راه های غیرقطعی و ناآرام

1. او را از به دنیا آمدنش پشیمان کنید

اگر همسرتان با زن دیگری در ارتباط است، یا در این مورد چیزهایی متوجه شده اید و به او شک دارید، مثل خیلی از زنها بدون فکر کردن، می توانید به سختی واکنش نشان دهید. نه تنها واکنش، حتی می توانید با برخوردتان، او را از به دنیا آمدنش پشیمان کنید. زندگی را برایش جهنم کنید. شیری را که از مادرش خورده، از دماغش دربیاورید. هر چه از دهن تان در می آید، به او بگویید. داد و فریاد کنید. طوری که همه در و همسایه خبردار شوند و یا او را جلوی همه تحقیر کنید.

مثل دیوانه ها دعواها را ادامه بدهید. آن قدر که اگر کاری هم نکرده بود، مجبور به انجام دادن بشود. اما فراموش نکنید در قبال این توهین ها حقارتها، اگر هم مختصری نسبت به شما عذاب وجدان داشت، آن را تماما از دست خواهد داد.


یک نمونه

من با همسرم ۲۴ سال است که ازدواج کرده ام. هم مرا هم خودش را نابود کرد. ۲ سال پیش با خانمی صرفا برای درد دل، دوستی را شروع کردم. همسرم و اطرافیانش آنقدر این موضوع را اغراق آمیز بزرگ کردند که... قیامتی به پا شد. به آنها گفتم چیزی بین ما نیست و نخواهد بود دلیل ندارد دروغ بگویم.

دو فرزندم و همسرم رو در روی من قرار گرفتند. با وجود این که رابطه ما اصلا آن طوری که آنها فکر میکردند نبود اما عذرخواهی کردم و قول دادم اما دریغ!

سرم را خوردند. افتضاحی به بار آوردند، همسرم دیوانه شده بود. آخرش هم در بیمارستان بستری شد. از بیمارستان که مرخص شد، مادرم به منزل ما آمده بود. رفتارش نسبت به خانواده ام مرا دیوانه کرد. کنترلم را از دست دادم و نقطه پایان را گذاشتم.

اساسا مشکل همیشگی من با او بر سر پدر و مادرم بود. از روزهای اول ازدواج مان خانواده ام را نپسندید و این مرا عصبی می کرد. از ترس او، روزهایی که پدر و مادرم می خواستند به منزل ما بیایند، پریشان می شدم.

چه می شد اگر فقط یک بار بشقاب ها را بی آنکه روی میز بکوبد، جلوی آن ها می گذاشت یا به خاطر من به روی آنها لبخند می زد؟!

در زندگی مان برایش چیزی کم نگذاشتم، هر جا که می خواست او را بردم، هر چی که خواست برای او خریدم اما او هرگز احساس رضایت نکرد، شخصیت عجیبی دارد. حتی اگر او را در جایی مثل بهشت قرار بدهید او باز هم چیزهایی برای نا امیدی و غمگین کردن خودش پیدا می کند.

شکایت هایش، غرزدن هایش و ستم هایش.... در نهایت با روبرو شدن با یکی از دوستان مؤنث، متوجه شدم که همه زن ها هم این طور نیستند. زن هایی هم هستند که می توانند به حرف آدم گوش کنند..

در طی این سالهای تأهل، در حسرت صحبت با یک زن بودم. یک مدت به این تصور که ممکن است آرام شود، تصمیم گرفتم جدا از او زندگی کنم، بچه ها نتوانستند طاقت بیاورند و باز هم یک جا جمع شدیم. اما احساس می کردم که همه چیز تمام شده. چون اصلا ساکت نمی شد.

دائما از گذشته ها حرف می زد. بی وقفه متهمم می کرد. در حالی که کسی که مرا به سمت درد دل با زنی دیگر سوق داده بود، خود او بود.
 
2. به پایان رساندن ناگهانی و دور از انتظار رابطه

نمی توانید این مسئله را تحمل کنید. اگر شهامتش را داشته باشید، راه های میانبری هم هست.

رو در روی او بایستید و بگویید: اینطوری نمی شود. من نمی توانم تحمل کنم.

بدون دعوا، درگیری، متهم کردن، با غرور کامل ادامه بدهید: من میروم! یا «اگر می خواهی برو» همین جا تمام می شود. این کار نسبت به روش اول غرورآمیزتر است.


 

راه های قطعی و در آرامش

1. به خودتان زمان بدهید

یک زن در برابر مشکلی که با همسرش دارد، همیشه تنها ۲ راه پیش رو دارد. داد و فریاد کردن یا بلافاصله عقب نشینی کردن.

مجبور نیست در مقابل تمایل همسرش به زن دیگر، با نفرت وارد جنگ بشود، یا بدون در نظر گرفتن زحماتی که برای رابطه اش کشیده، با گفتن هر کاری می خواهی بکن من می روم، موضوع را فیصله بدهد.

دنیا را برای او جهنم کردن، اصلاً راه حل منطقی نیست. همه چیز را رها کردن و رفتن؟ چرا؟ بدون این که دچار ترس و اضطراب بشود، می تواند راه های آرام تری را هم پیش بینی کند. بدون این که دچار ترس و نفرت بشود، این تصور که زمان همه چیز را معلوم می کند، شاید به شما زمان بیشتری بدهد.

حتی اگر از ماجرا باخبر هستید، طوری رفتار کنید که انگار چیزی نمی دانید. بگذارید تعجب کند، شرمنده بشود، دچار عذاب وجدان بشود، از عصبانیت دیوانه بشود.

حتی بهانه ای که گلایه به دیگران را توجیه کند، هم نخواهد داشت. به این ترتیب آن زن دوم هم، در حسرت اینکه همسرتان با شما دعوا کند و در آغوش او به آرامش برسد، خواهد ماند. از حرص دق خواهد کرد و در نهایت هم با همسر شما درگیر خواهد شد و همسرتان حقیقت را خواهد دید.
 

2.  به او زمان بدهید
باید بدانید که برای یک مرد، جذاب ترین زن، زنی است که بتواند خواسته های او را، بدون تحمیل مسئولیت ها، در اختیار او بگذارد. چنین زنی یا احمق است یا به عنوان کار به این مسئله نگاه می کند. ما در خصوص آنهایی که به عنوان کار این را انجام می دهند، هیچ حرفی یا سخنی نداریم. به جز دلسوزی!

اگر زنی بدون توقع تمام خواسته های مرد را در اختیارش بگذارد، هر چند خیلی احمقانه به نظر می رسد اما شاید در واقع، آنقدرها هم کودن نباشد. مردها عموماً زنها را موجوداتی ساده می دانند که همیشه دچار سوء تفاهم میشوند.

مردها سنگین بودن صورتحسابی که برای این ارتباط دوم برایشان صادر می شود و سنگین بودن بهای رابطه دوم را زمانی متوجه می شوند که زن دوم شروع به طرح خواسته های خود کند. زن اول باید این زمان را، هم به خودش، هم به همسرش بدهد. زنی که بتواند این کار را انجام بدهد، مجبور به ویران کردن خانه اش نخواهد بود.
 

یک نمونه

زمانی که از رابطه همسرم باخبر شدم، ۶ ماهی از شروع آن می گذشت، ابتدا انکار کرد، بعد متوجه شدم که زیاد جدی نگرفته. هرچه میگفتم، فایده ای نداشت. داد و فریاد کردن هم فایده ای نداشت. به او گفتم که از این کارش متضرر خواهد شد اما می گفت که خود را در برابر او وجداناً مسئول می داند. می گفت که خیلی مهربان است. خیلی کم توقع است و به خاطر عشقش هر کاری میکند. این خصوصیات ظاهر شوهرم را خیلی تحت تأثیر قرار داده بود. می گفت: من چنین زنی ندیده ام و در کنار او خودم را خیلی راحت احساس می کنم. اگر من او را رها می کردم، کجا می توانستم بروم؟ صبر کردم، با خودم قرار گذاشته بودم درباره آن زن هیچ حرف بدی نزنم. سعی کردم دیگر در آن مورد با همسرم صحبتی نکنم. بیشتر وقتها مثل این که اتفاقی نیفتاده باشد، از او استقبال می کردم. هر وقت دعوا می کردیم، آن شب دیر به خانه می آمد. گاهی هم اصلا نمی آمد. بعد از این که من تصمیم گرفتم دیگر با او دعوا نکنم، شروع کرد به زودتر به خانه آمدن. خودم را با کارهای دیگر سرگرم کردم. او هم زیاد کاری به کار من نداشت و توجه نمی کرد...؛ بعد از این که تصمیم گرفتم صحبت نکنم، اوضاع برعکس شد. زمانی که از او بازخواست می کردم، فرار می کرد. حالا او می خواست موضوع را پیش بکشد و من بحث را تمام می کردم و به او می گفتم که این موضوع به من هیچ ربطی ندارد و مجبور نیست به من حساب پس بدهد. حسابش را باید به خدا پس بدهد. این رفتار من، دائما او را به فکر وامی داشت. تا این که یک روز نزد من آمد و گفت تمام شد.

پاسخ دادم: خوب! ادامه داد من برای فرار از باران، به سیل پناهنده شده بودم. تو چه زنی بودی و من نمیدانستم ترا به خدا در آن دنیا شفاعت مرا بکن. به او گفتم شوخی نکن! نشست و گریه کرد. دلم برایش خیلی سوخت.
 

 
3.  او را جزء لازم و جدانشدنی زندگی تان نبینید

اگر زوجین یکدیگر را جزء اصلی و جدانشدنی زندگی شان ببینند، در واقع پایه های اشتباهی را بنیان می گذارند که گاهی قابل جبران نخواهد بود.

درست مثل صحنه ی آن فیلم قدیمی که سالها پیش دیدم... دو معشوق، در کنار درهای زیبا، بر روی تپه، یکی به درختی تکیه داده بود و دیگری در اطرافش مثل پروانه ای می گردید و می خندید و صحبت می کردند و چشم هایشان با زبانشان برای بیان احساسات شان رقابت میکرد. منظره ای فوق العاده. انگار هیچ کس دیگری در دنیا نبود. دختر به پسر گفت: من بی تو نمیتوانم زندگی کنم تو نباشی من هم نیستم! مرد هم با همان حالت رمانتیک من هم! اما بعد چه؟ بعدش که معلوم است. روزی که او را با خانواده ام آشناکردم به خوبی به خاطر می آورم.

یک نمونه

پدرم به او:
فرزندم تو را درک می کنم، تقدیر هم می کنم این که انسانها همدیگر را دوست داشته باشند خیلی قشنگ است. می خواهید ازدواج کنید اما می دانی دین ما با هم فرق داد. ما قدری متفاوت فکر میکنیم قبول دارم. که ما در برخی موارد از شما سخت گیر تر هستیم. بعضی از شما با دختران ما ازدواج می کنید و مدت کوتاهی بعد آنها را رها می کنید. من چنین چیزی را تحمل نمی کنم و حتی ممکن است تو را بکشم.
 

همسرم در آن زمان به پدرم این طور پاسخ داد:
من دختر شما را نمی خواهم که یک روز او را رها کنم، من بدون او نمی توانم زندگی کنم. اگر قرار است بدون او بمانم مرا همین الان بکشید!

صاحب دو فرزند شدیم. سال ها بعد هم این مشکل پیش آمد! در محل کارش، عاشق دختری در بین همکارانش شد. دعواها، خانه نیامدن ها و در نهایت هم کار به دادگاه کشید.
 

پدرم در طی این مدت، در مورد همسرم اصلا حرفی نزده بود. از بچه ها شنیدم زمانی که همسرم با آن دختر می رود. پدرم اسلحه ای تهیه کرد و تصمیمش هم خیلی جدی بوده. خیال داشته او را بکشد. دوستش برای منصرف کردن او چقدر تلاش کرده بود اما بی فایدها در نهایت گفته بود:

بسیار خوب برو هر کاری دوست داری انجام بده پیدایش کن و بکشش اما فراموش نکن که پریشانی واقعی دخترت آن موقع شروع خواهد شد. پدر بچه هایش در قبرستان و تنها کسی که از آنها مراقبت خواهد کرد پدرش، در زندان! فکر میکنی می تواند این را تحمل کند؟ به علاوه آن نوه هایت که آنقدر دوستشان داری، تو را قاتل پدرشان خواهند دید. حالا برو هر کار میخواهی بکن. بعد از این، چند روزی نتوانسته بود بخوابد در نهایت هم اسلحه را پس داد. الان همسرم با آن دختر است و من هم با بچه هایم مجبور هستم تنها زندگی کنم.

4. در برابر مشکلات خونسرد بودن

زمانی که با مشکلی روبرو شدید که به نظر لاینحل می رسد، از خودتان سؤال کنید.
 

  • بدترین نتیجه ی ممکن چه می تواند باشد؟
     

  • خودتان را برای پذیرش آن در صورت لزوم حاضر کنید.
     

  • بعد هم سعی کنید با آرامش به درست کردن آن بپردازید.
     

برای چیزهایی که دست شما نیست، قهر کردن با زندگی و حرص خوردن و از بین بردن خودتان، معنایی ندارد. اگر فرد با ایمانی هستید، به خدا توکل کنید یا مثل هنری فورد فکر کنید «زمانی که من نتوانم اوضاع و وقایع را کنترل کنم، آنها را به حال خود رها می کنم که خودشان خودشان را کنترل کنند.»

شما صاحب قدرتی نیستید که همه چیز را رهبری کنید. شما نمی توانید اتفاقات را آن طوری که دلتان می خواهد جهت دهید.

همیشه این تفکر را که قدرتی مافوق تمام قدرتها وجود دارد، حفظ کنید و هم خودتان و هم اتفاقات را به او بسپارید.

نوشته: دکتر کال یونجی
مترجم: رویا پورمناف
 
منبع: کتاب «چرا بعضی مردها، خیانت می کنند؟»