مراسم عروسی یک خانواده نمونه
چکیده: امروزه، ازدواج جوانان با موانعی روبه رو شده است که بیشتر آن ساخته حسادت ها و چشم و هم چشمی هاست. برگزاری مراسم عقد و عروسی با تشریفاتی که با هزینه های سنگین مالی زیادی اجرا می شود و ... در این نوشتار به آسیب های امروزین مراسم عروسی پرداخته و در نهایت به بیان جشن عروسی خانم حضرت زهرا و امیرالمومنین (علیهماالسلام) می پردازیم. با ما همراه باشید.
تعداد کلمات 1796 / تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
تعداد کلمات 1796 / تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
مراسم عروسى
یکى از آرزوهاى بسیارى از پدران و مادران آن است که زنده بمانند و مراسم زفاف فرزندان خود را ببینند، و در حقیقت دیدنى است، به شرط آنکه با ندانم کاریها و اعمال بى رویّه خود آن شب شادمانى را به عزا مبدّل نکنند.
این مراسم در اسلام نیز وجود دارد و به عنوان «ولیمه» زفاف در اخبار و احادیث آمده است.[1]
هر کس مى تواند با اندکى اندیشه و تأمّل، فلسفه آن را نیز درک کند، زیرا:
اوّلا، این مراسم که با حضور سرشناسان فامیل و دوستان و آشنایان انجام مى گیرد، به زندگى مشترک جدید زوجین کاملا رسمیّت مى بخشد، و آنها را به قبول مسؤولیّت در برابر آن جدّاً وادار مى سازد، چه آنکه اگر در خفا و بدون هیچگونه مراسمى انجام مى شد براى هر دو طرف ممکن بود به آسانى تعهّدات خود را زیرپا بگذارند، و با برخورد با اوّلین مشکلات در زندگى جدید، راه جدائى را پیش گیرند!
ولى کارى که با آن همه سروصدا و در حضور آن جمع سرشناس و آشنا انجام مى گیرد چیز ساده اى نیست که به آسانى بتوانند از آن چشم بپوشند، یا به صورت یک مطلب خصوصى و کوچک با آن برخورد کنند; بنابراین، مراسم فوق در درجه اول به عقد زناشوئى استحکام مى بخشد، و به آن رسمیّت و عینیّت مى دهد.
ثانیاً، وقتى پایه شروع زندگى جدید بر شادمانى و سرور گذارده شود خاطره خوبى که از آن در ذهن طرفین باقى مى ماند سبب مى شود که آن را به عنوان یک حادثه مسرّت بخش و سرورآفرین در تمام طول عمر، بدانند، و طبعاً بسیارى از مشکلات را به خاطر آن تحمّل کنند، و با خوشبینى به مسائل مربوط به آینده بنگرند.
ثالثاً، این مراسم، آشنایان و بستگان را نیز دعوت مى کند که با شرکت در آن، خود را در حلّ مشکلات خانواده جدید، در حال و آینده شریک و سهیم بدانند، و با توجّه به این که تشکیل زندگى مشترک به هر حال مشکلاتى دارد سهیم شدن آنان در حلّ آنها بسیار مفید و با ارزش خواهد بود و فوائد مهمّ دیگر.
ولى مشکل از زمانى شروع مى شود که این مراسم مفید و با ارزش و شادى آفرین، با تجمّل پرستى، و انواع هوى و هوسها، و ولخرجیها و بى بند و باریها و اسراف و تبذیرها، وانواع گناهان آلوده شود، و در اینجا نتیجه کاملا معکوس خواهد شد.
شبى غم انگیز، با هزینه هائى کمرشکن، و خاطره اى تلخ و دردناک خواهد بود.
شبى با انواع آلودگیها و مفاسدى که خداوند بزرگ را به خشم مى آورد.
و بالاخره شبى که آثار سوءِ آن نه تنها در روح دو زوج جوان، بلکه در اطرافیان و بستگان آنها تا سالیان دراز باقى مى ماند.
آنچه در این زمینه مى گوئیم مطالبى است که از دور شنیده ایم، و مسلّماً آنها که از نزدیک دیده اند به عمق این فجایع آشناترند که «شنیدن کى بود مانند دیدن!»
شب زفاف در خانواده هاى تجمّل پرست نه تنها مصیبتى است براى پدر و مادر و عروس و داماد، بلکه شب بسیار پر زحمتى است براى تمام دعوت شدگان، چه اینکه شب مسابقه تجمّل و خودآرائى، و شب به رخ کشیدن لباسهاى گرانقیمت و جواهرات رنگارنگ به یکدیگر است.
بسیارى از زنان آنها از هفته ها و ماهها قبل خود را براى نمایش ثروت در آن شب آماده مى کنند، و لباسهاى تازه و جواهرات نوین سفارش مى دهند.
بسیارى از بزرگترها چنان خودآرائى مى کنند که گوئى فراموش کرده اند عروس، دختر آنها است نه خود آنها!
و از آنجا که در میدان مسابقه، هر کس تلاش مى کند از رقبا عقب نیفتد باید هر کدام هزینه زیاد و رنج طاقتفرسائى را متحمّل شوند، و چه بسا همین مسائل باعث اختلافاتى میان آنها و شوهرانشان مى شود که چرا در این زمینه ولخرجى لازم را نکرده اند، تا از رقیبان عقب نمانند; و آبرویشان در میان جمع رفته است!
حال فکر کنید اگر در این جلسات زنان و مردان به هم آمیخته شوند چه مفاسد وحشتناکى به بار مى آید! مسلّماً محیطى بهوجود مى آید «آماده» و «مملو» براى انواع گناهان، و پر واضح است که این گناهان اثر شوم خود را خواهد بخشید و ازدواجى این چنین، قرین سعادت و خوشبختى نخواهد بود.
چیزى که در این گونه مجالس معنى و مفهوم ندارد، یاد خدا و پاکى و تقوا و خوشبختى دو زوج جدید است.
تاریخ نیز اسراف کاریهاى جنون آمیزى را از سوى ثروتمندان مرفّه و بى درد، و طاغوتهاى هر زمان، به خاطر دارد، و از آن جمله ریخت و پاشهاى بیحساب «عبّاسیان» از «بیت المال مسلمین» در عروسیهاى پر خرجشان است.
در یکى از این گونه مراسم، خلفاى عباسى به جاى «نقل» یا «سکّه هاى کوچک» که بعضى از مردم بر سر عروس مى پاشند (و به تعبیر عربها «نثار» مى کنند) ورقه هاى کوچکى را که هر کدام سند مالکیّت یک ملک و آبادى ششدانگ! بود، بر سر عروسشان پاشیدند و هر کس یکى از آنها را ربود مالک یک آبادى شد (و طبعاً کسانى که در آن مجالس راه داشتند همان درباریان پر پول و ثروتمندان حاشیه نشین بودند).
این مراسم در اسلام نیز وجود دارد و به عنوان «ولیمه» زفاف در اخبار و احادیث آمده است.[1]
هر کس مى تواند با اندکى اندیشه و تأمّل، فلسفه آن را نیز درک کند، زیرا:
اوّلا، این مراسم که با حضور سرشناسان فامیل و دوستان و آشنایان انجام مى گیرد، به زندگى مشترک جدید زوجین کاملا رسمیّت مى بخشد، و آنها را به قبول مسؤولیّت در برابر آن جدّاً وادار مى سازد، چه آنکه اگر در خفا و بدون هیچگونه مراسمى انجام مى شد براى هر دو طرف ممکن بود به آسانى تعهّدات خود را زیرپا بگذارند، و با برخورد با اوّلین مشکلات در زندگى جدید، راه جدائى را پیش گیرند!
ولى کارى که با آن همه سروصدا و در حضور آن جمع سرشناس و آشنا انجام مى گیرد چیز ساده اى نیست که به آسانى بتوانند از آن چشم بپوشند، یا به صورت یک مطلب خصوصى و کوچک با آن برخورد کنند; بنابراین، مراسم فوق در درجه اول به عقد زناشوئى استحکام مى بخشد، و به آن رسمیّت و عینیّت مى دهد.
ثانیاً، وقتى پایه شروع زندگى جدید بر شادمانى و سرور گذارده شود خاطره خوبى که از آن در ذهن طرفین باقى مى ماند سبب مى شود که آن را به عنوان یک حادثه مسرّت بخش و سرورآفرین در تمام طول عمر، بدانند، و طبعاً بسیارى از مشکلات را به خاطر آن تحمّل کنند، و با خوشبینى به مسائل مربوط به آینده بنگرند.
ثالثاً، این مراسم، آشنایان و بستگان را نیز دعوت مى کند که با شرکت در آن، خود را در حلّ مشکلات خانواده جدید، در حال و آینده شریک و سهیم بدانند، و با توجّه به این که تشکیل زندگى مشترک به هر حال مشکلاتى دارد سهیم شدن آنان در حلّ آنها بسیار مفید و با ارزش خواهد بود و فوائد مهمّ دیگر.
ولى مشکل از زمانى شروع مى شود که این مراسم مفید و با ارزش و شادى آفرین، با تجمّل پرستى، و انواع هوى و هوسها، و ولخرجیها و بى بند و باریها و اسراف و تبذیرها، وانواع گناهان آلوده شود، و در اینجا نتیجه کاملا معکوس خواهد شد.
شبى غم انگیز، با هزینه هائى کمرشکن، و خاطره اى تلخ و دردناک خواهد بود.
شبى با انواع آلودگیها و مفاسدى که خداوند بزرگ را به خشم مى آورد.
و بالاخره شبى که آثار سوءِ آن نه تنها در روح دو زوج جوان، بلکه در اطرافیان و بستگان آنها تا سالیان دراز باقى مى ماند.
آنچه در این زمینه مى گوئیم مطالبى است که از دور شنیده ایم، و مسلّماً آنها که از نزدیک دیده اند به عمق این فجایع آشناترند که «شنیدن کى بود مانند دیدن!»
شب زفاف در خانواده هاى تجمّل پرست نه تنها مصیبتى است براى پدر و مادر و عروس و داماد، بلکه شب بسیار پر زحمتى است براى تمام دعوت شدگان، چه اینکه شب مسابقه تجمّل و خودآرائى، و شب به رخ کشیدن لباسهاى گرانقیمت و جواهرات رنگارنگ به یکدیگر است.
بسیارى از زنان آنها از هفته ها و ماهها قبل خود را براى نمایش ثروت در آن شب آماده مى کنند، و لباسهاى تازه و جواهرات نوین سفارش مى دهند.
بسیارى از بزرگترها چنان خودآرائى مى کنند که گوئى فراموش کرده اند عروس، دختر آنها است نه خود آنها!
و از آنجا که در میدان مسابقه، هر کس تلاش مى کند از رقبا عقب نیفتد باید هر کدام هزینه زیاد و رنج طاقتفرسائى را متحمّل شوند، و چه بسا همین مسائل باعث اختلافاتى میان آنها و شوهرانشان مى شود که چرا در این زمینه ولخرجى لازم را نکرده اند، تا از رقیبان عقب نمانند; و آبرویشان در میان جمع رفته است!
حال فکر کنید اگر در این جلسات زنان و مردان به هم آمیخته شوند چه مفاسد وحشتناکى به بار مى آید! مسلّماً محیطى بهوجود مى آید «آماده» و «مملو» براى انواع گناهان، و پر واضح است که این گناهان اثر شوم خود را خواهد بخشید و ازدواجى این چنین، قرین سعادت و خوشبختى نخواهد بود.
چیزى که در این گونه مجالس معنى و مفهوم ندارد، یاد خدا و پاکى و تقوا و خوشبختى دو زوج جدید است.
تاریخ نیز اسراف کاریهاى جنون آمیزى را از سوى ثروتمندان مرفّه و بى درد، و طاغوتهاى هر زمان، به خاطر دارد، و از آن جمله ریخت و پاشهاى بیحساب «عبّاسیان» از «بیت المال مسلمین» در عروسیهاى پر خرجشان است.
در یکى از این گونه مراسم، خلفاى عباسى به جاى «نقل» یا «سکّه هاى کوچک» که بعضى از مردم بر سر عروس مى پاشند (و به تعبیر عربها «نثار» مى کنند) ورقه هاى کوچکى را که هر کدام سند مالکیّت یک ملک و آبادى ششدانگ! بود، بر سر عروسشان پاشیدند و هر کس یکى از آنها را ربود مالک یک آبادى شد (و طبعاً کسانى که در آن مجالس راه داشتند همان درباریان پر پول و ثروتمندان حاشیه نشین بودند).
[مراسم جشن یک خانواده نمونه]
حال ببینیم در مراسم جشن عروسى این خانواده نمونه و بى نظیر چه گذشت.
یک ماه از مراسم عقد بانوى اسلام(علیها السلام) با على(علیه السلام)گذشت. روزى «امّ ایمن» با جمعى از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله)به محضرش شرفیاب شدند، «اُمّ ایمن» مطلب را از جاى جالبى که قلب پاک پیامبر(صلى الله علیه وآله)را به شوق مى آورد شروع کرد و گفت:
اگر خدیجه امروز در حیات بود چشمش به عروسى «فاطمه»(علیها السلام) روشن مى شد،
سپس افزود:
على(علیه السلام)خواهان همسر خویش است، چشم فاطمه را به همسرش روشن فرما، و جمع آنها را سامان ده، و چشم ما را نیز با آن روشن کن...
پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: بروید و اطاقى را در خانه من براى زفاف آنها فراهم سازید،
«امّ ایمن» عرض کرد: اطاق کدامیک از ما؟
فرمود: اطاق خودت!
سپس رو به سایرین کرد و فرمود: بروید و امّ سلمه را براى آماده ساختن اطاق یارى کنید.
بعد رو به على(علیه السلام)کرد و فرمود: برو غذاى خوبى براى این مراسم آماده کن!
سپس افزود: گوشت و نان از ما، و خرما و روغن از تو!
على(علیه السلام)مقدارى خرما و روغن (براى ساختن حلوا، شیرینى لازم براى این مراسم) تهیّه فرمود و خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)آورد، پیامبر(صلى الله علیه وآله)آستین مبارک را بالا زد و خرما را در روغن مالش داد و حلوا آماده شد.
سپس دستور داد گوسفندى فربه با «نان» فراوان آماده ساختند، بعد به على(علیه السلام)فرمود:
اکنون برو و هرکس را میل دارى براى جشن عروسى دعوت کن!
على(علیه السلام)مى گوید: به مسجد آمدم در حالى که مملو از جمعیّت بود، شرمم آمد که گروهى را دعوت کنم و گروهى را دعوت نکنم، روى یک بلندى قرار گرفتم و صدا زدم اى مسلمانان! همه شما را به «ولیمه» و (جشن عروسى) فاطمه(علیها السلام) دعوت مى کنم. مردم مانند سیل رو به سوى خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) آوردند، شرم سراپاى مرا فرا گرفت چرا که جمعیّت بسیار زیاد بود و غذا کم!
مردم گروه گروه آمدند و «نشستند و خوردند و برخاستند» و براى من دعا کردند و تبریک گفتند، در حالى که عدد آنها به چهار هزار مى رسید، و غذا همچنان برجاى مانده بود!
سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله)دستور داد ظرفها را آوردند و از غذا پر کرد و براى خانه همسرانش فرستاد، سپس ظرفى را پر از غذا کرد و گفت این هم براى فاطمه و شوهرش.
آفتاب غروب کرد و پیامبر(صلى الله علیه وآله)به «امّ سلمه» فرمود دخترم فاطمه را بیاور.
امّ سلمه مى گوید: رفتم فاطمه(علیها السلام) را با خود آوردم در حالى که از شدّت شرم و حیا در برابر پدر، عرق از صورت مبارکش فرو مى چکید، ناگهان دستپاچه شد و پایش لغزید، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: دخترم خدا تو را در دنیا و آخرت از لغزش حفظ کند.
هنگامى که نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) ایستاد پیامبر(صلى الله علیه وآله) گوشه چادر را از صورتش کنار زد و على(علیه السلام) چهره مبارکش را دید، سپس دست او را گرفت و در دست على نهاد و فرمود:
دختر رسول خدا فاطمه بر تو مبارک باد!
سپس افزود : اى على! فاطمه زن خوبى است.
و بعد رو به فاطمه کرد و فرمود: دخترم! على شوهر خوبى است، برخیزید و به منزل بروید و برجاى باشید تا من بیایم.
على(علیه السلام) دست همسرش زهرا(علیها السلام) را گرفت و به منزل رفت.
چیزى نگذشت که پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد، اجازه گرفت و وارد شد. فاطمه(علیها السلام) را در کنار خود نشانید، و فرمود: حال برو ظرف آبى براى من بیاور، فاطمه(علیها السلام) ظرف آبى آورد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) کمى از آب دهان مبارک خود را با آن آب آمیخت، سپس مقدارى از آن آب بر سر فاطمه(علیها السلام) ریخت، بعد فرمود رو به من کن، مقدارى از آن را نیز در سینه او ریخت، باز فرمود: روى برگردان، مقدارى از آب را هم میان دو شانه او ریخت، سپس این جمله پر معنى را به پیشگاه خداوند عرضه داشت:
خداوندا! این دخترم فاطمه و محبوبترین خلق نزد من است. و این برادرم على و محبوبترین خلق نزد من است.
خدایا! او را ولىّ خود قرار ده و همسرش را بر او مبارک کن!
سپس به على(علیه السلام) تبریک گفت و خارج شد.[2]
یک بار دیگر این حدیث را مرور کنیم، و در بندبند آن و پیامهاى صریح و کنائى آن بیندیشیم، و صفا و سادگى و نورانیّتى که بر جزء جزء این مراسم زیبا و باشکوه و روحانى حکمفرما بوده، در نظر مجسّم کنیم:
ـ میهمانان، تمام یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله)حاضر در مسجد بودند، یعنى چهار هزار نفر!
ـ طرز دعوت به آن سادگى از طریق یک پیام شفاهى و عمومى توسّط خود داماد.
ـ پذیرش دعوت از سوى همه و شرکت عمومى در این مجلس جشن با شکوه.
ـ غذا، منحصر به نان و گوشت و مقدارى حلواى خرما به عنوان شیرینى.
ـ تهیّه شیرینى با دست خود پیامبر(صلى الله علیه وآله)صورت گرفت.
ـ تقسیم هزینه میان پدر عروس و داماد.
ـ برکت عجیب غذا به دعاى پیامبر(صلى الله علیه وآله)و غذاخوردن بى تکلّف اصحاب و تبریک گفتن و رفتن.
ـ فرستادن باقیمانده غذا به خانه همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله).
ـ و آخرین مرحله کنار گذاشتن غذاى عروس و داماد از همان باقیمانده غذا.
ـ حیا و حجب فوق العاده عروس.
ـ سفارش کردن عروس و داماد را به یکدیگر، و تبریک گفتن صمیمانه پیامبر(صلى الله علیه وآله)به آن دو عزیز.
ـ اعلام پایان مراسم جشن عروسى از سوى رسول اللّه(صلى الله علیه وآله).
چه زیبا و باشکوه و با صفاست چنین جشن و چنین مراسمى!
هرگز انتظار نداریم مردم عیناً چنین کنند، ولى این انتظار هست که از آن هزینه هاى کمرشکن و اسراف کاریهاى جنون آمیز و آلوده شدن به انواع گناهان و بى عفّتى ها بپرهیزند.
یک ماه از مراسم عقد بانوى اسلام(علیها السلام) با على(علیه السلام)گذشت. روزى «امّ ایمن» با جمعى از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله)به محضرش شرفیاب شدند، «اُمّ ایمن» مطلب را از جاى جالبى که قلب پاک پیامبر(صلى الله علیه وآله)را به شوق مى آورد شروع کرد و گفت:
اگر خدیجه امروز در حیات بود چشمش به عروسى «فاطمه»(علیها السلام) روشن مى شد،
سپس افزود:
على(علیه السلام)خواهان همسر خویش است، چشم فاطمه را به همسرش روشن فرما، و جمع آنها را سامان ده، و چشم ما را نیز با آن روشن کن...
پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: بروید و اطاقى را در خانه من براى زفاف آنها فراهم سازید،
«امّ ایمن» عرض کرد: اطاق کدامیک از ما؟
فرمود: اطاق خودت!
سپس رو به سایرین کرد و فرمود: بروید و امّ سلمه را براى آماده ساختن اطاق یارى کنید.
بعد رو به على(علیه السلام)کرد و فرمود: برو غذاى خوبى براى این مراسم آماده کن!
سپس افزود: گوشت و نان از ما، و خرما و روغن از تو!
على(علیه السلام)مقدارى خرما و روغن (براى ساختن حلوا، شیرینى لازم براى این مراسم) تهیّه فرمود و خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)آورد، پیامبر(صلى الله علیه وآله)آستین مبارک را بالا زد و خرما را در روغن مالش داد و حلوا آماده شد.
سپس دستور داد گوسفندى فربه با «نان» فراوان آماده ساختند، بعد به على(علیه السلام)فرمود:
اکنون برو و هرکس را میل دارى براى جشن عروسى دعوت کن!
على(علیه السلام)مى گوید: به مسجد آمدم در حالى که مملو از جمعیّت بود، شرمم آمد که گروهى را دعوت کنم و گروهى را دعوت نکنم، روى یک بلندى قرار گرفتم و صدا زدم اى مسلمانان! همه شما را به «ولیمه» و (جشن عروسى) فاطمه(علیها السلام) دعوت مى کنم. مردم مانند سیل رو به سوى خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) آوردند، شرم سراپاى مرا فرا گرفت چرا که جمعیّت بسیار زیاد بود و غذا کم!
مردم گروه گروه آمدند و «نشستند و خوردند و برخاستند» و براى من دعا کردند و تبریک گفتند، در حالى که عدد آنها به چهار هزار مى رسید، و غذا همچنان برجاى مانده بود!
سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله)دستور داد ظرفها را آوردند و از غذا پر کرد و براى خانه همسرانش فرستاد، سپس ظرفى را پر از غذا کرد و گفت این هم براى فاطمه و شوهرش.
آفتاب غروب کرد و پیامبر(صلى الله علیه وآله)به «امّ سلمه» فرمود دخترم فاطمه را بیاور.
امّ سلمه مى گوید: رفتم فاطمه(علیها السلام) را با خود آوردم در حالى که از شدّت شرم و حیا در برابر پدر، عرق از صورت مبارکش فرو مى چکید، ناگهان دستپاچه شد و پایش لغزید، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: دخترم خدا تو را در دنیا و آخرت از لغزش حفظ کند.
هنگامى که نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) ایستاد پیامبر(صلى الله علیه وآله) گوشه چادر را از صورتش کنار زد و على(علیه السلام) چهره مبارکش را دید، سپس دست او را گرفت و در دست على نهاد و فرمود:
دختر رسول خدا فاطمه بر تو مبارک باد!
سپس افزود : اى على! فاطمه زن خوبى است.
و بعد رو به فاطمه کرد و فرمود: دخترم! على شوهر خوبى است، برخیزید و به منزل بروید و برجاى باشید تا من بیایم.
على(علیه السلام) دست همسرش زهرا(علیها السلام) را گرفت و به منزل رفت.
چیزى نگذشت که پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد، اجازه گرفت و وارد شد. فاطمه(علیها السلام) را در کنار خود نشانید، و فرمود: حال برو ظرف آبى براى من بیاور، فاطمه(علیها السلام) ظرف آبى آورد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) کمى از آب دهان مبارک خود را با آن آب آمیخت، سپس مقدارى از آن آب بر سر فاطمه(علیها السلام) ریخت، بعد فرمود رو به من کن، مقدارى از آن را نیز در سینه او ریخت، باز فرمود: روى برگردان، مقدارى از آب را هم میان دو شانه او ریخت، سپس این جمله پر معنى را به پیشگاه خداوند عرضه داشت:
خداوندا! این دخترم فاطمه و محبوبترین خلق نزد من است. و این برادرم على و محبوبترین خلق نزد من است.
خدایا! او را ولىّ خود قرار ده و همسرش را بر او مبارک کن!
سپس به على(علیه السلام) تبریک گفت و خارج شد.[2]
یک بار دیگر این حدیث را مرور کنیم، و در بندبند آن و پیامهاى صریح و کنائى آن بیندیشیم، و صفا و سادگى و نورانیّتى که بر جزء جزء این مراسم زیبا و باشکوه و روحانى حکمفرما بوده، در نظر مجسّم کنیم:
ـ میهمانان، تمام یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله)حاضر در مسجد بودند، یعنى چهار هزار نفر!
ـ طرز دعوت به آن سادگى از طریق یک پیام شفاهى و عمومى توسّط خود داماد.
ـ پذیرش دعوت از سوى همه و شرکت عمومى در این مجلس جشن با شکوه.
ـ غذا، منحصر به نان و گوشت و مقدارى حلواى خرما به عنوان شیرینى.
ـ تهیّه شیرینى با دست خود پیامبر(صلى الله علیه وآله)صورت گرفت.
ـ تقسیم هزینه میان پدر عروس و داماد.
ـ برکت عجیب غذا به دعاى پیامبر(صلى الله علیه وآله)و غذاخوردن بى تکلّف اصحاب و تبریک گفتن و رفتن.
ـ فرستادن باقیمانده غذا به خانه همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله).
ـ و آخرین مرحله کنار گذاشتن غذاى عروس و داماد از همان باقیمانده غذا.
ـ حیا و حجب فوق العاده عروس.
ـ سفارش کردن عروس و داماد را به یکدیگر، و تبریک گفتن صمیمانه پیامبر(صلى الله علیه وآله)به آن دو عزیز.
ـ اعلام پایان مراسم جشن عروسى از سوى رسول اللّه(صلى الله علیه وآله).
چه زیبا و باشکوه و با صفاست چنین جشن و چنین مراسمى!
هرگز انتظار نداریم مردم عیناً چنین کنند، ولى این انتظار هست که از آن هزینه هاى کمرشکن و اسراف کاریهاى جنون آمیز و آلوده شدن به انواع گناهان و بى عفّتى ها بپرهیزند.
پاورقی:
[1] . وسائل الشّیعه، جلد 14، باب 40 ـ از ابواب مقدّمات النّکاح.
[2] . بحارالانوار، جلد 43، صفحه 95 و 96 (با تلخیص).
منبع: کتاب «شیوه همسرداری در خانواده نمونه»
نویسنده: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (حفظه الله)
نویسنده: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (حفظه الله)
بیشتر بخوانید:
آئین های عروسی در شاهنامه
توصیه های زیبایی قبل از عروسی
پشیمانی قبل از عروسی
آداب دینی برگزاری مراسم جشن عروسی
سبک زندگی مرتبط
تازه های سبک زندگی
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}