آثار خانواده پرجمعیت و کم جمعیت بر فرزندان
تعادل در تعاد خانواده می تواند فرزندانی متعادل در تربیت و امکانات را به همراه داشته باشد. هر دو نوع خانواده کم جمعیت و پرجمعیت آثاری را بر فرزندان به همراه خواهد داشت. با ما همراه باشید تا با آثار خانواده پرجمعیت و کم جمعیت بر فرزندان بیشتر آشنا شوید.
خانواده کم جمعیت، حمایت های جسمی و روانی کمی را به همراه دارد.
خانواده پرجمعیت
یکی از اشکال آسیب زای خانواده، تعداد زیاد فرزندان است که معمولا با فاصله های کم بین آنها از نظر سنی همراه است. در خانواده ی پرجمعیت، فرصت و توانایی رسیدگی به فرزندان از نظر مالی، عاطفی و تربیتی وجود ندارد. پدر با وجود تلاش فراوان از عهده ی مخارج خانواده به درستی برنمی آید و مادر نیز با آن که پیوسته به کار مشغول است، سامان دادن به کارهای منزل برایش دشوار است به ویژه اگر در بیرون از خانه هم به کار اشتغال داشته باشد و در نتیجه هر دو خسته و فرسوده از زندگی دشواری که برای خود و فرزندانشان ساخته اند، تحمل و شکیبایی لازم را در برابر خواسته های به جا و نا به جای آنان نشان نمی دهند. تنش، اضطراب و نا آرامی از ویژگی های چنین خانواده هایی است.
فرزندان این خانواده ها اغلب به علت خلاعاطفی و نبود آرامش در کانون خانواده، به محیط بیرون از آن و افراد دیگر گرایش می یابند و با توجه به آسیب زایی جامعه و آسیب پذیری خود، به مشکلات عاطفی - روانی - اجتماعی گوناگون دچار می شوند؛ مشکلاتی مانند افت درسی، پرخاشگری، نافرمانی، ناسازگاری در خانه و مدرسه، ترک تحصیل و گاه اعتیاد و بزهکاری.
تعداد خانواده های پرجمعیت در جامعه ی ما به ویژه در مناطق روستایی و محروم شهری کم نیست و اگر چه در سال های اخیر در جهت کاهش آن اقداماتی انجام شده است، اما هنوز با مشکل ازدیاد جمعیت رو به رو هستیم.
در سطح جهانی نیز هنوز ۱۲۰ میلیون زن در کشورهای در حال توسعه از روش های تنظیم خانواده استفاده نمی کنند.[1] آسیب زایی خانواده های پرجمعیت بیشتر به این علت است که معمولا بین فقر و رشد جمعیت ارتباط مستقیم وجود دارد و چرخه ی فقر - رشد جمعیت، از عوامل بازدارنده ی توسعه و پیشرفت است.
فرزندان این خانواده ها اغلب به علت خلاعاطفی و نبود آرامش در کانون خانواده، به محیط بیرون از آن و افراد دیگر گرایش می یابند و با توجه به آسیب زایی جامعه و آسیب پذیری خود، به مشکلات عاطفی - روانی - اجتماعی گوناگون دچار می شوند؛ مشکلاتی مانند افت درسی، پرخاشگری، نافرمانی، ناسازگاری در خانه و مدرسه، ترک تحصیل و گاه اعتیاد و بزهکاری.
تعداد خانواده های پرجمعیت در جامعه ی ما به ویژه در مناطق روستایی و محروم شهری کم نیست و اگر چه در سال های اخیر در جهت کاهش آن اقداماتی انجام شده است، اما هنوز با مشکل ازدیاد جمعیت رو به رو هستیم.
در سطح جهانی نیز هنوز ۱۲۰ میلیون زن در کشورهای در حال توسعه از روش های تنظیم خانواده استفاده نمی کنند.[1] آسیب زایی خانواده های پرجمعیت بیشتر به این علت است که معمولا بین فقر و رشد جمعیت ارتباط مستقیم وجود دارد و چرخه ی فقر - رشد جمعیت، از عوامل بازدارنده ی توسعه و پیشرفت است.
خانواده ی گسترده
خانواده ی گسترده در زمان های گذشته به علت آن که با شرایط و امکانات زمان خود هماهنگ بود، آسیب زایی کمتری داشت اما در حال حاضر بیشتر، تابع اجبارهای اقتصادی با فشارهای فرهنگی است. بسیاری از زوج های جوان به علت ناتوانی در تهیه مسکن برای زندگی مستقل، با خانواده های خود به سر می برند اما خانه ای که در آن زندگی می کنند امکان فراهم آوردن دو زندگی مستقل را ندارد و اغلب آپارتمان با خانه ی کوچکی است که قسمتی از آن را در اختیار زوج های جوان قرار می دهند و بدون تردید این نوع زندگی برای هر دو خانواده مشکلات بسیاری را ایجاد می کند.
در برخی موارد تنگناهای اقتصادی وجود ندارد اما به دلیل پایبندی افراطی به سنت هایی که در حال حاضر کارایی خود را از دست داده است، پدر و مادر اصرار دارند بعد از ازدواج نیز با فرزندان خود زندگی کنند. گویی هنوز بلوغ و استقلال آنان را باور ندارند. چنین نگرشی سبب می شود که در کنار زندگی با فرزندان خود، در تمام کارهای آنان از تربیت کودکان تا مسائل شخصی و خصوصی آنان دخالت کنند. مشکلات جدی تر زمانی آغاز می شود که نوه ها پا به عرصه ی وجود می گذارند.
در چنین خانواده ی گسترده ای نقش ها در هم می آمیزند و مخدوش می شوند: نقش پدر و پدربزرگ، نقش مادر و مادربزرگ و تأثیراتی که عمه ها یا عموها بر کودکان می گذارند. به این ترتیب کودکان با شیوه های تربیتی متفاوت و گاه متناقض روبه رو می شوند. در واقع زندگی سه نسل در کنار یکدیگر آن هم در فضایی نه چندان مناسب، مسالمت آمیز نخواهد بود و بیشتر از همه نسل سوم یعنی کودکان آسیب می بینند.
در برخی موارد تنگناهای اقتصادی وجود ندارد اما به دلیل پایبندی افراطی به سنت هایی که در حال حاضر کارایی خود را از دست داده است، پدر و مادر اصرار دارند بعد از ازدواج نیز با فرزندان خود زندگی کنند. گویی هنوز بلوغ و استقلال آنان را باور ندارند. چنین نگرشی سبب می شود که در کنار زندگی با فرزندان خود، در تمام کارهای آنان از تربیت کودکان تا مسائل شخصی و خصوصی آنان دخالت کنند. مشکلات جدی تر زمانی آغاز می شود که نوه ها پا به عرصه ی وجود می گذارند.
در چنین خانواده ی گسترده ای نقش ها در هم می آمیزند و مخدوش می شوند: نقش پدر و پدربزرگ، نقش مادر و مادربزرگ و تأثیراتی که عمه ها یا عموها بر کودکان می گذارند. به این ترتیب کودکان با شیوه های تربیتی متفاوت و گاه متناقض روبه رو می شوند. در واقع زندگی سه نسل در کنار یکدیگر آن هم در فضایی نه چندان مناسب، مسالمت آمیز نخواهد بود و بیشتر از همه نسل سوم یعنی کودکان آسیب می بینند.
خانواده ی تک والدی
گاهی در خانواده به دلایل مختلف (طلاق، فوت، مسافرت و عوامل دیگر) یکی از والدین حضور ندارند و فرزندان تنها با پدر یا مادر خود زندگی می کنند؛ بدیهی است فرزندان در سنین مختلف در حدی و به نوعی نیاز به حضور و همراهی والدین خود دارند. الگوپذیری کودکان اولین بار از پدر و مادر آغاز می شود و به پذیرش نقش های جنسی در دوران بلوغ و پس از آن می انجامد. در نبود پدر یا مادر در پذیرش این الگوها و نقش ها مشکلاتی پدید می آید و در نتیجه فرایند همسان سازی و هویت یابی آنان دچار اختلال می شود.
به علاوه نبود پدر یا مادر هر یک مسائلی را ایجاد می کند. معمولا مشکلات اقتصادی بیشتر با فقدان پدر و ناراحتی های عاطفی - روانی در حد زیادتری با نبود مادر ارتباط دارد. از طرف دیگر فشار اداره ی زندگی در زمینه های مختلف در خانواده های تک والدی بر دوش یک نفر است و اجبار بخشی از این فشارها به فرزندان منتقل می شود و آنان را آسیب پذیرتر می سازد.
میزان آسیب پذیری فرزندان در خانواده های تک والدی تا حدی بستگی به علت عدم حضور پدر یا مادر دارد. در این زمینه جدایی والدین از یکدیگر (طلاق) آسیب پذیری بیشتری را برای فرزندان به همراه دارد.
تعداد خانواده های تک والدی در جهان به دلایل مختلف رو به افزایش است. در کشورهای صنعتی به طور متوسط ۲۰ درصد از کودکان زیر ۱۵ سال در خانواده های تک والدی به سر می برند.[2] در جامعه ی ما آماری در این زمینه وجود ندارد و یا اعلام نشده است.
به علاوه نبود پدر یا مادر هر یک مسائلی را ایجاد می کند. معمولا مشکلات اقتصادی بیشتر با فقدان پدر و ناراحتی های عاطفی - روانی در حد زیادتری با نبود مادر ارتباط دارد. از طرف دیگر فشار اداره ی زندگی در زمینه های مختلف در خانواده های تک والدی بر دوش یک نفر است و اجبار بخشی از این فشارها به فرزندان منتقل می شود و آنان را آسیب پذیرتر می سازد.
میزان آسیب پذیری فرزندان در خانواده های تک والدی تا حدی بستگی به علت عدم حضور پدر یا مادر دارد. در این زمینه جدایی والدین از یکدیگر (طلاق) آسیب پذیری بیشتری را برای فرزندان به همراه دارد.
تعداد خانواده های تک والدی در جهان به دلایل مختلف رو به افزایش است. در کشورهای صنعتی به طور متوسط ۲۰ درصد از کودکان زیر ۱۵ سال در خانواده های تک والدی به سر می برند.[2] در جامعه ی ما آماری در این زمینه وجود ندارد و یا اعلام نشده است.
نویسنده: فاطمه قاسم زاده
پی نوشت:
منبع: کتاب «آری گفتن به نیازهای کودکان»
سبک زندگی مرتبط
تازه های سبک زندگی
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}