امام علی علیه‌ السلام فرمودند:
وَ قِیلَ إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حُوطٍ أَتَاهُ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَ أَ تُرَانِی أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ کَانُوا عَلَى ضَلَالَةٍ فَقَالَ علیه السلام یَا حَارِثُ إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَجُرْتَ«» إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ أَهْلَهُ وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ«» مَنْ أَتَاهُ فَقَالَ الْحَارِثُ فَإِنِّی أَعْتَزِلُ مَعَ سَعدِ بْنِ مَالِکٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ فَقَالَ علیه السلام إِنَّ سَعداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ یَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ یَخْذُلَا الْبَاطِلَ.

گفته اند که حارث بن حوط نزد امام علی علیه السلام آمد و عرض کرد: فکر می کنی من اصحاب جمل را گمراه می دانم؟ حضرت فرمودند: ای حارث! تو کوتاه بینانه نظر کردی نه در سطح بالا و عمیق و به همین جهت سرگردان ماندی تو حق را نشناختی تا آن کس را بر آن وارد می شود بشناسی و باطل را نیز نشناختی تا آن کس را وارد می شوی بشناسی.

حارث گفت: پس من همراه سعید بن مالک و عبدالله بن عمر گوشه گیری می کنیم. امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: به راستی سعید و عبدالله بن عمر به یاری حق برنخاستند و باطل را تنها نگذاشتند و خوارش نکردند.
نهج البلاغه: حکمت 254
شرح حدیث:
امثال حارث و سعید و عبدالله بن عمر در تمام زمان ها یافت می شوند که به خاطر نشناختن حق و کوتاه نظری گرفتار فتنه می شوند و مردد می گردند که کدام جبهه را انتخاب کنند و تشخیص می دهند انزوا از هر کاری بهتر است فرار از مسئولیت آن هم وقتی خداوند برای ملتی امام معصوم علیهم السلام را دلیل و راهنما قرار داده سردرگمی معنا ندارد مگر پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم بارها نفرمودند:
عَلِیٌ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیثُما دار؛
علی با حق است و حق با علی و بر محور او می گردد.(1)

عَلِیٌ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ و لَن یَتَفَرَّقاً حتّی یَرِدا عَلِیَّ الحوضَ یَومَ القِیامَه؛
علی با حق است و حق با علی است آن دو هرگز از هم جدا نشوند تا آن گاه که در روز قیامت بر لب حوض نزد من آیند.(2)

الحَقُّ مَعَ علیٍّ اَینَما مالَ؛
حق با علی است هر جا که رو کند.(3)

با این اوصاف به چه دلیل امثال این سه نفر به عنوان اعتراض به جنگ جمل انزوا را برگزیدند در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم علی علیه السلام را از حق جدا نمی دانست پس آنها باید می فهمیدند تنها راه حق راه علی علیه السلام است و باید از او حمایت می کردند و کار آنها یک نوع شانه خالی کردن از بار مسئولیت و تایید باطل بود.

شرح ابن میثم
حارث گفت: من با سعد بن مالک و عبد اللّه عمر، گوشه اى را اختیار مى کنم. امام علیه‌ السلام در جواب فرمود: «سعد و عبد اللّه نه حقّ را یارى کردند و نه باطل را فرو گذاشتند.»

عبارت: أ ترانى، استفهام انکارى است، چون او همین طور مى دید. حارث، در بعضى نسخه ها به صورت مرخّم (حار) آمده است.

بعضى در باره عبارت: انک نظرت تحتک و لم تنظر فوقک گفته اند: یعنى تو تنها به اعمال بیعت شکنان (ناکثین) از اصحاب جمل که فقط به ظاهر اسلام عمل مى کردند، و از نظر اعتقادى از تو پایین تر بودند - به دلیل این که آنان بر امام حقّ شوریدند - نگریستى، در نتیجه فریب شبهه آنان را خوردى و از آنان پیروى کردى، و به بالاتر از خودت، یعنى امامت که اطاعتش واجب بود، و مهاجرین و انصار که همراه او بودند، نگاه نکردى، و به نظر آنها گوش، ندادى، به دلیل این که روى باطل با آنها دشمن بودى، و این باعث سرگردانى و حیرت تو شد.

و احتمال دارد، مقصود امام علیه‌ السلام از نطره تحته کنایه از نگرش وى به باطل آن گروه و شبهه اى که از دلبستگى به دنیا برخاسته بود باشد که دنیا همان جهت پست و سافل است، و «نطره فوقه» نیز کنایه از نگرش به حق و دریافتش از خدا باشد.

عبارت: انک... تفصیل براى دلیل سرگردانى او و نشناختن حق و باطل است که باعث جهل او نسبت به اهل حق و باطل بوده است، که اگر حق و باطل را مى شناخت، به طور قطع از حق پیروى و از باطل اجتناب مى کرد، و این عبارت به منزله صغراى قیاس مضمرى است که کبراى مقدّر آن نیز چنین است: هر کس این طور باشد، دچار سرگردانى و گمراهى مى گردد. سعد بن مالک، همان سعد بن ابى وقاص است که پس از قتل عثمان گوسفندان زیادى خرید و به روستا و بیابان رفت و با همان چهار پایان به سر مى برد تا این که از دنیا رفت، و با على علیه‌ السلام بیعت نکرد. و امّا عبد اللّه عمر به خواهرش- حفصه، همسر پیامبر صلّی الله علیه و آله - پس از بیعت با امیر المؤمنین پناه برد، ولى در جنگ جمل به همراه آن حضرت نبود، و مى گفت: عبادت مرا از سوارى و پیکار ناتوان ساخته است، بنا بر این من نه با على و نه با دشمنان او هستم امّا سخن امام علیه‌ السلام در پاسخ حارث: انّ سعدا...، مقدمه صغرا براى قیاس مضمرى است که امام علیه‌ السلام هشدار داده است بر این که پیروى آنها در گوشه نشینى روا نیست، و گوشه نشینى از خیالبافیهاى نفرت انگیزى است که هر چند به دلیل درستى هم باشد، نکوهیده است.

و کبراى مقدّر آن نیز چنین است: هر کس این طور باشد، پیروى از او روا نیست.

پی‌نوشت‌ها:
1- تاریخ دمشق، ج 2، ص 260
2- تاریخ دمشق، ج 3، ص 118
3- کافی، ج 1، ص 294
4- ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 638 - 641

منبع: حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه، کاظم ارفع، تهران: پیام عدالت،1390.