امام علی علیه السلام فرمودند:
السَّخَاءُ مَا کَانَ ابتِدَاءً فَأمَّا مَا کَانَ عَن مَسألَةٍ فَحَیاءٌ وَتَذَمُّمٌ.

سخاوت آن است که ابتدایی [و بدون درخواست] باشد و امّا آنچه در برابر تقاضا داده می‌شود، از روی حیا و برای دفع مذمت است.
نهج البلاغه، حکمت 53.
شرح حدیث:
شرح حدیث توسط حضرت آیت ‌الله العظمی مکارم شیرازی مدظله‌العالی:

در توضیح این حدیث، بیان چند نکته لازم است:

نکته‌ی اوّل:
عنوان «سخاوت» در مورد خداوند به کار نمی‌رود؛ چون اسماء الله توقیفی است و باید در کتاب یا سنّت آمده باشد و خداوند خودش می‌داند که شایسته چه نامی است. شاید عدم به کار رفتن عنوان سخاونت در مورد خداوند مبنی بر این باشد که «سخی» به کسی گفته می‌شود که آنچه مورد حاجت اوست به دیگران می‌دهد (و اگر شخص وسیله‌ای را که نیاز ندارد، به دیگری بدهد، عنوان سخی به او تعلق نمی‌گیرد)، پس در عمق کلمه سخاوت، نیاز قرار دارد و چون خداوند بی نیاز مطلق است، نمی‌توان کلمه سخی را در مورد خداوند اطلاق کرد. امّا کلمه «جواد» به خداوند اطلاق می‌شود: «یا جَوَاداً لاَیبخَل» جواد، بخشش بدون درخواست است که در عین حال، بخشش خود را کوچک بشمارد.

جواد وجود مرحله‌ی بالاتر از سخاوت است. در هر حال، جود و سخاوت از فضایل مهم اخلاقی و نشانه‌ی ایمان و شخصیت والای انسان است.

نکته‌ی دوم:
اگر درست دقت کنیم، خواهیم دید که عالَم هستی بر اساس بخشش استوار است؛ مثلاً آفتاب مهم‌ترین منبع انرژی در عالم ماده است؛ به طوری که بیش‌تر برکات عالم ما به نور آفتاب برمی‌گردد؛ در حالی که این منبع انرژی به صورت رایگان، منابع برکت را در اختیار ما می‌گذارد و در هر شبانه روز سیصد میلیون میلیارد تن از خورشید کم می‌شود؛ امّا از بس خورشید بزرگ است، در ظاهر نشان نمی‌دهد. جرم خورشید می‌سوزد؛ تجزیه اتمی می‌شود، به انرژی تبدیل و در عالم هستی پخش می‌شود. اگر خورشید تمام وجودش را حفظ می‌کرد و نَم پس نمی‌داد، این برکات وجود نداشت؛ در حالی که خورشید به صورت رایگان انرژی خود را به کره خاک تقدیم می‌کند.

زمین، آنچه از مواد و منابع دارد، رایگان در اختیار ما می‌گذارد. هوا، دریاها، صحراها، ابر و باد و باران، گیاهان، درختان و موجودات زنده دیگر همه و همه از خودشان مایه می‌گذارند و بخشش می‌کنند. اگر بخشندگی آن‌ها نباشد، ما یک روز هم نمی‌توانیم زنده بمانیم. با این حساب، آیا ما انسان‌ها می‌توانیم در این مجموعه بخشندگی‌ها، آدم بخیلی باشیم؟! آیا وصله بخل با نظام پر از جود و سخاوت هستی ناهماهنگ نیست؟! آیا انسان بخیل موجودی نادر و شاذ نمی‌شود؟! و آیا این با اشرف مخلوقات بودن انسان می‌سازد؟! لذا باید آنچه داریم از مال، علم، فکر و نفوذ اجتماعی برای بهره مند شدن دیگران بذل و بخشش کنیم تا بتوانیم به اخلاق الهی و اوصاف پروردگار متخلق بشویم؛ چرا که بخل خلاف قانون عالم آفرینش است.

قابل ذکر است که در بند 9 دعای جوشن کبیر کلمه سخاء وارد شده است؛ ولی بعضی در آن ایراد کرده‌اند.

نکته‌ی سوم:
گاهی انسان به دیگری کمک می‌کند؛ امّا عوض آن را در نظر می‌گیرد؛ مثلاً می‌گوید این را به تو می‌دهم به شرط آن که آن را بدهی که نام این کار «هبه معوضه» است. گاهی درخواست عوض به صورت پنهانی است؛ مثلاً برای خانه نو شما چشم روشنی آوردیم که شما هم برای خانه نو ما چشم روشنی بیاورید. این کار در واقع «هبه معوضه مستتر» است. گاهی شخص، به دیگری کمک می‌کند و منت هم می‌گذارد که دیگر سراغ او نروند. این کار انفاق نیست، بلکه به طرف مقابل بدهکار هم می‌شود؛ چون آبرویش را برده است و باید بداند: «عِرضُ المسُلِمِ کَدَمِ المُسلِم؛ آبروی مسلمان مانند خون مسلمان است»؛ بلکه ارزش آبروی او از ارزش مال او بیش‌تر است.

بر این اساس، قرآن می‌فرماید: «(قَولُ مَعرُوفُ وَ مَغفِرَةُ خَیرُ مِن صَدَقَةٍ یتبَعُهَا أذّی)؛ گفتار پسندیده [در برابر نیازمندان] و عفو، از بخششی که آزاری به دنبال آن باشد، بهتر است». (1)

سخن خوب گفتن و طلب مغفرت و آمرزش، بهتر است از صدقه‌ای که نیش زبان در آن باشد. بهتر است بگوید شرمنده‌ام که نتوانستم بیش‌تر از این مقدار کمک کنم؛ خدا توفیق بدهد که بتوانم در آینده کمک بیش‌تری صورت بدهم؛ نه این که آبروی طرف نیازمند را ببرد و بگوید دیگر دور ما را قلم بزن.

نکته‌ی چهارم:
اگر بخششی که می‌کنی بعد از تقاضای طرف باشد، در واقع خود این تقاضا کردن، یعنی از آبرویش چیزی مایه گذاشتن. در این صورت چیزی که شما به نیازمند می‌دهی، در حقیقت جواب آن درخواست است و این سخاوت نام ندارد؛ سخاوت واقعی آن است که همین که احساس کردی برادر دینی تو نیاز به چیزی دارد، بدون این که تقاضا کند، آن را به او بدهی؛ آن هم بدون منّت و بدون اینکه نیاز او را در حضور جمع برآورده کنی. در داستان امام حسین (علیه السلام) می‌خوانیم که شخصی نزد آن حضرت آمد و گفت: من چیزی جز آبرو نداشتم، آن را مایه گذاشتم تا چیزی از شما بگیرم و شما را خریدار و مشتری آبرویم یافتم. امام (علیه السلام) وارد خانه شد و کیسه‌ای پول را از لای در به آن شخص داد و فرمود: نه تو آبرویت را فروختی و نه ما آن را خریدیم، آبرویت هم محفوظ است.

نکته‌ی پنجم:
مسئله انفاق منحصراً به اموال متعلق نیست، بلکه معنای وسیعی دارد و تمام نعمت‌های خدا را شامل می‌شود: (وَ مِمَّا رَزَقنَاهُم ینفِقُونَ). (2) از علم، از نفوذ اجتماعی، از ثروت، از قدرت و از همه امکاناتی که خداوند به تو داده است، برای کمک به دیگران استفاده کن.
در قرآن آیات فراوانی وجود دارد که بر مفهوم سخاوت منطبق است. چند نمونه از آن را ذکر می‌کنیم:

1. (وَیطعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسکیناً وَ یتِیماً وَ أسِیراً * إِنَّمَا نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللهِ لَا نُرِیدُ مِنکُم جَزَاءً وَ لَا شُکُوراً) (3) در این آیه، سخن از بزرگوارانی است که غذای خود را در حالی که شدیداً به آن نیاز داشتند، به مسکین و یتیم و اسیر دادند، بدون این که هیچ انتظار پاداش و تشکری داشته باشند. بر اساس روایات فراوانی در متون روایی شیعه و سنی؛ این آیات در فضیلت اهل بیت (علیهم السلام) نازل شده است.

همچنین آیات 261 و 274 سوره بقره و نیز آیه 92 سوره آل عمران به مسئله بخشش و سخاوت نظر دارد.

نیز احادیث متعددی درباره سخاوت وارد شده است؛ ضمن این که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) با تعابیر گوناگون از سخاوت و اهمیت آن سخن گفته‌اند تا شیعیان و دوست داران آن حضرات، به این خصلت نیکو عادت کنند. به عنوان نمونه چند حدیث تقدیم می‌کنیم:

1. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اَلسَّخِی قَرِیبٌ مِنَ اللهِ، قَرِیبٌ مِنَ النَّاسِ، قَرِیبٌ مِنَ الجَنَّةِ؛ سخاوتمند به خدا و به مردم و به بهشت نزدیک است». (4)

2. امام علی (علیه السلام) فرمود: «غَظُّوا مَعایبَکُم بِالسَّخاءِ فَاِنَّهُ سَترُ العُیوبِ؛ عیوب خویش را با سخاوت بپوشانید؛ زیرا سخاوت پوشاننده عیب‌هاست». (5)

3. و نیز آن حضرت فرمود: «اَلسَّخَاءُ یکسِبُ المَحَبَّةَ وَ یزَینُ الأخلاقَ؛ سخاوت موجب جلب محبّت افراد می‌شود و اخلاق انسان‌ها را می‌آراید». (6)

4. «اَوحَی اللهُ عَزَّوجلٌ اِلی مُوسی (علیه السلام): اَن لاَتَقتُلِ السَّامِری، فَإِنَّهُ سَخِی؛ خداوند به موسی وحی فرمود که سامری را نکش؛ زیرا او بخشنده است». (7)

سخاوت، باعث جلب محبّت دوست و دشمن می‌شود. بر عدد دوستان شخص سخاوتمند می‌افزاید و از شمار دشمنان می‌کاهد.

سخاوت، پوششی برای عیوب انسان‌هاست؛ آبروی شخص را حفظ، فاصله طبقاتی جامعه را کم و آتش کینه‌های محرومان را خاموش می‌کند و باعث استحکام پیوند اجتماعی می‌شود.

سخاوت، از جمله صفات انبیاست و شعاع نور یقین به حساب می‌آید.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به فرزند حاتم طایی به نام عُدی فرمود: «عذاب شدید از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته شد». (8)

زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) از بذل و بخشش سرشار و مملو بود که چند نمونه را بیان می‌کنیم:

1. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول طواف کعبه بود؛ مردی را دید که پرده کعبه را گرفته است و می‌گوید: «خدایا! به حرمت این خانه مرا بیامرز!» حضرت پرسید: «گناهت چیست؟» گفت: «من مردی ثروتمند هستم؛ امّا هر وقت فقیری به سوی من می‌آید و چیزی از من می‌خواهد، گویا شعله‌ی آتشی به من رو می‌آورد!»

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «از من دور شو و مرا به آتش خود نسوزان». سپس فرمود: «اگر تو بین رکن و مقام دو هزار رکعت نماز بگزاری و آن قدر گریه کنی که از اشک‌هایت نهرها جاری گردد، ولی با خصلت بخل بمیری، اهل دوزخ خواهی بود!». (9)

2. روزی حضرت علی (علیه السلام) پنج بار خرما برای مردی فرستاد. شخصی از روی اعتراض به آن حضرت گفت: «او چیزی از تو تقاضا نکرد؛ وانگهی یک بار خرما هم برای او کافی بود». حضرت با تندی به او فرمود: «لاَکَثَّرَ اللهُ فی المُؤمِنینَ ضَربَکَ، اُعطی اَنَا و تَبخَلُ اَنتَ؛ خداوند مثل تو را در میان مؤمنان زیاد نکند؛ من می‌بخشم، ولی تو بخل می‌ورزی». (10)

3. شخصی به نام «محقق بن ابی محفن» نزد معاویه آمد و برای خوش رقصی و گرفتن جایزه‌ی معاویه، علی (علیه السلام) را تحقیر کرد و گفت: «از نزد بخیل‌ترین عرب [یعنی علی(علیه السلام)] نزد تو آمده‌ام».

معاویه با این که دشمن سرسخت حضرت علی (علیه السلام) بود، نتوانست تهمت بخل را نسبت به آن حضرت تحمل کند؛ لذا به او گفت: «وَ اَنّی یکُونُ اَبخَلُ العَرَبِ؟ فَوَاللهِ لَو کَانَ لَهُ بَیتَانِ، بَیتُ تِبنٍ وَ بَیتُ تِبرٍ لَأنفَدَ تِبرَهُ قَبلَ تِبنِهِ؛ چگونه علی (علیه السلام) بخیل‌ترین عرب است؟! سوگند به خدا اگر علی (علیه السلام) دارای دو اتاق باشد که یکی از آن پر از کاه باشد و دیگری پر از طلا؛ اتاق طلای او [بر اثر انفاق] قبل از اتاق کاه، خالی می‌گردد». (11)

4. منصور دوانقی، دومین خلیفه عباسی، در عید نوروز یکی از سال‌ها، امام کاظم (علیه السلام) را مجبور کرد که در مجلس تبریک بنشیند و هدایای وارد شدگان را بپذیرد.

امام (علیه السلام) در آن مجلس نشست و افراد هدایای بسیاری خدمت حضرتش آوردند. امام (علیه السلام) از یکی از غلامان خواست که اسامی هدایا را ثبت کند. در ساعات آخر روز، پیرمردی نزد امام (علیه السلام) آمد و ضمن عرض تبریک گفت: دستم از مال دنیا تهی است؛ لذا نتوانستم هدیه‌ای برای شما بیاورم؛ در عوض سه بیت شعر را جدّم در مرثیه‌ی جدّ شما، امام حسین (علیه السلام) سروده است، می‌خوانم و به شما هدیه می‌کنم. سپس اشعارش را خواند که ترجمه آن اشعار این است: «در شگفتم از شمشیر‌های برنده‌ای که تیزی آن‌ها در روز درگیری عاشورا بر روی پیکر غبار آلودت وارد شدند! نیز در شگفتم از تیرهایی که در برابر چشم بانوان حرم در پیکرت فرو رفتند؛ در حالی که آن بانوان جدّت را صدا می‌زدند و چشمانشان پر از اشک بود! چرا سر و صدای آن تیرها از پیکر مقدّس و با شکوهت دور نشدند و به جای دیگر نرفتند؟!»

امام کاظم (علیه السلام) به او فرمود: «هدیه‌ات را پذیرفتم؛ در این جا بنشین؛ خداوند به تو برکت دهد.» آن‌گاه امام (علیه السلام) به خادم فرمود: «نزد رئیس [منصور] برو؛ مجموع هدایایی را که آورده شده است، به او گزارش بده و بپرس آن‌ها را چه کنم». خادم نزد منصور رفت و سپس بازگشت و گفت: «منصور می‌گوید: همه‌ی آن‌ها را به تو بخشیدم، اختیار آن‌ها با خودت.» امام (علیه السلام) همه‌ی هدایا را به آن پیرمرد بخشید. (12)

5. وقتی امام رضا (علیه السلام) به خراسان آمد، حدود سه سال در آن جا ماند تا به شهادت رسید، و آن حضرت فقط یک پسر داشت به نام امام جواد (علیه السلام) که آن حضرت در مدینه بود و حدود هفت سال داشت. به امام هشتم خبر رسید که غلامان حضرت جواد (علیه السلام) آن حضرت را از در خصوصی بیرون می‌آورند تا دست بینوایان به آن حضرت نرسد. امام (علیه السلام) به محض اطّلاع از این موضوع، برای فرزندش نوشت: «به من خبر رسیده است که غلامان و دوستان، هنگامی که می‌خواهی از خانه بیرون بیایی، تو را از درِ خصوصی بیرون می‌آورند، نه از در عمومی! آن‌ها این کار را از این رو می‌کنند تا از ناحیه‌ی تو خیری به بینوایان نرسد!

تو را به حقّ خودم سوگند می‌دهم که حتماً ورود و خروجت از درِ بزرگ [و از درِ عمومی] باشد و هنگام خروج، درهم و دینار به همراه خود بردار و به هر کسی که تقاضای کمک کرد مبلغی بده و به عموهایت کم‌تر از 50 دینار و به عمّه‌هایت کم‌تر از 25 دینار بذل و بخشش نکن! هر چه بیش‌تر دادی، اختیار با خودت هست. من می‌خواهم خداوند مقام تو را بالا ببرد. بنابراین، دستت را بگشا و انفاق کن و با توکّل به خداوند - صاحب عرش - از کمبود و کم شدن هراسی به دل راه نده!» (13)

6. یکی از عارفان به نام «ابن سمّاک» می‌گوید: «عَجِبتُ لِمَن یشتَرِی المَمَالِیکَ بِمَالِهِ وَ لَا یشتَرِی الَاحرَارَ بِمَعرُوفِهِ؛ در شگفتم از کسانی که بردگان را با مال خود خریداری می‌کنند؛ ولی آزادگان را با احسان و نیکی، در بند محبّت خود در نمی‌آورند!» (14)

مرحوم محدث قمی در سفینة البحار، در شرح حال ابن سمّاک، او را صاحب مواعظ و اندرزها می‌شمرد و از ابن ابی الحدید نقل می‌کند که او روزی وارد بر‌ هارون شد. هنگامی که چشم‌ هارون به او افتاد، گفت: «مرا موعظه کن!» و در همین موقع تقاضای آب کرد. ابن سماک با اشاره به آن، گفت: «تو را به خدا سوگند می‌دهم که اگر بیماری‌ای داشته باشی نتوانی آب بنوشی؛ چه می‌کنی؟» گفت: «حاضرم نیمی از ملک و حکومتم را بدهم تا این بیماری برطرف شود.» ابن سماک به او گفت: «بنوش».‌ هارون آب را نوشید. ابن سمّاک دوباره به ‌هارون گفت: «تو را به خدا سوگند می‌دهم اگر این آب را که نوشیدی، از تو دفع نشود، چه می‌کنی؟» ‌هارون گفت: «حاضرم نیمی دیگر از حکومتم را برای حل این مشکل بدهم. ابن سمّاک گفت: حکومتی که نیمی از آن فدای نوشیدن آب و نیمی فدای خارج شدن آن شود، دارای چنان ارزشی نیست که مردم برای به دست آوردن آن بجنگند». (15)

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 263.
2. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 3.
3. سوره‌ی دهر، آیه‌ی 8 و 9.
4. بحارالانوار، ج 70، ص 308.
5. غررالحکم، حدیث 6440.
6. میزان الحکمه، ج 4، ص 420.
7. بحارالانوار، ج 13، ص 230.
8. بحارالانوار، ج 68، ص 354.
9. جامع السعادات، ج 2، ص 111.
10. وسائل الشیعه، ج 6، ص 318.
11.بحارالانوار، ج 33، ص 254.
12. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 319.
13. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 8.
14. سفینة البحار، ماده‌ی سمک.
15. همان.

منبع: گفتار معصومین (علیهم السلام)، جلد سوم (درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی)، گردآوری: سید محمد عبدالله ‌زاده، قم: انتشارات امام علی بن ابی‌طالب (علیه السلام)، چاپ سوم (1394).