تواضع در برابر استاد، یکی از حقوقی است که باید در برابر ایشان ادا نمود. 

وَ تُظْهِرَ مَنَاقِبَهُ (و فضایلش را آشکار کن)
در بیانات امام سجاد (علیه السلام) بسیاری از فضائلی که انسان باید نسبت به دیگرانی که به او محبت کرده اند، انجام دهد، در ذیل حق استاد بیان شده است. هر چقدر این محبت بیشتر باشد، وظیفه انسان در مقام جبران آن خوبی ها سنگین تر می شود. از همین روی کسی که با دانش خویش راه سعادت را در جلوی پای انسان می گذارد، انسان در مقابل او وظیفه بیشتری دارد و استاد کسی است که راه سعادت را به انسان می نمایاند و اگر فردی الهی باشد و در مکتب دین به درستی تربیت شده باشد، دست شاگرد را گرفته و او را تا رسیدن به مقصد که همان سعادت و قرب الهی است، همراهی خواهد کرد.

در زندگی اجتماعی، طبق دستوراتی که از سوی اهل بیت (علیهم السلام) رسیده است، دانستن قدر دیگران و آشکار کردن فضایل مومنین، یک واجب اخلاقی است که می تواند زمینه ساز شیوع خوبی ها در جامعه شده و نیز مانعی برای ترویج بدگویی افراد در جامعه شود.

جامعه ای که مدام از خوبی های افراد در آن گفته شود، قابل مقایسه با جامعه ای که هر روز در آن دزدی، اختلاس و بدگویی دیگران رایج است، نمی باشد. آنچه یک جامعه فضیلت مند و فضیلت گو به همراه دارد، آرامشی است که بر روان افراد حاکم می شود.  

امام سجاد (علیه السلام)، در همین رساله حقوق در حق نیکویی کننده، یکی از راه های ادای حق او را یاد کردن نیکویی هایش بیان می دارند.[1]

در مورد استاد، اول شناخت درست فضائل او و بعد تبیین آن، باعث تقدیر از دانش و علم است. ترویج آن است که استاد، در کنار داشتن دانش، خود عامل به دانش و علم خود نیز هست. همین امر تبیین خوبی های استاد برای دیگران می تواند زمینه ساز کسب دانش در دیگران نیز باشد.
با تشویق و ترویج خوبی هاست که در افراد ایجاد انگیزه و شوق برای یادگیری علم و دانش در محضر این استاد می شود.
 
وَ لَا تُجَالِسَ لَهُ عَدُوّاً (با او به گونۀ دشمنی منشین)
بدترین رفتار با کسی که به انسان نیکی کرده است، این می باشد که با او به گونه ای ستیزانه رفتار شود. کسی که در نزد استاد، تواضع را سرلوحه خود قرار ندهد، و با یادگیری اندک دانشی، این توهم را داشته باشد که دریای علم را شکافته و بر کشتی بزرگی سوار شده، نمی تواند ناخدای خوبی برای رسیدن به سعادت باشد.

بزرگان برای رسیدن به موفقیت در راه کسب دانش و نیز تحصیل سعادت اینگونه سفارش کرده اند:
افتادگى آموز اگر طالب فیضى     هرگز نخورد آب زمینى که بلند است

اول مرحله ای که انسان از مسیر دانش دور می شود، تکبر به خاطر یادگیری دانش است. و بعد از آن بی احترامی به استاد و خود را دانشمندی فرض کردن در کنار استاد. انسان هر چه دانشش بیشتر شود، تواضعش بیشتر خواهد شد. شاید بلایی که بر سر شیطان نازل شد، اولین نمونه عدم تواضع در برابر دانش آفرین بود[2] و نتیجه اش خروج از قرب الهی بود.
درخت تو گر بار دانش بگیرد     به زیر آورد چرخ نیلوفری را

درخت سیب با اینکه بسیار ارزشمند است و میوه دارد، سر خویش را فرو انداخته تا دیگران از سیب های شیرینش بهره ببرند و استفاده کنند به مانند عالمی که علم خود را نشر داده و دیگران را از دانش خویش بهره می دهد. ولی درخت سرو اینگونه نیست، بدون داشتن میوه ای برای دیگران، قد خویش را قامت کرده و برای خود فخر می فروشد و با نبودش هیچ اتفاقی نمی افتد.

در روایتی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آمده است: «ایاکم و الکبر فان ابلیس حمله الکبر علی ان لایسجد لآدم؛ از تکبر بپرهیزید که ابلیس به خاطر تکبر از سجده کردن بر آدم خودداری کرد (و برای همیشه مطرود درگاه الهی شد)»

در فرازی از خطبه قاصعه امام علی (علیه السلام) در مورد تکبر شیطان و پیامد آن اینگونه می فرمایند: «فاعتبروا بما کان من فعل الله بابلیس اذ احبط عمله الطویل و جهده الجهید... عن کبر ساعة واحدة فمن ذا بعد ابلیس یسلم علی الله بمثل معصیته؛ عبرت بگیرید از کاری که خدا با ابلیس کرد؛ زیرا اعمال طولانی و کوشش های فراوان او را (در مسیر عبادت و بندگی خدا) به خاطر ساعتی تکبر نابود ساخت، چگونه ممکن است کسی بعد از ابلیس، همان گناه را مرتکب شود، ولی سالم بماند».[3]

انسان اگر می خواهد قله موفقیت را فتح نماید، باید گام های خویش را به درستی بردارد و به قبل و بعد خویش به درستی بنگرد. بنگرد که چه بوده است و با دستان توانمند چه افرادی تا این منطقه و فراز کوه آمده است و هنوز راه بسیاری دارد و دست های بسیاری که باید بگیرد تا بالا برود و چه دست هایی که باید بگیرد و بالا بیاورد.
تواضع لازمه این دست دادن و دست گرفتن است. انسان بخیل نه دست را به کسی می دهد که بالا برود و نه دست کسی را می گیرد که بالا بیاورد.
 
وَ لَا تُعَادِیَ لَهُ وَلِیّاً (و با دوستان او نیز دشمنی مکن)
سنخیت امری است که در انتخاب دوست، باید بدان توجه کرد. به گونه ای در تبیین این فراز از روایت می توان اینگونه بیان کرد که دوستان استاد، یا خود عالمند و یا اهل علم و کسب دانش هستند تا سنخیت میان استاد و دوستان ایشان حفظ شود. از همین روی توجه و احترام به دوستان استاد، احترام به علم و دانش است.
 
فَاِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ (پس هر گاه چنین کردی)
قاعده در عالم بر این است که اگر انسانی حقی را ادا کرد، دوباره به خاطر توجه او به حق و حقوقی که بر دوشش بوده است، از سوی خدای متعال، مورد توجه و تقدیر قرار می گیرد و زمینه های رشد بیشتری برای او مهیا می شود. از همین روی حضرت (علیه السلام) بعد از بیان حقوق، ثمراتی را بر آن مترتب می دانند.
 
شَهِدَ لَکَ مَلَائِکَةُ اللَّهِ، بِاَنَّکَ قَصَدْتَهُ وَ تَعَلَّمْتَ عِلْمَهُ لِلَّهِ جَلَّ [4]اسْمُهُ لَا لِلنَّاسِ. (فرشتگان خدا چنین گواهی می دهند که تو او را خواسته ای و دانش را به خاطر خدای متعال آموخته ای نه به خاطر مردم.)
و آن این است که ملائک شاهد آن هستند که تو به درستی حق استاد را ادا کرده و علم را به خاطر خدای متعال آموخته ای نه برای فخر فروختن به دیگران. علمی که برای مردم باشد، علمی است که به دنبال فخرفروشی می رود و چیزی را به همراه ندارد ولی آنچه ماندگار است آن می باشد که علم را برای خدا بیاموزی و در راه خدا خرج کنی. اگر دانش را برای مردم هم به کار می گیری برای آن است که به مخلوقات خدا کمک کنی نه از سر شهرت و تکبر.
 
 
پی نوشت: 
[1] . «وَ اَمَّا حَقُّ ذِی الْمَعْرُوفِ عَلَیْکَ فَاَنْ تَشْکُرَهُ وَ تَذْکُرَ مَعْرُوفَهُ وَ تَکْسِبَهُ الْمَقَالَةَ الْحَسَنَةَ وَ تُخْلِصَ لَهُ الدُّعَاءَ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ کُنْتَ قَدْ شَکَرْتَهُ سِرّاً وَ عَلَانِیَةً ثُمَّ اِنْ قَدَرْتَ عَلَى مُکَافَاتِهِ یَوْماً کَافَاَتَهُ؛ و اما حق نیکی کنندۀ به تو این است که از او تشکر کنی و با نیکویی او را یاد کنی و با گفتار نیک به او پاسخ گویی و او را با بهترین و پاک ترین دعایی که میان تو و خداست، دعا گویی. پس هر گاه چنین کردی از او در آشکار و پنهان سپاس گفته ای. سپس اگر روزی توان جبران نیکی او را داشتی، عمل او را جبران کن .» (رساله حقوق امام سجاد (علیه السلام)، مترجم: محمدحسین افشاری، قم: نشر مشهور، اول، 1388، ص 65)
[2] . قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین (سوره اعراف، آیه 12)
[3] . نهج البلاغه، خطبه 192 (خطبه قاصعه)
[4] . ] من لا یحضره الفقیه : جَلَّ عَزَّ [