اثر داروهای ضدافسردگی تا مادامی که مصرف می شود، ماندگار است.


[افسردگی ازدیدگاه زیستی ]

دیدگاه زیستی - طبی، برخلاف دیدگاه روانکاوانه، تا حدی درست است. به نظر می رسد که برخی افسردگی ها در نتیجه عملکرد ضعیف مغز پدید می آیند و تا حدودی ارثی هستند. بسیاری از افسردگی ها به داروهای ضد افسردگی (به کندی) و به شوک درمانی (به سرعت) پاسخ می دهند.
 
اما این پیروزی ها نسبی اند و مزایا و معایبی دارند. داروهای ضد افسردگی و عبور جریان الکتریکی با ولتاژ بالا از مغز می تواند عوارض جانبی خطرناکی به همراه داشته باشد که اقلیت بزرگی از افراد افسرده نمی توانند آنها را تحمل کنند. به علاوه، دیدگاه زیستی ۔ طبی به راحتی، تعداد اندکی از افسردگی های مطلق و ارثی را که معمولا به دارو پاسخ می دهند، به افسردگی های روزمره و شایع تر که افراد بسیاری به آن دچارند، تعمیم می دهد. بخش قابل توجهی از افراد افسرده، افسردگی را از والدینشان به ارث نبرده اند. به علاوه، هیچ مدرکی دال بر این وجود ندارد که افسردگی خفیف تر را می توان با مصرف دارو از میان برد.
 

[آثار سوء مصرف داروهای افسردگی]

از همه بدتر، رویکرد زیستی - طبی اساسأ بیماران را از حالت طبیعی خارج می سازد و آن ها را به نیروهای بیرونی - قرصهایی که از سوی پزشکی خیراندیش تجویز می شود - وابسته می سازد.

داروهای ضد افسردگی معمولا اعتیاد آور نیستند؛ بیماران در صورت قطع دارو، درصدد مصرف آن ها برنمی آیند. در حالی که افسردگی غالبأ پس از درمان بیمار و قطع دارو عود می کند. بیماری که به شکلی مؤثر تحت درمان دارویی قرار دارد، نمی تواند به طور طبیعی و بدون اتکا به قرص به خود این اجازه را بدهد که شاد باشد و خود را قادر به انجام کارها بداند.
 
داروهای ضد افسردگی که نمونه ای از داروهای پرمصرف جامعه امریکا هستند، فقط به اندازه مصرف داروهای آرام بخش در ایجاد آرامش خاطر یا به اندازه داروهای توهم زا در دیدن زیبایی مفید و مؤثرند. در هر یک از این موارد، رفع مشکلات هیجانی، که می تواند به کمک مهارت ها و شیوه های رفتاری خود فرد بیمار انجام گیرد، به عاملی بیرونی محول می گردد.
 
 
اما اگر اکثریت قریب به اتفاق افسردگی ها از آنچه روانپزشکان دارای نگرش زیست شناختی و روانکاوان می پندارند، بسیار ساده تر باشد، چه؟
  •  اگر افسردگی به واسطه انگیزهای درونی بر علیه خویش به وجود نیاید، بلکه تحمیلی از بیرون باشد، چه؟
  •  اگر افسردگی یک بیماری نباشد، بلکه بی حوصلگی شدید باشد، چه؟
  • اگر در نحوه واکنش، اسیر تعارضات گذشته نباشید، چه؟ اگر افسردگی به واقع بر اثر مشکلات کنونی آغاز شود، چه؟
  •  اگر شما اسیر هیچ یک از ژن ها با عناصر شیمیایی مغز خود نباشید، چه؟
  • اگر افسردگی بر اثر برداشت های نادرست ما از مصیبت ها و مشکلاتی پدید آمده باشد که ما همگی در طول زندگی با آن ها روبرو می شویم، چه؟
  •  اگر افسردگی تنها زمانی دست دهد که به باورهای بدبینانه ای درباره علل ناکامی های خود متوسل می شویم، چه؟
  • اگر توانستیم بدبینی را از ذهن خود پاک کنیم و به مهارت های لازم برای دیدن مسائل از زاویه خوش بینی مجهز شویم، چه؟

موفقیت

 دیدگاه سنتی درباره موفقیت، مانند دیدگاه سنتی در مورد افسردگی، به تجدید نظر نیاز دارد.
 
گردش کار در مدرسه و محل کار بر این فرض قدیمی استوار است که موفقیت حاصل ترکیبی از استعداد و علاقه است و شکست بر اثر فقدان استعداد یا علاقه پدید می آید. اما به رغم استعداد و علاقه فراوان، شکست می تواند به دلیل نبود خوش بینی نیز اتفاق بیفتد.
 
از دوران مهدکودک به بعد، تعداد زیادی آزمون های سنجش هوش - از جمله، آزمون های بهره هوش، استعداد تحصیلی، پیشرفت در ریاضی، و غیره - وجود دارند که بسیاری از پدر و مادرها نقش آن ها را در آینده فرزندشان چنان مؤثر می دانند که حاضرند پول بپردازند تا فرزندشان برای پاسخگویی به آنه ا، مهارت کافی پیدا کند. گفته می شود که این آزمون ها در کلیه مراحل زندگی، افراد شایسته را از کسانی که شایستگی کمتری دارند، جدا می کنند. اگرچه ثابت شده است که استعداد کمابیش قابل اندازه گیری است، اما به نظر می رسد که تقویت استعداد به طور مایوس کننده ای دشوار است. دوره های آموزشی فشرده[1] برای آزمون های استعداد تحصیلی[2] می تواند نمره دانش آموزان را تا اندازه ای بالا ببرد، اما سطح واقعی استعداد آن ها را تغییر نمی دهد.
 
علاقه موضوع دیگری است؛ علاقه را می توان به آسانی افزایش داد. مبلغان مذهبی می توانند ظرف یکی دو ساعت آتش اشتیاق به رستگاری را در شنونده شعله ور سازند. تبلیغات هوشمندانه به شکل آنی علاقه ای را در انسان برمی انگیزند که پیش از آن وجود نداشت. سمینارها قادرند انگیزه ها را در افراد افزایش دهند،کارکنان را به هیجان آورند و آن ها را فعال نگاه دارند. اما همه این شور و شوق ها گذراست. شعله های اشتیاق به رستگاری بدون دامن زدن بی وقفه به آن به تدریج فروکش می کند؛ علاقه به یک کالا ظرف چند دقیقه از بین می رود یا وسوسه ای تازه جایگزین آن می گردد. تأثیر سمینارهای اغواکننده و پرشور فقط چند روز یا چند هفته دوام می یابد؛ پس از آن، شور و نشاط بیشتری مورد نیاز خواهد بود.
 
اما اگر دیدگاه سنتی در خصوص مؤلفه های موفقیت اشتباه باشد، چه؟
  • اگر عامل سومی - خوش بینی یا بدبینی - وجود داشته باشد که به اندازه استعداد و علاقه مهم باشد، چه؟
  • اگر از استعداد و علاقه لازم برخوردار باشید، اما به علت بدبینی شکست بخورید، چه؟
  • اگر عملکرد افراد خوش بین در مدرسه، محل کار و زمین بازی بهتر باشد، چه؟
  • اگر خوش بینی مهارتی اکتسابی باشد، به طوری که بتوان آن را برای همیشه به دست آورد، چه؟
  •  اگر بتوانیم فرزندان خود را به این مهارت مجهز کنیم، چه؟
نویسنده: مارتین سلیگمن 

پی نوشت:
[1]cram course : دوره ای فشرده که در آن تمام دروس دوران دبیرستان همراه با تست های مربوط به آنها مرور می شود.
[2] . sats: آزمون های استعداد تحصیلی Standard Aptitude Tests))

منبع: کتاب «خوش بینی آموخته شده»