یکی از روش های درمانی مراجع محور، درمان های انسان گرایی است. 
 

درمان های انسان گرا

درمان های روان پویشی بر تعارض های درونی و فرایندهای ناهشیار تمرکز دارند. درمان های انسان گرا - تجربی بر کیفیت تجربه ذهنی و هشیار درمانجو تأکید می کنند. روانکاری سنتی بر تجربیات اوایل کودکی تمرکز می کند. درمان های انسان گرا ۔ تجربی معمولا بر آنچه درمانجویان «در زمان حال» تجربه می کنند تأکید دارند. درمانگران در مکتب انسان گرا - وجودی تحت تأثیر آموزه های وجودنگری قرار داشتند، جنبش فلسفی نوینی که تأکید می کند ما آزادیم، در واقع به طور عذاب آوری آزادیم، تا خودمان تصمیم بگیریم و زندگی خود را لبریز از معنی و هدف کنیم.
 
درمان های انسان گرا ۔ وجودی اهمیت گذشته را نادیده نگرفتند. گذشته به گونه ای بر افکار، احساسات، و رفتار جاری ما تأثیر می گذارد. کارل راجرز ، بنیانگذار درمان درمانجو مدار و فریتز پرلز بانی درمان گشتالتی تأیید کردند که جذب کردن ارزش ها و انتظارات دیگران در اوایل زندگی اغلب باعث می شود که درمانجویان قسمت هایی از شخصیت خود را «انکار کنند» یا از خود ندانند.

درمان درمانجومدار
کارل راجرز (۱۹۸۷-۱۹۹۲) نوعی درمان به نام درمان درمانجو مدار را به وجود آورد که افراد را ترغیب می کند تا بر ارزش ها و چارچوب داوری خودشان اتکا کنند. روش او قصد دارد به افراد کمک کند تا با احساسات واقعی خود و هدف تمایلات خودشان صرف نظر از خواسته های دیگران ارتباط برقرار کنند.
 
راجرز معتقد بود که به رغم فشارهای گذشته، ما آزادیم تا انتخاب هایی بکنیم و سرنوشت خود را کنترل نماییم. او همچنین باور داشت که ما گرایش طبیعی به سمت سلامتی، رشد و خشنودی داریم. مشکلات روانی از موانعی ناشی می شوند که در مسیر خودشکوفایی قرار داده می شوند . یعنی، راجرز معتقد بود که ما برای تحقق بخشیدن به استعداد خود، گرایش فطری داریم. اگر در دوران کودکی، دیگران فقط زمانی ما را تأیید کنند که مطابق میل آنها رفتار کنیم، در این صورت یاد می گیریم اجرایی از خود را که آنها قبول ندارند، انگار کنیم. ممکن است برای کسب تأیید دیگران نقاب اجتماعی بر چهره بزنیم یا صورت ظاهر به خود بگیریم و بدین ترتیب با خودمان بیگانه شویم. ممکن است یاد بگیریم دیده شویم اما شنیده نشویم - نه حتی توسط خودمان. در نتیجه، هنگامی که احساسات واقعی ما آشکار می شوند، ممکن است دستخوش اضطراب شویم.
 
درمان درمانجو مدار سعی دارد ما را نسبت به اجزایی از خودمان آگاه سازد که آنها را انکار کرده ایم، طوری که بتوانیم احساس کامل بودن کنیم. این درمان جوی صمیمانه و شفابخش را ایجاد می کند که خودکاوی و خودبیانگری را ترغیب می نماید. برای تقویت کردن خودپذیری و اعتماد به نفس درمانجو، درمانگر او را همانگونه که هست می پذیرد. خودپذیری درمانجو را آزاد می کند تا تصمیماتی بگیرد که استعداد منحصر به فرد او را پرورش می دهند.
 
درمان درمانجومدار بی رهنمود است. درمانجو درمان را هدایت می کند و مشکلات خود را بیان کرده و آنها را کاوش می کند. درمانگر درمانجومدار کارآمد چند ویژگی دارد:
  1. توجه مثبت نامشروط : احترام گذاشتن نامشروط به درمانجویان به عنوان انسان هایی که صرف نظر از رفتار خاص آنها، ارزش های منحصر به فردی دارند.
  2. درک توأم با همدلی : تشخیص دقیق تجربیات و احساسات درمانجو. درمانگران سعی می کنند با کنار گذاشتن ارزش های خودشان و گوش کردن دقیق، دنیا را از دریچه چارچوب داوری درمانجو در نظر بگیرند.
  3. اصالت : الگو قرار دادن اصالت یا احساسات واقعی در جلسه درمان برای ترغیب کردن درمانجویان که همین کار را انجام دهند.
 

درمان گشتالتی

 فریتز پرلز (۱۹۷۰-۱۸۹۳) درمان گشتالتی را بنا نهاد. پرلز آموزش روانکاری دیده بود، اما از بی توجهی روانکاری کلاسیک به تجربیات ذهنی درمانجو در زمان حال، ناخشنود بود. درمان گشتالتی نیز مانند درمان درمانجو مدار فرض می کند که افراد اجزایی از خودشان را که ممکن است با عدم تأیید یا رد اجتماعی مواجه شوند، انکار می کنند. این درمان به افراد کمک می کند تا اجزای مخالف شخصیت خود را منسجم یا ترکیب کنند. پرلز اصطلاح گشتالت را از مکتب روان شناسی گشتالت اقتباس کرد. این مکتب قدیمی روی این موضوع تمرکز داشت که افراد چگونه دنیا را به صورتی که از کل ها یا طرح های سازمان یافته و نه از قطعه های منفصل اطلاعات حسی تشکیل شده است درک می کنند.
 
پرلز برای اینکه نشان دهد دوست دارد به اجزای مخالف شخصیت شکل منسجمی بدهد، از اصطلاح گشتالت استفاده کرد. پرلز قصد داشت به درمانجویان خود کمک کند تا از تعارض درونی آگاه شوند، و به جای اینکه این تعارض را انکار کنند با آن را سرکوب شده نگه دارند، آن را بپذیرند و به رغم تردیدها و ترس ها، تصمیمات ثمربخش بگیرند. افرادی که تعارض دارند معمولا به سختی می توانند تصمیم گیری کنند، و پرلز می خواست آنها را به انجام این کار ترغیب کند.
 
گرچه عقاید پرلز در مورد عناصر مغایر و متناقض شخصیت به مقدار زیاد مدیون نظریة روان پویشی است، اما درمان او برخلاف روانکاوی، بر زمان حال تمرکز دارد. در درمان گشتالتی، درمانجویان برای بالا بردن آگاهی خود از احساسات و رفتار جاری خویش، به جای کاوش کردن گذشته، تمرین هایی را انجام می دهند. پرلز نیز مانند راجرز معتقد بود که افراد آزادند تا انتخاب کرده و رشد شخصی خود را هدایت کنند.
 
چند نوع تمرین و بازی گشتالتی وجود دارند که موارد زیر از آن جمله هستند:
  1. گفتگو. در این بازی، درمانجو برای بالا بردن آگاهی خود از تعارض درونی، رویارویی های کلامی بین امیال متضاد را برعهده می گیرد.
  2. من مسئولیت را برعهده می گیرم. در مانجویان اظهاراتی را درباره خودشان با افزودن «من مسئولیت آن را برعهده می گیرم» خاتمه می دهند.
  3. صندلی خالی . از درمانجویان درخواست می شود تجسم کنند کسی که با او رابطه مشکل سازی داشته اند - شاید مادر، پدر، همسر یا رئیس - در صندلی خالی کنار آنها نشسته است. بعد از آنها درخواست می شود احساسات خود را نسبت به این فرد بیان کنند.
 
زبان بدن نیز افراد را نسبت به احساسات متناقض یا مخالف آگاه می سازد. ممکن است از درمانجویان درخواست شود هنگامی که دلمشغول مسایل خاصی می شوند، به نحوه ای که اخم کرده و عضلات صورت خود را منقبض می کنند توجه نمایند. بدین ترتیب آنها اغلب متوجه می شوند که زبان بدن آنها بر احساساتی تاکید می کند که آنها را در اظهارات بیانی خود انکار کرده اند.
 
نویسنده: جفری نوید و اسپنسر راتوس
 
منبع: کتاب «بهداشت روانی»