به جمع آروی ثروت دنیا بسیاری از مواقع مواجه به قرض و دین است و طبق بیان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
اِیّاکُم وَ الدِّین فَاِنَّهُ هُمُّ باللَیلِ وَ ذُلُّ بالنَّهار (10)
بدهی به مردم غم و اندوه شب و ذلت در روز است.
روز باید با طلبکارها روبرو شود و خجالت بکشد و شب خوابش نمی برد چرا که غصه می خورد که فردا اگر نتوانم قرض خود را بدهم چه کنم.
رسول الله می فرمود: حریض بین هفت آفت دشوار گرفتار است:
1- فکر متوالی که برای بدنش زیان دارد.
2- کوشش زیادی که به پایان نخواهد رسید.
3- رنج و تعبی که هرگز آسوده از آن نمی شود مگر هنگام مرگ
4- بیم و هراسی که جز ابتلا به آنچه از او می ترسد فایده ای ندارد.
5- اندوهی که بی جهت زندگی را بر او ناگوار می کند.
6- حساب دقیقی در پیشگاه خداوند از او کشیده می شود که رهایی از آن نخواهد داشت مگر به عفو و بخشش پروردگار.
7- کیفر دردناکی که راه فرار از آن برایش نیست و نه چاره ای دارد. (11)
آنانکه روی دنیا با چشم عقل دیدند ***چون صید تیر خورده از دام وی رمیدند
مرغان باغ جنت در کشتزار دنیا***دیدند دام پنهان از دانه دل بریدند
مردان حق ز دنیا بستند دیده دل ***از نیک و بد گذشتند جز حق کسی ندیدند.
یعجِزُ عَن شُکرِ ما اوتِیَ وَ یَبتَغِیِ الزِّیادَهَ فِیما بَقِیَ
مباش از کسانیکه از شکرگزاری نسبت به آنچه دریافت کرده عاجز است و به دنبال مال و ثروت بیشتر است.
راستی که ما از شکرگزاری نعمت های الهی عاجزیم وقتی نمی توانیم نعمت های پروردگار را شماره کنیم.
وَ اِن تَعَدَّوا نِعمَهَ اللهِ لا تُحصُوها (12)
چگونه می توانیم شکر آنها را به جا آوریم.
نه ما قادر نیستیم شکر الطاف بی شمار حق تعالی را ادا کنیم بلکه انبیاء نیز تقاضای توفیق و کمک پروردگار برای ادا شکر مواهب الهی را دارند.
هنگامی که حضرت سلیمان علیه السلام در برابر نعمت ها و تفضلات فراوان حضرت باریتعالی قرار می گیرد عرض میکند.
رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَی وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ (13)
پروردگارا مرا توفیق شکر نعمتت که به من و پدرم عنایت کرده ده و مرا به انجام کارهای پسندیده ای که تو راضی باشی موفق بدار ومرا به لطف و کرمت در صف بندگان صالحت داخل فرما.
یک شب که رسول گرامی اسلام صلی قدس سرهم در خانه عایشه بود آنقدر عبادت پروردگار را به جا آورد که او به آن گرامی عرض کرد چرا این اندازه خود را به زحمت می اندازی در حالی که خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بخشیده است؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را که فرمود:
یا عایشهُ اَلّا اَکُونُ عَبداً شَکُوراً(14)
ای عایشه آیا نباشم بنده شاکر پروردگار؟
شکر باشد دفع علت های دل***سوز دارد شاکر از سودای دل
شکر جان نعمت و نعمت چو پوست***زآنکه شکر آرد تو را تا کوی دوست
امیرمومنان علی علیه السلام فرمود: از جمله کسانی مباش که عاجز است از اداء شکر آنچه بدو عطا شده و دنبال زیاده طلبی است و نعمت های بیشتری را می خواهد.
یَنهی و لا یَنتَهِی و یامُرُ بِما لا یَاتِی
مباش از کسانی که مردم را از زشتی ها نهی می کند ولی خود بدان عمل می کند و به خوبی ها امر می کند و خود بدان عمل نمی کند.
یعنی عالم بی عمل مباش که امر و نهی چنین عالمان هیچ تاثیر در مستمع ندارد و بر فرض هم که اثر بگذارد رسوائیش بیشتر است زیرا که فردا در صحنه قیامت شخص امر و نهی کننده مشاهده می نماید که عده ای امر و نهی او را به اجرا در آورده و سعادتمند شده اند و راهی بهشت برین هستند ولی او باید در موقف قیامت بایستد و محاکمه شود.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (15)
ای اهل ایمان چرا چیزی به زبان می گویید که در مقام عمل خلاف آن را انجام می دهید این کار که بگویید و عمل نکنید خداوند را سخت به خشم می آورد.
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ (16)
آیا مردم را به کارهای نیک دستور می دهید ولی خودتان را فراموش کرده اید.
راستی اگر فقط خوبی ها گفته شود و به دست نیاید و بدی ها نهی شود و ترک نگردد آیا نتیجه ای جز بی اعتمادی و بی اعتباری گوینده در بر خواهد داشت و ایا می توان دل ها را به مهر و معرفت پروردگار و اولیاء شکوفا کرد؟ بدون شک در صورت نبود عمل سخنان هر چه هم زیبا و موزون و در سطح بالای علمی باشد جز اضلال و اغوا اثری نخواهد داشت این اشخاص چون طبیبانی هستند که برای مردم نسخه های شفابخش می نویسند ولی خود بیمارند و به دستورات خویش عمل نمی کنند.
امیرالمومنین علی علیه السلام خطاب بدین افراد می فرماید:
اَما مِن دائِکَ بَلُولٌ اَم لَیسَ مِن نُومِکَ یَقظَهٌ ؟
آیا برای درد تو بهبودی نیست و یا برای خواب تو بیداری نخواهد بود.
اما تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِکَ ما تَرْحَمُ مِنْ غَیْرِکَ؟ فَلَرُبَّما تَرَی الضَّاحِی مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ، اءَوْ تَرَی الْمُبْتَلَی بِاءَلَم یُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبْکِی رَحْمَهً لَهُ. فَما صَبَّرَکَ عَلی دائِکَ، وَ جَلَّدَکَ بِمُصابِکَ(17)
آیا به جان خود رحم نمی کنی همان گونه برای دیگری دل می سوزانی؟ بسا شخصی را در افتاب می بینی بر او سایه می افکنی و یا کسی را به دردی گرفتار می بینی که درد تن او را می سوزاند و از راه مهربانی بر احوال او گریه می کنی پس چه چیز ترا به درد خویش شکیبا ساخته و بر مصیبت هایت توانا نموده است.
عیسی بن مریم علیه السلام می فرمود:
اَشقَی النّاسِ مَن هُوَ مَعروفٌ بِعلمِهِ مَجهُولٌ بِعَمَلِهِ (18)
پست ترین مردم آن کسی است که در میان مردم به علم و فضیلت شهرت پیدا کند ولی د رمقام عمل مقصر و سست و مجهول است.
به علمت اگر عمل برابر گردد***کام دو جهان تو را میسر گردد
مغرور مشو به آنکه خواندی ورقی***اندیش از آن دم که ورق برگردد
مولا امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: مباش از کسانی که مردم را از زشتی ها نهی می کند ولی خود بدان عمل می کند و به خوبی ها امر می نماید و خود بدان عمل نمی کند.
یکبار مردی به همسر خود گفت از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام سوال کن آیا من از شیعیان آنهایم؟ آن زن پرسید: حضرت زهرا علیهالسلام فرمود: بگو اگر به آنچه ما امر کرده ایم عمل کنی و از انچه نهی نموده ایم دوری می جویی از شیعیان ما هستی وگرنه نیستی. جواب را زن برای شوهر خود نقل کرد شوهر از شنیدن این پاسخ بسیار ناراحت و اندوهگین شد و گفت: وای بر من چگونه ممکن است انسان ازگناه پاک باشد و از او خطایی سر نزده. بنابراین در آتش جهنم جای خواهم داشت زیرا هر که از شیعیان ایشان نباشد همیشه در جهنم است آن زن گفتار و ناراحتی شوهرش را برای حضرت زهرا علیها السلام نقل کرد. بانوی بزرگوار فرمودک به شوهرت بگو آن طور که فکر کرده ای نیست زیرا شیعیان ما از بهترین مردمان بهشتند اما هر کس که ما را دوست بدارد و دوستان ما را نیز دوست داشته باشد و با دشمنان دشمن باشد با قلب و زبان نیز تسلیم ما باشد شیعه ما نمی باشد در صورتی که با دستورات و نواهی ما مخالفت کند با اینکه او نیز در بهشت خواهد بود. البته بعد از پاک شدن از گناه یا به وسیله گرفتاری های دنیا و یا به مصیبات و رنج های قیامت و یا اینکه در طبقه اول جهنم کیفر خواهد شد و پس از آنکه پاک گردید به واسطه محبت ما را از آنجا نجات یافته در بهشت مسکن می گیرد. (19)
یُحِبُّ الصّالِحینَ و لا یَعمَلُ عَمَلَهُم وَ یُبغِضُ المُذنِبینَ وَ هُوَ اَحَدُهُم
مباش از کسانی که صالحان را دوست می دارد ولی کار آنها را انجام نمی دهد و با گنهکاران سر ستیز دارد و خود یکی از آنهاست.
تعریف می کند که فلانی آدم باتقوایی است ولی کار خوب آنها را به جا نمی آورد چه مانعی دارد تو خود نیز مثل آنها شو. ببین خوب بودن چقدر شیرین است شایسته بودن لایق بودن انسان بودن مطابق با فطرت است تو هم شایسته و لایق و انسان شو و از خدا بخواه که از صالحجین باشی که البته اکثر پیامبران یکی از دعاهایشان این بود که
اَلحِقنی بِالصّالِحین
بار پروردگارا ما را به صالحین ملحق فرما.
این درست است که توصیف و سخن گفتن از صالحین کار پسندیده ای است ولی باید به دنبال آنان حرکت کرد.
چنانکه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
عِندَ ذکرِ الصّالِحینَ تَنزِلُ الرَّحمَهِ (20)
در هنگام گفتگو درباره صالحین رحمت الهی نازل می شود رحمت الهی یعنی توفیق یافتن به تبعیت از صالحین و مثل آنها شدن و مواظبت از لقمه از دیدگان از گوش.
در هر مجلسی شرکت نکردن اهل دروغ و تقلب و کلاه برداری نبودن.
بعضی نگویند که ما در عصری زندگی می کردیم که نمی شد صالح باشیم. خداوند تبارک و تعالی در تمامد وران ها نمونه ها و مستوره هایی برای اتمام حجت از بین اقشار مختلف مردم دارد که کسی بهانه نیاورد. خجالت روز قیامت غیر قابل تحمل است که انسان ببیند گروهی حتی در سن جوانی پاک و پاکیزه زیست کردند و هم اینک در صف صالحان هستند و عازم به بهشت و فردوس برین.
امام صادق علیه السلام می فرمود:
لَو لَم یَکُن فی الحِسابِ مَهولهٌ اِلاّ حَیاء العَرضِ عَلی الله تعالی و فضیحَهِ هَتکِ السِّرِ عَلی الخَفیّاتِ یَحِقُّ لِلمَرءِ اَن لا یَهبِطَ مِن رُوُسِ الجِبالِ وَ لا یاوی اِلی عِمرانٍ و لا یَاکُلَ وَ لا یَشرِبُ وَ لا یَنامُ الّا عَن اِضطرارٍ مُتَّصِلٍ بالتَّلَفِ (21)
اگر در حساب روز قیامت هولی و ترسی به جز شرم و خجالت عرضه بر خدای تعالی و رسوایی پرده در شدن آدمی نبود همانا سزاوار بود که آدمی از سر کوه فرود نیاید و روی به آبادی نیاورد و به حکم اضطرار تا مرز تلف شدن نخورد و نیاشامد و خواب نداشته باشد.
ای به غفلت گذرانیده همه عمر عزیز ***تا چه بودی و چه کردی عملت کو و کدام
وای اگر پرده بیفتد که ز بس خجلت و شرم***همه بر جای عرق خون دل آید ز مسام
می توانی که فرشته شوی از علم و عمل***لیکن از همت دون ساخته ای با دد و دام
وَ یُبغِضُ المُذنِبینَ و هُوَ اَحَدُهُم؟
مولا فرمود: مباش از جمله کسانی که از گنهکاران متنفر است ولی خود یکی از آنهاست. اگر گناه بد است برای تو هم بد است گاهی ما گناه اهل گناه را زیر ذره بین می گذاریم و آشکار می کنیم یکبار به سراغ خود نمی رویم که ببینیم چه کرده ایم دائم در مقام غیبت و عیب جویی از این و آن هستیم اما کمتر به عیب های خود می پردازیم. یک شب از مسجد عازم منزل بودم دو نفر در سر راه حقیر ایستادند و در حالی که اشک می ریختند گفتند یکی از ما شب گذشته پدر را که حدود یک هفته پیش فوت شده در خواب دیده که چون چهارپایان راه می رود و زبانی به اندازه اندامش دارد و تقاضای آب می کند و گاهی زبانش را داخل تشت آب فرو م یکند ولی رفع عطش از او نمی شود. عرض کردم پدر شما درباره اهل ایمان و بزرگان بدگویی نمیکرد وغیبت و تهمت نمی زد؟ پاسخ دادند: آری شب و روز و به هر مناسبتی فحش و ناسزا و بدگویی پشت سر آنان داشت. عرض کردم آنچه شما در خواب دیدید یک نمونه از عذاب برزخی این نوع انسان هاست که مالک زبانشان نیستند و هر چه بخواهند بدون مدرک و دلیل در غیاب اهل ایمان و صالحان می گویند.
یَکرَهُ المَوتَ لِکَثُرَهِ ذُنُوبِه و یُقیمُ عَلی ما یَکرَهُ المَوتَ لَهُ
مباش از کسانی کهاز مرگ بیزار است زیرا که زیاد گناه کرده و بر چیزی پایدار است که باعث کراهت او از مرگ شده است.
چرا بعضی از مرگ و جهان آخرت بیزارند؟ شاید علت عمده آن ممانعت مرگ از ادامه گناهان و لغزش های آنان است. مرگ اجازه نمی دهد که اینها برای همیشه به معصیت و نافرمانی حضرت معبود مشغول باشند.
بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ (22)
بلکه این انسان می خواهد که همواره مقابلش باز باشد کسی مانع و مزاحم ادامه جنایات و زشت کاری هایش نشود.
و شاید هم وقتی متوجه گناهان بسیار خویش می شود از مردن متنفر می گردد. این چاره دارد و چاره توبه قبل از مرگ است و تا آثار مرگ هویدا نگشته باید توبه کرد که در هنگام مرگ توبه نیز پذیرفته نخواهد شد.
لَیْسَتِ التَّوْبَهُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا(23)
کسی که در تمام عمر به کارهای زشت مشغول باشد تا مرگ را ملاحظه کند در آن ساعت پشیمان شده گوید اکنون توبه کردم توبه اش پذیرفته نخواهد شد همان طور که هر کس کافر بمیرد نیز توبه اش قبول نیست برای اینها عذابی دردناک آماده ساخته ایم. توبه درمان نفرت از مرگ است وقتی انسان طلب عفو و مغفرت از پیشگاه پروردگار مهربان می کند و به طور جدی در مقابل جبران گذشته ها برمی آید دیگر از مرگ بیزار نخواهد بود و بلکه مرگ را پل پیروزی و کلید سعادت و نیکبختی جهان آخرت می داند مولا امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمود:
فَاعْمَلُوا وَ اءَنْتُمْ فِی نَفَسِ الْبَقاءِ، وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَهٌ، وَ التَّوْبَهُ مَبْسُوطَهٌ، وَ الْمُدْبِرُ یُدْعَی ، وَ الْمُسِی ءُ یُرْجَی ، قَبْلَ اءَنْ یَخْمُدَ الْعَمَلُ، وَ یَنْقَطِعَ الْمَهَلُ، وَ یَنْقَضِیَ الْاءَجَلُ وَ یُسَدَّ بابُ التَّوْبَهِ (24)
کار کنید تا زنده هستید و نفس بالا می آید و نامه اعمال گشوده و در توبه باز است و آنکه قهر کرده دعوت می شود و به گنهکار امیدواری می دهند پیش از آنکه چراغ عمل خاموش شود و فرصت از دست برود و مدت به سر آید و در توبه بسته شود.
دارم امید عاطفتی از جانب دوست***کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سرم جرم من که او ***گر چه پری و شست و لیکن فرشته خوست.
و یُقیم عَلی ما یَکرَهُ المَوتَ لَهُ
بر چیزی که باعث کراهت او از مرگ شده باقی است باید دید چه چیزهایی عامل کراهت از مرگ می شود آن عوامل را نخست در وجود خویش شناسایی کنیم و سپس در مقام ریشه کنی و اضمحلال آنها برآییم.
اِن سَقِمَ ظَلَّ نادِماً و اِن صَحَّ اَمِنَ لاهیاً یُعجِبُ بِنَفسِهِ اِذا عُوفِیَ و یَقنِطُ اِذا ابتُلِیَ
مباش از کسانی که اگر بیمار شود همواره در ندامت است و اگر سلامتی یابد سرگرم خوشگذرانی می گردد و به خاطر تندرستی گرفتار غرور می شود و هنگام گرفتاری مایوس می گردد.
تحمل بیماری و قدردانی سلامتی دو موضوع مهم برای حفظ ایمان و خارج شدن از سرحد اعتدال است اینکه انسان در هنگام بیماری شکایت ننماید و چیزی به زبان جاری نکند که از قدر و منزلتش بکاهد و یا در هنگام سلامتی غافل از این نعمت بزرگ الهی نباشد به خوشگذرانی های نامشروع و پایکوبی و عربده جویی نیفتد بلکه شکر و سپاس نعمت سلامتی را به درگاه الهی به جا آورد اینها همان حالت اعتدال و روش پسندیده است.
شکیبایی در مرض و قدردانی هنگام سلامتی وظیفه مومن است.
وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُون(25)
هرگاه از لطف خود رحمتی به آنها بچشانیم شاد می شوند و اگر رنج و بلایی از نتیجه کارهای خود ببیینند به کلی مایوس می شوند.
بعضی تا یک تب می کنند و مختصر کسالتی سراغشان می آید ناله و فریادشان بلند می شود و حالت یاس و نومیدی به آنان دست می دهد و وقتی خداوند سلامتی و صحت را به آنها برمیگرداند شروع به تاختن می کنند و فراموش می نمایند که با یک تب چه شکوه هایی می کردند و طاقت کسالت مختصر را هم نداشتند عوض آنکه شکر نعمت سلامتی را بجا آورند می بینی که بیان مولا یُعجِبُ بِنَفسِهِ اِذا عُوفِی گرفتار عجب و بلندپروازی می شوند.
عجب چیز خطرناکی است دین و ایمان انسان را نابود می کند باعث کم کاری و توقف آدمی خواهد شد.
حضرت مولا علی علیه السلام می فرماید.
اَلاِعجابُ یَمنَعُ الاِزدِیاد (26)
عجب باعث توقف و کم کاری انسان می شود.
همو فرمود: هر وقت به چیزی از بزرگی و اقتدار که تو در آنی تو را خوش آید و بر خودپسندی ات بیفزاید و نمایش خیال پرشکوهی در تو پیدا شود.
فَانظُر اِلی عِظَمِ مُلکِ اللهِ و قُدرَتِهِ
بر بزرگی و قدرت خدا بنگر از چیزهایی که نفس تو قادر بر آن نیست زیرا این کار تو را از سرکشی به افتادگی و نرمی کشاند.(27)
گاه دیده می شود پدر خانواده سر سفره غذا می نشیند سر تا سر سفره چند داماد و عروس فرزندان و نوه هایش نشسته اند گرفتار عجب می شود که این منم که این چنین وضعی دارم کیست مثل من در حالی که باید بگوید پروردگارا من کسی و چیزی نیستم هر چه هست از لطف و کرم تو است اگر عافیت و سلامتی است اگر کثرت اولاد و فرزندان است اگر اقبال دنیا و روزی فراوان است همگی از بذل و کرم تو است.
یا لَطیفُ اِرحَم عَبدَکَ الضَّعیف
ای خدای لطیف به این بنده ضعیف ترحمی فرما.
جمله زیبای امام سجاد علیه السلام برای شکستن عجب و بلندپروازی ما در دعای شریف مکارم الاخلاق دارد.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی محمَّدٍ و آلِه و لا تَرفَعُنی فِی النّاسِ دَرَجَهً الاّ اَحدَثتَ لِی ذِلَّهً باطِنَهً عِندَ نَفسی بِقَدَرِها
پروردگارا بر محمد و ال او درود فرست و مرا در بین مردم در جه ای بالا مبر مگر آنکه پیش خودم مرا پایین آوری و برایم ایجاد مکن یک عزت ظاهری را مگر آنکه به همان اندازه در درونم فروتنی و کوچکی ایجاد فرمایید.
عجب اگر به سراغ اعمال شایسته و عبادات آید مثل یک میکروب بدخیم به سرعت عمل را ضایع می کند و تمام زحمات و رنج و طاعت را بی ثمر می گذارد همان گرامی در همان دعا عرض می کند.
عَبِّدنی و لا تُفسِد عِبادَتِی بِالعُجبِ (28)
پروردگارا مرا توفیق بندگی ده و مرا بنده خود کن وعباداتم را به وسیله عجب فاسد مفرما.
و امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمود:
سَیِّئَهٌ تَسُوکَ خَیرٌ مِن حَسَنَهٍ تُعجِبُکَ (29)
گناهی که باعث شرمندگی و توبه تو شود نزد خداوند تبارک و تعالی بهتر است ازکار خوبی که ترا به عجب و خودپسندی وا دارد.
اِنَّ اَصابَهُ بَلاءٌ دَعا مُضطرّاً و اِن رَخاءُ اَعرَضَ مُغتَرَّاً
مباش از کسانی که وقتی مصیبتی به وی وارد می شود به زاری خدا را می خواند و اگر امیدی به او روی آورد از حق بر می گردد در حالی که اسیر غرور است.
آیا فقط در هنگام درد و بلا باید خدا را بخوانیم و در هنگام خوشی و نعمت اسیر غرور شویم؟
هنر آنجاست که شخص در ناز و نعمت باشد و هیچ مشکل اقتصادی و ناراحتی نداشته باشد روی به خدا آورد و از صمیم قلب بدون هیچ توقعی بلکه فقط از روی عشق و ارادت حضرت معبود را بخواند. اگر بنا شود که عامل موثر در سوز و شور ما در درگاه الهی گرفتاری های مادی باشد چندان ارزشی ندارد ارزش انجاست که چون شعیب پیامبر نه از ترس دوزخ و نه از شوق بهشت در پیشگاه الهی تضرع و زاری شود.
یکبار اقایی تازه وارد در جمع مستمعین حاضر در مسجد حضور یافت در چند جلسه مشاهده کردیم که همین که سخنران به ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام میکند او با صدای بلند ناله سر می دهد و به قول معروف باعث گرمی مجلس می شود پیش خود گفتیم عجب شور و نوا و حال خوشی دارد. ولی پس از دو یا سه جلسه بود که او را جلب کردند و تحویل مامورین نیروی انتظامی دادند . پرسیدیم قضیه از چه قرار است گفتند این اقا کلاهبردار بوده و مال و ثروت زیادی را تصاحب کرده و مالباختگان از حضور وی در این محفل مطلع شده و او را تحویل مامورین داده اند. باخبر شدیم که این شخص آن گریه و زاری و فریادها را به خاطر درد پنهان خود داشت و استغاثه میکرد که او را جلب نکنند.
راستی بهتر نیست که ناله و زاری در خانه خدا و گریه کردن بر مصائب اهل بیت علیهم السلام با انگیزه مادی و خواسته های دنیایی مخلوط نگردد و فقط خدا را به خاطر خودش بخواهیم و بخوانیم.
برید عجلی می گوید: در محضر امام محمد باقر علیه السلام بودیم مسافری از خراسان که راه دور مسیر را پیاده طی کرده بود به حضور امام علیه السلام شرفیاب شد پاهایش را که از کفش در آورد شکافته و ترک برداشته بود.
گفت: به خدا سوگند من را نیاورد از آنجا که آمدم مگر عشق و دوستی شما اهل بیت. امام علیه السلام فرمود: به خدا قسم اگر سنگی ما را دوست بدارد خداوند آن را با ما محشور کند و قرین گرداند و آیا دین غیر از محبت است؟! (30)
امام صادق علیه السلام درباره انگیزه خود در بندگی پروردگار می فرماید:
و لکِنّی اَعبُدَهُ حَبَّاً لَه عَزَّوجَلَّ وَ هِیَ عِبادَهُ الاَحرارِ (31)
ولی من خدای بزرگ را به خاطر محبتی که به او دارم می پرستم و اینگونه عبادت مخصوص آزادگان است.
تَغلِبُهُ نَفسُهُ عَلی ما یَظُنُّ و لا یَغلِبُها عَلی ما یَستَقَیُنِ
مباش از کسانی که نفس اماره در انجام گمان ها و توهمات بر او چیره است و درباره آنچه که یقین دارد و مسلط شدن بر نفس ضعیف است. گاهی ما اسیر خیالات و توهمات خویش هستیم و به آنچه را که حتمی و یقینی است در مهار نفسانیات خویش ناتوان هستیم به وعده های پوچ دنیا دل می بندیم به وعده های یقینی قیامت بی اعتنا می باشیم قرآن در توصیف این طرز تفکر و برداشت از واقعیت ها میفرماید.
إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَی الْأَنْفُسُ (32)
چیزی جز ظن و گمان و هوای نفس خود را پیروی نمی کنند.
وَإِذَا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَهُ لَا رَیْبَ فِیهَا قُلْتُمْ مَا نَدْرِی مَا السَّاعَهُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ (33)
هنگامی که به شما گفته می شود که وعده خدا حق است و درباره قیامت هیچ شک و تردیدی نیست گفتید ما نمی دانیم قیامت چیست ما فقط یک ظن و خیالی به قیامت داریم و ما به آن یقین نداریم.
البته اینها در نخستین شب بعد از مرگ و برخورد با منکر و نکیر و فرشته رومان وقتی مورد بازرسی و مواخذه قرار گرفتند به مرتبه یقین خواهند رسید و تمامی وعده های الهی را باور خواهند کرد و همه اش حسرت می خورند که چرا در دنیا برای جهان آخرت خویش کاری نکردند و وعده های پروردگار را تکذیب کردند.
آنگاه می گویند:
ربِّ ارجَعونِ لَعَلّی اَعمَلُ صالِحَاً فیما تَرَکتُ
پروردگار مرا به دنیا بازگردان تا شاید برای جبران گذشته کار خوب انجام دهم پاسخ می شنود که:
کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (34)
نه چنین است این سخنی است که وی می گوید در حالی که در ورای آنها عالم برزخ تا روز قیامت است.
آری دیگر فرصت بازگشت به دنیا نیست و زمانی از خواب غفلت بیدار شدی که کار از کار گذشته و کار کردن منقطع گشته است.
گفتند یکی از علماء ربانی و صمدانی برای خود قبری حفر کرده بود گاهی که مجذوب دنیا و زرق و برق آن می شد گرفتار غفلت می گردید داخل قبر می شد و می خواند.
ربِّ ارجَعونِ لَعَلّی اَعمَلُ صالِحَاً فیما تَرَکتُ
بعد از جا بر میخاست و می گفت حالا دعایت مستجاب شد و خداوند تو را به دنیا بازگردان مشغول به کارهای پسندیده شو از فرصت ها استفاده کن.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
ما مِن لَیلَهٍ اِلّا وَ المَلِکُ المُوتِ یُنادی یا اَهلَ القُبورِ لِمَ تَغبِطونَ و قد آیَنتُم هَولَ المُطَّلَعَ؟ فَقال المَوتی: اِنَّما یَغبِطونَ المُومِنینَ فِی مَساجِدِهِم لاَنَّهُم یُصَلُّونَ وَ لا نُصَلّی (35)
شبی نیست که جناب عزرائیل علیه السلام به ساکنین در قبرها می گوید برای چه شما غبطه می خورید در حالی که هول مطلع را پشت سر گذاشتید و پرده ها از برابر چشمانتان کنار رفته؟ پاسخ می دهند ما به حال مومنینی غبطه می خوریم که در مساجدشان به نماز می ایستند ولی ما دیگر نمی توانیم نماز بخوانیم.
چه قدر از همسایگان مسجد و کسانی که محل کارشان به مسجد نزدیک است می شناسیم که بانک اذان را می شنوند و در صف جماعت و نماز اول وقت شرکت نمی کنند و شاید بعضی در تمامی عمر یکبار حضور در صفوف نماز جماعت مسجد نداشته اند ولی متاسفانه مجلس ترحیم همان شخص مسجد ندیده را در مسجد برپا می کنند و این خیلی زشت است که کسی در تمامی دوران زندگی به نماز جماعت مساجد شرکت نکرده باشد ولی مجلس مرگش را در مسجد برگزار کنند. و در عالم برزخ مکرر بگوید: رَبِّ ارجِعُون خدایا مرا برگردان پاسخی جز کَلّا نشنود.
در ادامه حدیث آمده که:
و یُوتُونَ الزَّکاهَ و لا نُزَکّی
مومنین زکات می پردازند ولی ما دیگر قادر به پرداخت زکات نیستیم.
یصُومُونَ رَمضانَ و لا نَصومُوا
ماه رمضان می آید و روزه می گیرند ولی ما نمی توانیم روزه بگیریم.
یَتَصَدَّقُون و نَحنُ لا نَتَصَدِّقُ
آنها صدقه می دهند ولی ما نمی توانیم صدقه بدهیم. آنان
یَذکُرونَ اللهَ کَثیراً و لا نَذکُرُ
آنها ذکر خدا را فراوان می گویند ولی ما قادر به ذکر گفتن نیستیم.(36)
قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَی ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا یَزِرُونَ (37)
وقتی در صحنه قیامت قرار می گیرند و می گویند: وای بر ما از آنچه در دنیا افراط کردیم و بار گناهان خویش بر پشت کشند آری بد بار سنگینی را بر دوش می کشند.
یَخافُ عَلی غَیرِهِ بِاَدنَی مِن ذَنبِهِ و یَرجُوا لِنَفسِهِ بِاَکثَرَ مِن عَمَلِهِ
مباش از کسانی که از گناهی که دیگری مرتکب می شود نگران است و برای خود مزدی بیشتر از عملی که انجام داده امیدوار می باشد.
اِن استَغنی بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ اِن افتَقَرَ قَنَطَ وَ وَهَنَ
و مباش از کسانی که وقتی بی نیاز می شود طغیان میکند و فتنه بر پا می دارد و وقتی ندارد می گردد مایوس و سست می شود.
قرآن شریف هم اینگونه نظر می دهد که
کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَی (38)
نه چنین است انسان طغیان کند هنگامی که احساس بی نیازی می کند البته اگر کسی تهذیب نفس کند و ظرفیت خود را در برابر اقبال دنیا بیشتر کند گرفتار طغیان و سرکشی نخواهد شد چنانکه به عنوان نمونه بودند و هستند کسانی که با داشتن ثروت فراوان و امکانات مادی همچنان عبدی خاضع و خاشع باقی مانده و از آنچه خداوند بدان ها عنایت فرموده در راه خدا انفاق می کنند هیچ گاه دنیا و زرق و برق آن حال آنها را تغییر نداده است.
این کم ظرفیت ها هستند که با یک تغییر و تحول در زندگی و توسعه ثروت خود را گم می کنند و سر به طغیان می زنند در حالی که بندگان مخلص خدا باور دارند که همه فقیران درگاه اویند و آنچه د راختیارشان هست همگی عاریه و موقت است و روزی باید همه را بگذارند و بروند و از این دنیا فقط سه قطعه پارچه سپید سهم آنهاست. خداوند تبارک و تعالی در هر دو حالت بی نیازی و فقر ما را امتحان می کند و چه بسیار انسان ها که در هر دو حالت پیروز و موفق از امتحان بیرون آمدند و تن به خواست پروردگار دادند و در بی نیازی طغیان نکردند و در فقر شکیبایی نمودند.
مولایمان علی علیه السلام می فرمود:
الصَّبرُ عَلَی الفَقرِ مَعَ العِزِّ اَجمَلُ مِنَ الغِنی مَعَ الذّلِّ (39)
شکیبایی بر نداری هنگامی که همراه با عزت باشد زیباتر است از ثروت و بی نیازی همراه با ذلت .
همو فرمود:
کَم مِن مَنقُصٍ رایجٍ و مَزیٍد خاسِرٍ (40)
چه بسیار انسانهایی که توقصی در زندگی دارند ولی سود برده اند و چه بسیار مردمی که مال فراوان دارند و زیان برده اند.
یُقَصِّرُ اذا عَمِلَ و یُبالِغُ اِذا سَاَلَ اِن عَرَضَت لَهُ شَهوَهٌ اَسلَفَ المَعصیَهَ و سَوَّفَ التَّوبَهَ اِن عَرَتهُ مِحنَهٌ انفَرَجَ عَن شرائِطِ المِلَّهِ
و مباش از کسانی که چون کاری را انجام دهد ناقص بجا می آورد و هرگاه درخواستی کند بسیار خواهد و چون شهوت بر او غلبه کرد گناه راه مقدم دارد و توبه را عقب اندازد و همین که رنجی به او رسد از دستورات شرع مقدس دوری جوید. نکات این فراز از موعظه امیرالمومنین علیه السلام عبارت است از کار را ناقص انجام دادن و کم کاری و توقع خلاف آن از دیگران مقدم داشتن گناه و تاخیر توبه و دوری از شرع مقدس در هنگام رنج و مصیبت. اما در موضوع اول نقصان در کم کاری هنگامی که فرد یا افرادی کاری را به عهده می گیرند وظیفه شرعی انسانی ایجاب میکند که آن کار را تمام و کمال انجام دهند و چیزی را کم نگذارند که برای مصرف کننده باعث مشکلات و گرفتاری شود.
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
اِنَ اللهَ تَعالی یُحِبُّ مِنَ العامِلِ اِذا عَمِلَ اَن یَحسُنَ (41)
خداوند دوست می دارد که آنکه کاری را انجام دهد درست نیکو انجام دهد هنگامی که ابراهیم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از دنیا رفت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دید که نقصی در قبر است با دست مبارک قبر را درست کرد و سپس فرمود:
اِذا عَمِلَ اَحَدُکُم عَمَلاً فَلیَتقِن(42)
هنگامی که یکی از شما کاری را انجام می دهد باید مطمئن به درستی آن باشد. در جای دیگر برای شخص دیگری می فرمود:
اِنّی لاَعلَمُ اَنَّهُ سَیُبلی وَ یَصِل اِلَیهِ البَلاء و لکِنَّ الله یُحِبُّ عَبداً اذا عمِلَ عَمَلاً اَحکَمَهُ
من می دانم که به طور قطع این مکان آسیب می بیند و گرفتار حوادث می شود و لکن خداوند دوست دارد وقتی بنده اش کاری را انجام میدهد محکم کاری می کند سخن دیگر مولا مقدم داشتن گناه و تاخیر توبه بود.
تسویف در لغت به معنای امروز و فردا کردن است کسی که گناه را مقدم می دارد توبه را به تاخیر می اندازد چه تضمینی در کار است که مرگ ناگهانی به سراغش نیاید و فرصت توبه پیدا کند.
همان گرامی برای یکی از یاران خود نوشت که در باقیمانده از عمرت برای جهان آخرت خویش تدارک کن و نگو فردا و فرداها انجام می دهم که بسیاری از مردم قبل از تو بخاطر همین تاخیر انداختن امروز و فردا کردن خود هلاک شدند و فرمان الهی در حالی که آنان غافل بودند به سراغشان آمد. (43)
تاخیرُ التَوبَهِ اغتِرارٌ و طُولُ التَّسویفِ حیرَهٌ
تاخیر انداختن توبه سبب غرور و فریب انسان می شود و طولانی کردن تسویف باعث حیرت و سرگردانی می گردد.
باید توجه داشت که توبه شعبه ای از فضل و کرم الهی و دری از درهای رحمت پروردگار است راستی اگر این در توبه بسته بود هیچ کس طعم رستگاری را نمی چشید و روی سعادت را به خود نمی دیدی.
اولین ثمره توبه محبوبیت نزد پروردگار است.
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ(44)
دوم آنکه گناه توبه کننده تبدیل به حسنه می گردد توبه باعث می شود که زنگار گناه از دل ها پاک شده و به جایش نور طاعت و بندگی حضرت معبود می آید.
چنانکه خداوند بشارت می دهد که
إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا(45)
مگر آن کسانی که از گناه توبه کند و با ایمان به خداوند کارهای شایسته بجا آورند آنگاه پروردگار گناهان آنها را تبدیل به ثواب کند زیرا که خداوند بخشنده و مهربان است توبه کننده مشمول دعای فرشتگان می شود و جایگاه ابدی او بهشت برین است.
شیخ بهایی علیه الرحمه در شرح اربعین آورده است شکی در وجوب فوری توبه نیست زیرا گناهان مانند سم های ضرر رساننده به بدن است و چنانچه خورنده هم واجب است در معالجه شتاب کند تا هلاک نشود و از بین نرود همچنین بر گنهکار واجب است ترک گناه کند و سرعت در توبه داشته باشد و البته گنهکاری که در توبه مسامحه کند و به وقت دیگر تاخیر اندازه بین دو خطر بزرگ خود را قرار داده است که اگر از یکی سالم بماند به دیگری مبتلا خواهد شد. اول رسیدن مرگ ناگهانی به طوری که از خواب غفلت بیدار نشود و خود را ناگهان در حالت مرگ ببیند دوم آنکه به واسطه پاک نکردن آلودگی خود به وسیله توبه تاریکی گناهان بر دل زیاد می شود تا آنجا که دیگر قابل پاک شدن نیست چنانکه ابی بصیر گفت از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:
اِذا اَذنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِی قَلبِهِ نُکتَهٌ سَوداءَ فَاِن تابَ اِنمَحَت وَ اِن زادَت حتی تَغلِبَ عَلی قَلبِهِ فَلا یَفلِحُ بَعدَها اَبَداً (46)
هنگامی که شخصی مرتکب گناه می شود نقطه سیاهی در قلبش ایجاد می گردد اگر توبه کند از بین می رود ولی اگر توبه نکند و گناه را تکرار نماید به تدریج تمام قلبش را احاطه می کند و در نتیجه روی سعادت را برای همیشه به خود نخواهد دید.
سفارش قرآن هم به تسریع توبه است.
إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولَئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا (47)
خداوند توبه کسانی را می پذیرد که از روی نادانی کار زشتی را انجام داده و سریع از عمل خود پشیمان شده و توبه کنند آنگاه خداوند آنان را می بخشد که خدا آگاه و حکیم است.
نکته پایانی این فراز از کلام مولا
اَن عَرَتهُ اِنفَرَجَ عَن شرائِطِ المِلَّهَ
مباش از کسانی که تا رنجی به او رسد از دستورات شرع مقدس دوری جوید. اگر کسی روی اعتقادی محکم و ارادتی پایدار و خالصانه به سراغ شریعت مقدس آمده باشد با دیدن چند حادثه تلخ و ناگوار از دین برنمیگردد و تغییر ماهیت نمی دهد. اشخاص سست عنصر و ضعیف الایمان با اقبال دنیا و رسیدن به جاه و مقام مشغول تعریف و تمجید از دین و شریعت می شوند ولی همین که دنیا به نفع آنها نشد از دین فرار کرده و اقدام به مذمت و سرزنش از دین خدا می نمایند.
شان نزول بسیار جالبی در ذیل آیه یازدهم سوره مبارکه حج آمده که خواندنی و قابل توجه است.
نخست به آیه بپردازیم که خود گویای این حقیقت است.
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ (48)
بعضی از مردم هستند که خدداوند را براساس حرف و ظاهر بندگی می کنند اگر از این گرایش به دین خیری نصیب آنها شود اطمینان خاطر پیدا میکنند و اگر گرفتار فقر و آفتی شوند از دین خدا برگشته در نتیجه در دنیا و آخرت زیانکار شده که این است زیان آشکا.
داستان نزول آیه از این قرار است که طبق نقل مجمع البیان عده ای در مدینه بر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وارد می شدند هرگاه سلامتی بدن داشتند و مرکب آنها چابک و سرحال می ماند و زنانشان پسر می زایید و از نظر ثروت و وضع مالی خوبی پیدا می کردند اطمینان خاطر پیدا کرده و بر شریعت اسلامی می ماندند ولی اگر گرفتار درد بدن می شدند و یا زنانشان دختر می زاییدند و به اموالشان ضرر می رسید از دین برمیگشتند و می گفتند:
ما اَصبَتُ فِی الدِّین اِلاّ شَرّاً
ما از این دین جز به شر و بدی برخورد نکردیم.
عاشقی خواهی که تا پایان بری ***بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید و انگارید خوب***زهر باید خورد انگارید قند.
یَصِفُ العِبرَهَ وَ لا یَعتَبِرُ وَ یُبالِغُ فِی المَوعِظَهِ و لا یَتَّغِظُ فَهُوَ بِالقَولِ مَدِلٌّ و مِنَ العَمَلِ مُقِلٌّ
مباش از کسانی که آنچه مایه عبرت است توصیف می کند ولی خود درس عبرت نمی گیرد. در موظعه کردن مردم مبالغه می نماید ولی خود موعظه نمی شود در گفتار خود را برتر دیگران می داند ولی در عمل کم می گذارد.
چرا بعضی مردم را دعوت به عبرت گرفتن از حوادث روزگار می کنند و در موعظه و ارشاد خلق مبالغه می نمایند ولی خود عبرت نمی گیرند و موعظه نمی شوند.
فرق است بین دانایی و دارایی آنانی که چنین وضعی دارند معمولا مسایل عبرت انگیز و نصایح و مواعظ را می دانند و برایشان دارایی و سرمایه معنوی نشده است و به مرحله پشایی نرسیده اند.
وقتی انسان آنچه را که می داند در زنگی شخصی و اجتماعی آن را به اجرا درآورد به طور قطع تهذیب خواهد شد و قبل از هر فرد خود را موعظه خواهد کرد بنابراین مشکل آن قشری که مولا معرفی می فرماید بی عملی و به کار بستن مواعظ است.
اَتَامُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنسَونَ اَنفُسَکُم (49)
آیا مردم با به کارهای نیک دستور می دهید ولی خودتان را فراموش کرده اید. یکی از عواملی که موعظه ها و نصایح اثر نمی بخشد مربوط به ضعف و تقوا و معنویت موعظه کننده است البته شنونده هم باید شایستگی به اجرا در آوردن موعظه را داشته باشد.
نصیحت همه عالم چو باد در قفس است ***به گوش مردم نادان چو آب در غربال
خداوند تبارک و تعالی درباره واعظان غیرمتعظ می فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ(50)
ای اهل ایمان چرا کاری را که انجام نمی دهید برای مردم می گویید که اینکه چیزی بگویید و بدان عمل نکنید خداوند را سخت به خشم می آورد.
خداوند تبارک و تعالی به عیسی بن مریم وحی فرستاد که به حکمت من خود را موعظه کن هرگاه از آن بهره مند شدی آنگاه در مقام موعظه خلاق در آی در غیر اینصورت از من حیا کن. (51)
نکته نخست این فراز از بیان مولا نقل مسایل عبرت انگیز و نگرفتن درس عبرت است در حالی که عبرت و اعتبار از حوادث سرمنشا رشد و عامل برنده ای برای رفع موانع کمال است هنگامی که انسان از نتایج و ثمرات گناهان و جنایات و یا خوبی ها و فضائل دیگران مطلع شود و همیشه عاقبت و پایان کار آنها را مدنظر داشته باشد و همه آنها را عبرت زندگی خویش قرار دهد قهرا قلب و دل خویش را از آلودگی ها و علایق شهوانی و خوی های حیوانی پاک کرده و با دلی نورانی و صاف در مقام طاعت و بندگی حضرت معبود برخواهد آمد.
امام علیه لاسلام می فرماید اگر من عمر طولانی نکردم مانند عمر کسانی که پیش از من بودند ولی در کارهای ایشان نگریسته در اخبارشان اندیشه نمودم در بازمانده هایشان سیر کردم چنانکه یکی از آنان گردیدم بلکه به سبب آنچه از کارهای آنها به من رسید چنان شد که من با اول تا آخرشان زندگی کردم پس پاکیزگی و خوبی کردار آنها را تیرگی و بدی و سود آن را از زیانش پی بردم. (52)
یُنافِسُ فیما یَغنَی و یُسامِحُ فِیما یَبقَی
مباش از کسانی که در پرداختن به امور فانی رغبت نشان می دهد و در مسائلی که باقی ماندنی است مسامحه می کند.
قرآن می فرماید:
ما عِندَکُم یَنفَذ و ما عِندَاللهِ باقٍ (53)
آنچه نزد شماست از مال و مقام و دنیا فانی شدنی است و آنچه نزد خداوند از اعمال خالصانه و ثواب آخرت ماندگار و باقی است.
امام رضا علیه السلام در تفسیر آیه:
فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِنْ قَوْلِهَا (54)
از گفتار مورچه سلیمان خندید می فرماید: هنگامی که حضرت سلیمان با سپاه خود از هوا عبور می کرد مورچه ای به دیگر مورچه ها گفت:
یا اَیُّهَا النَّملُ اَدخَلوا مَساکِنَکُم لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمانُ و جُنُودُهُ
ای مورچگان داخل لانه های خود شوید سلیمان و سپاهیانش شما را لگدمال نکنند.
باد این سخن را به گوش سلیمان رسانید پرسید نمی دانی من پیغمبرم و کسی را ستم می نمایم؟ گفت چرا؟ دوباره سوال کرد پس برای چه از ظلم من آنها را ترسانیدی و گفتی داخل لانه های خود شوید؟ جواب دادم ترسیدم به آرایش دستگاه و عظمت سلطنت تو نگاه کنند فریفته زینت ها و آرایش دنیا شوند. آنگاه غیر خدا را عبادت نمایند. مورد سوال از سلیمان راجع به عدد حرف اسمش نمود پس از آن پرسید می دانی خداوند از چه رو باد را در بین نیروهای دنیا مسخر تو گردانید؟
سلیمان گفت نمی دانم مور گفت: منظور خداوند این است که اگر تمام آنچه در دنیا هست مانند مین باد تحت تسخیر تو بود نابود شدن و زوال آن از دستت شباهت به ترک و رفتن همین بادست از حقیقت و گفتار مور سلیمان خندان گردید. (55)
پیش صاحبنظران ملک سلیمان باد است***بلکه آن است سلیمان که از ملک آزاد است
آنکه گویند که بر آب نهاده است جهان***مشنو ای خواجه که بنیاد جهان بر باد است
مالک بغداد به مرگ خلفا می گرید ***ورنه این شط روان چیست که در بغداد است
خیمه انس نزن بر در این کهنه رباط ***که اساسش همه موقع بی بنیاد است
مولایمان علی علیه السلام در خطبه ای می فرمود:
وَ اعْلَمُوا اءَنَّ ما نَقَصَ مِنَ الدُّنْیَا وَ زادَ فِی الْآخِرَهِ خَیْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الْآخِرَهِ وَ زادَ فِی الدُّنْیا، فَکَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رابِحٍ، وَ مَزِیدٍ خاسِرٍ(56)
بدانید آنچه در دنیا کم برسد و در آخرت زیاد باشد بهتر است از آنچه در آخرت کم باشد و در دنیا زیاد پس بسا کم شده ای که سودمند است و بسا زیاد شده ای که زیان آور است.
باید باور داشت که دنیا فانی شدنی است و محل عبور است آخرت جاودانه و باقی است.
یَرَی الغُنَم مَغُرَمَ و الغُرمَ مَغنَماً
مباش از کسانی که غنیمت را ضرر می داند و ضرر را غنیمت می شمارد. شاید منظور مولا آن است چیزهایی که باید غنیمت شمرد و بدان عمل کرد مثل دادن خمس و زکات و انفاقات مستحبه را ضرر و زیان می داند و درآمدهای نامشروع خلاف را که در موقع یک نوع ضرر و زیان است و برکت در آنها نیست غنیمت می شمرد.
خداوند تبارک و تعالی به صاحبان ثروت وعده داد که:
مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (57)
شما چیزی را انفاق نمی کنید مگر اینکه خداوند به شما عوض می دهد و او بهترین روزی دهندگان است.
بنابراین پرداخت صدقات و خیرات ضرر نیست بلکه منفعت است هم پاداش دنیایی دارد و هم در جهان آخرت ثواب فراوانی را همراه خواهد داشت.
فَأُولَئِکَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ (58)
پاداش اعمال صالحشان چند برابر و افزون است و در غرفه های بهشت ابدی از هر غم و رنج ایمن و اسوده خاطرند.
امام صادق علیه السلام می فرمود:
الصَّدَقَهُ تَقضی الدِّینَ و تَخلِفُ بالبَرَکَهِ (59)
صدقه و انفاق باعث ادای دین و جایگزینی برکت می شود در واقع اگر کسی حتی فقیر باشد برای آنکه وسعت روزی پیدا کند و گره کارش باز شود خوب است که صدقه بدهد.
همان گرامی به فرزندش محمد فرمود: از سرمایه موجود چه اندازه باقی مانده؟ گفت چهل دینار فرمود: برخیز و آن را صدقه بده و انفاق کن. می گفت: اگر چهل دینار را صدقه بدهم چیزی برای من باقی نمی ماند. فرمود:
تَصَدَّق بِها فَاِنَّ اللهَ عَزَّوجَلَّ یَخلِفُها اَما عَلِمتَ اَنَّ لِکُلِّ شَییً مِفتاحاً و مِفتاحُ الرِّزقِ الصِّدقَهِ فَتَصَدَّق بّها
تو آن را صدقه بده خداوند جایگزین خواهد کرد آیا نمی دانی که برای هر چیزی کلیدی است و کلید روزی صدقه است بنابراین دینارها را انفاق کن محمد می گوید طبق فرمایش پدرم عمل کردم ده روز بیشتر نگذشته بود که
حتّی جاءَهُ مِن مَوضِعٍ اَربَعَهُ اَلافِ دینار (60)
از محلی چهار هزار دینار برای پدرم امام صادق علیه السلام رسید.
یَخشیَ المَوتُ و لا یُبادِرُ الفَوتَ
مباش از کسانی که از مرگ می ترسد و از فرصت استفاده نمی کند.
راستی اگر مرگ حق است و روزی برای پایان زندگی تعیین شده چه بهتر که از فرصت های زندگی استفاده شود و برای جهان آخرت قدمی برداشته گردد مولایمان علی علیه السلام می فرمود:
الفُرصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ فَانتَهِزُوا فُرَصَ الخَیر (61)
فرصت ها همانند ابر بهاری به سرعت از دست می رود بنابراین فرصت های شایسته را غنیمت شمارید.
الفُرصَهُ سَریعَهُ الفَوتِ بَطیئَهُ العَودِ (62)
فرصت ها زود از دست می روند و دیر به دست می آیند.
همو فرمود:
اَشَدُّ الغُصَصِ فَوتُ الفُرَص (63)
سخت ترین غم و اندوه ها از دست دادن فرصت هاست.
پس توجه به بیانات شیوا و رسای امیرالمومنین علی علیه السلام تا پرونده اعمال بسته نشده و مهلت کار به ما داده اند باید در کسب معارف الهیه و معرفت به مبانی دینی و مناقب و فضایل اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و خدمت به خلق کوشا باشیم که فردا دیر است زیرا که
ما تَدری نَفسٌ ماذا تَکسِبُ غَداً (64)
هیچ کس نمی داند که چه چیزی را فردا کسب خواهد کرد.
یکی از شب ها مقداری پول برای مولا علی علیه السلام آوردند فرمود: هم اکنون آن را تقسیم کنید. عرض کردند الان شب است صبر کنید تا فردا تقسیم کنیم فرمود:
تُقَبِّلونَ اَن اعیَشَ اِلی غَدٍ
آیا شما یقین دارید که من فردا زنده هستم گفتند ما هم برای خود چنین باوری نداریم فرمود: پس تاخیر نیندازید شمعی آوردند زیر نور شمع اموال را تقسیم کردند. (65)
یخشَی المَوتَ : مباش از کسانی که از مرگ می ترسد. مولا درباره خود می فرماید:
فَإِنْ اءَقُلْ یَقُولُوا: حَرَصَ عَلَی الْمُلْکِ وَ إِنْ اءَسْکُتْ یَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِی ! وَ اللَّهِ لاَبْنُ اءَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ اءُمِّهِ (66)
اگر من حرف بزنم می گویند: علی بن ابیطالب حرص ریاست دارد و اگر سکوت کنم می گویند از مرگ می ترسد.
بعد از همه حوادث و جنگ ها بعد از این همه حرف ها خیلی بعید است که من از مردن ترس داشته باشم. به خدا سوگند انس پسر ابیطالب به مرگ بیش از انس کودک به پستان مادر است. چرا بعضی از مرگ کراهت دارند؟ این سوال از امام حسن مجتبی علیه السلام شد امام فرمود:
اِنَّکُم اخرَبتُم اَخِرَتَکُم و عَمَّرتُم دُنیاکُم فَانتُم تَکرَهُونَ النَّقلَهَ مِنَ العِمرانِ الَی الخَرابِ
زیرا که شما آخرت خود را خراب کردید و دنیای خویش را آباد نمودید بنابراین شما کراهت دارید از خانه آباد و دنیا به خانه ویران و خراب آخرت منتقل شوید.
اگر کسی خانه آخرت خویش را آباد کرده باشد و بداند که اول مرگ اول راحتی و آسایش است چه هراسی از مرگ دارد. امام حسن علیه السلام می فرماید: شخصی به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد آمادگی برای رفتن از این دنیا به چیست؟ فرمود:
اَداءُ الفَرائِضِ و اِجتنابُ المَحارِمِ و الاِشتِماُل عَلَی المَکارِمِ ثُمَّ لا یُباِلی اَوقَع عَلَی المَوتِ اَم وَقَعَ المَوتُ عَلَیهِ
به انجام دادن واجبات و ترک کارهای حرام و برخورداری از صفات پسندیده آنگاه باکی ندارد که او بر مرگ وارد شود و یا مرگ بر او وارد گردد. مردی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وارد شد و گفت:
مالِی لا اُحِبُّ المَوتَ فَقالَ لَهُ: الَکَ مالٌ؟
چرا من مرگ را دوست نمی دارم؟! فرمود: آیا ثروت داری؟
قال نَعِم قال فَقَدِّمتَهُ؟ قال لا:
گفت آری فرمود آن را برای جهان آخرت خود پیش فرستاده ای و انفاق کرده ای؟
عرض کرد نه فرمود:
فَمِن ثُمَّ لا تُحِبُّ المَوتَ
بدین جهت است که مرگ را دوست نمی داری(67)
یَستَعظِمُ مِن مَعصِیَهِ غَیرِهِ ما یَستَقِلُّ اَکثَرَ مِنهُ من نَفسِهِ وَ یَستکثِرُ مِن طاعَتِهِ ما یَحقِرُ مِن طاعَهِ غَیرِهِ فَهُوَ عَلَی النّاسِ طاعِنٌ و لِنَفسِهِ مُداهِنٌ (68)
مباش از کسانی که گناه دیگران را بزرگ می پندارند و بیشتر از آن را درباره خود کوچک فرض میکند و طاعت و بندگی خود را بزرگ می پندارد مانندش را برای دیگران کوچک می شمارد پس او بر مردم طعنه می زند و سر خود را کلاه می گذارد و به خویش نیرنگ می زند. از مجموع این بیان استفاده می شود که عده ای هستند از خود راضی عیب دیگران را می بینند و عیب خود را نمی بینند کار خوب دیگران را کوچک و کار کوچک خود را بزرگ جلوه می دهند و در یک کلام فقط خود را خوب و شایسته می بینند.
شاید این بدترین رذیله اخلاقی است که بعضی بدان گرفتارند و اگر در همان ابتدای کار خشکانده و ریشه کن نشود چه بسا چون یک بیماری مهلک شخصی مبتلا روی سعادت را به خود نخواهد دید و همچون که طبیب او را جواب کرده
وَ کَلَهُ اللهُ عَلی نَفسِهِ
خداوند تبارک و تعالی او را به حال خود بگذارد که در این صورت اهل نجات نخواهد بود.
به یک نمونه قرآنی از این نوع اشخاص توجه بفرمایید:
وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعًا...(69)
ای رسول ما داستان: دو مرد را برای امت نقل کن که ما به یکی از آنها دو باغ انگور دادیم و با درخت خرما اطرافش را پوشانیدیم و بین آنها را کشتزار مخصوص گردانیدیم.
داستان از این قرار بود که دو برادر در میان بنی اسرائیل بودند که از یک پدر و مادر به دنیا آمده بودند ولی از جهت طبع و خلق مختلف بودند: یکی یهودا بود که در آغوش ایمان به پروردگار و عفت و کرم اخلاق و حلم بار آمد و از دنیا و خدعه های آن رخ برتافت و از زر و زیور و لذت و متاعش چشم پوشید ولی دومی یعنی برادرش به نام قطروس با کفر و عناد و بخل و سنگ دلی و خود بزرگ بینی نشو و نما می کرد. پدر آن دو ثروتی سرشار و نقدینه ای بی شمار برای ایشان از خود باقی گذاشت و آن دو برادر پس از مرگ پدر اموال او را قسمت کردند و هر یک بر وفق طبع و خلق خود به مصرف مال خویش پرداخت.
یهودا روی دل به سوی خدا کرد و گفت: پروردگارا من همه ثروتم را در راه رضای تو انفاق می کنم آنگاه مال خود را در علاج بیماران و آزاد ساختن اسیران و نگهداری یتیمان و سایر امور خیر مصرف کرد تا ثروتش کم شد ولی دلش آرام و وجدانش راضی بود و با وضع محقر و زندگی مختصر شاد و خندان به سر می برد. ولی قطروس برادر دیگر همین که به ثروت رسید آن را با کمال دقت حفظ کرد مخازن ثروتش را قفل های محکم زد و محتاج و محروم و فقیر را طرد کرد و چشم و گوش خود را از دیدن و شنیدن حال و وضع بینوایان بست و سراسر جوانی را در ساختن و پرداختن دو باغ مصفا صرف کرد و تاکستان سبز و خرم و باروری ترتیب داد و چنان در زیبایی و ارایش باغ ها کوشید که گویی باغ بهشت در زیباترین صورت خود به زمین فرود آمده بود.
ثروت قطروس روزافزون گشت عوض آنکه خدای بخشنده را سپاس گزارد بنا به طغیان و عصیان گذاشت. یک روز برادرش یهودا در لباس کهنه و جامه ساده بر او بگذشت پس با چشم تحقیر در او نگریست و زبان به نکوهش و توبیخش گشود و گفت:
اَنَا اَکثَرُ مِنکَ مالاً و اَعَزُّ نَفَراً و دَخَلَ جَنَّتَهُ و هُوَ ظالِمٌ لِنَفسِهِ قالَ ما اَظُنُّ اَن تَبِیدَ هذِهِ اَبَداً
من از تو دارایی بیشتر دارم و از حیث نفر و خدمتگزار نیز محترم و عزیزم یک روز هم وارد باغ شد در حالی که به خویش ظلم کرده بود گفت: من گمان ندارم که این نعمت سرشار نقصان گیرد و این سعادت پایدار زوال پذیرد ولی ای یهودا اینکه راجع به قیامت دائم به یادش هستی و برخود می لرزی.
ما اَظُنُّ السّاعَهَ قائِمَهٌ
من گمان نمی کنم روز قیامتی برپا شود و بر فرض اینکه قیامتی هم باشد مسلم است آن روز هم خدا باغی بهتر و باصفاتر از این باغ به من خواهد داد. یهودا گفت: تو در اثر انکار قیامت و روز حساب به خدا کفر می ورزی اما من که پروردگارم آن خدای یکتاست و هرگز به خدای خود احدی شریک نخواهم ساخت تو چرا وقتی به باغ خود وارد شدی نگفتی همه چیز به خواست پروردگار است و جز قدرت خدا قوه ای نیست و اگر امروز تو مرا از خود از جهت مال و ثروت و فرزندان کمتر می بینی به خود مغرور مشو زیرا که امیدوارم که خدا بهتر از باغ را به من عطا فرماید و بر باغ تو آتشی فرستد که چون صبح شود باغت یکسره نابود گردد و با خاک یکسان گردد و یا صبحگاهی جوی آبش در زمین فرو رود و دیگر هرگز نتوانی آب به دست آوری و همه میوه های باغت نابود گردند.
بالاخره یک روز صبح قطروس مغرور به رسم معمول عادت دیرین به قصد تفرج در باغ و استنشاق هوای لطیف و استفاده از سایه درختان از خانه بیرون شد ولی:
یُقَلِّبُ کَفَّیهِ عَلی ما اَنفَقَ فِیها و هِیَ خاوِیَهٌ عَلی عُروشِها و یَقُولُ یا لَیتَنی لمَ اُشرِک بِرَبِّی اَحَداً
در جای آن دو باغ جز تپه های خاک و آثار خرابه و گیاهان و درختان خشکیده و داربست های از هم پاشیده چیزی ندید از شدت ناراحتی دست برهم زد و انگشت ندامت به دندان گزید و گفت: ای کاش که هیچ چیز و هیچ کس را شریک پروردرگارم نمی ساختم.
اَللَّهوُ مَعَ الاَغنیاءِ اَحَبُّ اِلَیهِ مِنَ الذِّکرِ مَعَ الفُقَراءِ
مباش از کسانی که بیهوده گویی و لهو و لعب با ثروتمندان را بیشتر دوست می دارد تا یاد خدا و ذکر حق را با مستمندان.
امام صادق علیه السلام در پاسخ منصور بن بزرج که پرسید چرا زیاد نام سلمان فارسی را می برید و از او یاد می کنید فرمود: به سه علت:
اول: ایثاُرُه هَوی اَمیرالمومنینَ علیه السلام عَلی هَوی نَفسِهِ
مقدم داشتن خواست امیرالمومنین علیه السلام بر خواست و هوای خودش.
دوم: حُبُّهُ الفُقَراءِ اِختیارُهُ لَهُم عَلی اهلِ الثِّروَهِ و العَدَدِ
علاقه او به فقیران و مستمندان و انتخاب آنها از میان ثروتمندان و آنهایی که از ثروت بالایی برخوردارند.
سوم: حُبُّهُ لِلعِلمِ و العُلَماءِ (70)
علاقه او به علم و علما و دانشمندان
امام صادق علیه لاسلام یکی از وجوه امتیاز سلمان را نشست و برخاست سلمان با فقیران بیان می فرماید زیرا که انس و حشر با سرمایه داران باعث کدورت دل خواهد شد.
حضرت عیسی علیه السلام می فرمود:
لا تَنظُرُوا اِلی اَموالِ اَهلِ الدُّنیا فَاِنَّ اَموالِهِم یَذهَبُ بِنُورِ اِیمانِکُم (71)
به ثروت دنیاداران ننگرید که زرق و برق اموالشان نور ایمان شما را از بین می برد.
برگردیم به سخن مولا که فرمود:
اَللَّهوُ مَعَ الاَغنیاءِ اَحَبُّ اِلَیهِ مِنَ الذِّکرِ مَعَ الفُقَراء
انتخاب اغنیاء و سرمایه داران ومجالست با آنها و نظر به مال و ثروت آنها یک خلاف است و خلاف دوم به لهو و لعب پرداختن با آنهاست و شرکت در مجالس و محافل پرخرج و مترفانه آنهاست مجالسی که معمولا با لهو و لعب و معصیت و نافرمانی پروردگار تشکیل و اجرا می گردد مع الاسف این روزها شنیده می شود که تازه به دوران رسیده ها و آنهایی که ظرفیت ثروتمند شدن را ندارند یک چرخش صد و هشتاد درجه ای کرده تمام و کمال در رفتار و کردار و حتی پوشش از شکل سنتی و مذهبی خارج گشته و همرنگ جماعت گنهکار و گستاخ شده و همه چیز را از مقدسات و مسایل شرعی زیر پا گذاشته و یکپارچه و در بست در اختیار نفس اماره و شیطان قرار گرفته اند و در یک غفلت محض فرو رفته اند.
مولایمان علی علیه السلام درباره چنین افرادی می رماید:
وَ هُوَ فِی مُهْلَهٍ مِنَ اللَّهِ یَهْوِی مَعَ الْغافِلِینَ، وَ یَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِینَ، بِلا سَبِیلٍ قاصِدٍ، وَ لا إِمامٍ قائِدٍ
او گمراهی است که خداوند تبارک و تعالی مهلتش داده تا با مردمان غافل راه نابودی را طی کند و با گنهکاران صبح خود را شروع نماید نه آنکه راهی را سیر کند و او را به مقصود رساند و نه آنکه امام پیشوایی او را راهبر باشد.
مولا می فرماید این وضع برای این نوع اشخاص ادامه دارد:
حَتَّی إِذَا کَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزاءِ مَعْصِیَتِهِمْ، وَاسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلابِیبِ غَفْلَتِهِمُ
تا اینکه پروردگار کیفر معصیت و نافرمانی آنها را برایشان آشکار کرده و از پرده های غفلت بیرونشان آورد.
البته این مربوط به پایان کار و بسته شدن پرونده زندگی است و آنقدر این لحظات حساس و خطرناک است که خود مولا می فرماید:
اِنّی اُحَذِّرُکُم و نَفسی هذِهِ المَنزَلَه (72)
من نگران شما هستم خود و شما را از آن منزل آخر می ترسانم.
دوای غفلت انس با فقرا و یاد خدا بودن همراه آنهاست حضور در مجالس و محافل عبادی و مساجد و زانو به زانو نشستن با فقیران و تهی دستان و هم غذا شدن با آنهاست.
برای از بین بردن غفلت مولایمان علی علیه السلام می فرماید:
ضادُّو الغِفلَهِ بِدَوامِ ذِکرُ الله تَنجابُ الغِفلَه(73)
با نور بیداری با غفلت ضدیت کنید و به دوام یاد و ذکر خدا از غفلت اجتناب نمایید.
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم ***دیبا نتوان کرد از این پشم که رشتیم
بر لوح معاصی خط عذری نکشیدم*** پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم
ما کشته نفسیم بس آوخ که برآید***از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند*** ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت ***شاید که ز مشاطه نرنجیم که زشتیم
سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان*** یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم
و امام علیه السلام در پایان حکمت 142 می فرماید:
یَحْکُمُ عَلَی غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لَا یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ یُرْشِدُ غَیْرَهُ وَ یُغْوِی نَفْسَهُ فَهُوَ یُطَاعُ وَ یَعْصِی وَ یَسْتَوْفِی وَ لَا یُوفِی وَ یَخْشَی الْخَلْقَ فِی غَیْرِ رَبِّهِ وَ لَا یَخْشَی رَبَّه فِی خَلْقِهِ
مباش از کسانی که به سود خود علیه دیگی حکم کند و برای دیگری به ضرر خود رای ندهد. مردم را راهنمایی کند ولی همچنان در گمراهی است پس فرمان او را می برند ولی او فرمان کسی را نمی برد حق خود را تمام و کمال می گیرد ولی حق دیگران را کامل نمی دهد در راهی غیر از راه پروردگار خویش از بندگان خدا می ترسد اما در مورد بندگان خدا از خدای خویش ترسی ندارد.
پی نوشت:
1- نهج البلاغه نامه 21
2- سفینه البحار ج 2 ص 669
3- بقره 25
4- بحار ج 94 ص 156
5- غرر الحکم 1828
6- بحار ج 98ص 260
7- روم 7
8- مصباح اشریعه ص 129
9- بحار ج 97 ص 309 و ج 103 ص 141
10- همان
11- مستدرک الوسایل ج 2 ص 335
12- نمل 18
13- نمل 19
14- بحار ج 78 ص 69
15- صف 2 و 3
16- بقره 44
17- نهج البلاغه خطبه 214
18- مصباح الشریعه ص 275
19- بحار ج 68 ص 155
20- سفینه البحار ج 1 ص 447
21- مصباح الشریعه ص 37
22- قیامت 25
23- نساء 18
24- نهج البلاغه خطبه 182
25- روم36
26- بحار ج 1 ص 57
27- غرر الحکم ص 750
28- صحیفه سجادیه دعای بیستم
29- بحار ج 82 ص 316
30- سفینه البحار ج 1 ص 201
31- سره الصلوه ص 119
32- نجم 23
33- جاثیه 32
34- مومنون 100
35- ارشاد القلوب ص 65
36- ارشاد القلوب ص 65
37- انعام 31
38- علق 6
39- غرر الحکم 315 و 2142
40- غرر الحکم 315 و 2142
41- کنزالعمال 43676
42- وسایل الشیعه ج 2 ص 882
43- بحار ج 73 ص 75
44- بقره 222
45- فرقان 70
46- کافی ج 2 ص 271
47- نساء 17
48- حج 11
49- بقره 244
50- صف 2 و 3
51- کنزالعمال 43156
52- نهج البلاغه نامه 31
53- نمل 96
54- نمل 19
55- بحار ج 14 ص 93
56- نهج البلاغه خطبه 13
57- سبا 39
58- سبا 37
59- بحار ج 96 ص 134
60- بحار ج 96 ص 134
61- بحار ج 1 ص 337
62- غرر الحکم 2152 و 302
63- غرر الحکم 2152 و 302
64- لقمان 34
65- امالی طوسی ص 257
66- نهج البلاغه خطبه 5
67- بحار ج 6 ص 129 و ص 127
68- بحار ج 6 ص 129 و ص 127
69- کهف 32 تا 42
70- بشاره المصطفی ص 329
71- المحجه البیضاء ج 7 ص 328
72- نهج البلاغه خطبه 152
73- غرر الحکم 3061
منبع: حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه، کاظم ارفع، تهران: پیام عدالت،1390.
احادیث مرتبط
تازه های احادیث
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}