پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
اِنَّ اللهَ یغضِبُ لِغَضَبِ فَاطِمَة وَ یرضی لِرِضَاها.

هر آینه خداوند به سبب خشم گرفتن فاطمه خشمگین می‌شود و به خاطر خشنودی او، خشنود می‌گردد.
بحارالانوار، ج 21، ص 279.
شرح حدیث:
شرح حدیث توسط حضرت آیت ‌الله العظمی مکارم شیرازی مدظله‌العالی:
در نقل دیگری آمده است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «فاطمه شاخه‌ای از شاخه‌های من است: هر چه فاطمه را ناراحت کند، مرا ناراحت کرده و هر چه او را خشنود کند، مرا خشنود کرده است و خداوند برای غضب فاطمه غضبناک و برای خشنودی فاطمه خشنود می‌شود».

برای روشن شدن این حدیث، تحلیلی را ارائه می‌دهیم:
وجود انسان از دو نیرو تشکیل شده است: یکی نیروی رحمانی و دیگری شیطانی. نیروی رحمانی از طرف روح خدا در آدم دمیده شده و از طرف دیگر، آن عادات و خوهای شیطانی بی تردید در انسان وجود دارند که این دو گروه نیرو و عادات همیشه در حال تعارض هستند. از فرایند تعارض بین آن‌ها حالات سه گانه‌ای پیدا می‌شود: «نفس اماره»، «نفس لوامه» و «نفس مطمئنّه».
در مرحله اوّل نیروی شیطانی غلبه دارد و نیروی عقلانی و رحمانی تحت الشعاع واقع شده است، در این صورت بر وجود انسان روح سرکشی حکمرانی می‌کند که پیوسته انسان را به زشتی‌ها و بدی‌ها دعوت می‌کند و شهوات را در برابر او زینت می‌بخشد. این، همان چیزی است که همسر عزیز مصر، هنگامی که پایان شوم کار خود را مشاهده کرد، به آن اشاره نمود و گفت: «(وَ ما أُبَرِّی نَفسِی إِنَّ النَّفسَ لَأمّارَةُ بِالسُّوءِ)؛ من هرگز نفس خود را تبرئه نمی‌کنم؛ چرا که نفس سرکش همواره به بدی‌ها فرمان می‌دهد». (1)

این سخن زلیخاست که وقتی به اشتباه خود پی برد، بر زبان راند، تا جایی که در نقلی آمده است: زمانی که حضرت یوسف (علیه السلام) بزرگ مصر شد، زلیخا در رهگذر ایستاده بود و با دیدن عظمت یوسف (علیه السلام) جملاتی گفت: «اَلحَمدُ لِلهِ الَّذِی جَعَلَ العَبِیدَ مُلُوکاً بِطَاعَتِهِم وَ المُلُوکَ عَبِیداً بِمَعصِیتِهِم؛ حمد خدای را که بنده را پادشاه می‌کند به خاطر طاعتش و پادشاه را به خاطر عصیانش بنده می‌کند».

در این مرحله نه انسان از خدا راضی است، نه خداوند از انسان خشنود می‌باشد.
در مرحله دوم که «نفس لوامه» است، انسان دارای روحی است بیدار و نسبتاً آگاه و گرچه هنوز در برابر گناه مصونیت نیافته، گاه لغزش پیدا می‌کند و در دامان گناه می‌افتد؛ احتمالاً کمی بعد بیدار می‌شود، توبه می‌کند و در مسیر سعادت باز می‌گردد. این، همان چیزی است که به آن «وجدان اخلاقی» می‌گویند که در درون جان انسان است و به هنگام انجام دادن کار نیک روح آدم را از شادی و نشاط آکنده می‌کند و به هنگام انجام دادن کار زشت یا ارتکاب جنایت روح او را سخت در فشار قرار می‌دهد. وجدان اخلاقی در بعضی از انسان‌ها بسیار قوی است و در بعضی دیگر بسیار ضعیف است؛ ولی این وجدان در هر انسانی وجود دارد، مگر این که با کثرت گناه، به کلّی آن را از کار انداخته باشد.

در این مرحله، او از خدا راضی می‌شود، امّا نمی‌داند که خدا از او راضی هست یا نه. البته روایاتی داریم که اگر بخواهیم بدانید که خداوند از شما راضی هست یا نه می‌توانند انسان را به این نکته راهنمایی کنند. از جمله:

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «علامة رضی الله عن خلقه رخص اسعارهم، و عدل سلطانهم، و علامة غضب الله علی خلقه جور سلطانهم، و غلاء اسعارهم؛ نشانه خشنودی خدا از خلقش، ارزانی نرخ‌هایشان و دادگری سلطان است و نشانه خشم خدا به خلقش جور سلطان و گرانی نرخ‌هایشان است.» (2) بر اساس این روایت گشایش امور زندگی (اصولاً) و ارزانی در جامعه و گسترش عدالت نشانه خشنودی خدا از عموم است.

در حدیث دیگری آمده است که حضرت موسی (علیه السلام) عرض کرد: «خدایا! مرا به کاری راهنمایی کن که هرگاه به آن عمل کنم، خشنودی تو را به دست آورم». خداوند به او وحی فرستاد که‌ای فرزند عمران! همانا خشنودی من در ناخشنودی توست و تو طاقت این را نداری. پس، موسی (علیه السلام) گریه کنان به سجده افتاد و عرض کرد: «پروردگارا! تو مرا به افتخار سخن گفتن با خودت سرافراز کردی و پیش از من با هیچ بشری سخن نگفتی و حال مرا به کاری که بدان سبب به خشنودی تو نایل آیم، رهنمون نمی‌شوی؟!» خداوند به او وحی فرمود: «اِنَّ رَضای فی رِضاکَ بِقَضایی؛ همانا خشنودی من در خرسندی تو به قضای من است». (3)

امام علی (علیه السلام) فرمود: «ثَلاثٌ یبلِغنَ بِالعَبدِ رِضوانِ اللهِ: کَثرَةُ الإِستِغفار، وَ خَفضُ الجَانِبِ، وَ کَثرَةُ الصَّدَقَة؛ سه چیز است که بنده را به خشنودی خدا می‌رساند: استغفار زیاد، فروتنی و صدقه دادن زیاد». (4)

امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «إِنَّ اَرضَاکُم عِندَ اللهِ اَسبَغُکُم عَلی عِیالِهِ؛ همانا خرسندترین شما نزد خداوند کسی است که خانواده خود را بیش‌تر در گشایش و رفاه قرار دهد». (5)

امام علی (علیه السلام) فرمود: «عَلامَةُ رِضَا اللهِ سُبحانَهُ عَنِ العَبدِ، رِضاهُ بِمَا قَضی بِهِ سُبحَانَهُ لَهُ وَ عَلَیهِ؛ نشانه خشنودی خدای سبحان از بنده، خرسندی اوست به آنچه خدای سبحان به سود و زیان او مقدر فرموده است». (6)

در مرحله سوم که نیروهای عقلانی و رحمانی بر نیروهای شیطانی غالب می‌شوند، همان است که قرآن از آن به «نفس مطمئنه» تعبیر می‌کند؛ یعنی روح تکامل یافته‌ای که به مرحله‌ی اطمینان رسیده، نفس سرکش را رام کرده و به مقام تقوای کامل و احساس مسؤولیت رسیده است. دارنده چنین نفسی براحتی نمی‌لغزد و شیطان به آسانی نمی‌تواند او را فریب دهد. در این مرحله هم خدا از بنده‌اش راضی است و هم بنده از خداوند خشنود می‌باشد. قرآن کریم در سوره فجر به این نکته اشاره کرده است:

«(یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیةً مَّرْضِیةً)؛‌ای نفس مطمئنه! به سوی پروردگارت باز گردد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو راضی است».
از این مقام بالاتر بخش پایانی آیه است: «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی)؛ و در سلک بندگانم داخل شو و در بهشتم وارد شو».

این مقامی است که در آن مقام، میان خلق و خالق جدایی نیست. بنده محو جمال و جلال خدا و اراده او اراده خداست. یک اراده است نه دو اراده. خشم او خشم خداست و هر چه او می‌خواهد این هم می‌خواهد و بالعکس. هر چه بنده اراده می‌کند، خدا هم اراده می‌کند و بالعکس. در این جا مقام محو و فناست. بنده در این رتبه و مقام دیگر خودی نمی‌بیند، بلکه فقط خدا می‌بیند. حدیثی که در اوّل بحث درباره حضرت زهرا (علیها السلام) خوانده شد در این قالب بررسی و پذیرش است و طبعاً خداوند به رضایت فاطمه (علیها السلام) راضی است و به غضب او غضبناک می‌شود.

باید در این مسیر گام برداشت و نفس اماره را پشت سر گذاشت تا بر وجود من حاکم نباشد. از توبه و شکستن توبه نباید ناراحت شد، آن قدر باید جنگید تا نفس لوامه به نفس مطمئنه تبدیل شود و آرامش پیدا کند؛ زیرا به دنبال آن راضیة مرضیة خواهد بود و رسیدن به مرحله فانی شدن به رضای خدا.

در روایتی نقل شده است که یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) پرسید: «آیا ممکن است که مؤمن از قبض روحش ناراضی باشد؟» امام فرمود: «نه، به خدا سوگند، هنگامی که فرشته مرگ برای قبض روح مؤمن می‌آید، مؤمن اظهار ناراحتی می‌کند. فرشته مرگ می‌گوید:‌ای ولی خدا! ناراحت نباش. سوگند به آن کس که محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را مبعوث کرده است، من بر تو از پدری مهربان مهربان‌ترم. درست چشم‌هایت را بگشا و ببین. او نگاه می‌کند، در این حال رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) و حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و امامان از ذریه او را می‌بیند. فرشته به او می‌گوید: نگاه کن! این رسول خدا و امیرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان (علیهم السلام) دوستان تو هستند. او چشمانش را باز می‌کند و به آن‌ها می‌نگرد. ناگهان گوینده‌ای از سوی پروردگار بزرگ چنین ندا می‌دهد: (یا أَیتُهَا النَّفسُ المُطمَئنَةُ ...)‌ای کسی که به محمّد و خاندانش اطمینان داشتی! به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که تو به ولایت آن‌ها راضی هستی و او با ثوابش از تو خشنود است. در میان بندگانم، یعنی محمّد و اهل بیتش (علیهم السلام) داخل شو و در بهشتم وارد شو. در این هنگام چیزی برای انسان محبوب‌تر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از تن جدا شود و به این منادی بپیوندد». (7)

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره یوسف، آیه‌ی 53.
2. تحف العقول، کلمات قصار آن حضرت.
3. بحارالانوار، ج 79، ص 134.
4. همان، ج 75، ص 81.
5. همان، ج 75، ص 136.
6. غررالحکم، شماره 6344.
7. اصول کافی، ج 3، به نقل از تفسیر نمونه، ج 236، ص 478 ذیل سوره‌ی فجر، آیه‌ی 27.

منبع: گفتار معصومین (علیهم السلام)، جلد سوم (درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی)، گردآوری: سید محمد عبدالله ‌زاده، قم: انتشارات امام علی بن ابی‌طالب (علیه السلام)، چاپ سوم (1394).