تنها تفاوت افراد موفق با تنبل ها، در اقدام به عمل آنهاست.
 
تنبلی مثل دیگر مشکلاتی که گریبانگیر انسان می شود، داری ریشه ها و عوامل متعددی است که برخی از علل آن به ذهنیت اشخاص و به عبارت دیگر به افکار و طرز تلقی آنها بستگی دارد. ما در این مقاله سعی کرده ایم برخی از علل ذهنی تنبلی را برای شما بیان کنیم.

تعداد کلمات 1430 / تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه 

  1. مهم دانستن انگیزه

بنظر شما از بین انگیزه و عمل کدام یک بر دیگری مقدم است؟ اگر جواب شما انگیزه است بدانید که جواب تنبل ها را داده اید. خیلی ها با شما موافقند و با این حال جواب شما درست نیست. تنبل ها توجیه می کنند که: «حال و حوصله ندارم. صبر می کنم تا حال و حوصله پیدا کنم.» اشکال بر سر اینست که این حال و حوصله ی بهتر و بیشتر، ممکن است هرگز از راه نرسد. اگر فکر می کنید بالاخره با صبر کردن، به مرتب کردن میز و نظافت انبار و رسیدگی به حساب دخل و خرج خانواده راغب خواهید شد، بدانید که سخت در اشتباهید.
اشخاص موفق خوب می دانند که کار بر انگیزه مقدم است. مهم نیست که دوست دارید یا ندارید، دست به کار شوید، وقتی شروع کردید برداشتن قدم های بعدی هم ساده تر می شود.
 
  1. الگوهای غلط

مسامحه کارها اغلب از رفتار اشخاص کارآمد برداشت غیر واقع بینانه ای دارند. ممکن است گمان کنید که اشخاص موفق همیشه احساس اطمینان و اعتماد به نفس دارند و به راحتی به هدف خود می رسند. تصور کاملا غیر واقع بینانه ای است. رسیدن به هدف های شخصی اغلب با فشار روانی همراه است. اغلب اوقات به ناچار با موانع مختلفی روبرو می شوید. اگر به راحت بودن زندگی معتقد باشید و اگر خیال کنید دیگران تلاش نمی کنند، به این نتیجه می رسید که مشکلی در کار شما وجود دارد و در نتیجه در برخورد با هر مشکلی از آن صرف نظر می کنید، میزان تحمل تان کم می شود، آنگونه که جزئی ترین دلسردی ها و ناکامیها برای شما غیر قابل تحمل می شود.
پر کارها میدانند که زندگی پر از سختی است، می دانند که در راه رسیدن به اهداف، موانع و ناکامی های متعددی در انتظار است. در نتیجه هنگام برخورد با موانع، خیلی ساده آنها را می پذیرند و در برابر مشکلات می ایستند و با عزم جزم به رویارویی آنها می روند.
 
  1. ترس از شکست

اغلب مسامحه کارها را، افرادی تنبل و فاقد احساس مسئولیت می نامیم، اما مسئله اصلی آنها چیز دیگری است. مشکل این جماعت این است که موفقیت را بیش از حد مهم می دانند و در نتیجه به جای آنکه به استقبال خطر بروند، از آن می گریزند.
اشخاصی که از شکست می ترسند اغلب عزت نفس خود را با موفقیت می سنجند. وقتی در کاری موفق نمی شوند خود را شکست خورده و ناکام می پندارند که این برخورد بسیار خطرناکی است.
 
  1. کمال طلبی

بسیاری از ما با این باور بزرگ شده ایم که باید همیشه کارهایمان را عالی و بدون کم و کاست انجام دهیم و معتقدیم که بهترین شدن پاداش ویژه دارد. متاسفانه کامل گراها ستاره ها را هدف می گیرند و جز هوا نصیبشان نمی شود. شخصا وقتی بیش از اندازه تلاش می کنم و به خودم فشار می آورم به قدری تحت فشار روانی قرار میگیرم که تن به دفع الوقت میدهم و دستم به کاری نمی رود. برعکس، وقتی معیارهایم را تخفیف می دهم ،احساس آرامش بهتری بر من حاکم می شود و مفیدتر و خلاق تر می شوم.
منظور این نیست که داشتن معیارهای سطح بالا چیز بدی است. بدون توجه به کیفیت موفقیت های بزرگ علمی و هنری بسیار کم شمار می شد.  اما این کامل گرایی وسواس گونه  راه مناسبی برای بالا بردن کیفیت نیست.

  1. پاداش نگرفتن

بزرگترین نیروی انگیزه بخش در جهان احساس شور و هیجان و رضایت از کاری است که انجام می دهید. اگر احساس کنید که پاداش تلاش خود را می گیرید، انگیزه ای برای کار بیشتر به دست می آورید اما اگر در کاری که می کنید هرگز به قدر کافی خوب نباشید، زندگی فعالیتی کسل کننده و بی نشاط می شود. اشخاص موفق و مفید، اغلب به خاطر کاری که می کنند به خود امتیاز می دهند و احساس هیجان دارند.
مسامحه کارها در مواقعی دقیقا عکس این کار را میکنند. پیوسته خودشان را دست کم می گیرند. اگر خانه را نظافت می کنند می گویند: « به اندازه کافی خوب نبود.» یا « اهمیت نداشت.» یا «چیز به خصوصی نبود.» در این شرایط در پایان روز احساس خستگی شدید می کنید و به نظرتان نمی رسد که کار ارزشمندی کرده باشید.
 
  1. عبارت های باید دار

مسامحه کارها اغلب به خود می گویند: «باید این کار را انجام دهم، باید شروع کنم.» عبارتهای باید دار معمولا موثر نیستند، زیرا احساسی از گناه تولید می کنند و در نتیجه شرایطی را فراهم می سازند که شما از انجام آن خودداری می کنید. در همان لحظه ای که به خود می گویید « باید انجام بدهم» احتمالا این اندیشه را در سر دارید « اما حالا به انجام آن مجبور نیستم، تا فرصتی دیگر صبر می کنم.» گاهی اوقات هر چه بیشتر به خود بگویید که باید کاری صورت دهید، انجامش به همان اندازه دشوار می شود.
 
  1. پرخاشگری انفعالی

مسامحه کارها اغلب از ابراز علنی احساسات منفی خود واهمه دارند. ممکن است مخالف برخورد و اختلاف باشید و ناراحتی را انکار کنید. احساسات واقعی شما ممکن است به طور غیر مستقیم ابراز شوند. ممکن است فراموش کنید که جواب کسی که شما را به مهمانی دعوت کرده، و شما علاقه ای به او ندارید را بدهید. ممکن است به خاطر آنکه از کسی که به شما قرض داده، خجالت می کشید، فراموش کنید که بدهی خود را به موقع پرداخت کنید. ممکن است به خاطر دلگیری از همسرتان فراموش کنید که کیسه ی زباله را به زباله دانی ببرید.
ممکن است ندانید که مسامحه کاری و تنبلی کردن شما دیگران را ناراحت می کند. ممکن است افکار منفی را از ذهنتان دور نگه دارید و بگویید: «فراموشش می کنم.» اینگونه می توانید احساسات واقعی خود را کتمان کنید.
 
  1. فقدان قاطعیت

خیلی ها به خاطر نداشتن قاطعیت و موافقت کردن به انجام کارهایی که علاقه ای به انجام آن ندارند، مسامحه می کنند. ممکن است به صرف اینکه خیال می کنید باید آدم خوبی باشید، تسلیم خواسته های غیر منطقی دیگران گردید. ممکن است بر این گمان باشید که باید توقعات دیگران را برآورده سازید و عزت نفس خود را به برداشت دیگران از خود منوط کنید. ممکن است از انتقاد دیگران بترسید،  ممکن است از نه گفتن وحشت داشته باشید، ممکن است بترسید که دیگران را ناراحت کنید و در نتیجه هر وقت به یاد آن کار می افتید از انجامش طفره می روید و ناراحت می شوید.  
 
  1. احساس جبر

ممکن است چون فکر می کنید که دیگران با سلطه جویی از شما توقعات بی جا دارند تن به مسامحه بدهید. ممکن است در برابر خواسته های آنها سماجت کنید و از انجام کارهای که از شما می خواهند خودداری کنید. از سوی دیگر، اشخاص مقابل شما ممکن است از این رفتارتان ناراحت شوند و بیش از پیش شما را زیر فشار بگذارند. ای امر منجر به برخورد قدرت می شود زیرا هیچ کدام از خواسته ی خود عدول نمی کنند.
 
  1. بی میلی

اغلب تنبل ها این را می دانند که کاری هست که باید انجام دهند، اما وقتی نوبت انجام آن می رسد، علاقه ای به این کار ندارند، بنابراین سراغ کار دیگری می روند. به جای آنکه به خود بگویید که مایل نیستید این کار را انجام دهید، پیش خود می گویید: «من تنبل هستم و از کار فرار می کنم.» اما اینها همه سخنان بی مورد است، دلیل اصلی انجام ندادن کارها این است که علاقه ای به انجام آن ندارید.
اکنون ممکن است بگویید: «مهم نیست، همه این را می دانند.» اما قبول اینکه نمی خواهید کاری را انجام دهید، آگاهی مفیدی است. وقتی از دلیل تن به کار ندادن خود آگاه می شوید، مسئله در چشم انداز دیگری قرار می گیرد. اگر دفع الوقت می کنید و تن به کار نمی دهید، از خود بپرسید: چرا؟ ممکن است دلائلش را پیدا کنید.
گاه کاری را به این دلیل که از اولویت زیادی برخوردار نیست، انجام نمی دهید. ممکن است احساس کنید که کار عاقلانه ای نیست. ممکن است در قلب خود اصلا علاقه ای به انجامش نداشته باشید. شاید خانواده، دوستان یا رئیس شما، شما را به انجام کاری تشویق کرده اند که اصولا علاقه ای به انجام آن ندارید.
 
منبع :  برگرفته از کتاب از حال بد به حال خوب، دکتر دیوید برنز

بیشتر بخوانید : 
 تنبلی و راهکار درمان آن
نو آوری تنها چاره تنبلی است
درمان تنبلی کودکان
تنبلی، مانع رشد و تعالی