وقتی خبر شهادت مالک اشتر به امام علی علیه السلام رسید، حضرت فرمودند:
وَ قَدْ جَاءَهُ نَعْیُ الْأَشْتَرِ رَحِمَهُ اللَّهُ مَالِکٌ وَ مَا مَالِکٌ وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ جَبَلًا لَکَانَ فِنْداً وَ لَوْ کَانَ حَجَراً لَکَانَ صَلْداً لَا یَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ وَ لَا یُوفِی عَلَیْهِ الطَّائِرُ.

مالک چه مالکی به خدا قسم اگر کوه بود کوهی بود جدا از دیگر کوه ها و اگر سنگ بود سنگی سخت بود که هیچ حیوان سم داری قدرت بالا رفتن از آن را نداشت و هیچ پرنده ای از آن نمی پرید.
نهج البلاغه: حکمت 435
شرح حدیث:
مالک بن حارث بن عبد یغوث نخعی کوفی مشهور به اشتر از بهترین یاران و کارگزاران امیرالمومنین علی علیه السلام بود. لقب اشتر را از این جهت به او دادند که در عرب به کسی که پلک چشمش پایین برگردد به او اشتر می گویند. مالک در فتح دمشق یرموک از ناحیه چشم آسیب دید و چشمش چنان حالتی پیدا کرد و مشهور به اشتر شد.(1)

مالک در کوفه زندگی می کرد قامتی بلند، سینه ای ستر و زبانی گویا داشت و در سوارکاری بی نظیر بود. مالک تمام صفات جوانمردان را در خود جمع کرده بود او در پایان بخشیدن به حکومت عثمان نقش تعیین کننده داشت و برخلافت مولایمان علی علیه السلام اصرار می ورزید به همین جهت پس از قبول خلافت ظاهری از ناحیه امیرالمومنین علیه السلام جزو ملازمین حضرت و از یاران باوفا و نزدیک امام علیه السلام بود.

مالک در جنگ صفین به فرماندهی سپاه تعیین شد و اولین گامش فتح و آزادسازی آب فرات شد. مالک در اجرای فرامین مولایش همان بود که شخص امام علیه السلام درباره اش فرمودند: مالک چه مالکی به خدا قسم اگر کوه بود کوهی بود جدا از دیگر کوه ها و اگر سنگی بود سخت تر از سنگ ها.
رزم آوری و نبرد بی امان مالک در جنگ صفین آرایش لشکر معاویه را در هم ریخت و تا نزدیکی خیمه فرماندهی معاویه پیش تاخت ولی خوارج چنان امام علیه السلام را در تنگنا قرار دادند که حضرت برای حفظ سپاه و از هم پاچیده نشدن آنها مالک را فرا خواند و او هم جان مولایش را در خظر دید فورا اطاعت کرد و برگشت.

مالک پس از جنگ صفین به محل ماموریت خود با نامه جاودانه و منشور بین المللی حضرت علی علیه السلام عازم مصر شد. امام علیه السلام در معرفی وی در نامه ای دیگر که برای مردم مصر نوشتند وی را این گونه معرفی فرمودند:

فَقَدْ بَعَثَ إِلَیْکُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اَللَّهِ لاَ یَنَامُ أَیَّامَ اَلْخَوْفِ وَ لاَ یَنْکُلُ عَنِ اَلْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ اَلرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَی اَلْفُجَّارِ مِنْ حَرِیقِ النَّارِ وَ هُوَ مَالِکُ بْنُ اَلْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا أَمْرَهُ فِیمَا طَابَقَ اَلْحَقَّ فَإِنَّهُ سَیْفٌ مِنْ سُیُوفِ اَللَّهِ(2)
مردم مصر من بنده ای از بندگان پروردگار را به سوی شما فرستادم که در روزهای نگرانی نیارامد. در ساعات ترس از دشمن هراس به خود راه ندهد کسی که بر آدم های فاجر از آتش سوزاننده تر است و او مالک بن حارث از قبیله مذحج است پس گوش به او سپارید و فرمانش را در آنچه مطابق با حق است اطاعت نمایید او شمشیری از شمشیرهای الهی است.

مالک با این دلیری اهل انتقام و کینه نبود. اگر کسی به او از روی نادانی بدی می کرد چنین عکس العمل نشان می داد:

از بازار کوفه می گذشت و پیراهن و عمامه ای زبر و کوتاه نشده به تن داشت. یکی از بازاریان او را دید لباس او در نظرش خوار و حقیر آمد و به قصد اهانت به او چیزی شبیه فندق را به سویش پرتاب کرد. اما مالک بی اعتنا گذشت. به آن مرد گفتند وای بر تو می دانی که آن را به سوی چه کسی پرتاب کردی؟ گفت نه به او گفتند این مالک اشتر یار و همراه امیرالمومنین علی علیه السلام است.

مرد بر خود لرزید و به سوی مالک رفت تا از او معذرت بخواهد اما او را دید که در مسجد رفته و به نماز ایستاده است چون نمازش به پایان رسید مرد بازاری بر پاهای مالک افتاد و آنها را می بوسید مالک گفت این چه کاری است؟

گفت از آنچه کردم معذرت می خواهم. مالک گفت ترسی نداشته باش به خدا سوگند به مسجد نیامدم مگر به قصد آمرزش خواهی برای تو.(3)

پی‌نوشت‌ها:
1- دانشنامه امیرالمومنین علیه السلام، ج 12، ص 299
2- نهج البلاغه، نامه 38
3- تنبیه الخواطر، ج 1، ص 2

منبع: حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه، کاظم ارفع، تهران: پیام عدالت، 1390.