امام علی علیه‌ السلام فرمودند:
(وَ رَوَى ابْنُ جَرِیرٍ الطَّبَرِیُّ فِی تَارِیخِهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی لَیْلَى الْفَقِیهِ - وَ کَانَ مِمَّنْ خَرَجَ لِقِتَالِ الْحَجَّاجِ مَعَ ابْنِ الْأَشْعَثِ أَنَّهُ قَالَ فِیمَا کَانَ یَحُضُّ بِهِ النَّاسَ عَلَى الْجِهَادِ إِنِّی سَمِعْتُ عَلِیّاً - رَفَعَ اللَّهُ دَرَجَتَهُ فِی الصَّالِحِینَ وَ أَثَابَهُ ثَوَابَ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ یَقُولُ یَوْمَ لَقِینَا أَهْلَ الشَّامِ) أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً یُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْکَراً یُدْعَى إِلَیْهِ فَأَنْکَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِالسَّیْفِ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَ کَلِمَةُ الظَّالِمِینَ السُّفْلَى فَذَلِکَ الَّذِی أَصَابَ سَبِیلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِیقِ وَ نَوَّرَ فِی قَلْبِهِ الْیَقِینَ.

ابن جریر طبری در تاریخ خود ازعبدالرحمان بن ابی لیلی فقیه نقل می کند و عبدالرحمان از آنان بود که با پسر اشعث برای جنگ با حجاج قیام کرد عبدالرحمان در سخنان خود برای برانگیختن مردم به جهاد گفت: روزی که با مردم شام دیدار کردیم شنیدم علی علیه السلام فرمودند: ای مومنین کسی که بیند ستمی انجام می گیرد و کار زشتی واقع می شود و بدان دعوت می کند و در دل آن کار زشت را بد بداند به تحقیق از عذاب قیامت رهایی یافته و از گناه به دور مانده است و آنکه با زبان آن کار زشت را انکار کند مستحق پاداش است و از آنکه فقط با قلب انکار کرده برتر است و آنکه کار زشت را با بکار بردن شمشیر نکار نماید تا کلام خدا برتر از هر کلامی قرار گیرد و کلام ستمگران پست گردد این همان کسی است که راه هدایت را یافته و در مسیر صحیح دین خدا ایستاده و نور یقین در قلبش تابیده است.
نهج البلاغه: حکمت 365
شرح حدیث:
مبارزه با منکرات و زشتی ها سه مرحله دارد: تنفر باطنی، اظهار مخالفت توسط زبان، و مبارزه عملی و برخورد فیزیکی با اهل منکر و مفسدین فی الارض.

مراتب ارزشی هر کدام جای خود را دارد اما کامل ترینش آن است که مومن واقعی در هر سه مورد به اذن حاکم شرع نقش داشته باشد چون گاهی انکار قلبی و امر به معروف و نهی از منکر توسط زبان بی نتیجه است مجرمین گستاخ شده قصد شرارت و زورگیری و تجاوز به عنف دارند اینجا دیگر تنفر باطنی و حرف زدن جواب نمی دهد فقط باید برخورد شود و قوه قهره ای وجود داشته باشد تا دست اشرار و اراذل و اوباش را از سر جامعه کوتاه کند.

قرآن درباره این قماش افراد که قصد جان و ناموس مردم را دارند می فرماید:
وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ...وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَتَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَی الظَّالِمِینَ؛
هر کجا آنها را یافتید بکشید و از آنجا که شما را بیرون کردند بیرونشان کنید که فتنه از کشتار بدتر است... با آنها بجنگید تا فتنه ای وجود نداشته باشد و دین مخصوص خداوند گردد و اگر از فتنه دست کشیدند دشمنی جز بر ستمکاران روا نیست.(1)

در تایید آنچه گذشت به این بیان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلم خطاب به امیرالمومنین علیه السلام دقت کنید:
یا عَلیُّ مُر بِالمَعروفِ و انهَ عَنِ المُنکَرِ بَیَدِکَ فِاِن لَم تَستَطِع فَبِلِسانِکَ فَاِن لَم تَستَطِع فَبِقَلبِکَ وَ اِلّا فَلا تَلُومَنَّ اِلّا نَفسَکَ؛
ای علی با دست خود امر به معروف و نهی از منکر مکن اگر نتوانستی با زبانت این کار را بکن و باز اگر نتوانستی با قلبت چنین کن در غیر اینصورت نباید کسی جز خودت را سرزنش کنی.(2)

شرح ابن میثم
چون انکار و ردّ عمل ناپسند بر هر مکلّفى در حدّ توانایى اش واجب است، و مرتبه نازل توانایى انکار قلبى است که براى هر کسى میسّر است و بالاترین و آخرین مرتبه آن انکار با دست و زور بازو است، و حدّ وسطش انکار به زبان است درجات استحقاق پاداش انکار نیز مترتّب بر درجات آن خواهد بود.

امّا این که امام علیه‌ السلام تنها، شخصى را که به دل انکار کند به رهایى و نجات از عذاب خدا اختصاص داده است، براى اینست که وى مرتکب گناهى نشده و امّا این که از پاداش معیّنى براى او یاد نکرده، با این که هر واجبى پاداشى دارد، از آن روست که هدف از انکار امر منکر، برطرف ساختن آن است در صورتى که در انکار قلبى هیچ اثر روشنى براى از بین بردن منکر نیست، گویا کارى که باعث اجر باشد نکرده است. و این که فرمود: تا کلمه خدا برتر گردد، زیرا اگر هدف انکار کننده، آن نباشد بلکه هدفش ریا و یا دنیا باشد، به راه هدایت نرفته است.

کلمه: التّنویر، را استعاره براى روشن شدن حق از باطل در دل شخص آورده است.(3)

پی‌نوشت‌ها:
1- سوره بقره، آیات 191 و 193
2- مستدرک الوسایل، ج 12، ص 192
3- ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 724 و 725

منبع: حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه، کاظم ارفع، تهران: پیام عدالت، 1390.