برای اینکه در مدیریت زمان عالی شویم ، باید به طور منظم کنداندیشی را تجربه کنیم.
 
چکیده : برای روبه‌رو شدن با انواع موقعیت هایی که در زندگی روزانۀ ما رخ می‌دهند، باید از دو نوع اندیشه بهره بگیریم. اندیشیدن سریع نوعی از اندیشه است که از آن در زمینۀ وظایف کوتاه‌مدت، استفاده می‌کنیم. نوع دوم فکر کردن، فکر کردن کند است. این زمانی است که با تأمل بیشتر دربارۀ جزئیات مسئله فکر می‌کنید .

تعداد کلمات 972 / تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه

 

به بینش و مأموریت خود فکر کنید

یکی از بهترین کتاب هایی که در چند سال گذشته نوشته شده است، اندیشیدن، کند و تند اثر دانیل کانه‌من می‌باشد. حرف این نویسنده این است که برای روبه‌رو شدن با انواع موقعیت هایی که در زندگی روزانۀ ما رخ می‌دهند، باید از دو نوع اندیشه بهره بگیریم. اندیشیدن سریع نوعی از اندیشه است که از آن در زمینۀ وظایف کوتاه‌مدت، مسئولیت ها، فعالیت ها، مسایل و موقعیت ها استفاده می‌کنیم. به سرعت در این موارد دست به کار می‌شویم. در اغلب موارد اندیشیدن سریع برای فعالیت های روزانۀ ما مناسب است. نوع دوم فکر کردن، فکر کردن کند است. این زمانی است که قدمی به عقب برمی‌دارید و با تأمل بیشتر دربارۀ جزئیات مسئله فکر می‌کنید و بعد تصمیم می‌گیرید که چه می‌خواهید بکنید. نظر کانه‌من این است که ناتوانی در کند فکر کردن زمانی که این کار ضرورت دارد، علت بسیاری از اشتباهاتی است که در زندگی مرتکب می‌شویم. برای اینکه در مدیریت زمان عالی شویم و زندگی خود را تحت کنترل خویشتن درآوریم، باید به طور منظم کنداندیشی را تجربه کنیم. با این سؤال شروع کنید: «سعی دارم چه کار کنم؟»
 

قبل از اینکه کاری بکنید فکر کنید

اغلب اوقات متوجه می‌شوید که با شدت و حدت کارتان را انجام می‌دهید اما فکر نکرده‌اید که می‌خواهید چه کار کنید و به چه هدفی برسید. حکایت زن و شوهری را تعریف می‌کنند که با اتومبیل از سن‌دیه‌گو به لس‌آنجلس می‌روند. شوهر با جاده آشنا نیست و با این حال با حداکثر سرعت رانندگی می‌کند. در جایی در میانۀ راه زن از شوهرش می‌پرسد: «عزیزم، آیا شهر فونیکس سر راه لس‌آنجلس است؟» مرد می‌پرسد: «چرا این سؤال را می‌کنی؟» زن می‌گوید: «برای اینکه لحظه‌ای قبل به تابلویی کنار جاده رسیدیم که روی آن نوشته بود به سمت فونیکس می‌رویم.» مرد جواب می‌دهد: «مهم نیست، داریم خوش می‌گذرانیم.» قبل از اینکه پایتان را روی پدال گاز زندگیتان فشار دهید، باید بدانید دقیقاً چه خواسته‌ای دارید و به کجا می‌خواهید برسید. آیا هدف شما رسیدن به یک زندگی عالیست؟ آیا می‌خواهید شغل عالی داشته باشید؟ آقا می‌خواهید اثری ماندگار بر جای بگذارید؟ توانایی شما در تأمل کردن و تحلیل نمودن خود ـ اندیشیدن کند ـ برای شما ضرورت دارد تا زمان خود را به شکلی سازماندهی کنید که مولدترین هستید و به شادی و رضایت خاطر از کارتان می‌رسید.
 

به پایان کار توجه داشته باشید

به نتیجۀ مورد علاقه‌تان توجه داشته باشید. همانطور که استفن کاوی می‌گوید: «با در نظر گرفتن نتیجه و پایان کار شروع کنید.» آن نتیجۀ قطعی و پایان کدام است؟ می‌خواهید به کجا برسید؟ در پایان روز می‌خواهید چه کارهایی را انجام داده باشید؟ وقتی از نرده‌بام بالا می‌روید، مطمئن باشید که این نرده‌بام به دیوار مورد نظر تکیه دارد. آیا از آن جهت کار می‌کنید تا بتوانید به اندازۀ کافی پول و درآمد داشته باشید تا به اطمینان خاطر و احساس شادی برسید؟ آیا به این دلیل کار می‌کنید که کارتان را دوست دارید؟ آیا از آن جهت کار می‌کنید تا کاری را که فکر می‌کنید خیلی مهم است و شما در تمام کردنش مسئولیت دارید تمام کنید؟ اگر به بزرگترین هدف خود در زندگی برسید، دنیایتان چگونه به نظر خواهد رسید؟ برای خودتان و کارتان چه پنداره‌ای در سر دارید؟ مأموریت شما کدام است؟ چه تحولی می‌خواهید در زندگی دیگران ایجاد کنید؟ اگر تنها علت کار کردند شما کسب درآمد برای پرداخت کردن قبوض بانکی است، بعید است بتوانید به شور و اشتیاق سطح بالا برسید و آن را حفظ نمایید. برای رسیدن به شادی و خوشبختی باید هدف بزرگتر از خودتان را دنبال کنید و این تغییری در زندگی شما ایجاد می‌کند.
 

روش خود را بررسی کنید

وقتی به روشنی بدانید که چه می‌خواهید بکنید، باید بپرسید: «چگونه می‌خواهم این کار را بکنم؟» هر بار این سؤال را می‌پرسید و به آن جواب می‌دهید، به بینش و درکی ارزشمند می‌رسید که می‌توانید به موقعیت خود نگاه کنید و ببینید آیا در مسیر درست حرکت می‌کنید. وقتی دانستید چه می‌خواهید بکنید و آن کار را چگونه انجام دهید، باید سؤال بعدی را از خود بپرسید: «جریان پیشرفت چگونه است؟» آیا کاری که می‌کنید شما را به سریع‌ترین شکل و به شکلی کارآمد به خواسته‌تان می‌رساند؟ آیا از سرعت رشد خود راضی هستید؟ آیا اوضاع بر وفق مراد است؟ آیا با راه‌بندها و موانع بسیار زیادی روبه‌رو هستید؟ از همه مهمتر فرضیه‌های خود را زیر سؤال ببرید. همانطور که پیتر دروکر می‌گوید: «در هر شکستی ریشه‌های فرضیه‌های اشتباه وجود دارد.» فرضیه شما درباره کارتان و زندگیتان چگونه است؟ فرضیه‌های آگاهانۀ شما کدامند. حیرت‌انگیز است که چه بسیار کارکنان هوشمند و هشیاری که با فرضیه‌های اشتباه کار می‌کنند.
 

راهی بهتر پیدا کنید

وقتی می‌پرسید وضع چگونه پیش می‌رود، باید سؤال مهم دیگری را هم در نظر بگیرید: «ممکن است راهی بهتر هم وجود داشته باشد؟» واقعیت این است که برای رسیدن به هدف همیشه راهی بهتر هم وجود دارد. این راه دیگر ممکن است سریعتر، ارزانتر، ساده‌تر و مؤثرتر باشد. یک ضرب‌المثل می‌گوید: «زندگی بیش از آن است که صرفاً سرعتش را زیاد کنیم.» بسیاری از اشخاص به شدت تلاش می‌کنند اما در جهت اشتباه در حرکتند. علتش این است که دقیقاً نمی‌‌دانند چه می‌خواهند بکنند، نمی‌دانند به کجا می‌خواهند برسند، و با این حال به این توجه ندارند که ممکن است در مسیر اشتباه حرکت کنند. فرایند طرح سؤالات مشکل نیازمند کنداندیشی است. اما این می‌تواند سرعت دستیابی شما را به هدف افزایش دهد تا به مأموریت و پنداره خود برسید.
 
منبع : برگرفته از کتاب "روانشناسی مدیریت زمان" اثر برایان تریسی
 

بیشتر بخوانید :
مدیریت زمان به چند روش ساده و عملی
21 نکته مهم برای مدیریت زمان و افزایش بهره وری
5 گام مهم در مدیریت زمان