دو جنس زن و مرد در کنار هم می توانند به تکامل برسند.


آیا دو سرشت انسانی وجود دارد؟

هیچ یک از نیاکان درجه اول شما بدون فرزند نمرده اند. لحظه ای به قدرت نهفته در این جمله بیندیشید. ظرف یک دوره سه میلیون ساله، حتی یکی از نیاکان شما این گوی را رها نکرده است. شما محصول موفقیت آن ها در تولید مثل هستید و می توانید اطمینان داشته باشید که آنچه صرف انتقال ژن هایتان به نسل بعدی می گردد در ساخت مقاصد، رفتار، هیجانات، قلب، ذهن و روحتان نهاده شده است.
 
اگرچه این فرایند همیشه هشیارانه نیست، ولی ما هرگز جفت خود را به طور تصادفی انتخاب نمی کنیم. همه ما از تبار رشته طویل و ناشکسته نیاکانی هستیم که به صورتی موفقیت آمیز برای جفت دلخواه رقابت کرده اند؛ جفت هایی را که از نظر تولیدی ارزشمند بوده اند به خود جلب کرده اند و جفت را به مدت مناسب برای تولید حفظ نموده و رقبای علاقه مند را از سر راه برداشته اند.
 

[استراتژی تولید مثلی]

روشی که ما این عملکردهای حیاتی را به انجام می رسانیم، از سوی روانشناسان تکاملی «استراتژی تولید مثلی» خوانده می شود. استراتژی تولید مثلی، روش ویژه انجام امور و استاندارد عملکردی ما است و ما را به سوی افرادی خاص می کشاند؛ «زمزمه درون» نامی است که دیوید باراش، روانشناس تکاملی، به آن داده است. ما همیشه آنچه که می شنویم دنبال نمی کنیم، ولی باید همیشه به گوش باشیم.
 
بسیاری از مردم در هراسند که اگر تئوری تأکید روی کشش قدرتمند تمایلات ژنتیکی مان را بپذیریم، اراده آزاد را از ما گرفته و ما را بنده گرسنگی ها و بیولوژی جنسی خواهد نمود. من نتیجه گرفته ام که عکس آن صادق است. هر چه بیشتر به فهم نیروهایی که بر من مؤثر است می رسم، برای همراه شدن در جریان آزادتر هستم و تمایلات هدایت شده توسط بیولوژی را در زمان مناسب، آزادتر می پذیرم. همچنین به من اجازه می دهد هنگامی که علاقه مند به مقابله با آن ها هستم، برخلاف گرسنگی های ژنتیک خود گام بردارم.
 
بنابراین، با آگاهی نسبت به اینکه دانش موجب آزادی است، اجازه بدهید به روش های تعامل مذکرها و مؤنث ها در دنیای طبیعی، عمقی تر نگاه کنیم. در افریقا، مرغ جولای نر لانه می سازد و در حال خواندن آواز جفت گیری، از آن آویزان می ماند. مرغان ماده، لانه نرهای متعدد را بررسی کرده و با آن هایی جفت گیری می کنند که مطلوب ترین لانه ها را داشته باشند. زنان هم مانند مرغان جولا، مردانی را ترجیح می دهند که آشیانه های مطلوب دارند. در تمامی دنیا و تمامی فرهنگ ها، زنان به سوی مردانی جلب می شوند که منابع و ذخایری داشته باشند.
 

[انسان و حیوان با هم متفاوتند!]

و می دانم که بعضی از شما به چه می اندیشید. «نباید تعمیم دهید. زیرا انسان ها پرنده نیستند و زنان، مانند مردان، خیلی چیزها می خواهند». ما پرنده نیستیم، ولی همه حیوانیم. فراموش کردن این حقیقت ما را از شبکه حیات جدا می کند و چشمانمان را در مقابل آنچه که واقعا هستیم، می بندد. تفاوت های فردی وجود دارند و تعمیم دادن می تواند گمراه کننده باشد، ولی سودمند نیز نخواهد بود. تعداد اندکی با این گفته مخالفند که مردان بلندقدتر از زنانند، گرچه با قد پنج فوت و پنج اینچ (وقتی سرم را کمی برمی گردانم) زنان بسیاری از من بلندترند.
 
قبول تفاوت های فردی بسیار مهم است، ولی حتی آگاهی نسبت به تفاوت های گروهی نیز، می تواند به همان میزان در فهم ما از سرشت جنسی مان حیاتی باشد. مت ریدلی می گوید: «همه چیزها با هم متفاوت نیستند؛ در حقیقت بسیاری از چیزها بین دو جنس با هم برابرند. بسیاری از گفته های عامه درباره تفاوت ها، صرفا جنسیت گرایی بی دردسر است». به هر حال او در ادامه می گوید آنهایی که به مطالعه تفاوت های میان مردان و زنان پرداخته اند (حتی آن هایی که قرار بود تفاوتی پیدا نکنند!) به این نتیجه رسیده اند که تفاوت های معنی داری وجود دارد.
 
بر اساس گفته ملوین کانر مردم شناس: «مردان پرخاشگرتر از زنانند و زنان حداقل در مقابل نوزادان و کودکان، پرورنده تر از مردان هستند. متأسفم اگر این یک کلیشه است؛ ولی این امر نمی تواند از واقعیتش بکاهد».

[تفاوت جنسیتی در روان شناسی تکاملی]

پس روانشناسی تکاملی درباره تفاوت های جنسیتی چه می گوید؟
 
دکتر دیوید باس روانشناسی تکاملی و همکارانش تحقیقی انجام دادند. آنها از ۵۱۱ زن و مرد دانشجو پرسیدند که کدام تصور ناراحت کننده تر است: اینکه جفتشان با دیگری رابطه جنسی دارد، یا جفت، به دیگری دلبستگی عمیق داشته باشد؟ یافته ها نشان داد که اگر مرد هستید احتمالا تصور رابطه جنسی جفت، با دیگری بسیار اندوهبارتر است - در حقیقت، اکثریت مردان در مطالعه باس همین نظر را داشتند.
 
به عکس، ۸۳ درصد زنان مورد مطالعه باس، گفتند که تصور دلبستگی عمیق جفت، نسبت به دیگری بسیار رنج آورتر است.
 
باس براساس یافته های این تحقیق، تفاوت های دیگری نیز بین مردان و زنان مشاهده کرد و نتیجه گرفت که عملا در سرشت انسانی وجود دارد، یکی مذکر و دیگری مؤنث. او باور داشت که شباهت ها و تفاوت ها را می توان با درک فشارهای تکاملی که نیاکان ما در طول سه میلیون سال گذشته متحمل شده اند، توصیف کرد.
 
مثلا، باس معتقد است که ریشه حسادت بیشتر مردان نسبت به خیانت جنسی جفت را می توان در عدم اطمینان مرد نسبت به اصلیت پدر بودن برای فرزندان دانست. هر زنی که دارای فرزند می شود، ۱۰۰ درصد اطمینان دارد که کودک ژن های او را با خود دارد. از سویی دیگر برای مردان همیشه درجه ای از تردید وجود دارد. و به زبان تکاملی، نتیجه پروردن فرزندی که احتمالا ژن های مرد را در خود ندارد و حامل ژن های مرد دیگری است، مرگ زنجیره تبار اوست. مردی که چندان اهمیت نمی دهد که جفتش با دیگران نیز رابطه جنسی داشته باشد، ژن هایی کمتر از آن ها که طالب جفت انحصاری بوده اند، به جای گذاشته است.
 
آنچه سبب جذابیت یافته های باس می شود، گستردگی پژوهش او است. او می گوید: «اگر تمایلات جفت گیری و سایر جنبه های روانشناسی انسان حاصل تاریخچه تکاملی ماست، باید در سطح جهانی و نه فقط در ایالات متحده یافت شود.» باس برای آزمایش نظریه هایش، مطالعه ای پنج ساله را با همکارانی از سی و هفت فرهنگ در شش قاره و پنج جزیره هدایت کرد و تمام گروه های اصلی نژادی، گروه های مذهبی و گروه های قومی در نظر گرفته شده بود. در مجموع، گروه تحقیق او ۱۰۰۴۷ نفر در سطح جهان را بررسی کرد.
 
نویسنده: جد دایاموند

منبع: کتاب «یائسگی مردان»