تکامل خانواده
برخی از اندیشمندان بر این باور هستند که خانواده در طول تاریخ، تکامل یافته است و شکل ها و ساختارهایی متفاوت را به خود دیده است. با ما همراه باشید تا در مورد تکامل زن و مرد و نیز خانواده بیشتر بدانید.
در نگاه برخی افراد، خانواده در طول تاریخ، تکامل پیدا کرده است.
تاریخچه مرد و تاریخچه زن
زندگی انسان ها در محدوده فرهنگ برتری طلب، چنان طولانی بوده که فراموش کرده ایم تفاوت های مذکر/ مؤنث ظرف سه میلیون سال در جوامع تساوی گرا به وجود آمده است، چون بهترین راه پرورش فرزندان، وجود تفاوت ها بوده است.
مطالعات بین فرهنگی نشان می دهد که کودکان در طول دوران تکاملی بایستی توسط دو نوع مراقبت تأمین گردند: آماده سازی امنیت فیزیکی و تمهید امنیت هیجانی. در طول تاریخ سه میلیون ساله ما گرچه نقش ها کاملا انعطاف پذیر بوده اند، اما هنگامی که پدران نقش هایی متفاوت با نقش های اغلب مادران داشتند، همه چیز به بهترین نحو پیش رفته است.
دیوید گاتمن، استاد روانپزشکی و تعلیم و تربیت، و سرپرست برنامه بزرگسالان مسن تر در دانشگاه نورث وسترن، در مطالعه فرهنگ های دنیا به نتایج زیر دست یافت: «حقیقت جنسیت، فرایند انتخاب تکاملی را در بر گرفته و گرامی می دارد؛ زیرا توسط انتخاب تکاملی، ظرفیت های لازم به وسیله سکس دسته بندی می شود، تا اطمینان دهنده تمهید امنیت فیزیکی و هیجانی برای کودکان باشد».
گاتمن نگرش زیر را درباره مزایای تکاملی داشتن پدر و مادر جهت پذیرفتن نقش های مختلف برای کودکان، پیشنهاد می کند:
«اجازه بدهید ابتدا مسئولیت مذکر برای امنیت فیزیکی را در نظر بگیریم. با توجه به گونه ها، همیشه فراوانی تعداد نرها آنقدر بوده که یک مرد می تواند ماده های زیادی را بارور کند ولی زنان به طور متوسط در دوره نسبتأ کوتاه زایایی خود می توانند هر دو سال تنها یک کودک را در رحم خود پرورش دهند. مردان مازاد بر احتیاج (یعنی آن ها که بیش از تعداد مورد نیاز برای حفظ سطوح جمعیتند) می توانند جهت انجام اعمال حاشیه ای با سطح بالایی از حوادث مهلک که امنیت فیزیکی و بقا بر اساس آن قرار دارد، گماشته شوند. بخش بیشتر سکس قابل مصرف مذکر که مسلح به ماهیچه های بزرگ و ذخیره بالایی از پرخاشگری درونی است به طور کلی عهده دار کارهای مخاطره آمیز (یعنی دائر کردن، حفظ و دفاع از کشت دوردست، برای آمادگی در مقابل درندگان انسانی و غیرانسانی، یا یورش به سایر جوامع به خاطر ثروتشان) می شود».
گاتمن می افزاید: «بنابراین، جنسیتی که نهایتا سطح جمعیت به آن وابسته است، کمتر مصرف شدنی است. جنسیتی که سینه، پوست نرمتر، سرشتی ملایمتر دارد و جنسیتی که کودک را درون گوشت خود می پرورد، به طور کلی برای زمینه های امن مقرر شده، تا تجربیات تکوینی ایجاد کننده امنیت هیجانی در کودکان را مهیا سازد».
گاتمن نمی گوید که تمامی زنان باید در خانه بمانند و مردان باید در خارج از خانه بوده و نان آور منزل باشند. آنچه او می گوید این است که کسی، باید مسئول برآوردن نیازهای کودکان در زمینه امنیت فیزیکی و امنیت هیجانی باشد. در دوران تکاملی، این دو نیاز هنگامی به بهترین شکل برآورده می شود که پدران با مادران همکاری داشته و در یک مسئولیت اولیه برآوردن یکی از نیازها را عهده دار باشند.
مطالعات بین فرهنگی نشان می دهد که کودکان در طول دوران تکاملی بایستی توسط دو نوع مراقبت تأمین گردند: آماده سازی امنیت فیزیکی و تمهید امنیت هیجانی. در طول تاریخ سه میلیون ساله ما گرچه نقش ها کاملا انعطاف پذیر بوده اند، اما هنگامی که پدران نقش هایی متفاوت با نقش های اغلب مادران داشتند، همه چیز به بهترین نحو پیش رفته است.
دیوید گاتمن، استاد روانپزشکی و تعلیم و تربیت، و سرپرست برنامه بزرگسالان مسن تر در دانشگاه نورث وسترن، در مطالعه فرهنگ های دنیا به نتایج زیر دست یافت: «حقیقت جنسیت، فرایند انتخاب تکاملی را در بر گرفته و گرامی می دارد؛ زیرا توسط انتخاب تکاملی، ظرفیت های لازم به وسیله سکس دسته بندی می شود، تا اطمینان دهنده تمهید امنیت فیزیکی و هیجانی برای کودکان باشد».
گاتمن نگرش زیر را درباره مزایای تکاملی داشتن پدر و مادر جهت پذیرفتن نقش های مختلف برای کودکان، پیشنهاد می کند:
«اجازه بدهید ابتدا مسئولیت مذکر برای امنیت فیزیکی را در نظر بگیریم. با توجه به گونه ها، همیشه فراوانی تعداد نرها آنقدر بوده که یک مرد می تواند ماده های زیادی را بارور کند ولی زنان به طور متوسط در دوره نسبتأ کوتاه زایایی خود می توانند هر دو سال تنها یک کودک را در رحم خود پرورش دهند. مردان مازاد بر احتیاج (یعنی آن ها که بیش از تعداد مورد نیاز برای حفظ سطوح جمعیتند) می توانند جهت انجام اعمال حاشیه ای با سطح بالایی از حوادث مهلک که امنیت فیزیکی و بقا بر اساس آن قرار دارد، گماشته شوند. بخش بیشتر سکس قابل مصرف مذکر که مسلح به ماهیچه های بزرگ و ذخیره بالایی از پرخاشگری درونی است به طور کلی عهده دار کارهای مخاطره آمیز (یعنی دائر کردن، حفظ و دفاع از کشت دوردست، برای آمادگی در مقابل درندگان انسانی و غیرانسانی، یا یورش به سایر جوامع به خاطر ثروتشان) می شود».
گاتمن می افزاید: «بنابراین، جنسیتی که نهایتا سطح جمعیت به آن وابسته است، کمتر مصرف شدنی است. جنسیتی که سینه، پوست نرمتر، سرشتی ملایمتر دارد و جنسیتی که کودک را درون گوشت خود می پرورد، به طور کلی برای زمینه های امن مقرر شده، تا تجربیات تکوینی ایجاد کننده امنیت هیجانی در کودکان را مهیا سازد».
گاتمن نمی گوید که تمامی زنان باید در خانه بمانند و مردان باید در خارج از خانه بوده و نان آور منزل باشند. آنچه او می گوید این است که کسی، باید مسئول برآوردن نیازهای کودکان در زمینه امنیت فیزیکی و امنیت هیجانی باشد. در دوران تکاملی، این دو نیاز هنگامی به بهترین شکل برآورده می شود که پدران با مادران همکاری داشته و در یک مسئولیت اولیه برآوردن یکی از نیازها را عهده دار باشند.
[ طبیعی نبودن تقسیم کار]
هیچ وقت تقسیم کار، کاملا یک رویه نبوده است. پدران همیشه در حد بالا، از کودکان خود، حمایت هیجانی کرده اند و مادران نیز همیشه میزان بالایی از حفاظت و نگهداری را بر عهده داشتند. ولی هنگام نیاز به حفاظت و نگهداری، اغلب مردان بوده اند که خانه را ترک کرده اند؛ و زمانی که به حمایت جهت بهزیستی هیجانی نیاز بوده، اغلب زنان این وظیفه را به عهده گرفته اند.
منبعی موثق، این نگرش تکاملی را نسبت به تفاوت های جنسیتی، حمایت کرده است، او فیلسوفی مستقل به نام کن ویلبر است. ویلبر، هنگامی که در سال های ۱۹۷۰ آغاز به نوشتن کرد، تنوع گیج کننده ای از دیسیپلین ها را انسجام بخشید. هم دانشمندان غربی و هم فرزانگان شرقی، به او بسیار احترام می گذاشتند. او با زیگموند فروید، ویلیام جیمز و آلبرت انیشتین مقایسه شده است. ویلبر تنها مردی است که می تواند کتابی تحت عنوان تاریخچه مختصری از همه چیز را بنویسد و حتی بیشتر از آنچه که عنوان کتاب وعده می دهد، مطالبی را ارائه کند.
ویلبر می گوید: «نه تنها تفاوت های جنسیتی معین، بلکه تفاوت های ویژه مرد و زن بودن، به صورت بین فرهنگی، فراوان دیده می شود. گویی تفاوت های بیولوژیک جنسی بین مردان و زنان، چنان سکوی پرتاب محکمی است که این تفاوت ها به درون فرهنگ نیز راه می یابند و به همین ترتیب به صورت تفاوت ها در مرد و زن بودن نیز نمایان می شوند. پس گرچه مرد یا زن بودن از نظر فرهنگی شکل می گیرد و نه از لحاظ بیولوژی، با این حال موارد ثابتی در جنس مذکر و مؤنث، به صورت بین فرهنگی نیز پدیدار می شود».
ویلبر خاطر نشان می کند که تفاوت های هورمونی بین زنان و مردان متصل به نقش های تکاملی ماست، یعنی مردان به شکل شکارچی/ محافظ، و زنان به صورت گردآورنده/ پرورش دهنده، هستند. تستوسترون به مردان هم سائق عشق ورزی و هم کشتن حیوانات وحشی را می دهد و اوکسی توسین نیز به زنان جفت شدن و مراقبت و مادری کردن برای نوزادان را القا می کند.
منبعی موثق، این نگرش تکاملی را نسبت به تفاوت های جنسیتی، حمایت کرده است، او فیلسوفی مستقل به نام کن ویلبر است. ویلبر، هنگامی که در سال های ۱۹۷۰ آغاز به نوشتن کرد، تنوع گیج کننده ای از دیسیپلین ها را انسجام بخشید. هم دانشمندان غربی و هم فرزانگان شرقی، به او بسیار احترام می گذاشتند. او با زیگموند فروید، ویلیام جیمز و آلبرت انیشتین مقایسه شده است. ویلبر تنها مردی است که می تواند کتابی تحت عنوان تاریخچه مختصری از همه چیز را بنویسد و حتی بیشتر از آنچه که عنوان کتاب وعده می دهد، مطالبی را ارائه کند.
ویلبر می گوید: «نه تنها تفاوت های جنسیتی معین، بلکه تفاوت های ویژه مرد و زن بودن، به صورت بین فرهنگی، فراوان دیده می شود. گویی تفاوت های بیولوژیک جنسی بین مردان و زنان، چنان سکوی پرتاب محکمی است که این تفاوت ها به درون فرهنگ نیز راه می یابند و به همین ترتیب به صورت تفاوت ها در مرد و زن بودن نیز نمایان می شوند. پس گرچه مرد یا زن بودن از نظر فرهنگی شکل می گیرد و نه از لحاظ بیولوژی، با این حال موارد ثابتی در جنس مذکر و مؤنث، به صورت بین فرهنگی نیز پدیدار می شود».
ویلبر خاطر نشان می کند که تفاوت های هورمونی بین زنان و مردان متصل به نقش های تکاملی ماست، یعنی مردان به شکل شکارچی/ محافظ، و زنان به صورت گردآورنده/ پرورش دهنده، هستند. تستوسترون به مردان هم سائق عشق ورزی و هم کشتن حیوانات وحشی را می دهد و اوکسی توسین نیز به زنان جفت شدن و مراقبت و مادری کردن برای نوزادان را القا می کند.
[نظرات در مورد روانشناسی تکاملی]
گروهی اعتقاد دارند که بینش روانشناسی تکاملی، واپس گرا است و ما را به زمانی بر می گرداند که مردان سفیدپوست سعی در حاکمیت بر جهان داشتند و زنان و مردان اقلیت، جایی زیر دست آنان نگاه داشته می شدند. ولی من معتقدم که گزینه ای بسیار ریشه ای تر و امیدوارکننده تر وجود دارد.
دیدگاه های روانشناسی تکاملی مرا به باورهای زیر کشاند:
دیدگاه های روانشناسی تکاملی مرا به باورهای زیر کشاند:
- انسان ها با شیوه ای از زندگی سازگارند که به خوبی در ۹۹ درصد تاریخ بشری، به کار آمده است.
- اگر مردان و زنان می خواهند فرزندی داشته باشند، باید برای پرورش آن ها آماده باشند.
- کودکان به پدران و مادرانی کاملا هویت یافته از نظر جنسیتی نیازمندند، نه والدینی فاقد هویت جنسیتی.
- سالمندان برای پدر و مادری کردن جهت والدین مورد نیازند.
- مردان و زنان نیاز به زندگی در دنیایی با حاکمیت جنگ بین دو جنس ندارند، بلکه دنیایی مورد نیاز است که در آن تفاوت ها پذیرفته شود و از آن لذت برده شود.
- راه رسیدن به خانه، انکار تفاوت ها یا باور تعلق مردان و زنان به سیاره های متفاوت نیست، بلکه خلق دنیایی است که در آن به تفاوت ها احترام بگذارند و عدالت جنسیتی، چراغ راهنمای ما باشد.
فهم نقش تکاملی مردان و زنان می تواند به ما بینشی دهد مبنی بر اینکه چرا یائسگی به معنای پایان ظرفیت تولید مثل در زنان است، در حالی که مردان تا سنین پیری حیات تولید مثلی خود را حفظ می کنند.
نویسنده: جد دایاموند
منبع: کتاب «یائسگی مردان»
سبک زندگی مرتبط
تازه های سبک زندگی
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}