تربیت دینی در آیه 30 سوره روم (بخش اول)
یکی از آیاتی که در موضوع تربیت دینی در قرآن آمده است، آیه 30 سوره مبارکه روم می باشد. در این نوشتار به تبیین این آیه خواهیم پرداخت. با ما همراه باشید.
سورۀ مبارکۀ روم آیۀ 30
* فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَْا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَاکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون *
پس روى خویش را به سوى دین یکتا پرستى فرادار، در حالى که از همه کیشها روى برتافته و حقگراى باشى، به همان فطرتى که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خداى- فطرت توحید- را دگرگونى نیست، این است دین راست و استوار، ولى بیشتر مردم نمىدانند.[1]
پس روى خویش را به سوى دین یکتا پرستى فرادار، در حالى که از همه کیشها روى برتافته و حقگراى باشى، به همان فطرتى که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خداى- فطرت توحید- را دگرگونى نیست، این است دین راست و استوار، ولى بیشتر مردم نمىدانند.[1]
معانی واژگان
حنف: در میان معانی ای که برای این واژه در زبان عربی بیان شده است، این معانی بیشتر به چشم می آید : میل کردن[2] ، میل کردن از ضلالت به استقامت در مقابل جنف که به معنای میل کردن از استقامت به ضلالت است.[3]
در این میان علامة مصطفوی (ره) معنای اعتدال در راه رفتن و سکون و آرامش به گونه ای که بدون هیچگونه افراط و تفریط باشد را، اصل معنای این واژه می داند :
«أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الاعتدال فی المشی و التأنّی و السکون فیه بحیث لا یلحقه تعدّی و لا تجاوز عن خطّ المشی، و هذا المعنى أعمّ من السلوک الظاهریّ أو المعنویّ.
و بمناسبة هذا الأصل یطلق على المستقیم و المائل عن الضّلال و الناسک و من کان على ملّة إبراهیم و المتعبّد و المعتزل عن الأصنام.»[4]
واژة «حنیف» با توجه به این ریشة معنایی که برای آن در نظر گرفته شده است، اینگونه توسط لغت دانان، معنا شده است:خلیل بن فراهیدی، در معنای این واژه می گوید : «حنیف» مسلمانی است که رو به خانة خدا به عنوان قبله می کند و در سخنی دیگر ، کسی که به امر خدای متعال تسلیم باشد.[5] برخی دیگر از لغت دانان عرب حنیف را به معنای مسلمان می دانند و قائلند که در زمان جاهلیت کسی که ختنه می کرد و حج خانة خدا را به جای می آورد را، «حنیف» می نامیدند. [6]
علامة مصطفوی (ره) کسی را که دارای طمانینه باشد و به دور از هر گونه افراط و تفریط باشد را حنیف می داند:
«فالحنیف هو ذو الوقار و الطمأنینة و السلامة بعیدا عن الإفراط و التفریط و الشدّة و الحدّة و التجاوز عن الاستقامة و الملاءمة، و یلازم هذا المعنى مصونیّته عن الشرک و عن ما یقوله الیهود و النصارى من أقوال حادّة خارجة عن الاعتدال و الحقیقة.» [7]
معنایی که در زبان فارسی برای این واژه بیان کرده اند میل کردن ، راست و مستقیم[8] است.
فطر: معانی خلق و شروع ساختن چیزی[9] ، باز کردن و شکافتن شی[10] در زبان عربی معنا شده است .
در کتاب دهخدا، معانی آفریدن و شکافتن را برای این واژه بیان کرده است[11] و در لغت نامة معین نیز معنای سرشت ، طبیعت و صفت ذاتی معانی است که برای آن توسط این دست از واژه دانان فارسی بیان شده است .[12]
وجه: برای این واژه چند معنا بیان شده است ، روی هر چیزی است که با آن روبرو شوند،[13] معروف،[14] ذات شی،[15] چهره و صورت،[16] معانی است که برای این کلمه گفته شده است .
راغب در سخنی بیان می دارد که وجه در اصل، به معنای صورت و چهره است؛ چون صورت اولین چیزی است که با تو روبرو می شود و نیز از همةاعضای بدن اشرف است، به همین دلیل روی هر چیز، اشرف هر چیز، اول هر چیز به کار رفته است.[17]
آقای قرشی در کتاب قاموس قرآن در مورد این واژه می گوید :
«در بعضى از آیات نسبت وجه بانسان داده شده ولى مراد از آن چهره و صورت نیست مثل:«بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ» (بقره:112) .«وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ»(نساء: 125). «وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى ...» (لقمان:22).
بقولى مراد از وجه در این آیات نفس و ذات است یعنى: بلى آنکه نفس خویش بخدا تسلیم و خالص کند و چیزى را شریک او، نداند و نیکوکار باشد پاداش او نزد پروردگار است.
ظاهرا مراد از تسلیم وجه بخدا ایمان بخداست چنانکه مراد از احسان عمل صالح است آیات سه- گانه فوق با آیات الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مطابقاند، پس تسلم وجه بخدا آنست که انسان فقط بخدا رو کرده و او را معبود و مالک خویش بداند و بوى تسلیم شود.»[18]
روی، چهره، روی، صورت، طریقه، جهت، ذات، شخص، قصد و نیت معانی است که در فارسی برای آن برشمرده اند. [19]
در این میان علامة مصطفوی (ره) معنای اعتدال در راه رفتن و سکون و آرامش به گونه ای که بدون هیچگونه افراط و تفریط باشد را، اصل معنای این واژه می داند :
«أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الاعتدال فی المشی و التأنّی و السکون فیه بحیث لا یلحقه تعدّی و لا تجاوز عن خطّ المشی، و هذا المعنى أعمّ من السلوک الظاهریّ أو المعنویّ.
و بمناسبة هذا الأصل یطلق على المستقیم و المائل عن الضّلال و الناسک و من کان على ملّة إبراهیم و المتعبّد و المعتزل عن الأصنام.»[4]
واژة «حنیف» با توجه به این ریشة معنایی که برای آن در نظر گرفته شده است، اینگونه توسط لغت دانان، معنا شده است:خلیل بن فراهیدی، در معنای این واژه می گوید : «حنیف» مسلمانی است که رو به خانة خدا به عنوان قبله می کند و در سخنی دیگر ، کسی که به امر خدای متعال تسلیم باشد.[5] برخی دیگر از لغت دانان عرب حنیف را به معنای مسلمان می دانند و قائلند که در زمان جاهلیت کسی که ختنه می کرد و حج خانة خدا را به جای می آورد را، «حنیف» می نامیدند. [6]
علامة مصطفوی (ره) کسی را که دارای طمانینه باشد و به دور از هر گونه افراط و تفریط باشد را حنیف می داند:
«فالحنیف هو ذو الوقار و الطمأنینة و السلامة بعیدا عن الإفراط و التفریط و الشدّة و الحدّة و التجاوز عن الاستقامة و الملاءمة، و یلازم هذا المعنى مصونیّته عن الشرک و عن ما یقوله الیهود و النصارى من أقوال حادّة خارجة عن الاعتدال و الحقیقة.» [7]
معنایی که در زبان فارسی برای این واژه بیان کرده اند میل کردن ، راست و مستقیم[8] است.
فطر: معانی خلق و شروع ساختن چیزی[9] ، باز کردن و شکافتن شی[10] در زبان عربی معنا شده است .
در کتاب دهخدا، معانی آفریدن و شکافتن را برای این واژه بیان کرده است[11] و در لغت نامة معین نیز معنای سرشت ، طبیعت و صفت ذاتی معانی است که برای آن توسط این دست از واژه دانان فارسی بیان شده است .[12]
وجه: برای این واژه چند معنا بیان شده است ، روی هر چیزی است که با آن روبرو شوند،[13] معروف،[14] ذات شی،[15] چهره و صورت،[16] معانی است که برای این کلمه گفته شده است .
راغب در سخنی بیان می دارد که وجه در اصل، به معنای صورت و چهره است؛ چون صورت اولین چیزی است که با تو روبرو می شود و نیز از همةاعضای بدن اشرف است، به همین دلیل روی هر چیز، اشرف هر چیز، اول هر چیز به کار رفته است.[17]
آقای قرشی در کتاب قاموس قرآن در مورد این واژه می گوید :
«در بعضى از آیات نسبت وجه بانسان داده شده ولى مراد از آن چهره و صورت نیست مثل:«بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ» (بقره:112) .«وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ»(نساء: 125). «وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى ...» (لقمان:22).
بقولى مراد از وجه در این آیات نفس و ذات است یعنى: بلى آنکه نفس خویش بخدا تسلیم و خالص کند و چیزى را شریک او، نداند و نیکوکار باشد پاداش او نزد پروردگار است.
ظاهرا مراد از تسلیم وجه بخدا ایمان بخداست چنانکه مراد از احسان عمل صالح است آیات سه- گانه فوق با آیات الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مطابقاند، پس تسلم وجه بخدا آنست که انسان فقط بخدا رو کرده و او را معبود و مالک خویش بداند و بوى تسلیم شود.»[18]
روی، چهره، روی، صورت، طریقه، جهت، ذات، شخص، قصد و نیت معانی است که در فارسی برای آن برشمرده اند. [19]
محمدحسین افشاری
ادامه دارد...
پی نوشت:
[1]. ترجمة استاد مجتبوی مینویی.
[2]. خلیل بن احمد فراهیدی، پیشین، ج 3، ص 248؛ محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج 5 ، ص 71؛ اسماعیل بن عباد صاحب بن عباد، المحیط فی اللغه، بیروت، عالم الکتب، بی تا، اول، ج 3، ص 123؛ احمد بن فارس، ج 2، ص 110.
[3]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، پیشین، ج 1، ص 260؛ فخرالدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین، تحقیق:احمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، 1375، سوم، ج 5، ص 40.
[4]. حسن مصطفوی، پیشین، ج 2، ص 294.
[5]. خلیل بن احمد فراهیدی، پیشین، ج 3 ،ص 248 (الحَنِیف فی قول: المسلم الذی یستقبل قبلة البیت الحرام على ملة إبراهیم حَنِیفا مسلما. و القول الآخر: الحَنِیف کل من أسلم فی أمر الله).
[6]. محمد بن احمد ازهری، پیشین، ج 5، ص 71؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، پیشین، ج 1 ، 260.
[7]. حسن مصطفوی، پیشین، ج2، ص: 295.
[8]. علی اکبر دهخدا، پیشین، ج 6، ص8101.
[9]. خلیل بن احمد فراهیدی، پیشین، ج 7، ص 418؛ محمد بن حسن ابن درید، جمهره اللغه، بیروت، دارالعلم للملایین، بی تا، اول، ج 2، ص 755؛ اسماعیل بن عباد صاحب بن عباد،ج 9، ص 163؛ اسماعیل بن حماد جوهری، صحاح اللغه، تحقیق: احمد بن عبدالغفور، بیروت، دارالعلم للملایین، بی تا، اول، ج 2، ص 781.
[10]. احمد بن فارس، پیشین، ج 4، ص 510 ؛ حسین بن محمد راغب، پیشین، ج 1، ص 460؛ محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارصادر، بی تا، سوم، ج 5، ص 55 ؛ علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371، ششم، ج 5، ص 192.
[11]. علی اکبر دهخدا، پیشین، ج10، ص 15153.
[12]. محمد معین، فرهنگ فارسی، تهران، دبیر، 1382، اول، ج 2، ص 2555.
[13]. خلیل بن احمد فراهیدی، پیشین، ج 4، ص 66 ؛ محمد بن احمد ازهری، پیشین، ج 6، ص 186؛ اسماعیل بن عباد صاحب بن عباد، پیشین،ج 4، ص 23، احمد بن فارس، پیشین، ج 6،ص 88 .
[14] . اسماعیل بن حماد جوهری، پیشین،ج 6، ص 2254؛ محمد بن مکرم ابن منظور ،ج 13، ص 555.
[15] . احمد بن فارس، ج 6، ص 88؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، پیشین، ج 1، ص 855.
[16] . حسین بن محمد راغب اصفهانی، پیشین، ج 1، ص 855؛ علی اکبر قرشی، پیشین، ج 7، ص 184.
[17] . حسین بن محمد راغب اصفهانی، پیشین، ج 1، ص 855.
[18]. علی اکبر قرشی، ج7، ص: 186.
[19]. علی اکبر دهخدا، پیشین، ج 13، ص 20450.
بیشتر بخوانید:
تربیت دینی در آیه 136 سوره نساء (بخش اول)
سخنی کوتاه در تربیت دینی
ضرورت تربیت دینی
تربیت دینی از منظر روایات
روش های تربیت دینی کودک در خانواده
روش تربیت دینی کودکان
سبک زندگی مرتبط
تازه های سبک زندگی
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}